عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم از مطالب دینی مذهبی که حقیر مطالعه وجهت مطالعه شما عزیزان در وب سایت قرار داده ام بهره مند باشید از خداوند ارزوی توفیق تمام مسلمین خصوصا شیعیان علی ع را دارم
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود





Alternative content


ملاصدرا
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 29 اسفند 1394

ملاصدرا

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
هانری کربن
فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه
شناسنامه
نام کامل صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی
لقب صدرالمتألهین
حیطه فلسفه اسلامی
مکتب حکمت متعالیه
ایده‌های چشمگیر اصالت وجود و حرکت جوهری
زادروز ۹۷۹ یا ۹۸۰ قمری
زادگاه شیراز، ایران
تاریخ مرگ ۱۰۴۵
محل مرگ بصره، عراق
مدفن بصره
دین اسلام
مذهب شیعه دوازده‌امامی
استادان شیخ بهائی، میرفندرسکی و میرداماد
شاگردان فیض کاشانی، عبدالرزاق لاهیجی و حسین تنکابنی
 

 

 

صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی معروف به مُلاصَدرا و صدرالمتألهین (درگذشته ۱۰۴۵ قمری[۱]متأله و فیلسوف شیعه ایرانی سدهٔ یازدهم هجری قمری و بنیان‌گذار حکمت متعالیه است. کارهای او را می‌توان نمایش دهندهٔ نوعی تلفیق[۲] از هزار سال تفکر و اندیشهٔ اسلامی پیش از زمان او به حساب آورد.[۳]

محتویات

کودکی و نوجوانی

ملاصدرا در روز نهم جمادی‌الاول سال ۹۸۰ هجری قمری، در شیراز و در محلهٔ قوام زاده شد و او را محمد نام نهادند. به روایتی پدر او خواجه ابراهیم قوام، مردی دانشمند و وزیر فرماندار پارس - محمد میرزا که بعدها به شاه محمد خدابنده معروف شد بود - و صدرالدین محمد تنها فرزند او، حاصل یک دعا بود.[۴] به باور هانری کربن خواجه ابراهیم بازرگان بود و به خرید و فروش مروارید، شکر بنگاله و شال کشمیری می‌پرداخت. وی هر از گاهی برای به دست آوردن مروارید به مغاص لؤلؤ در بحرین می‌رفت.[۵]

ابراهیم قوام در آغاز، محمد کوچک را به مکتب‌خانهٔ ملااحمد در محلهٔ قوام و به نزد ملااحمد برد. محمد دو سال در این مکتب‌خانه خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را فراگرفت. سپس او را به یک معلم خانگی به نام ملا عبدالرزاق ابرقویی سپردند تا به محمد صرف و نحو بیاموزد.[۶]

دو پیشامد سبب وقفه در تحصیل محمد نوجوان شد، یکی وفات ملا عبدالرزاق ابرقویی بود که محمد نوجوان را در مرگ استاد خود سوگوار کرد و دیگر وفات شاه تهماسب یکم صفوی و به پادشاهی رسیدن شاه اسماعیل دوم صفوی که سبب ناامنی ایران از جمله شیراز گشت، و ابراهیم قوام از بیم جان خانوادهٔ خود را از شیراز به امیرنشین‌های جنوب خلیج فارس کوچاند.[۷]

پس از مرگ یا کشته شدن شاه اسماعیل دوم و با به فرمانروایی رسیدن شاه عباس یکم دوران هرج و مرج به پایان رسید و ابراهیم و خانواده‌اش به شیراز بازگشتند. محمد به فرمان پدرش به بصره رفت و در حجرهٔ بازرگانی شیرازی به نام یوسف بیضاوی که پدرش با او قرارداد بازرگانی بسته بود، به کار مشغول شد.[۸]

سه ماه پس از آن، ابراهیم قوام به دیار باقی شتافت و محمد سوگوار ناگزیر به شیراز بازگشت و به گرداندن حجره‌های بازرگانی پدرش پرداخت.[۹]

زندگی و تحصیل در قزوین و سپس اصفهان

ملاصدرا در سن ۶ سالگی به همراه پدرش در پی شاه محمد خدابنده به قزوین پایتخت آن دوران صفویان رفت و دوران نوجوانی وجوانی اش را در آن سامان سپری کرد، او درمدرسه «التفاتیه» قزوین حجره‌ای داشت که هم اکنون نیز برای بازدید «طلبه‌ها» و «گردشگران» پابرجااست، سنگ بنای پیشرفت علمی اودر حوزه‌های علمیه قزوین بود. در همان‌جا با شیخ بهایی و میرداماد آشنا شد و پس از انتقال پایتخت به اصفهان، با استادانش به اصفهان مهاجرت نمود.[۱۰]

او در مدرسه خواجه اصفهان نیز از محضر درس استادانش شیخ بهایی، میرداماد (معلم ثالث) و میرفندرسکی بهره جست. ملاصدرا دروس فقه، علوم حدیث و تفسیر را از شیخ بهایی، حکمت الهی و حکمت شرق و غرب را از میرداماد و علم ملل و نحل را از میرفندرسکی آموخت.

به هر حال شاه عباس یکم در پایان سال ۹۹۹[۱۱] هجری قمری (به روایتی ۱۰۰۶[۱۲])، از قزوین به اصفهان نقل مکان کرد و این شهر را به پایتختی خویش برگزید.

در بخش‌کردن میراث یکی از توانگران اصفهان، هوش، آگاهی و دانش ملاصدرا در مسایل فقهی بر شاه عباس آشکار شد و شاه تصمیم گرفت تا از مدرسه خواجه بازدید کند و با شیخ بهایی و ملاصدرا بیشتر آشنا شود.[۱۳]

دوران تبعید

 
خانه ملاصدرا در روستای کهک از توابع قم.

ملاصدرا پس از کسب درجهٔ اجتهاد، به تدریس در مدرسهٔ خواجه پرداخت، اما از آنجایی که نظریاتش در برخی مسائل فقهی با بیشتر دانشمندان قشری اصفهان متفاوت بود، او را به بدعت‌گذاری در دین متهم ساختند و خواهان اخراج او از مدرسه و در نهایت تبعید او از اصفهان شدند. بدین سان ملاصدرا از اصفهان تبعید شد. او راه مورچه خورت را در پیش گرفت و از آن‌جا راهی کهک قم گشت.[۱۴] از جمله اتهام‌هایی که به وی می‌زدند در کتاب گفتگوی خرد آمده است.[۱۵][۱۶][۱۷]

ملاصدرا در دوران تبعید به حوزه‌هایی رفت اما به او اجازه نمی‌دادند. جلوی او گرفته می‌شد و او را مرتد اعلام می‌کردند. ملاصدرا به مدت ۵[۱۸] یا ۷[۱۹] سال در کهک قم و در تبعید زیست، اما هرگز کار تدریس و پژوهش را رها نکرد و در همان روستای کوچک و دورافتاده به برگزاری جلسات درس مبادرت نمود. دروس وی بیشتر دربارهٔ افکار و باورهای حکیمان و دانشمندان ایرانی مانند شهاب‌الدین سهروردی، ابن سینا و ابویعقوب الکندی و برخی از دانشمندان اندلسی همچون ابن عربی و ابن رشد بودند.[۲۰] به روایتی دیگر، او در این مدت به ریاضت و عبادت پرداخت و مدتی را نیز در شهر قم سپری نمود.[۲۱]

بازگشت به شیراز

الله‌وردی خان گرجی حاکم ایالت فارس امپراتوری صفوی در زمان شاه عباس هنگام ساخت مدرسهٔ خان در شیراز، ملاصدرا را که توسط علمای اصفهان تکفیر و در کهک قم تبعید شده بود به شیراز دعوت کرد. او نامه‌ای بدین مضمون به ملاصدرا نوشت: «من نمی‌توانم به کهک بیایم تا بتوانم از محضر درس شما استفاده کنم و به همین جهت در شیراز بنای مدرسه‌ای را برای شما شروع کرده‌ام و همین که تمام شد اطلاع می‌دهم که بیایید و در این مدرسه تدریس کنید». الله وردی خان در وقفنامهٔ مدرسه تصریح کرد که اختیار تدریس را به ملاصدرا واگذار می‌کنم تا اینکه هر درسی را که می‌خواهد در برنامهٔ دروس مدرسه قرار دهد.[۲۲]

حکومت صفوی و در رأس آنان شاه عباس تمایلی به تبعید ملاصدرا از اصفهان نداشتند و شاه عباس به اجبار علمای اصفهان به این کار تن داد. از این رو، الله‌وردی خان گرجی حاکم فارس، بر آن شد که برای این دانشمند در شیراز مدرسه‌ای ساخته و از او برای تدریس در این مدرسه دعوت کند. با پایان یافتن ساخت و ساز بخش مهمی از این مدرسه که بعدها به مدرسهٔ خان نامی شد، الله وردی خان چشم از جهان بست و به دیار باقی شتافت. پس از او فرزند وی امام قلی خان که از دوستان دوران جوانی ملاصدرا بود پس از پدرش به حکومت فارس رسیده بود، پس از فتح هرمز و بیرون راندن پرتغالی‌ها از خلیج فارس، و در پی پیروزی حکم رفع تبعید ملاصدرا را از شاه عباس گرفته و ملاصدرا را به شیراز دعوت کرد.[۲۳]

درخشان‌ترین دورهٔ زندگی ملاصدرا از لحاظ سودی که به جامعه رساند و طی آن دوره کتاب‌های فراوان و ارزشمندی تألیف نمود، دوره‌ای است که او پس از بازگشت از کهک در شیراز شروع به تدریس کرد.

ملاصدرا پس از بازگشت به شیراز، تدریس در این مدرسهٔ نوساز را آغاز کرد. در این مدرسه افزون بر حکمت و فقه، ادبیات، اخترشناسی، ریاضیات، شیمی، معرفةالارض (زمین‌شناسی) و علوم طبیعی نیز تدریس می‌شد. اهمیت این مدرسه از مدرسهٔ خواجهٔ اصفهان نیز فزونی یافت.[۲۴]

الله‌وردی خان گرجی با این اقدام خود، دانشگاهی به مفهوم واقعی آن روز بنیان گذاشت، که در آن افزون بر حکمت، فقه، ادب، نجوم، علم حساب، هندسه، زمین‌شناسی، جانورشناسی، گیاه‌شناسی و شیمی تدریس می‌شد. ملاصدرا در پناه فرهنگ دوستی و آزاد اندیشی الله وردی خان گرجی تألیفات فراوانی از خود بر جای گذاشت، اما مهم‌ترین حاصل عمر وی بنیاد نهادن حکمت متعالیه بود. بدین وسیله به عالم تشیع خدمتی عظیم نمود.[۲۵]

باورها

ملاصدرا شیعه‌مذهب و پیرو آئین دوازده‌امامی بود، به اصول و فروع دین اسلام و مذهب شیعه اعتقاد داشت. همان‌طور که در فقه شیعه چهار اصل قرآن، حدیث، عقل و اجماع برای بدست آوردن احکام بکار می‌رود، ملاصدرا نیز در مباحث عقلی تلاش وافری نمود تا این وجهه از برهان جایگاه خود را در مذهب شیعه دوباره بازیابد،[نیازمند منبع]

عرفان شیعی

ملاصدرا بر این باور بود که مذهب شیعه دو وجه دارد، وجه ظاهری، یعنی همان شریعت و احکام دینی، و وجه باطنی، که همان درون‌مایه و حقیقت مذهب شیعه‌است و ملاصدرا آن را عرفان شیعی می‌نامید. او برای رستگاری انسان، هم شریعت و پایبندی به فرایض دین را لازم می‌شمرد و هم سیر و سلوک عرفانی برای رسیدن به حقیقت مذهب شیعه را ضروری می‌دانست. این در حالی بود که بیشتر دانشمندان قشری اصفهان، دید خوبی نسبت به عرفان نداشتند. ایشان بر این باور بودند که بسیاری از عارفان، به احکام دین اسلام پایبند نیستند و عمل به فرایض دینی را برای رسیدن به رستگاری لازم نمی‌بینند. یکی از دلایل تبعید ملاصدرا از اصفهان همین باور بود.

ملاصدرا اگرچه به عرفان باور داشت، اما کوتاهی از احکام و واجبات دین را به بهانهٔ سیر و سلوک عرفانی رد می‌کرد. با دانشمندان قشری نیز به دلیل ستیز با عرفان شیعی مخالف بود. همچنین با برخی از صوفیان که عمل به واجبات دینی را ضروری نمی‌دانستند، مخالف بود. البته برخی معتقدند ملاصدرا با ادغام فلسفه وعرفان نا خواسته راه را برای بسته شدن مسیر فلسفه ورزی در جهان اسلام فراهم کرد.

دیدگاه ملاصدرا پیرامون تقلید

در آثار ملاصدرا ده‌ها صفحه علیه تقلید و تعصب و اهل تقلید و تعصب، مطلب وجود دارد. وی در اسفار چنین آورده که: «خداوند از تقلید نهی کرد، مقلدان را نکوهش کرد و آنان را فرمود تا در جرگه اهل اندیشه و معرفت در آیند و ایشان را بیم داد از پیروی پیشینیان و تقلید اسلاف و مشایخ گذشته».[۲۶]

ملاصدرا در طول زندگی علمی‌اش، دیدگاه‌های گوناگونی را پیرامون مسئلهٔ تقلید عنوان کرده‌است. گاهی آنرا با شروطی پذیرفته و گاه به کلی آنرا مردود شمرده‌است (مانند نوشتار او در کتاب المشاعر). شاید به سبب مخالفت برخی علمای اصفهان با او و به این دلیل که ایشان را برای راهنمایی مردم واجد شرایط نمی‌دانسته‌است.[نیازمند منبع]

البته نمی‌توان چنین گفت که ملاصدرا بر این باور بوده که فراگیری دانش از جمله فقه، حدیث و تفسیر و نیز سلوک در عرفان شیعی بر همهٔ مسلمانان واجب عینی است، و هر مسلمان باید با فراگیری این دانش‌ها به درجهٔ اجتهاد برسد. زیرا این امر عملاً محال است و به علاوه به توجه به اظهارات ملاصدرا در آثار منقول خود از جمله شرح اصول کافی می‌توان مجموعاً به این نظر رسید که وی علوم عقاید و فنون اعتقادات را واجب دانسته و به سبب لزوم دست یافتن به یقین در این عرصه‌ها، تقلید را مذمت کرده و گرنه وی در علوم فقه و فروعات احکام قائل به لزوم و وجوب تقلید از مرجع و مجتهد است و از این حیث با اخباری‌های زمان خویش مخالف است.

قضا و قدر

ملاصدرا به قضا و قدر الهی باور داشت و در «رسالة فی‌مسئلة القضاءِ و القدر» آنرا توضیح داده‌است. قضا، در کلام اسلامی، به معنای حکم خدا (از دیدگاه سرچشمه، منشاء و پیدایش موجودات) و قدر به معنای اندازه، و تعیین اندازه، منزلت یا جایگاه کسی یا چیزی است. ملاصدرا بر این باور بود که قضا قابل تغییر نیست زیرا حکم خداوند تغییر نمی‌کند. اما قدر یا سرنوشت، قابل تغییر است زیرا در گرو اعمال انسان می‌باشد. انسان می‌تواند با نیکوکاری به رستگاری برسد یا با زشتکاری بدبختی خویش را رقم بزند و در این مورد مختار است.

ملاصدرا با پیرپرستی مخالف بود و اگر او را صاحب کرامات می‌نامیدند، نمی‌پذیرفت.

حکمت متعالیه

مکتب ملاصدرا که حکمت متعالیه نامیده می‌شود، بر اصل «وجود» و تمایز آن از «ماهیت» استوار است. بنابر دیدگاه او، بدیهی‌ترین مسئلهٔ جهان، مسئلهٔ وجود یا هستی است که ما با علم حضوری و دریافت درونی خود، آنرا درک کرده و نیازی به اثبات آن نداریم. اما ماهیت، آن چیزی است که سبب گوناگونی و تکثر پدیده‌ها می‌شود و به هر وجود، قالبی ویژه می‌بخشد. همهٔ پدیده‌های جهان در یک اصل مشترکند که همان «وجود» نام دارد و وجود، یگانه‌است؛ زیرا از هستی‌بخش (یعنی خداوند یگانه) سرچشمه گرفته، اما ویژگی‌های هر یک از این پدیده‌ها از تفاوت میان ذات و ماهیت آنها حکایت دارد. بنا بر این دیدگاه، اصل بر وجود اشیاء است و ماهیت، معلول وجود به شمار می‌آید.
ملاصدرا در مخالفت با استادش میرداماد که خود پیرو سهروردی بود، مدعی شد که «وجود» امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری. صدرا دربارهٔ حرکت نیز نظریه جدیدی عرضه کرد که به حرکت جوهری مشهور است. تا قبل از آن تمامی فلاسفه مسلمان، معتقد به وجود حرکت در مقولات نه‌گانه عَرَض بودند و حرکت را در جوهر محال می‌دانستند. اما صدرا معتقد به حرکت در جوهر نیز بود و موفق شد چهار جریان فکری یعنی کلام، عرفان، فلسفه افلاطون و فلسفه ارسطو را در یک نقطه گرد آورد و نظام فلسفی جدید و مستقلی به وجود آورد.[۲۷]

برهان وجودی ملاصدرا

شاگردان

برای ملاصدرا تا ده نفر شاگرد معروف شناخته و ذکر شده است که مشهورترین آنها دو نفر ـ یعنی فیض کاشانی و فیاض لاهیجی ـ می‌باشند.[۲۸]

آثار

آثار صدرا را بالغ بر پنجاه دانسته‌اند، که می‌شود آنها را بر حسب نوع تفکر موجود در پشت هرکدام در دو دستهٔ اصلی جای داد: علوم نقلی و علوم عقلی.

  • الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة العقلیة
  • مفاتیح الغیب
  • أسرار الآیات
  • التعلیقة علی إلهیات الشفاء (ناتمام)
  • شرح اصول الکافی (ناتمام)
  • المشاعر
  • إیقاظ النائمین
  • رسالة فی الواردات القلبیة (التسبیحات القلبیة)
  • رسالة فی الحشر
  • رسالة فی إتصاف الماهیة بالوجود
  • رسالة فی التشخص
  • رسالة فی الحدوث
  • رسالة فی القضاء والقدر
  • رسالة فی سریان الوجود
  • رسالة مسماة بإکسیر العارفین
  • تفسیر القرآن الکریم:
الف ـ آیة النور
ب ـ آیة الکرسی
ج ـ سورة الأعلی
د ـ سورة البقرة (ناتمام)
ه ـ سورة الجمعة
و ـ سورة الحدید
ز ـ سورة الزلزال
ح ـ سورة السجدة
ط ـ سورة الطارق
ک ـ سورة الفاتحة
ل ـ سورة الواقعة
م ـ سورة الیس
  • سه اصل
  • رسالة العرشیة
  • المظاهر الإلهیة
  • متشابهات القرآن
  • المسائل القدسیة (الحکمة القدسیة ـ القواعد الملکوتیة ـ طرح الکونین)
  • أجوبة مسائل بعض الخلان
  • الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة
  • المبدأ والمعاد
  • زاد المسافر (زاد السالک)
  • رسالة فی إتحاد العاقل والمعقول
  • أجوبة المسائل الجیلانیة
  • أجوبة المسائل الکاشانیة
  • أجوبة المسائل النصیریة
  • رسالة فی إصالة جعل الوجود
  • التنقیح فی المنطق (اللمعات الإشراقیة فی الفنون المنطقیة)
  • الحشریة
  • الخلسة
  • خلق الأعمال (الجبر والتفویض ـ القدر فی الأفعال)
  • دیباجة عرش التقدیس
  • شواهد الربوبیة
  • الفوائد:
الف ـ رد الشبهات الإبلیسیة
ب ـ شرح حدیث «کنت کنزا مخفیا ...»
ج ـ فی بیان الترکیب بین المادة والصورة وإرتباطها بقاعدة بسیط الحقیقة
د ـ فی ذیل آیة الأمانة
ه ـ فی المواد الثلاث
  • رسالة اللمیة فی إختصاص الفلک بموضع معین (حل الإشکالات الفلکیة)
  • رسالة فی المزاج
  • تفسیر سورة التوحید (۱)
  • تفسیر سورة التوحید (۲)
  • رسالة الوجود
  • حل شبهة الجذر الأصم
  • کسر اصنام الجاهلیة
  • التصور والتصدیق
  • شرح الهدایة الأثیریة
  • التعلیقة علی شرح حکمة الإشراق
  • الحاشیة علی القبسات
  • اثبات شوق الهیولی بالصورة
  • شرح حدیث «خلق الأرواح قبل الأجساد بألفی عام»
  • الحرکة الجوهریة
  • الحاشیة علی الرواشح السماویة (مشکوک)
  • تفسیر حدیث «الناس نیام فإذا ماتوا إنتبهوا» (مشکوک)
  • رسالة فی الإمامة (مشکوک)
  • دیوان شعر (جمع‌آوری ملا محسن فیض)
  • نامه‌ها (دو نامه به میرداماد و...)

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سید علی قاضی
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 29 اسفند 1394

ز ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

سید علی قاضی
سید علی قاضی در حدود ۸۰ سالگی
شناسنامه
نام کامل 'سید علی قاضی طباطبایی
لقب آیت الله ، آیت‌الله العظمی
علامه ، عارف باللّه ، سید الاولیاء
تاریخ تولد ۹ اردیبهشت ۱۲۴۵
زادگاه تبریز ایران
محل تحصیل تبریز - نجف
محل مرگ ۱۶ بهمن ۱۳۲۵ نجف
مدفن وادی السلام
اطلاعات علمی
شاگردان سید هاشم حداد
علامه طباطبایی
محمد تقی بهجت
محمد تقی آملی
سید عبدالحسین دستغیب
سید ابوالقاسم خویی
 
سید علی قاضی در حدود ۵۰ سالگی

سید علی قاضی طباطبایی (متولد ۹ اردیبهشت ۱۲۴۵ در تبریز - درگذشته ۱۶ بهمن ۱۳۲۵).[نیازمند منبع] پدر او، سید حسین قاضی از شاگردان میرزا محمدحسن شیرازی بود.[نیازمند منبع] سید علی قاضی از شخصیت‌های معاصر عرفان شیعه است.

محتویات

زندگینامه

وی در ۹ اردیبهشت ۱۲۴۵ (۱۳ ذی‌الحجه ۱۲۸۲ قمری) در تبریز زاده شد. وی فرزند میرزا حسین طباطبایی بود. سلسله نسب آنها به امام علی می‌رسد. حسین قاضی خود اهل معرفت بوده و کتابی در تفسیر سوره حمد و انعام نوشته‌است.[نیازمند منبع]

تحصیلات

سید علی قاضی علوم مقدماتی را در تبریز در نزد پدرش، سید حسین قاضی و میرزا موسی تبریزی و میرزا محمدعلی قراچه داغی آموخت. او نزد پدر خود تفسیر کشاف را آموخت و ادبیات عرب و ادبیات فارسی را در نزد دانشمند و شاعر نامی، میرزا محمدتقی تبریزی متخلص به «نیر» خواند. سید علی قاضی در سال ۱۳۰۵ قمری در سن ۲۳ سالگی عازم نجف شد. او پس از اقامت در نجف، تحصیلات خود را در نزد اساتیدی از جمله فاضل شربیانی، شیخ محمد ممقانی، شیخ فتح الله شریعت و آخوند خراسانی ادامه داد، و در سن ۲۷ سالگی به درجه اجتهاد نائل شد. او همچنین در نزد شیخ محمد بهاری و سید احمد کربلایی که هر دو از شاگردان مبرز ملا حسینقلی همدانی بودند به کسب مکارم اخلاقی و علوم عرفانی پرداخت. سید علی قاضی در لغت عرب بی نظیر بوده‌است، گفته شده که او چهل هزار لغت از حفظ داشت و شعر عربی را چنان می‌سرود که اعراب تشخیص نمی‌دادند سراینده این شعر غیرعرب است.[۱]

سید علی قاضی در تفسیر قرآن و معانی آن مهارت داشت؛ و علامه طهرانی از قول علامه طباطبائی می‌گوید: «این سبک تفسیر آیه به آیه را مرحوم قاضی به ما تعلیم دادند و ما در تفسیرالمیزان، از مسیر و روش ایشان پیروی می‌کنیم. ایشان در فهم معانی روایات وارده از ائمه معصومین علیهم السلام ذهن بسیار باز و روشنی داشتند و ما طریقه فهم احادیث را که «فقه الحدیث» گویند از ایشان آموخته‌ایم.»[نیازمند منبع]

سلسله اساتید سید علی قاضی

میرزا علی آقا از سن نوجوانی تحت تربیت والد گرامی، آقا سید حسین قاضی بود و جوهره حرکت و سلوک ایشان از پدر بزرگوارشان می‌باشد و نیز به سفارش پدر از محضر عارف کامل حاج امامقلی نخجوانی نیز بهره‌مند گردید. بعد از آن که به نجف اشرف مشرف شدند نزد شیخ محمد بهاری و سید احمد کربلایی معروف به واحد العین به کسب مکارم اخلاقی و عرفانی پرداخت و این دو نیز از مبرزترین شاگردان ملاحسینقلی همدانی بودند. سلسله اساتید ملا حسینقلی همدانی به سید علی شوشتری و سپس به شخصی گمنام به نام ملاقلی جولا می‌رسد.[نیازمند منبع]

وفات

سرانجام، سید علی قاضی در ۱۶ بهمن ۱۳۲۵ خورشیدی (۱۴ ربیع‌الاول ۱۳۶۶ قمری) در سن ۸۳ سالگی وفات نمود، و در قبرستان وادی السلام نجف، نزد پدر خود، به‌خاک سپرده شد.[۲]

شاگردان

بسیاری از اساتید بزرگ فلسفه و عرفان اسلامی از شاگردان سید علی قاضی بودند. از میان شاگردان مشهور وی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

سید علی قاضی در بیان شاگردان

علامه طباطبایی، از فلاسفه و مفسرین نامدار جهان اسلام و از شاگردان سید علی قاضی در بارهٔ او چنین می‌گوید:[نیازمند منبع]

ما هر چه داریم از مرحوم قاضی داریم. ... مرحوم قاضی در تفسیر قرآن کریم ید طولایی داشت و این سبک تفسیر آیه به آیه را ایشان به ما تعلیم داد و ما در تفسیر از مسیر و روش ایشان پیروی می‌کنیم؛ و در فهم معانی روایات وارده از ائمه معصومین ذهن بسیار باز و روشنی داشتند و ما طریقهٔ فهم احادیث را که فقه الحدیث گویند از ایشان آموختیم.

سید هاشم حداد، از عرفای معاصر و شاگرد سید علی قاضی، درباره او می‌گوید:[۵]

از صدر اسلام تا کنون عارفی به جامعیت مرحوم قاضی نیامده‌است. ... مرحوم آقای قاضی یک عالمی بود که از جهت فقاهت بی‌نظیر بود. از جهت فهم روایت و حدیث بی‌نظیر بود. از جهت تفسیر و علوم قرآنی بی‌نظیر بود، حتی، از جهت تجوید و قرائت قرآن؛ و در مجالس فاتحه‌ای که احیاناً حضور پیدا می‌نمود، کمتر قاری قرآن بود که جرات خواندن در حضور وی را داشته باشد، چرا که، اشکال‌های تجویدی و نحوهٔ قرائتشان را می‌گفت.

خسروشاهی از علامه طباطبائی نقل می‌کردند که:[نیازمند منبع]

کتابهای معقول را خواندم ولی وقتی خدمت سید علی آقا قاضی رسیدم فهمیدم که یک کلمه هم نفهمیدم!

فرزندان

علامه قاضی فرزندان دختر و پسر بسیاری داشته است. آیت الله سید مهدی قاضی استاد علامه حسن‌زاده آملی یکی از فرزندان اوست. مرحوم سید محمدحسن قاضی ساکن تهران نیز از فرزندان او بود. دکتر قاضی نیا استاد دانشگاه آزاد کرج نیز یکی از فرزندان اوست. یکی از دختران وی نیز ساکن زابل و دختر دیگرش نیز ساکن لاهیجان بود.[نیازمند منبع]

وصیت نامه

وی در وصیت نامه خود تأکید بر نماز، ذکر مصائب اهل بیت و نرنجاندن مردم دارد:[نیازمند منبع]

«اما وصیتهای دیگر، عمده آنها نماز است. نماز را بازاری نکنید، اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع! اگر نماز را تحفظ کردید، همه چیزتان محفوظ می‌ماند و تسبیحه صدیقه کبری سلام الله علیها و آیة الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود؛ واجبات است و در مستحبات تعزیه داری و زیارت حضرت سیدالشهداء مسامحه ننمایید و روضه هفتگی ولو دو سه نفر باشد، اسباب گشایش امور است و اگر از اول عمر تا آخرش در خدمات آن بزرگوار از تعزیت و زیارت و غیرهما به جا بیاورید، هرگز حق آن بزرگوار ادا نمی شود و اگر هفتگی ممکن نشد، دهه اول محرم ترک نشود.

دیگر آنکه، اگر چه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم، اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن و ترک خدعه و حیله و تقدم در سلام و نیکویی کردن با هر بر و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده. اینها را که عرض کردم و امثال اینها را مواظبت نمایید! الله الله الله که دل هیچ‌کس را نرنجانید!

تا توانی دلی به دست آور دل شکستن هنر نمی‌باشد.»


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سید محمدحسین طباطبایی
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 29 اسفند 1394

سید محمدحسین طباطبایی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
عالم مسلمان
دوران نوین
نام: سید محمدحسین طباطبایی
عنوان: آیت‌الله و علامه
زادروز: ۱۲۸۱ شمسی تبریز
مرگ: ۱۳۶۰ شمسی
تبار: ایرانی
منطقه: تبریز
مذهب: شیعه دوازده‌امامی
سنت مدرسه‌ای: فقه جعفری
زمینه‌های فعالیت: تفسیر، فقه، فلسفه و عرفان
آثار: المیزان[۱]
تأثیرپذیران: مهدی دشیری،حسن حسن‌زاده آملی، عبدالله جوادی آملی، محمدتقی مصباح یزدی، محمود امجد، غلامحسین ابراهیمی دینانی، عزیزالله خوشوقت، یحیی انصاری شیرازی، علامه طهرانی، مرتضی مطهری، محمدجواد باهنر، محمد مفتح، محمد حسینی بهشتی، محمدرضا مهدوی کنی
تأثیرگذاران: سید علی قاضی، مرتضی طالقانی

سید محمدحسین طباطبایی معروف به علامه طباطبایی (۱۲۸۱ - ۲۴ آبان ماه ۱۳۶۰ هجری شمسی در تبریز) نویسنده تفسیر المیزان، فقیه، فیلسوف و مفسر قرآن، شیعه و ایرانی است.[۱]

اهمیت وی به جهت زنده کردن حکمت و فلسفه و تفسیر در حوزه‌های تشیع بعد از دورهٔ صفویه بوده‌است. به ویژه اینکه وی به بازگویی و شرح حکمت صدرایی بسنده نکرده، به تأسیس معرفت‌شناسی در این مکتب می‌پردازد. همچنین با انتشار کتب فراوان و تربیت شاگردان برجسته در دوران مواجهه با اندیشه‌های غربی نظیر مارکسیسم به اندیشه دینی حیاتی دوباره بخشیده، حتی در نشر آن در مغرب زمین نیز می‌کوشد.

محتویات

خانواده

وی از دودمان سادات طباطبایی آذربایجان است و با سید علی قاضی و سید محمدعلی قاضی طباطبایی خویشاوندی دارد. همسر اول علامه، قمرالسادات مهدوی طباطبایی از بستگان ایشان بود که در سال ۱۳۴۳ شمسی درگذشت و پس از ۲ سال ایشات با همسر دوم خود، منصوره روزبه خواهر رضا روزبه ازدواج كرد.[۲] وی از نوادگان عبدالوهاب تبریزی که نسب وی هم به حسن مثنی پسر امام حسن مجتبی می‌رسد.

زندگی‌نامه

زندگی علامه طباطبایی را می‌توان به چهار دوره تقسیم کرد:

  1. دورهٔ کودکی و نوجوانی که در تبریز سپری شد.
  2. دورهٔ تحصیل در حوزه علمیه نجف
  3. دورهٔ بازگشت به تبریز و اشتغال به کشاورزی
  4. دورهٔ هجرت به قم و تدریس و تألیف و نشر معارف دینی

دوره کودکی و نوجوانی

در سال ۱۲۸۱ در تبریز متولد شد. در پنج سالگی مادر و در نه سالگی پدر خود را از دست داد. وصی پدر او و تنها برادرش علامه الهی را برای تحصیل به مکتب فرستاد. تحصیلات ابتدایی شامل قرآن و کتب ادبیات فارسی را از ۱۲۹۰ تا ۱۲۹۶ فراگرفت و سپس از سال ۱۲۹۷ تا ۱۳۰۴ به تحصیل علوم دینی پرداخت و به تعبیر خود «دروس متن در غیر فلسفه و عرفان» را به پایان رساند.

خود درباره دوران تحصیلش نوشته‌است: «در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقهٔ زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این رو هر چه می‌خواندم، نمی‌فهمیدم و چهار سال به همین نحو گذراندم. پس از آن یک باره عنایت خدایی دامن گیرم شده عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بیتابی نسبت به تحصیل کمال، حس نمودم. به طوری که از همان روز تا پایان ایام تحصیل که تقریباً هفده سال طول کشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفکر درک خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش نموده و تلخ و شیرین حوادث، برابر می‌پنداشتم[کذا]. بساط معاشرت غیر اهل علم را به کلی برچیدم. در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی، به حداقل ضروری قناعت نموده باقی را به مطالعه می‌پرداختم. بسیار می‌شد به ویژه در بهار و تابستان که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه می‌گذراندم و همیشه درس فردا را شب پیش مطالعه می‌کردم و اگر اشکالی پیش می‌آمد با هر خودکشی بود حل می‌نمودم و وقتی که به درس حضور می‌یافتم از آنچه استاد می‌گفت قبلاً روشن بودم و هرگز اشکال و اشتباه درس را پیش استاد نبردم».[۳]

سید محمد حسین به مدت شش سال (۱۲۹۰ تا ۱۲۹۶هـ. ش) پس از آموزش قرآن که در روش درسی آن روزها قبل از هر چیز تدریس می‌شد آثاری چون گلستان، بوستان و ... را فراگرفت. علاوه بر آموختن ادبیات، زیر نظر میرزا علینقی خطاط به یادگیری فنون خوشنویسی پرداخت. چون تحصیلات ابتدایی نتوانست به ذوق سرشار و علاقه وافر ایشان پاسخ گوید به همين دليل به مدرسه طالبیه تبریز وارد شد و به فراگیری ادبیات عرب و علوم نقلی و فقه و اصول پرداخت و از سال ۱۲۹۷ تا ۱۳۰۴ هـ. ش مشغول فراگیری دانش‌های مختلف اسلامی شد.

تحصیل در نجف اشرف

علامه طباطبایی بعد از تحصیل در مدرسه طالبیه تبریز همراه برادرشان به نجف می‌روند و ده سال تمام در نجف به تحصیل علوم دینی و کمالات اخلاقی و معنوی مشغول می‌شوند.

علامه طباطبایی علوم ریاضی را در نجف اشرف نزد آقا سیدابوالقاسم خوانساری (نوه آیت‌الله سید ابوالقاسم موسوی خوانساری معروف به میرکبیر) فراگرفت. او دروس فقه و اصول را نزد استادانی چون آیت الله نائینی و آیت‌الله محمدحسین غروی اصفهانی خواندند و مدت درسهای فقه و اصول ایشان مجموعاً ده سال بود.

استاد او در فلسفه حکیم متأله، سید حسین بادکوبه‌ای بود که سالیان دراز در نجف اشرف در معیت برادرش آیت‌الله سید محمدحسن الهی طباطبایی، نزد او به درس و بحث مشغول بودند.

و اما معارف الهیه و اخلاق و فقه الحدیث را نزد آیت‌الله سیدعلی قاضی طباطبائی آموختند و در سیر و سلوک و مجاهدات نفسانیه و ریاضات شرعیه تحت نظر و تعلیم و تربیت آن استاد کامل بودند. استاد امجد نقل می‌کند که «حال مرحوم علامه، با شنیدن نام آیت‌الله قاضی دگرگون می‌شد.»

سید احمد قاضی از قول علامه نقل می‌کند که: پس از ورودم به نجف اشرف به بارگاه امیرالمؤمنین رو کرده و از ایشان استمداد کردم. در پی آن آقای قاضی نزدم آمد و گفت: «شما به حضرت علی علیه السلام عرض حال کردید و ایشان مرا فرستاده‌اند. از این پس، هفته‌ای دو جلسه با هم خواهیم داشت.» و در همان جلسه گفت: «اخلاصت را بیشتر کن و برای خدا درس بخوان. زبانت را هم بیشتر مراقبت نما.»

بازگشت به تبریز

مرحوم علامه در مدتی که در نجف مشغول تحصیل بودند به علت تنگی معیشت و نرسیدن مقرری که از ملک زراعیشان در تبریز بدست می‌آمد مجبور به مراجعت به ایران می‌شود و مدت ده سال در قریه شادآباد تبریز به زراعت و کشاورزی مشغول می‌شوند. فرزند ایشان مهندس سید عبدالباقی طباطبائی می‌گوید: خوب به یاد دارم که، مرحوم پدرم دائماً و در تمام طول سال مشغول فعالیت بود و کارکردن ایشان در فصل سرما در حین ریزش باران و برفهای موسمی در حالی که، چتر به دست گرفته یا پوستین بدوش داشتند امری عادی تلقی می‌گردید، در مدت ده سال بعد از مراجعت علامه از نجف به روستای شادآباد و بدنبال فعالیتهای مستمر ایشان قناتها لایروبی و باغهای مخروبه تجدید خاک و اصلاح درخت شده و در عین حال چند باغ جدید احداث گردید و یک ساختمان ییلاقی هم در داخل روستا جهت سکونت تابستانی خانواده ساخته شد و در محل زیرزمین خانه حمامی به سبک امروزی بنا نمود.

مهاجرت به قم

علامه طباطبایی بعد از مدتی اقامت در تبریز تصمیم می‌گیرد به قم برود و بالاخره تصمیم‌اش را در سال ۱۳۲۵ عملی می‌کند.

فرزند علامه طباطبایی در این مورد می‌گوید: «هم‌زمان با آغاز سال ۱۳۲۵ وارد شهر قم شدیم... در ابتدا به منزل یکی از بستگان که ساکن قم و مشغول تحصیل علوم دینی بود وارد شدیم، ولی به زودی در کوچه یخچال قاضی در منزل یکی از روحانیان که هنوز هم در قید حیات است اتاق دو قسمتی، که با نصب پرده قابل تفکیک بود اجاره کردیم، این دو اتاق قریب بیست متر مربع بود.

طبقه زیر این اتاقها انبار آب شرب منزل بود که در صورت لزوم بایستی از درب آن به داخل خم شده و ظرف آب شرب را پر کنیم.

چون خانه فاقد آشپزخانه بود پخت‌وپز هم در داخل اتاق انجام می‌گرفت - در حالی که مادر ما به دو مطبخ (آشپزخانه) ۲۴ متر مربعی و ۳۵ متر مربعی عادت کرده بود که در میهمانیهای بزرگ از آنها به راحتی استفاده می‌کرد - پدر ما در شهر قم چند آشنای انگشت شمار داشت که یکی از آنها مرحوم آیت‌الله حجت بود. اولین رفت‌وآمد مرحوم علامه به منزل آقای حجت بود و کم‌کم با اطرافیان ایشان دوستی برقرار و رفت‌وآمد آغاز شد.»

علامه طباطبایی در ابتدای ورودش به قم به قاضی معروف بود، چون از سلسلهٔ سادات طباطبایی هم بود، خودش ترجیح داد به طباطبایی معروف شود.

با ظاهری ساده، عمامه‌ای کوچک و قبایی از جنس کرباس آبی رنگ و دکمه‌های باز قبا و بدون جوراب با لباس کمتر از معمول، در کوچه‌های قم تردد داشت و در ضمن خانهٔ بسیار محقر و ساده‌ای داشت.»[۴]

تدریس در قم

برطبق نقل دینانی، پس از مدتی که به‌اصرار برخی علما مجلس درس روزانهٔ اسفار او تعطیل شد، با اصرار طلاب، تدریس شفا را آغاز نمود. در این میان، وی به تشکیل کلاس‌های شبانهٔ اسفار پرداخت که هفته‌ای دو شب (شب پنج‌شنبه و جمعه) و به صورت سیار در خانهٔ شاگردان تشکیل می‌شد و تعداد معدودی (کمتر از ده تن) شاگرد ثابت در آن شرکت می‌کردند. حضور در این کلاس‌ها بدون اجازهٔ خود او مقدور نبود. دینانی معتقد است محتوای این کلاس‌ها بیشتر درس خارج فلسفه بود.[۵]

دینانی در مصاحبه صوتی از تاریخ آموزش فلسفه در حوزه علمیه قم و خاطراتشان در بارهٔ استاد خود علامه طباطبایی می‌پردازند که در اینجا آورده می‌شود:

 

حلقه فلسفی همراه با هانری کربن

از دیگر اتفاقات حیات فکری علامه در دوره زندگی در قم، آمدن هانری کوربن از فرانسه به ایران و ملاقات با علامه طباطبایی در قم و تهران است. این ملاقات‌ها که باعث شکل گیری حلقه فلسفی مهمی در آن دوران می‌شود، به همت هانری کربن تشکیل شد و بسیاری از فلاسفه بعدی ایران معاصر به همراه کربن در محضر علامه طباطبایی به فلسفه آموزی و مباحث عمیق فلسفی پرداختند. کربن فیلسوفی هایدگری بود که در پی پاسخ‌های بی جواب خود، در نهایت سر از ایران درآورده بود تا در حضور علامه طباطبایی به عنوان مفسر فلسفه شیعی، پاسخ‌هایی برای پرسش‌های بی جواب خود بیابد. خود کربن اذعان داشت که علامه پاسخ‌های دقیق و قانع کننده‌ای به او می‌داده است. کربن هنگامی که به ایران آمد، با بسیاری از اساتید ایرانی ارتباط برقرار نمود. با این حال علاقه کربن بیشتر در جهت ارتباط با اساتیدی بود که به ادبیات، هنر و فلسفة ایرانی می‌پرداختند و نه افرادی که تحت عنوان «روشنفکر» شناخته می‌شدند و غالباً از میان کسانی بودند که مدتی در غرب به تحصیل پرداخته بودند. در همین دوره کربن به اتفاق علامه طباطبایی، حلقه‌ای فلسفی را در تهران تشکیل دادند که بی شک یکی از پربارترین حلقه‌های فلسفی موجود بود. جلسات در منزل احمد ذوالمجد طباطبایی که از وکلای شیفتة فلسفة الهی بود برگزار می‌گردید.

هم کربن و هم علامه بر نقش تأویل در معرفت تأکید داشتند. علامه طباطبایی معتقد بود معنویت حقیقی بدون تأویل غیرممکن است؛ و این افق مشترکی در مقابل آندو فیلسوف قرار می‌داد که بتوانند با یکدیگر به گفتگو بنشینند. جلسات با حضور غالب اساتید ایرانی فلسفه و الهیات مدت‌ها در شمال تهران برگزار می‌گردید و بحث‌های پردامنه‌ای در باب فلسفه شیعی در آن جا در می‌گرفت.[۶] ارتباط با اساتیدی چون علامه و سید جلال الدین آشتیانی، یکی از مهمترین اتفاقات در زندگی کربن بود؛ چرا که او معتقد بود اینان ادامه‌دهندگان همان حکمت الهی‌ای هستند که از ایران باستان تا کنون چراغ آن در ایران خاموش نگشته است. از نظر کربن تفکر ایرانی نگهبان و حافظ میراثی است که فراتر از یک نگرش ملی محدود، همچون یک عالم معنوی است که در آن میهمانان و زایرانی که از نقاط دیگر آمده‌اند مورد پذیرش و پذیرایی قرار گرفته‌اند.[۷] کربن عمیقاً اعتقاد داشت که حکمت ایرانی- اسلامی، حکمتی زوال ناپذیر است و همواره از «استعداد زوال نا پذیر روحیه ایرانی» سخن می‌گفت.[۸]

استادان

عرفان

سید علی قاضی، مهم‌ترین استاد او و مؤثرترین شخص در تربیت روحی وی بود.[۹] به طوری که خود او گفته‌است:

ما هر چه داریم از قاضی داریم.

مرتضی طالقانی

فلسفه

سید حسین بادکوبه‌ای[۱۰]

ریاضیات

سید ابوالقاسم خوانساری[۱۰]

خارج فقه و اصول

محمدحسین غروی اصفهانی[۱۰] و میرزا حسین نائینی[۱۰]

رجال

حجت کوه کمری[۱۰]

تألیفات و آثار[۱]

علامه طباطبایی دو اثر شاخص دارد، که بیشتر از سایر آثار وی مورد توجه قرار گرفته‌است.[۱]

نخست تفسیر المیزان است، که در ۲۰ جلد و طی ۲۰ سال به زبان عربی تألیف شده‌است. در این تفسیر، از روش «تفسیر قرآن به قرآن» استفاده شده‌است، و علاوه‌بر تفسیر آیات و بحث‌های لغوی در بخش‌هایی جداگانه با توجه به موضوع آیات مباحث روایی، تاریخی، کلامی، فلسفی و اجتماعی نیز دارد. این اثر به دو شکل منتشر شده‌است: نخست در چهل جلد، و سپس، در ۲۰ جلد. این اثر توسط سیدمحمد باقر موسوی همدانی به زبان فارسی ترجمه شده‌است.

اثر مهم دیگر او اصول فلسفه و روش رئالیسم است. این کتاب شامل ۱۴ مقالهٔ فلسفی است، که طی دهه‌های ۲۰ و ۳۰ شمسی تألیف شده و توسط مرتضی مطهری و با رویکرد فلسفهٔ تطبیقی شرح داده شده‌است.[۱۱] این کتاب نخستین، و یکی از مهم‌ترین کتاب‌هایی است که به بررسی مباحث فلسفی، با توجه به رویکردهای حکمت فلسفی اسلامی و فلسفهٔ جدید غربی پرداخته‌است.[نیازمند منبع]

آثار محمدحسین طباطبایی (به استثنای تفسیر المیزان) را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد:[۱]

کتاب‌های به زبان عربی
  1. کتاب توحید که شامل ۳ رساله‌است:
  2. کتاب انسان که شامل ۳ رساله‌است:
  3. رساله وسائط که البته همگی این رساله‌ها در یک مجلد جمع‌آوری شده و به نام هفت رساله معروف است.
  4. رسالة الولایه
  5. رساله النبوة و الامامه
  6. بدایة الحکمة
  7. نهایة الحکمة

(این دو کتاب از متون درسی فلسفی حوزه و دانشگاه محسوب می‌شود)

کتاب‌های به زبان فارسی
  1. شیعه در اسلام
  2. قرآن در اسلام (به بحث درباره مباحث قرآنی از جمله نزول قرآن، آیات محکم و متشابه ناسخ و منسوخ و... پرداخته‌است)
  3. وحی یا شعور مرموز
  4. اسلام و انسان معاصر
  5. حکومت در اسلام
  6. سنن النبی (درباره سیره و خلق و خوی پیامبر اسلام در بخش‌های مختلف زندگی فردی و اجتماعی ایشان است)
  7. اصول فلسفه و روش رئالیسم (در مورد مبانی فلسفی اسلامی و نیز نقد اصول مکتب ماتریالیسم دیالکتیک است.
  8. علی و فلسفه الهی
  9. خلاصه تعالیم اسلام
  10. رساله در حکومت اسلامی
  11. نسب‌نامه خاندان طباطبایی (اولاد امیر سراج الدین عبدالوهاب)
شرحی کوتاه بر دیگر آثار
  • بدایه الحکمه
کتابی که یک دوره تدریس فشرده فلسفه برای دوستداران علوم عقلی در قم و سپس دانشگاه‌های کشور شد.
  • نهایه الحکمه
این اثر برای تدریس فلسفه با توضیحی بیشتر، عمقی افزون تر و سطحی عالی تر تدوین شده‌است.
  • حاشیه بر کفایه
کتابی اصولی پیرامون قوانین استنباط است.
او که محققی فرانسوی است پیرامون چگونگی شیعه و مباحث اعتقادی و... مذاکراتی با وی داشته که در این کتاب وجود دارد.
  • رساله انسان قبل از دنیا، در دنیا و بعد از دنیا
این کتاب که اکنون با نام «انسان از آغاز تا انجام» ترجمه شده‌است مباحثی مفید از عوالم سه‌گانه ماده، مثال و عقل مطرح کرده و پیرامون شبهات و دغدغه خاطر جوانان مطالبی بسیار مفید و لازم ارائه کرده‌است.
  • در محضر علامه طباطبائی
این کتاب توسط محمد حسین رخشاد نوشته شده‌است و شامل پرسش‌ها و پاسخ‌های زیادی در موضوعات مختلف از علامه‌است.
  • شیعه در اسلام
علامه این کتاب را برای معرفی عقاید شیعه به طور عقلانی نوشته‌است.
  • ولایت‌نامه
این یک رساله عرفانی از وی است که همایون همتی آن را ترجمه کرده‌است و انتشارات روایت فتح آن را منتشر کرده‌است.

شاگردان

قابل توجه‌است بخش بزرگی از رهبران روحانی انقلاب ایران شاگردان مشترک سیدمحمدحسین طباطبایی و روح‌الله خمینی هستند. علامه شاگردان زیادی تربیت کرد، که در زیر نام مهم‌ترین آنها ذکر می‌گردد:

  1. مهدی دشیری
  2. مرتضی مطهری
  3. حسین شب زنده دار جهرمی
  4. محمد واعظ‌زاده خراسانی
  5. محمد جواد باهنر
  6. عبدالله جوادی آملی
  7. سید محمد حسینی بهشتی
  8. حسن حسن‌زاده آملی
  9. محمدتقی مصباح یزدی
  10. محمود امجد
  11. عبدالله فاطمی نیا
  12. عزیزالله خوشوقت
  13. غلامحسین ابراهیمی دینانی
  14. سید عزالدین حسینی زنجانی
  15. محمدرضا نکونام
  16. محمد محمدی گیلانی
  17. محمد صادقی تهرانی
  18. سید جلال‌الدین آشتیانی
  19. علی قدوسی
  20. سید مرتضی جزایری
  21. بیات زنجانی
  22. محمد مفتح
  23. محمد اسماعیل صائنی زنجانی
  24. ابراهیم امینی
  25. دکتر جواد مناقبی
  26. یحیی انصاری شیرازی
  27. سید عبدالکریم موسوی اردبیلی
  28. سید محمد علی موحد ابطحی
  29. حسین علی منتظری
  30. سید محمدحسین حسینی طهرانی
  31. علی پهلوانی تهرانی
  32. امام موسی صدر
  33. ناصر مکارم شیرازی
  34. حسین نوری همدانی
  35. سید علی خامنه‌ای
  36. سید محمد خامنه‌ای
  37. سید حسین نصر
  38. داریوش شایگان
  39. حسین مظاهری
  40. علی اصغر کرباسچیان
  41. محمدرضا مهدوی کنی
  42. محمد کریم پارسا
  43. محسن مجتهد شبستری
  44. عباس محفوظی
  45. سید صابر جباری
  46. سید محمد شاهچراغی
  47. سید محمد ضیاءآبادی
  48. مجتبی تهرانی
  49. على الهامى كلوانق

همچنین بسیاری از روشنفکران در جلسات مباحثه از ایشان بهره گرفتند. از آن جمله می‌توان به جلسات مباحثه با پروفسور هانری کربن اشاره کرد، که دکتر سید حسین نصر و بسیاری دیگر در آن حضور داشتند و یا جلساتی که در تهران برگزار می‌شد و افرادی نظیر داریوش شایگان در آن حاضر بودند..

علامه طباطبایی خود درباره این مذاکرات می‌گوید: بنا به گفته کربن تا کنون مستشرقین، اطلاعات مربوط به اسلام را از اهل تسنن اخذ می‌کردند و در نتیجه، حقیقت مذهب تشیع آن گونه که شایسته‌است، به دنیای غرب معرفی نشده‌است. بر خلاف باور مستشرقین گذشته، اعتقاد من این است که تشیع یک مذهب حقیقی و اصیل و پابرجاست و دارای مشخصات یک مذهب حقیقی است و غیر از آن است که به غرب معرفی کرده‌اند. آنچه پس از پژوهش‌های علمی بدان رسیده‌ام، این است که به حقایق معنویت اسلام از دریچه شیعه - که نسبت به این آیین واقع بینی دارد باید نگاه کرد. از این رو کوشیده‌ام این مذهب را به نحوی که باید و در خور واقعیت آن است، به جهان غرب معرفی کنم. بسیار علاقه‌مندم که با رجال علمی و مشاهیر این مذهب از نزدیک تماس بگیرم و با طرز فکر آنان آشنا شوم و در بررسی اصول و مبانی شیعه، از این بزرگان کمک گرفته و نسبت به هدف خود روشن‌تر شوم.[۱۲]

نمونه اشعار

از وی اشعاری عرفانی باقی‌مانده‌است. مشهورترین شعر وی غزل «کیش مهر» است که در آن تنها یک واژه غیرفارسی (حلاج) دیده می‌شود:

همی گویم و گفته‌ام بارها   بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی‌ست در کیش مهر   برونند زین جرگه هشیارها
به شادی و آسایش و خواب و خور   ندارند کاری دل‌افگارها
بجز اشک چشم و بجز داغ دل   نباشد به دستِ گرفتارها
کشیدند در کوی دلدادگان   میان دل و کام دیوارها
چه فرهادها مرده در کوه‌ها   چه حلاج‌ها رفته بر دارها
چه دارد جهان جز دل و مهر یار   مگر توده‌هایی ز پندارها
ولی رادمردان و وارستگان   نیازند هرگز به مردارها
مهین مهرورزان که آزاده‌اند   بریدند از دام جان تارها
به خون خود آغشته و رسته‌اند   چه گل‌های رنگین به جوبارها
بهاران که شاباش ریزد سپهر   به دامان گلشن ز رگبارها
کشد رخت سبزه به هامون و دشت   زند بارگه گل به گلزارها
نگارش دهد گلبن جویبار   در آیینهٔ آب رخسارها
رود شاخ گل دربر نیلوفر   برقصد به صد ناز گلنارها
درد پردهٔ غنچه را باد بام   هزار آورد نغز گفتارها
به آوای نای و به آهنگ چنگ   خروشد ز سرو و سمن تارها
به یاد خم ابروی گلرخان   بکش جام در بزم می‌خوارها
گره را ز راز جهان باز کن   که آسان کند باده دشوارها
جز افسون و افسانه نبود جهان   که بسته‌است چشم خشایارها
به اندوه آینده خود را مباز   که آینده خوابی‌ست چون پارها
فریب جهان را مخور زینهار   که در پای این گل بود خارها
پیاپی بکش جام و سرگرم باش   بهل گر بگیرند بیکارها

پانویس


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سید صدرالدین صدر
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 29 اسفند 1394

سید صدرالدین صدر

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
آیت‌الله صدر
Ayat Sadr.jpg
شناسنامه
نام کامل سید صدرالدین صدر
لقب آیت الله العظمی
تاریخ تولد ۱۲۹۹ (قمری)
زادگاه کاظمین عراق
محل تحصیل نجف
محل زندگی قم
مدفن حرم فاطمه معصومه
اطلاعات علمی
شاگردان لطف‌الله صافی گلپایگانی
سید محمدباقر سلطانی،
سید موسی شبیری زنجانی،
محمد واعظ‌زاده خراسانی،
سید مهدی غضنفری،
علی مشکینی،
محمد صدوقی،
موسی صدر،
سید رضا صدر...

سید صدرالدین صدر (تولد ۱۲۹۹ (قمری) در کاظمین - درگذشته ۱۹ ربیع‌الاول ۱۳۷۳ (قمری) مقارن با ۵ دی ۱۳۳۲ (خورشیدی) در قم) از فقها و مراجع تقلید شیعه بود که در فقه، اصول، رجال، شعر و تفسیر تخصص داشت.

در دوران حکومت رضاخان صدر همراه یارانش سید محمدتقی خوانساری و سید محمد حجت، تدریس و سرپرستی حوزه علمیه را بر عهده داشت و در حفظ و توسعه حوزه کوشید.

محتویات

زندگی

کودکی و دوران تحصیل

دوران کودکی را در سامرا گذراند و ادبیات و ریاضیات را از استادان آن‌دیار فرا گرفت. هنگامی که پدرش سیداسماعیل صدر در سال ۱۳۱۴ ه.ق به کربلا هجرت کرد، او نیز به این شهر رفت و به بهره‌گیری از پدر و دیگر استادان کربلا پرداخت.

سپس به سفارش پدرش، برای تکمیل تحصیلات، رهسپار نجف شد و دروس دوره سطح را از استادانی چون محمدحسین نایینی، شیخ حسن کربلایی و آقاضیاءالدین عراقی و دروس دوره خارج را از پدرش سید اسماعیل صدر، ملا محمدکاظم خراسانی، سید محمدکاظم طباطبایی یزدی و میرزا فتح‌الله شریعت اصفهانی آموخت.

عزیمت به مشهد

صدر در سال ۱۳۳۹ه .ق رهسپار ایران شد و حدود شش سال در مشهد به تدریس پرداخت. در این مدت، علاوه بر تدریس، به موعظه و ارشاد مردم نیز همت گماشت. آن ایام با خشکسالی مصادف بود و او توانست، با اقدامات پیگیر و گردآوری اعانه بسیاری از مستمندان را از خطر مرگ نجات بخشد. او پس از مدتی به نجف رفت و در درس محمدحسین نایینی شرکت کرد. سپس به ایران بازگشت و در قم به تدریس و وعظ پرداخت. در یکی از سالها، هنگامی که برای زیارت به مشهد رفته بود، در آن شهر اقامت‌گزید و به تدریس و اقامه نماز جماعت در مسجد گوهرشاد پرداخت.

عزیمت‌به قم

در آن زمان، موسس حوزه علمیه قم شیخ عبدالکریم حائری یزدی دوران کهنسالی را می‌گذراند و نگران آینده حوزه تازه تاسیس بود. او به منظور تقویت حوزه علمیه قم و تامین آینده آن، گروهی را به مشهد مقدس‌فرستاد تا از صدر برای اقامت در قم دعوت کنند. وی دعوت موسس حوزه علمیه قم را پذیرفت و رهسپار قم شد.

صدرالدین صدر مورد توجه آیت‌الله حائری بود، علاوه بر تدریس سطوح عالی، از مشاوران وی شمرده می‌شد و در امور حوزه نیز به او کمک می‌کرد.

آیت‌الله حائری صدر را وصی خود قرار داد و به پیشنهاد او سید محمد حجت نیز به وصایت وی برگزیده شد.

تدریس

آیت‌الله صدر یکی از مدرسان برجسته حوزه بود و شاگردان بسیار تربیت‌کرد. او روزانه دو درس می‌گفت و حدود ۴۰۰ تن از طلاب حوزه کوچک آن روز در درسش‌شرکت می‌کردند. نام برخی از شاگردان وی چنین است: محمد واعظ‌زاده خراسانی، سید محمدباقر سلطانی، سید موسی شبیری زنجانی،سید مهدی غضنفری خوانساری، علی مشکینی، محمد صدوقی، موسی صدر، سید رضا صدر، مرتضی فقیهی، سید حسن مدرسی یزدی، سید حسین موسوی کرمانی، رمضانی فردویی و ...

مرجعیت

پس از وفات موسس حوزه علمیه، مرجعیت و زعامت حوزه به آیات عظام حجت، خوانساری و صدر رسید.

صدر هرگز به مرجعیت و زعامت‌حوزه گرایش نداشت. هنگامی که آیت‌الله حسین بروجردی برای معالجه به تهران آمد، صدر که در آن‌زمان رهبر حوزه علمیه قم به شمار می‌آمد، از وی خواست به قم بیاید. پس ازورود او جایگاه نماز جماعت خود در حرم حضرت معصومه را به‌آیت‌الله بروجردی واگذار کرد؛ از ریاست حوزه فاصله گرفت و به پشتیبانی گسترده از فقیه بروجردی بسنده کرد. او در تبیین فلسفه این کار، این آیه قران را ذکر می‌کرد: «تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لافسادا و العاقبه للمتقین.» (قصص، آیه ۸۲)

فرزندان

اولین همسر آیت‌الله صدر، دخترخاله‌اش بود که در جوانی در عراق درگذشت. وی پس از بازگشت به ایران، در حوالی سال ۱۳۳۹ هجری قمری در مشهد با بی‌بی‌صفیه قمی دختر سید حسین طباطبایی قمی (از مراجع تقلید) ازدواج کرد و صاحب ده فرزند شد:

  1. رضا صدر، از مدرسان حوزهٔ علمیهٔ قم بود
  2. علی صدر
  3. موسی صدر
  4. صدیقه صدر، همسر سید محمدباقر سلطانی طباطبایی. صاحب چهار فرزند شد: 1)صادق طباطبایی، 2) جواد طباطبایی 3) فاطمه طباطبایی، با احمد خمینی ازدواج کرد 4) مرتضی طباطبایی 5) عبدالحسین طباطبایی
  5. طاهره صدر، همسر سید مهدی صدرعاملی
  6. بتول صدر، همسر هادی عبادی
  7. منصوره صدر، همسر علی‌اکبر صادقی و مادر زهره صادقی (همسر محمد خاتمی)
  8. فاطمه صدر، همسر محمدباقر صدر
  9. زهرا صدر، همسر اسکندر فیروزان و مادر مهدی فیروزان
  10. رباب صدر، همسر حسین شرف‌الدین

مرگ

سید صدرالدین صدر در تاریخ ۱۹ ربیع‌الاول ۱۳۷۳ درگذشت. سید حسین بروجردی بر پیکر وی نماز گذارد و او را در کنار قبر شیخ عبدالکریم حائری، در ارامگاه فاطمه معصومه به خاک سپردند.

آثار علمی

آیت‌الله صدر آثار زیر را از خود با یادگارگذاشت:

۱. المهدی در این کتاب روایات اهل سنت در باره حجت بن حسن گردآوری شده است. پیش از آن، کتابی در این موضوع، با این نظم و ترتیب خاص، نگاشته نشده بود. کتاب المهدی عربی است و ترجمه‌اش نیز چاپ شده است.

۲. خلاصه الفصول کتاب فصول تالیف شیخ محمدحسین اصفهانی از متون درسی حوزه علمیه بود. ولی به خاطر طولانی بودن، معمولاً طلاب به خواندن بخشی از آن اکتفا کردند. صدر آن را تلخیص کرد تا به جای کتابهای قوانین و فصول تدریس گردد.

۳. الحقوق همان رساله حقوق علی بن حسین زین‌العابدین است که با مقدمه کوتاه آن صدر چاپ شده است.

۴. مختصر تاریخ اسلام

۵. حاشیه عروه الوثقی

۶. حاشیه وسیله النجاه

۷. سفینه‌النجاه

۸. رساله در امر به معروف و نهی از منکر

۹. رساله در تقیه

۱۰. رساله‌در حکم غساله

۱۱. رساله در حج

۱۲. رساله‌ای در باره ازدواج

۱۳. منظومه حج

۱۴.منظومه‌ای در باره روزه

۱۵. رساله در حقوق زن

۱۶. حاشیه کفایه الاصول

۱۷.رساله‌ای در اصول دین

۱۸. رساله‌ای در اثبات عدم تحریف قرآن

۱۹. رساله در ردشبهات وهابیان

۲۰. لواء محمد (۱۲ جلد)

۲۱. مدینه العلم (۶ جلد)

۲۲. دیوان‌اشعار

منابع

  • آثار الحجه، محمد شریف رازی.
  • اعلام الشیعه، شیخ آقابزرگ تهرانی.
  • سنگربانان اسلام (تالیف سید هادی غضنفری ج۱ ، ص ۲۸ ، نشر نور ،سال۱۳۷۲ قم)
  • تاریخ قم، ناصرالشریعه.
  • تاسیس الشیعه، سید حسن صدر.
  • ترجمه المهدی، سید صدرالدین صدر.
  • ریحانه الادب، چاپ اعلمی.
  • صراط النجاه، شیخ انصاری.
  • طبقات اعلام الشیعه، شیخ آقابزرگ تهرانی.
  • کرامات الصالحین، محمد شریف رازی.
  • گنجینه دانشمندان، محمدشریف رازی.
  • مجله نور علم، ش۷.
  • مستدرکات اعیان الشیعه.

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سید موسی صدر
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 29 اسفند 1394

سید موسی صدر

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
امام موسی صدر
رییس مجلس اعلای شیعیان لبنان
پیش از محمدمهدی شمس‌الدین
اطلاعات شخصی
تولد ۱۵ آوریل ۱۹۲۸ ۱۴ خرداد ۱۳۰۷
قم، ایران
ملیت لبنانی-ایرانی
همسر پروین خلیلی
فرزندان صدرالدين، حميد، حورا و مليحه
دانشگاه دانشگاه تهران حوزه علمیه قم
پیشه روحانی، سیاستمدار
دین اسلام شیعه

سید موسی صدر معروف به امام موسی صدر (زادهٔ ۱۴ خرداد ۱۳۰۷ در قم)، مرجع دینی و سیاسی شیعیان بود که پس از هجرت از ایران به لبنان، مجلس اعلای شیعیان لبنان را تأسیس کرد و رهبری فکری و سیاسی شیعیان این کشور را عهده‌دار شد. او در میان شیعیان به «امام موسی صدر» مشهور است.

او در ۹ شهریور ۱۳۵۷، طی سفری رسمی به لیبی به دعوت معمر قذافی، ناپدید شد. در حالی که بسیاری گزارش‌ها حاکی از قتل او در همان زمان توسط قذافی است، برخی گزارش‌ها حاکی از وجود او در زندان‌های لیبی بوده است. احمد رمضان یکی از نزدیکان معمر قذافی روز چهارشنبه ۱۳۹۰/۸/۱۸ طی مصاحبه ای با یک شبکه خبری در دبی باز گو کرد. وی معتقد است که امام موسی صدر در سفرش به لیبی در سال ۱۳۵۷ بعد از ملاقاتش با قذافی به دستور قذافی کشته شده است.[۱] آخرین خبر از وضعیت وی را وزیر اطلاعات قذافی در شهریورماه ۱۳۹۱ مبنی بر کشته شدن او بلافاصله پس از مشاجره‌اش با قذافی و دفن او در حومه پایتخت ارائه داد.[نیازمند منبع]

محتویات

تولد

امام موسی صدر، در روز ۱۴ خرداد سال ۱۳۰۷ هجری شمسی، در محله چهارمردان شهر قم به دنیا آمد. پدر او سید صدرالدین صدر، جانشین شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم و از مراجع بزرگ زمان خود بود و مادرش صفیه طباطبایی قمی فرزند حاج آقا سید حسین طباطبایی قمی و برادر سید حسن طباطبایی قمی بود.[۲] او درس‌های ابتدایی را در دبستان حیات قم گذراند و پس از آن وارد دبیرستان سنایی شهر قم شد و هم‌زمان با دورهٔ دبیرستان، به تحصیل علوم اسلامی در حوزه علمیه قم مشغول شد.

خاندان صدر

نوشتار اصلی: خاندان صدر

خاندان صدر از بزرگترین خانواده‌های شیعی در در دو سده اخیرند که در ایران عراق و لبنان، زیسته‌اند. جد پدری موسی صدر، سید اسماعیل صدر، جانشین میرزا حسن شیرازی و مرجع مطلق زمان خود، و نیای مادری‌اش حاج آقا حسین طباطبایی قمی، جانشین سید ابوالحسن اصفهانی و رهبر قیام علیه رضاشاه بود. از دیگر مشاهیر و بزرگان این خاندان می توان از سید صالح شرف الدین، سید صدر الدین صدر موسوی عاملی و سید ابوجعفر خادم الشریعة نام برد. سید رضا صدر برادر بزرگ او بود.

حضور در حوزهٔ علمیهٔ قم

موسی صدر پس از اتمام سیکل اول و بخش مقدمات علوم حوزوی، در خرداد سال ۱۳۲۲ رسماً به حوزه علمیه قم وارد شد. استادان فقه و اصول او در قم سید محمد باقر سلطانی طباطبایی، حسینعلی منتظری، سید جلال الدین طاهری، سید حسین طباطبایی بروجردی، شیخ عبدالجواد جبل عاملی، محمد حجت کوه‌کمری، سید احمد خوانساری و سید محمد محقق داماد بودند و فلسفه را نزد علامه سید محمدحسین طباطبایی و سید رضا صدر فرا گرفت. از دوستان اصلی و هم بحث صدر در قم، می‌توان سید موسی شبیری زنجانی، سید محمد بهشتی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و ناصر مکارم شیرازی را نام برد.

دانشگاه تهران

موسی صدر در کنار تحصیلات حوزوی، دروس دبیرستان خود را به اتمام رساند، و در سال ۱۳۲۹ به عنوان دانشجوی روحانی[نیازمند منبع] در رشتهٔ «حقوق در اقتصاد» (معادل رشتهٔ حقوق اقتصادی کنونی) به دانشگاه تهران وارد و در سال ۱۳۳۲ فارغ‌التحصیل شد.

حوزهٔ علمیهٔ نجف

پس از اتمام تحصیلات در دانشگاه تهران سید موسی صدر برای ادامه تحصیلات حوزوی به نجف می‌رود و تا سال ۱۳۳۷ در آن‌جا می‌ماند. او در این سال‌ها، نزد سید محسن حکیم، شیخ مرتضی آل یاسین، سید عبدالهادی شیرازی و شیخ حسین حلّی فقه می‌آموزد و از درس اصول سید ابوالقاسم خویی بهره می‌برد و فلسفه را نیز نزد صدرا بادکوبه‌ای فرا می‌گیرد. صدر در نجف، با سید محمدباقر صدر دوست و هم بحث بود. همچنین با سیدمحمدعلی موحدابطحی رابطه صمیمانه‌ای داشت: وقتی موحد ابطحی ازامام خمینی می‌پرسد در صورت پیروزی انقلاب در ایران چه کسی را رئیس حکومت می‌کنید؟امام خمینی پاسخ می‌دهد: رفیق خودت آقا موسی.[۳] و[۴] و [۵]

صدر قبل از عزیمت به نجف، از سوی علامه طباطبایی مسئولیت نظارت بر نشریه «انجمن تعلیمات دینی» را بر عهده گرفت. وی هم‌زمان با تحصیل در حوزه علمیه نجف، به عضویت هیئت امناء جمعیت «منتدی النشر» در آمد، و پس از بازگشت به قم ضمن اداره یکی از مدارس ملی این شهر، مسئولیت سردبیری مجله تازه تأسیس «مکتب اسلام» را عهده دار گردید. از مهم‌ترین اقدامات او در آخرین سال اقامت در شهر قم، تدوین طرحی گسترده جهت اصلاح نظام آموزشی حوزه‌های علمیه بود، که با همفکری بهشتی و مکارم شیرازی صورت گرفت.

هجرت به لبنان

صدر در اواخر سال ۱۳۳۸ و به دنبال توصیه‌های افرادی هم‌چون بروجردی، حکیم و شیخ مرتضی آل یاسین، وصیت سید عبدالحسین شرف الدین رهبر متوفی شیعیان لبنان را پاسخ گفت و به عنوان جانشین وی، سرزمین مادری خود ایران را به سوی لبنان ترک کرد. اصلاح امور فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه شیعیان لبنان از یکسو، و استفاده از ظرفیتهای منحصربه‌فرد لبنان جهت نمایاندن چهره واقعی شیعیان به جهانیان از سوی دیگر، اهداف اصلی این سفر را تشکیل می‌داد.صدر برای نیل به این اهداف، و با توجه به جغرافیای اجتماعی و سیاسی لبنان در منطقه و جهان، از همان بدو ورود فعالیتهای خود را در سه حوزه موازی سازماندهی نمود.

بازسازی هویت، انسجام و عزت تاریخی شیعیان لبنان

صدر از زمستان سال ۱۳۳۸ و هم‌زمان با آغاز فعالیتهای گسترده دینی و فرهنگی خود در مناطق شیعه نشین لبنان، مطالعات عمیقی را به منظور ریشه یابی عوامل عقب ماندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شیعیان لبنان به اجرا گذارد. حاصل این مطالعات، برنامه‌های کوتاه مدت، میان مدت و درازمدتی بود که از اواسط سال ۱۳۳۹ و در راستای سیاست محرومیت زدایی، طراحی و اجرا گردید. صدر در زمستان سال ۱۳۳۹ و پس از تجدید سازمان جمعیت خیریه «البر و الاحسان»، با تنظیم برنامه‌ای ضربتی جهت تأمین نیازهای مالی خانواده‌های بی بضاعت، ناهنجاری تکدی را به کلی از سطح شهر صور و اطراف آن برانداخت. وی در فاصله سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۸ و در چارچوب برنامه‌ای میان مدت، با طی سالانه هزارها کیلومتر در میان شهرها و روستاهای سراسر لبنان، دهها جمعیت خیریه و مؤسسات فرهنگی و آموزش حرفه‌ای را راه اندازی نمود که حاصل آن کسب اشتغال و خودکفایی اقتصادی هزاران خانواده بی بضاعت، کاهش درصد بیسوادی، رشد فرهنگ عمومی، و به اجرا در آمدن صدها پروژه کوچک و بزرگ عمرانی در مناطق محروم آن کشور بود. در تابستان سال ۱۳۴۵ و پس از اجتماعات عظیم و چند روزه شیعیان لبنان در بیعت با او، رسماً از حکومت وقت درخواست نمود تا همانند دیگر طوائف آن کشور، مجلسی برای سازماندهی طایفه شیعه و پیگیری مسائل آن تأسیس گردد. مجلس اعلای اسلامی شیعیان که اولین بخش از برنامه درازمدت صدر به شمار می‌رفت، در اول خرداد سال ۱۳۴۸ تأسیس، و خود او با اکثریت آراء به ریاست آن انتخاب گردید.

فقر فرهنگی قبل از آغاز فعالیت صدر به حدی بود که برخی از مسلمانان لبنان مراسم عقد و ازدواج و ترحیم خود را در کلیسا بر پا می‌کردند و امواتشان را در گورستان‌های مسیحیان دفن می‌کردند. صدر با تأسیس مراکز آموزشی متعدد خاص شیعیان حرکت بنیادی را آغاز کرد. وی با تأسیس جنبش اَمل سعی در ترسیم خط و مشی مستقل الهام گرفته از آداب تشیع، ایمان و اخلاص در عمل و صدق در عقیده و گفتار، بازگشت به اصل خویشتن زدودن آثار محرومیت و پیشرفت شیعیان لبنان کرد.(ساختار سیاسی اجتماعی لبنان-ص149)

صدر از بهار سال ۱۳۴۸ تا اواسط زمستان سال ۱۳۵۲ با دولت وقت لبنان به گفتگو نشست تا آن را برای اجرای پروژه‌های زیربنایی و وظایف قانونی خود در قبال مناطق شیعه نشین و محروم آن کشور ترغیب نماید. در پی امتناع دولت لبنان از پذیرش این مطالبات و نیز اتمام حجت با آن، جنبش محرومان لبنان در اوایل سال ۱۳۵۳ به رهبری موسی صدر شکل گرفت و راهپیمایی‌های مردمی عظیمی در شهرهای بعلبک، صور و صیدا علیه دولت به وقوع پیوستند. اوجگیری بحران خاورمیانه، صف آرایی احزاب افراطی مسیحی در برابر مقاومت فلسطینی، و به لبنان کشیده شدن برخی اختلافات جهان عرب، صدر را بر آن داشت تا برای حفظ ثبات کشور و ممانعت از سرکوبی فلسطینیها، توده‌های مردم را موقتاً از عرصه رویارویی با دولت کنار کشاند، و پیگیری مطالبات شیعیان را تا آمدن رئیس جمهور بعد به تاخیر اندازد. او در سال ۱۳۵۴ علی‌رغم کارشکنی‌ها، مجدداً با اکثریت آراء به ریاست مجلس اعلای اسلامی شیعیان برگزیده شد. با آغاز جنگ داخلی لبنان در فروردین سال ۱۳۵۴، تمامی تلاش‌های موسی صدر مصروف پایان دادن به این بحران گردید. وی در خرداد آن سال در مسجد عاملیه بیروت به اعتصاب نشست، و به پشتوانه مشروعیت مردمی و مقبولیت وسیع و شخصیت کاریزماتیک خود در میان تمامی مذاهب، آرامش را به تابستان لبنان بازگردانید. با شعله ور شدن مجدد آتش جنگ، صدر در اردیبهشت ۱۳۵۵ حافظ اسد را وادار نمود تا با اعزام نیروهای سوری به لبنان، موازنه قوا و آرامش را به این کشور بازگرداند. حل اختلافات مصر با سوریه و متعاقب آن برپایی کنفرانس ریاض در مهر ۱۳۵۵، آب سردی بود که موسی صدر بر آتش جنگ داخلی لبنان فرو ریخت. این ارامش تا زمانیکه صدر در لبنان حضور داشت، ادامه پیدا کرد.[نیازمند منبع]

پرچمداری حرکت گفتگوی ادیان و تقریب مذاهب در لبنان

هدف استراتژیک موسی صدر آن بود تا طایفه شیعه لبنان را همسان دیگر طوائف، و نه مقدم بر آنان، در تمامی عرصه‌های حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن کشور مشارکت دهد. وی از اولین روزهای ورود به لبنان در زمستان سال ۱۳۳۸، با طرح شعار «گفتگو، تفاهم و همزیستی»، پایه‌های روابط دوستانه و همکاری صمیمانه‌ای را با مطران یوسف الخوری، مطران جرج حداد، شیخ محی الدین حسن و دیگر رهبران دینی مسیحی و اهل سنت آن کشور بنا نهاد. در طول حضور دو دهه صدر در لبنان، هیچ مراسم سرور یا اندوهی از شیعیان نبود که صدر در آن شرکت جوید، و تنی چند از فرهیختگان مسیحی و اهل سنت در معیت وی نباشند. حمایت صدر از بستنی فروشی مسیحی در اوایل تابستان سال ۱۳۴۱ در شهر صور، که به فتوای صریح وی مبنی بر طهارت اهل کتاب منجر گردید، توجه تمامی محافل مسیحی لبنان را به سمت خود جلب نمود. در اواخر تابستان ۱۳۴۱ مطران گریگوار حداد به شهر صور آمد، و از صدر برای عضویت در هیئت امناء «جنبش حرکت اجتماعی» دعوت نمود. از اواخر سال ۱۳۴۱ حضور گسترده موسی صدر در کلیساها، دیرها و مجامع دینی و فرهنگی مسیحیان آغاز گردید. سخنرانی‌های تاریخی صدر در دیرالمخلص واقع در جنوب، وکلیسای مارمارون در شمال لبنان طی سالهای ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲، تأثیرات معنوی عمیقی بر مسیحیان آن کشور بر جای نهاد.

Musa Al-Sadr and AbdulNaser.jpg
 
 

صدر در تابستان سال ۱۳۴۲ و طی سفری دو ماهه به کشورهای شمال آفریقا، طرحی نو جهت همفکری مراکز اسلامی مصر، الجزایر و مغرب با حوزه‌های علمیه شیعه لبنان در انداخت. وی در بهار سال ۱۳۴۴، اولین دور سلسله گفتگوهای اسلام و مسیحیت را با حضور بزرگان این دو دین، در مؤسسه فرهنگی «الندوه اللبنانیه» به راه انداخت. وی پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در سال ۱۳۴۶ به دیدار پاپ رفت، و نشستی که ابتدا نیم ساعت پیش بینی شده بود، به تقاضای پاپ بیش از دو ساعت به درازا کشید. موسی صدر از سال ۱۳۴۷ به عضویت مرکز اسلام‌شناسی استراسبورگ در آمد، و از رهگذر همفکری و ارائه سمینارهای متعددی در آن، انتشار آثاری ارزشمند چون «مغز متفکر جهان شیعه» را زمینه سازی نمود. صدر در بهار سال ۱۳۴۸ و بلافاصله پس از افتتاح مجلس اعلای اسلامی شیعیان، از شیخ حسن خالد مفتی اهل سنت لبنان دعوت نمود، تا با همفکری یکدیگر برای توحید شعائر، اعیاد و فعالیتهای اجتماعی طوائف اسلامی، تدبیری بیندیشند. وی در همین خصوص طرح مدونی را به اجلاس سال ۱۳۴۹ «مجمع بحوث اسلامی» در قاهره ارائه نمود، و متعاقب آن به عضویت دائم این مجمع درآمد.

موسی صدر در سال ۱۳۴۹ رهبران مذهبی مسلمانان و مسیحیان جنوب لبنان را در چارچوب «کمیته دفاع از جنوب» گرد هم آورد، تا برای مقاومت در برابر تجاوزات اسرائیل چاره اندیشی نمایند. وی در زمستان سال ۱۳۵۳ و در اقدامی بی سابقه، خطبه‌های عید موعظه روزه را در حضور شخصیتهای بلندپایه مسیحی لبنان در کلیسای کبوشیین بیروت ایراد نمود، و اگر آتش جنگ داخلی شعله‌ور نمی‌شد، در پی آن بود تا کاردینال مارونی لبنان را برای ایراد خطبه‌های یکی از نمازهای جمعه شهر بیروت دعوت نماید. صدر در زمستان سال ۱۳۵۵ و در جمع سردبیران جرائد بیروت، با پیش بینی صریح حذف فاصله‌ها و روند جهانی شدن در اواخر قرن بیستم، قرن بیست و یکم را قرن همزیستی پیروان ادیان، مذاهب، فرهنگها و تمدنهای گوناگون نامید، و بر رسالت تاریخی لبنان جهت ارائه الگویی موفق در این زمینه پای فشرد. موسی صدر در اواسط سال ۱۳۵۷ موفق گردید رهبران مسلمان و مسیحی لبنان را جهت برپایی یک جبهه فراگیر ملی متقاعد نماید، و در این مسیر تا آنجا پیش رفت که حتی موعد تأسیس و اولین گردهمایی آنان را برای پس از بازگشت خود از سفر لیبی مشخص نمود.

تأسیس جامعه مقاوم و مقاومت لبنانی

موسی صدر از سال ۱۳۴۳ و یک سال پیش از تأسیس جنبش فلسطینی فتح، در پی اندیشه تبدیل جامعه مصرفی لبنان به جامعه‌ای مقاوم در برابر تجاوزات آینده اسرائیل برآمد. وی در بهار سال ۱۳۴۴ گروهی از جوانان شیعه را به مصر اعزام نمود، تا در دوره‌ای شش ماهه فنون نظامی را فرا گیرند. با بازگشت این جوانان که اولین کادرهای مقاومت لبنان بودند، عملیات ایذایی مشترک رزمندگان فلسطینی لبنانی در شمال اسرائیل آغاز گردید. بخش اعظم نیروهای رزمنده از جوانان شیعه لبنان، و فرماندهی عملیات بر عهده رزمندگان فلسطینی بود. این نوع عملیات مشترک تا اوایل سال ۱۹۷۲ ادامه یافت.

در مهر ۱۳۴۸ مؤسسه صنعتی جبل عامل یا کارگاه کادر سازی صدر رسماً آغاز به کار نمود. در پی بمباران شدید جنوب لبنان توسط اسرائیل در سال ۱۳۴۹ و عدم واکنش مناسب دولت وقت، اعتصابی بی سابقه به دعوت موسی صدر لبنان را فرا گرفت، به گونه‌ای که دولت وقت را بر آن داشت برای بازسازی مناطق جنگی و برپایی پناهگاههای مناسب در آن، مجالس جنوب را تأسیس نماید. از اوایل سال ۱۳۴۱ عملیات جوانان شیعه در داخل اسرائیل شکلی مستقل به خود گرفت، هر چند تا سالها پس از آن نیز به صلاحدید صدر، افتخار آن به نام «نیروهای مخصوص جنبش فلسطینی فتح» ثبت می‌شد. در شهریور سال ۱۳۵۱ و کمتر از ۲۴ ساعت پس ازاشغال ۴۸ ساعته دو روستای «قانای جلی» و «جویا» به دست سربازان اسرائیلی، نشست فوق العاده مجلس اعلای اسلامی شیعیان با حضور تمامی اعضاء در روستای جویا برگزار گردید، و از همان روز اولین بذرهای «مقاومت لبنانی» توسط موسی صدر پاشیده شد. یک ماه پس از این حادثه و به هنگام حمله نیرهای اسرائیلی به روستای «فاووق» در جنوب لبنان، اولین عملیات غیر رسمی مقاومت لبنان به اجرا در آمد، که حاصل آن چند کشته و مجروح اسرائیلی بود. از پاییز سال ۱۳۵۱ آموزش نظامی جوانان شیعه شتاب بیشتری گرفت. اولین کشته‌ی مقاومت لبنان «فلاح شرف الدین» مؤذن چهارده ساله مؤسسه صنعتی جبل عامل بود که در زمستان ۱۳۵۲ و پس از کشتن چند تن از سربازان اسرائیلی، در روستای مرزی «بنت جبیل» کشته شد. در خرداد سال ۱۳۵۴ و به دنبال وقوع انفجاری در اردوگاه نظامی عین البنیه در کوههای بقاع، که به کشته شدن ۲۷ تن از جوانان شیعه انجامید، صدر رسماً ولادت «گروههای مقاومت لبنان» را اعلان نمود. با پایان یافتن جنگ داخلی لبنان و انتقال دامنه ناآرامیها به جنوب، واحدهای مقاومت لبنان رسماً در نقاط استراتژیک مناطق مرزی مستقر شدند. اولین عملیات بزرگ مقاومت لبنان علیه تجاوزات اسرائیل در اواخر سال ۱۳۵۵ صورت گرفت که پس از چند روز درگیری، به آزادسازی شهرکهای «طیبه» و «بنت جبیل» منجر گردید. موسی صدر اولین شخصیتی بود که در زمستان سال ۱۳۵۶، طرح سازشکارانه توطین پناهندگان فلسطینی در جنوب لبنان را افشا، و با مواضع شجاعانه خود از تحقق آن جلوگیری نمود. در حمله گسترده سال ۱۳۵۷ اسرائیل به جنوب لبنان و به رغم عقب نشینی احزاب چپ و گروههای فلسطینی، جوانان مقاومت لبنان و دانش آموزان مؤسسه صنعتی جبل عامل در منطقه اشغالی باقی‌ماندند، و به رغم امکانات اندک تا به آخر علیه اشغالگران ایستادگی کردند.

موسی صدر اگرچه لبنان را محل اصلی فعالیتهای خود قرار داده بود، اما هیچگاه از دیگر مسائل جهان اسلام غافل نبود. انقلاب اسلامی ایران، امنیت حوزه‌های علمیه، اتحادی عربی-اسلامی جهت مبارزه با اسرائیل و گسترش تشیع در آفریقای سیاه، مهم‌ترین دغدغه‌های خارج از لبنان وی را تشکیل می‌دادند.

در پی دستگیری روح‌الله خمینی و در اوایل تابستان ۱۳۴۲، صدر راهی اروپا و شمال آفریقا شد تا از طریق واتیکان و الازهر، شاه را برای آزادسازی ایشان تحت فشار قرار دهد. با آزاد شدن خمینی در پایان این سفر، ابوالقاسم خویی تصریح نمود که این آزادی بیش از هر چیز مرهون سفر صدر بوده‌است. در پی تبعید خمینی به ترکیه در پاییز سال ۱۳۴۳، صدر اقدامات مشابهی را انجام داد، تا ضمن تأمین امنیت خمینی، ترتیبات انتقال او به عتبات عالیات را فراهم سازد. در نیمه دوم دهه چهل و پس از آماده شدن اولین کادرهای نظامی مقاومت لبنان، دهها تن از جوانان مبارز ایرانی به لبنان آمدند و زیر نظر آنان فنون نظامی را فرا گرفتند.

در زمستان ۱۳۵۰ و بر اساس تقاضای مراجع وقت، موسی صدر درباره برخی زندانیان سیاسی با شاه گفتگو نمود، که بعضی از آنان از جمله هاشمی رفسنجانی، اندکی بعد از زندان آزاد شدند. با به قدرت رسیدن حافظ اسد در سال ۱۳۵۰ و آغاز همکاریهای تنگاتنگ وی با صدر، سوریه به امن‌ترین کشور خاورمیانه برای مبارزین ایرانی بدل شد. صدر در تابستان ۱۳۵۶ با اقامه نماز، تدفین و برپایی مراسم چهلمین روز درگذشت علی شریعتی در بیروت، از سست شدن پیوند جوانان تحصیلکرده با روحانیت، جلوگیری به عمل آورد.

 
تصویر یادداشت سید موسی صدر با عنوان «انقلاب ایران: ندای پیامبران» در نشریه لوموند در تاریخ ۳ اوت ۱۹۷۸ مطابق با اول شهریور ۱۳۵۷

به دنبال درگذشت مصطفی خمینی در پاییز سال ۱۳۵۶، وی پسر عموی خود سید محمد باقر صدر را بر آن داشت تا بیش از پیش به حمایت از خمینی برخیزد. صدر در بهار سال ۱۳۵۷ لوسین ژرژ نماینده روزنامه لوموند در بیروت را به نجف فرستاد تا با انجام اولین مصاحبه بین‌المللی با خمینی، افکار عمومی جهانیان را با انقلاب اسلامی ایران آشنا سازد. صدر در دیدارهای مکرر سال ۱۳۵۷ خود با رهبران سوریه، عربستان سعودی و برخی دیگر از کشورهای جهان عرب، اهمیت انقلاب اسلامی ایران، پیروزی قریب‌الوقوع آن، و ضرورت همپیمانی آنان با این انقلاب را به آنها گوشزد نمود. وی در شهریور ۱۳۵۷ و یک هفته پیش از ربودن شدنش، با انتشار مقاله «ندای پیامبران» در روزنامه لوموند، خمینی را به عنوان تنها رهبر انقلاب اسلامی ایران معرفی کرد. بزرگ‌ترین خدمت موسی صدر به انقلاب ایران آن بود که در سالهای ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۷ و پس از قریب دو دهه ترویج ارزشهای اسلام راستین در لبنان، عموم مردم، خصوصاً شیعیان و بالاخص کادرهای مقاومت آن کشور را با این انقلاب آشنا و مرتبط نمود. تأثیرگذاری شیعیان در عرصه سیاسی اجتماعی لبنان مسأله‌ای نبود که به سرعت حادث شده باشد. شیعیان قریب چهل سال در پی جایگاه به فراموشی سپرده شده خود در سیاست و جامعه لبنان بوده‌اند. در واقع به مانند غالب رویدادهای سیاسی و تاریخی، روند ورود شیعیان به سیاست لبنان حکایتی پیچیده دارد که مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته است. نکته مهم این است که قدرت سیاسی حال حاضر شیعیان لبنان که به عنوان جامعه‌ای آگاه و دارای اعتماد به نفس بارها در مقابل مشکلات متحد ایستادگی کرده و مزد این همبستگی را گرفته‌اند، تنها طی چند دهه صورت پذیرفته است. عزت حال حاضر در قیاس با وضعیت پیش از آن، سوای از همراهی آحاد جامعه شیعه و عوامل دیگر، بدون شک مدیون مجاهدت‌های موسی صدر است.(ساختار سیاسی اجتماعی لبنان - ص ۲۴۰)

آثار

آثار امام موسی صدر حاصل جمع آوری سخنرانی ها، مقالات و بیانیه های ایشان در مجامع و جلسات مختلف در ایران و لبنان است که مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر به صورت کتاب و فایل های صوتی منتشر کرده است.

کتاب ها [۱]


مجموعۀ در قلمرو اندیشۀ امام موسی صدر


مجموعۀ پرتوها


مجموعۀ تفسیر قرآن

شاگردان

موسی صدر در طول زندگی حوزوی خود شاگردان برجسته‌ای را تربیت کرده‌است. معروف‌ترین آنان در ایران یوسف صانعی و هاشمی رفسنجانی و در لبنان سید عباس موسوی دبیر کل سابق حزب‌الله است.

سرنوشت

نوشتار اصلی: ربودن موسی صدر

صدر در ۳ شهریور سال ۱۳۵۷ و در آخرین مرحله از سفر دوره‌ای خود به کشورهای عربی، بنا بر دعوت رسمی معمر قذافی وارد لیبی شد و در روز ۹ شهریور ربوده شد. دستگاههای قضایی دولتهای لبنان و ایتالیا، و همچنین تحقیقات انجام شده از سوی واتیکان، ادعای رژیم لیبی مبنی بر خروج صدر از آن کشور و ورود او به رم را رسماً تکذیب کردند. مجموعه اطلاعات آشکار و پنهانی که طی دو دهه پیش بدست آمده، تماماً گواه آنند که موسی صدر هرگز خاک لیبی را ترک نگفته‌است.

در این میان قرائن متعددی حکایت از آن دارند که صدر همچنان زنده بوده و چون برخی دیگر از علمای اسلامی، شرایط زندان حبس ابد را می‌گذراند. در خبری که در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۰ توسط سایت «جبهه نجات ملی لیبی» بر روی شبکه جهانی اینترنت منعکس گردید، مدعی آن است که موسی صدر در اواخر سال ۱۳۷۶ توسط برخی زندانبانان زندان ابوسلیم شهر طرابلس مشاهده گردید و اندکی پیش از ماه رمضان گذشته به مکانی دیگر انتقال یافته‌است.

به‌تازگی یک منبع دیپلماتیک لیبیایی که از نظام معمر قذافی رهبر لیبی جدا شده است، به " الجزایر تایمز " گفت سید موسی صدر رهبر جنبش محرومان لبنان، هنوز درقید حیات است و زیرنظر دستگاه‌های امنیتی لیبی و درمکانی بسیار ویژه نگاهداری می شود.[نیازمند منبع] همچنین صدرالدین صدر پسر موسی صدر اظهار داشته است:

صدر به همراه محمد یعقوب و عباس بدرالدین همچنان زنده و اسیر معمر قذافی رهبر لیبی هستند و در مسئله ناپدید شدن پدرم و همراهان وی هیچ راز، معما و ابهامی وجود ندارد. مسئله ناپدید شدن صدر کاملاً مشخص است. پدرم و همراهانش همچنان پشت میله‌های زندان هستند.[۶]

در سال ۱۳۹۰ و پس از سرنگونی قذافی در لیبی گزارش‌هایی مبنی بر مرگ موسی صدر منتشر شد. سایت آینده به نقل از دکتر کنی نوشت که او از سوی محمدرضا شاه مامور پی‌گیری وضعیت موسی صدر بوده ولیکن در ملاقاتی انور سادات به او می‌گوید که به دلیل دیوانه بودن قذافی و امکان دست زدن به هر اقدام خطرناکی از سوی او، سرویس اطلاعاتی مصر بر لیبی تسلط دارد و امام موسی صدر نیز با توجه به این اطلاعات به دستور قذافی اعدام شده و جسد وی نیز در یک بلوک بتونی به قعر اقیانوس فرستاده شده است.[۷]

عبدالمنعم الهونی نماینده شورای انتقالی لیبی در قاهره نیز ضمن تایید این امر دلیل واقعه را اعلام کرد: قذافی مدعی آگاهی از همه امور سیاسی و دینی بود. در طول یک دیدار قذافی به مذهب تشیع پرداخت و در آن تشکیک کرد و پاسخ موسی صدر نیز شدید بود و او قذافی را به ناآگاهی از علوم دین اسلامی بصورت کلی، و همچنین ناآگاهی از مذهب شیعه و سنی متهم کرد. پس از آن قذافی به موسی صدر دشنام داد و صدر نیز در مقابل قذافی را به خیانت و مزدوری متهم کرد. پس از این جریان بود که قذافی فرمان قتل موسی صدر را صادر کرد.[۸]

اما خواهرزاده و داماد موسی صدر گفت که اخباری که از برخی زندانیان آزاد شده در لیبی چندین سال قبل (آخرین خبر ۱۰ سال پیش) مبنی بر وجود وی در زندان منتشر نموده‌اند، خانواده امام موسی صدر مرگ وی را تایید نمی‌کنند و همچنان فکر می‌کنند که او در لیبی زندانی است. همچنین محمد کرمی‌راد، عضو کمیته بررسی وضعیت موسی صدر در مجلس شورای اسلامی گفت براساس اسنادی که خانواده او در اختیار مجلس قرار داده‌اند قرائن و شواهد حاکی از زنده بودن صدر است و کسانی که با وی بوده‌اند، زنده بودن موسی صدر را تائید کردند.[۹][۱۰]

حسنی مبارک، رئیس جمهور مخلوع مصر در مارس ۲۰۱۲ در روزنامه مصری "روز الیوسف" مدعی شد که سرهنگ قذافی، امام موسی صدر را در لیبی پس از یک مشاجره کشته است. مبارک در یادداشت‌های خود می‌نویسد:

قذافی امام موسی صدر را به شام دعوت کرد و در آن هنگام نوار صوتی‌ای را برای وی پخش کرد که از مصر به دست او رسیده بود. در این نوار صوتی امام موسی صدر انور سادات را تهدید کرده بود که لیبی را به سرنوشتی چون لبنان دچار خواهد کرد و پس از آن مشاجره‌ای کلامی بین امام موسی صدر و قذافی در گرفت. در آن زمان بود که قذافی و نیروهایش امام موسی صدر و همراهانش را مورد ضرب و شتم قرار دادند. قذافی بعد از این حادثه دستور کشتن فوری امام موسی صدر را صادر کرد. اما پیش از آن به زیردستان خود دستور داد ابزار شکنجه را حاضر کنند و خود شخصاً امام را شکنجه داد. امام موسی صدر پس از ۴ ساعت شکنجه از هوش رفت. قذافی در نهایت به زیردستان خود دستور داد، امام و همراهانش را به قطعه‌های سنگین آهنی بسته و آنان را به داخل دریای مدیترانه و در آخرین منطقه مرزی آب‌های لیبی بیندازند.[۱۱]

رباب الصدر در گفتگوی اختصاصی با شبکه تلویزیونی المیادین گفت: «مقامات لیبیایی در سال های اخیر مایل بودند به توافقی با ما دست پیدا کنند که ما آن را نمی‌پذیرفتیم. آنها پیشنهاد پرداخت پول در مقابل مختومه شدن پرونده ناپدید شدن امام موسی صدر را مطرح کردند. آنها بارها تماس گرفتند ولی ما پیشنهاد را رد کردیم، ما پول پرست نیستیم».[۱۲]


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
آداب ميهمان
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 29 اسفند 1394

آداب ميهمان

و از براى مهمان نيز آدابى است چند.از آن جمله اينكه: دعوت برادر مؤمن را به‏ميهمانى اجابت كند.و فرق ميان غنى و فقير نگذارد. بلكه به فقير زودتر وعده دهد.وبعد مسافت، مانع وعده دادن او نشود، مگر اينكه بسيار دور باشد.

و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «حاضر و غايب امت‏خود راوصيت مى‏كنم كه اجابت دعوت مسلم را كنند، اگر چه به قدر پنج ميل راه باشد» . (15)

و هرگاه روزه سنتى داشته باشد آن را عذر قرار ندهد، بلكه اگر ببيند كه او به چيزى‏خوردن خوشحال مى‏شود افطار كند و ثواب آن افطار بيش از روزه خواهد بود.

و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «هر كه روزه باشد و بربرادر دينى خود وارد شود و نگويد روزه‏ام و افطار كند، خدا ثواب يك سال روزه به‏جهت او مى‏نويسد» . (16)

و بايد غرض او از مهمانى رفتن، شكم پرستى نباشد، بلكه غرض او اكرام برادر مؤمن‏خود و متابعت‏سنت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - باشد.و اگر بداند كه: ميزبان از جمله‏فساق و يا ظلمه است، يا غرض او از ضيافت، مباهات و خود نمائى است، سزاوار آن‏است كه: وعده ندهد.

و همچنين اگر طعام او، يا خانه او، يا فرش او، حرام يا شبهه‏ناك باشد، يا در آن‏موضع، مرتكب معصيتى شوند، مثل اينكه ظرف طلا يا نقره باشد، يا مشتمل بر غنا ياساز بوده باشد، يا ميزبان مرتكب اسراف شده باشد، يا در آنجا لهو و لعب و هرزه‏گوئى‏يا غيبت مسلمى شود، در همه آنها اولى وعده ندادن است.و در بسيارى از صور آن،حرام است.

و از حضرت صادق - عليه السلام - مروى است كه: «سزاوار مؤمن نيست كه درمجلسى بنشيند كه در آن معصيت‏خدا بشود و نتواند منع كند. (17)

و كسى كه ناچار شود از اينكه به سفره ظالمى حاضر شود، تا تواند كم چيزى‏بخورد.و ميل به غذاهاى خوب نكند.

و از جمله آداب مهمان، آن است كه: چون داخل خانه ميزبان شد، ميل به صدرنكند، بلكه به هر جا كه اتفاق افتد بنشيند.و اگر صاحب خانه جائى به او بنمايد همان جابنشيند.و مقابل درى كه زنان از برابر آن گذرند ننشيند.و بسيار نگاه به موضعى كه طعام‏از آنجا مى‏آورند نكند.و ابتدا با كسانى كه نزديك او نشسته‏اند تحيت‏به جا آورد.ودير به خانه ميزبان نرود، و ايشان را انتظار ندهد، بلكه در رفتن تعجيل كند.اما نه اين قدركه مخل امر ايشان بشود.و وقت كار و تهيه بر ايشان داخل نشود.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نفقه اهل و عيال
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 29 اسفند 1394

نفقه اهل و عيال

سيم از عطاهاى واجبه، نفقه اهل و عيال است.و آن نيز به طريقى كه در كتب‏مسطور است از جمله واجبات، و ثواب آن بى‏حد و احصاء است.

حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود: «كسى كه سعى كند در تحصيل نفقه عيالش، مثل كسى است كه در راه خدا جهاد كند. (48)

و فرمود كه: «پاره‏اى از گناهان است كه هيچ چيز كفاره آن نمى‏شود، مگر اهتمام درطلب معاش‏» . (49)

و فرمود كه: «هر كه را سه دختر باشد، و خرج ايشان را بكشد، و به ايشان نيكى كند تابزرگ شوند خدا بر او بهشت را واجب مى‏گرداند» . (50)

مروى است كه: «روزى جناب رسالت مآب - صلى الله عليه و آله - به خانه سيد اولياء - عليه السلام - آمد، ديد: آن حضرت نشسته است و عدس پاك مى‏كند.و سيدة النساءدر پيش ديگ نشسته است.حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود: بشنو اى‏ابو الحسن! - و نمى‏گويم مگر آنچه را خدا امر كرده است كه بگويم - كه: هيچ مردى‏نيست كه: در خانه امداد زن كند و يارى او را نمايد مگر اينكه خدا به او مى‏دهد به‏عوض هر موئى كه در بدن اوست عبادت يك سال را، كه روز آن را روزه بگيرد و شب‏آن را به عبادت به سربرد.و عطا مى‏كند از ثواب، به او مثل آنچه به صابرين داده، كه‏داود پيغمبر - عليه السلام - و يعقوب - عليه السلام - و عيسى - عليه السلام - باشد.يا على هر كه در خانه خود مشغول خدمت عيال شود و مضايقه نكند، خدا اسم او را در دفتر شهدا مى‏نويسد.و در هر روز و شبى ثواب هزار شهيد از براى او ثبت مى‏كند.و به هرقدمى كه برمى‏دارد ثواب حج و عمره به او مى‏دهد.و به عدد هر رگى كه در بدن اوست‏شهرى در بهشت‏به او عطا مى‏فرمايد.يا على! يك ساعت‏خدمت در خانه، بهتر است ازعبادت هزار سال.و هزار حج و هزار عمره.و هزار بنده كه آزاد كنى.و هزار مرتبه‏جهاد.و عيادت هزار مريض.و هزار نماز جمعه.و هزار تشييع جنازه.و سير كردن هزارگرسنه.و پوشانيدن هزار برهنه.و روانه ساختن هزار اسب در راه خدا.و بهتر است ازاينكه تورات و انجيل و زبور و قرآن را تلاوت كند.و هزار اسير را آزاد كند.و هزارشتر كه به مساكين بدهد.و از دنيا بيرون نرود مگر اينكه جاى خود را در بهشت‏ببيند.

يا على! خدمت عيال، كفاره گناهان كبيره است.و غضب پروردگار را مى‏نشاند.و مهرحور العين مى‏شود.و حسنات را زياد مى‏كند.و درجات را رفيع مى‏گرداند.يا على! خدمت عيال را نمى‏كند مگر صديق، يا شهيد، يا مردى كه خدا خير دنيا و آخرت را ازبراى او خواسته باشد» . (51)

از حضرت امام موسى - عليه السلام - مروى است كه: «عيال آدمى، اسيران اويند،پس هر كسى كه خداوند به او نعمتى داده بايد كه اسيران خود را وسعت‏بدهد.پس اگرنكند تشويش آن است كه خدا اين نعمت را از او بگيرد» . (52)

حضرت امام رضا - عليه السلام - فرمود كه: «بايد مرد بر عيالش وسعت‏بدهد تاآرزوى مرگ او را نكنند» . (53)

و مخفى نماند كه: طالب ثواب در اخراجات عيال را سزاوار آن است كه: نيت‏خودرا خالص كند.و از سعى‏اى كه مى‏كند و زحمتى كه در تحصيل معاش ايشان مى‏كشدرضاى خدا را خواهد.و از تحصيل حرام و اموال شبهه‏ناك اجتناب كند.و از براى‏عيال، بجز حلال نياورد.و در اخراجات، ميانه روى كند.نه بر عيال تنگ بگيرد تا ايشان‏ضايع گردند، و نه اسراف كند تا خود و ايشان را ضايع كند و به هلاكت‏برسد.و سزاوارآن است كه: طعامى كه پاكيزه باشد مخصوص خود يا بعضى از عيال نكند، بلكه همه‏يكسان باشند. مگر اينكه خود يا بعضى از آنها به طعام خاصى مضطر باشند، به جهت‏مرضى، يا ضعفى، يا غير اينها.و چيزى را كه نمى‏خواهد براى عيال بگيرد وصف آن رادر پيش عيال نكند.و چون سفره افكنند همه عيال خود را بر آن بنشاند، مروى است‏كه:

«خدا و ملائكه، صلوات مى‏فرستند بر اهل خانه‏اى كه به جمعيت چيزى بخورند» . (54)

صدقات مستحبه

و اما عطاهاى مستحبه آن نيز چند نوع است:

اول: صدقات مستحبه است و ثواب آن بسيار، و فوايد آن بى‏شمار است.

از جناب مستطاب نبوى - صلى الله عليه و آله - منقول است كه: «به درستى كه‏خدائى كه جز او خدائى نيست، دفع مى‏كند به صدقه، مرض و مصيبت و سوختن وغرق شدن و خانه بر سر فرود آمدن و ديوانگى را.و - آن يگانه آفاق به همين سياق - هفتاد نوع از شر را شمردند كه خداى - تعالى - به بركت صدقه، آنها را دفع مى‏كند» . (55)

و از آن حضرت مروى است كه: «هر كسى در روز قيامت در سايه صدقه خودخواهد بود تا مردم از حساب فارغ شوند» . (56)

و فرمود كه: «زمين قيامت آتش است، مگر سايه مؤمن، كه صدقه او وى را سايه‏مى‏افكند» . (57)

و نيز از آن جناب مروى است كه: «هرگاه سائلى در شب به صورت مردى سؤال‏كند، او را رد مكنيد» . (58)

و اين تخصيص، به جهت آن است كه: احتمال مى‏رود كه ملكى به صورت مردى‏در شب سؤال مى‏كند به جهت امتحان.

مروى است كه: به «موسى - عليه السلام - وحى شد كه اى موسى! سائل را اكرام كن به‏دادن چيز كمى، يا سخن نيكى به درستى كه به نزد تو مى‏آيد كسى كه نه انس است و نه‏جن، بلكه از جمله ملائكه است، كه امتحان مى‏كند ترا در نعمتى كه من به تو داده‏ام، وسؤال مى‏كند تو را، پس ببين كه: چگونه رفتار خواهى نمود» . (59)

و از اين جهت‏حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - ترغيب فرمودند بر: «رد نكردن‏سائل، اگر چه بر اسبى سوار باشد» . (60)

و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «نيكوئى و صدقه،بر طرف مى‏سازد فقر را.و مى‏افزايد در عمر.و دفع مى‏كند از صاحب خود هفتاد قسم‏مردن بد را» . (61)

و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «دوا كنيد بيماران‏خود را به صدقه.و دفع نمائيد بلا را به دعا.و طلب روزى كنيد به صدقه.به درستى كه‏صدقه از ميان زنخ هفتصد شيطان بيرون مى‏آيد، يعنى چون كسى قصد تصدق كندهفتصد شيطان او را وسوسه مى‏كنند.و هيچ چيز بر شيطان گران‏تر از آن نيست كه: صدقه‏به مؤمنى داده شود.و اين صدقه ابتدا به ست‏خدا مى‏رسد پيش از آنكه به دست فقيربرسد» . (62)

و نيز از آن جناب مروى است كه: «مستحب است از براى بيمار، كه با دست‏خودچيزى را به سائل بدهد و آن سائل را امر كند كه براى او دعا كند» . (63)

هر كه در وقت صباح صدقه بدهد خدا «نحوست‏» آن روز را از او دفع كند.

و در حديثى ديگر از آن سرور مروى است كه: «هر كه در اول روز، تصدق كندخدا هر شرى را كه در آن روز از آسمان فرود مى‏آيد.از او دفع مى‏نمايد.و هر كه دراول شب، تصدق كند خدا هر شرى را كه در آن شب از آسمان نازل مى‏شود از اوبرمى‏دارد» . (64)

«و آن حضرت چون نماز عشا را به جاى مى‏آوردند و پاسى از شب مى‏گذشت انبانى‏كه در آن گوشت و نان و پول بود به دوش مى‏گرفتند و به در خانه فقراى اهل مدينه‏مى‏بردند، و به ايشان تقسيم مى‏نمودند.و كسى آن حضرت را نمى‏شناخت تا آن‏حضرت از دنيا رفت.فقرا چون ديدند آن تقسيم موقوف شد يافتند كه آن حضرت‏بوده‏» . (65)

از آن حضرت پرسيدند كه: «سائل از ما سؤال مى‏كند و او را نمى‏شناسيم.حضرت‏فرمود: عطا كن به هر كه در دل تو اثر مى‏كند.و رحم به دل تو مى‏آيد» . (66)

شخصى از آن حضرت سؤال كرد كه: «شخصى به ديگرى چيزى مى‏دهد كه به فقرادهد.حضرت فرمود كه: ثواب واسطه، مثل ثواب دهنده است.و از ثواب دهنده چيزى‏كم نمى‏شود و اگر هفتاد دست‏بگردد همه ثواب دارند.و از ثواب صاحبش چيزى كم‏نمى‏شود» . (67)

و اخبار بسيار در ثواب تصدق آب وارد شده است.

و در حديث است كه: «اول چيزى را كه در آخرت ثواب مى‏دهند تصدق آب‏است‏» . (68)

و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «خدا دوست داردخنك كردن جگر تشنه را.و هر كه سيراب كند جگر تشنه را از آب، از: چارپا و غير آن،خداى - تعالى - او را در سايه عرش خود نگاه مى‏دارد در روزى كه هيچ سايه‏اى نباشدمگر سايه او» . (69)

و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «هر كه آب دهد كسى‏را در جائى كه آب باشد، مثل كسى است كه: بنده آزاد كند.و هر كه آب دهد كسى رادر موضعى كه آب يافت نشود، مثل كسى است كه: نفسى را زنده كند.و كسى كه: يك تن را زنده كند مثل آن است كه همه خلق را زنده كرده باشد» . (70)

بدان كه از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - پرسيدند كه: «چه صدقه‏اى افضل‏است؟ فرمود اينكه: تو صدقه دهى در وقتى كه بدن تو صحيح باشد و اميد زندگانى‏داشته باشى و از احتياج بترسى، و نگذارى تا وقتى كه جان به گلوى تو برسد بگوئى فلان‏را اين قدر بدهيد و فلان را آن قدر» . (71)

و مخفى نماند كه: - همچنان كه مذكور شد - خلافى نيست كه صدقات مستحبه راپنهانى دادن افضل، و ثواب آن اكمل است.بلى خلاف كرده‏اند در اينكه: آيا از براى‏فقير، بهتر آن است كه خفيه بگيرد و در نزد مردم اظهار نكند؟ يا افضل آن است كه:

آشكارا كند و در علانيه بگيرد؟ بعضى گفته‏اند: پنهان افضل است.و طايفه‏اى رفته‏اند بر اينكه: آشكار اولى است.وحق آن است كه: هيچ كدام از اين دو قول «على الاطلاق‏» (72) صحيح نيست، بلكه با قصدو نيت مختلف مى‏شود.

پس طالب سعادت بايد ملتفت احوال خود باشد.و ملاحظه احوال خود را بكند، هركدام به قصد قربت نزديكتر، و از ريا و «تلبيس‏» (73) و ساير آفات دورتر باشد آن را اختياركند.مثلا اگر طبع او مايل به اخفاى آن باشد و غرض او بيم افتادن از چشم مردم باشد،يا تشويش اينكه ديگر كسى چيزى به او ندهد چون مطلع شود كه گرفته است‏يا امثال‏اينها آشكارا كند.و اگر غرض او رغبت كردن اغنياء باشد به چيزى دادن به او، و دل اوميل به اظهار آن داشته باشد، اظهار نكند، و به روى خود نياورد.و همچنين اگر بفهمدكه آنكه داده است مى‏خواهد كه او اظهار كند و شكرگزارى او را كند و مدح او رانمايد، مطلقا اظهار نكند، و به روى خود نياورد، تا اعانت آن شخص دهنده را بر صفت‏بدى كه دارد نكرده باشد.

و بالجمله بايد مراتب دل خود باشد و امثال اين دقايق و نكته‏ها را ملاحظه كند،زيرا كه: اعمال جوارح و اعضا، و ملاحظه نكردن اين نكته‏ها باعث‏خنده شيطان وشماتت آن مى‏شود.و علم به اين دقايق، علمى است كه رسيده است كه يادگرفتن يك‏مسئله آن بهتر است از عبادت يك سال، زيرا كه: به اين علم عبادت همه عمر زنده‏مى‏شود.و به جهل به آن، عبادت تمام عمر مى‏رود.

پى‏نوشتها:


1. توبه (سوره 9)، آيه 35- 34.

2. محجة البيضاء، ج 2، ص 66.

3. آل عمران، (سوره 3) آيه 180.

4. بحار الانوار، ج 96، ص 16، ح 37

5. وسائل الشيعه، ج 6، ص 18، ح 3.

6. وسائل الشيعه، ج 6، ص 4.

7. وسائل الشيعه، ج 6، ص 18، ح 1 و ص 28، ح 3.

8. رك: وسائل الشيعه، ج 6 ص 17، باب ثبوت الكفر و الارتداد و القتل بمنع الزكاة.

9. توبه (سوره 9)، آيه 111.

10. وسائل الشيعه، ج 6، ص 30

11. وسائل الشيعه، ج 6، ص 318

12. جامع السعادات، ج 2، ص 128.جهت اطلاع بيشتر از جود پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله - رجوع شودبه بحار الانوار، ج 16، ص 231.

13. وسائل الشيعه، ج 6، ص 215.

14. زينت.

15. مهمل و بيهوده.

16. بقره، (سوره 2)، آيه 264.

17. وسائل الشيعه، ج 6، ص 316، ح 5

18. سفال، ظرف گلى كه در كوره پخته شده باشد.

19. بى‏قيد.

20. درويش.

21. گريزان.

22. كاروانسراى بين راهها

23. بقره، (سوره 2)، آيه 267.

24. آل عمران، (سوره 3)، آيه 92.

25. اتحاف السادة المتقين، ج 9، ص 296.

26. كافى، ج 3، ص 548، ح 3.

27. محجة البيضاء، ج 2، ص 93.

28. محجة البيضاء، ج 2، ص 93

29. بحار الانوار، ج 96، ص 134.

30. بحار الانوار، ج 96، ص 133.

31. بحار الانوار، ج 96، ص 134.

32. محجة البيضاء، ج 2، ص 111.

33. لك: در عربى بمعنى ده ميليون و اينجا كنايه از زيادى ثروت است و همچنين كرور

34. محجة البيضاء، ج 2، ص 90.و احياء العلوم، ج 1، ص 196.

35. محجة البيضاء، ج 2، ص 93.

36. يوسف، (سوره 12)، آيه 106.

37. تفسير نور الثقلين، ج 2، ص 476، ح 235

38. بحار الانوار، ج 96، ص 147، ح 24.

39. بحار الانوار، ج 96، ص 159، ذيل حديث 37.

40. كافى، ج 4، ص 33، ح 1

41. انفال، (سوره 8)، آيه 41.

42. جامع الاخبار، باب 2، فصل 6

43. خصال، ج 1، ص 196، باب الاربعه، حديث 1.

44. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 65، ح 1727.

45. پى در پى.

46. باران‏ها.

47. قطره قطره مى‏چكد

48. محجة البيضاء، ج 3، ص 203.و احياء العلوم، ج 2، ص 80.

49. محجة البيضاء، ج 3، ص 71 و 139 و احياء العلوم، ج 2، ص 29 و 56.

50. محجة البيضاء، ج 3، ص 71 و احياء العلوم، ج 2، ص 30.

51. مستدرك الوسائل، ج 13، ص 48، ح 2. (طبع آل البيت).

52. وسائل الشيعه، ج 15، ص 249، ح 7.

53. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 68، ح 1742.

54. جامع السعادات، ج 2، ص 144.

55. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 67، ح 1734.

56. كنز العمال، ج 6، ص 362، خ 16068

57. فروع كافى، ج 4، ص 3، ح 6.

58. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 67، ح 1737.

59. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 68، ح 1744.

60. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 69، ح 1745.

61. بحار الانوار، ج 96، ص 119، ح 17.

62. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 66، ح 1730.

63. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 66، ح 1732.

64. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 67، ح 1733.

65. فروع كافى، ج 4، ص 8، ح 1.

66. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 68، ح 1743.

67. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 69، ح 1750.

68. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ح 64، ح 1722.

69. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 64، ح 1723

70. فروع كافى، ج 4، ص 57، ح 3.

71. بحار الانوار، ج 96، ص 178، ح 13.

72. بدون قيد و شرط.

73. فريب و خدعه بكار بردن.

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
انواع خوف مذموم
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 29 اسفند 1394

انواع خوف مذموم

بدان كه اين قسم از خوف بر چند نوع است كه همه آنها مذموم و صاحب آنها درنزد عقل معاقب و ملوم است:

اول آنكه: خوف او از امرى باشد كه البته وقوع خواهد يافت و دفع آن در قوه بشرنيست.و شكى نيست كه خوف از چنين چيزى از جهل و نادانى است و به غير از الم‏عاجلى كه دل آدمى را مشغول كند و او را از كار دنيا و آخرت باز دارد فايده‏اى بر آن‏مترتب نمى‏شود.و عاقل مثل اين را بر دل خود راه نمى‏دهد و خود را به قضاى الهى و مقدرات سبحانى راضى مى‏سازد تا راحت‏حال و سعادت مآل به جهت او حاصل‏گردد.

دوم آنكه: خوف او از امرى باشد كه وجود آن احتمالى باشد و ممكن باشد كه‏وقوع نيابد، و شدن و نشدن آن در دست آن شخص نباشد.اين خوف نيز مانند اول‏خلاف مقتضاى عقل و از نادانى و جهل است، بلكه اين از اولى بدتر است.زيرا كه هردو شريك‏اند در اينكه علاج و چاره آن در دست آدمى نيست.و مع ذلك در اين نوع‏احتمال مى‏رود كه آن امر وقوع نيابد و متحقق نشود.

آرى الليلة حبلى (سحر تا چه زايد شب آبستن است) هر لحظه فلك را گردشى است‏و روزگار را رنگى، و پروردگار مهربان را الطاف خفيه از حد بيرون و از نهايت افزون‏است.

بلى نبود در اين ره نااميدى سياهى را بود روز سفيدى

زصد در، گر اميدت بر نيايد به نوميدى جگر خوردن نشايد

سوم آنكه: خوف او از امرى باشد كه سبب آن در دست آن شخص باشد اما هنوزسبب آن يافت نشده باشد و از اين ترسد كه مبادا فلان اثر بر آن مترتب شود.و علاج‏آن، آن است كه: مراقب احوال خود باشد كه اين امر از او صادر نشود و مرتكب عملى‏كه از عاقبت آن ترسد نگردد.و در هر كارى عاقبت آن را ملاحظه نمايد، و جانب بدآن را به نظر آورد، و به محض ملاحظه يك طرف اكتفا نكند. و اگر بعد از صدور آن‏فعل، تشويش عاقبت آن را داشته باشد از نوع دوم خواهد بود.

چهارم آنكه: خوف او از چيزهائى باشد كه طبع از آن بدون سبب و جهت وحشت‏مى‏كند، مثل جن و ميت، خصوصا در شب در حالت تنهائى.و منشا اين خوف غلبه قوه‏واهمه و قصور عقل و مدرك است، و دلالت‏بر ضعف نفس مى‏كند.

و بر عاقل لازم است كه اندكى با خود تامل كند كه امثال اين امور به چه سبب باعث‏تشويش و خوف مى‏شوند.كسى كه در زندگانى او با قوت و قدرت از او نمى‏ترسيدى‏بلكه از حرب و مجادله او احتراز نمى‏كردى چگونه از بدن ميت‏بى‏حس و حركت اوخوف مى‏كنى؟ ! و كجا ديده و يا شنيده‏اى كه مرده بر زنده حمله كرده باشد و بر اوغالب شده باشد؟ ! و جنى كه در ميان علما در وجود آن خلاف است تو به چه دليل‏يقين بر وجود او كردى؟ .و بعد از آنكه موجود باشد به چه سبب در مقابل تو در مى‏آيدخود را به تو مى‏نمايد؟ و اگر هم نمود به چه دشمنى و عداوت در صدد ايذاء توبر مى‏آيد؟ و اگر هم در صدد آن برآيد به كدام قوت بر تو غالب مى‏گردد؟ آخر نه انسان‏اشرف ممكنات و اكثر آنها مطيع و منقاد اويند به چه جهت اشرف كاينات با وجود اين همه احتمالات از موجودى ضعيف الوجود و ناقص القوه پست فطرت خوف مى‏كند؟ ! و صاحب اين صفت‏بايد كه در شبهاى تاريك به تنهائى خصوصا در مواضع موحشه‏صبر كند و خود را به آنجا بيفكند تا به تدريج اين خوف از او زايل گردد.و خوف‏مرگ نيز در اين نوع و نوع اول است.

علل خوف از مرگ

و چون عموم خوف از مرگ بيشتر، و خوف از آن در نزد اكثر شديدتر است ومعالجه آن اهم است لهذا به خصوص بيان آن را مى‏كنيم و مى‏گوئيم كه باعث‏خوف ازمرگ چند چيز مى‏تواند شد:

اول آنكه: چنان تصور كند كه به مرگ فانى و معدوم صرف مى‏شود و ديگر اصلاوجودى از براى او در هيچ عالمى نخواهد بود.و منشا اين خوف، سستى اعتقاد و جهل‏به مبدا و معاد است.و چنين شخصى از زمره كفار و از دايره اسلام بر كنار است.

و علاج آن تحصيل اصول عقايد و استحكام آنها به ادله و براهين قطعيه ومجاهدات و عبادات است تا اينكه يقين از براى او حاصل شود كه مرگ نيست مگراينكه نفس جامه بدن را از خود دور كند و قطع علاقه از بدن نمايد.

و بداند كه آدمى هميشه باقى و در بهجت و راحت و نعمت، و يا عذاب و نقمت‏خواهد بود.علاوه بر اينكه چنانكه العياذ بالله فرض نمائيم كه آدمى به مرگ، عدم‏صرف شود اين امرى نيست كه منشا خوف و تشويش باشد، زيرا كه عدم را المى نيست‏و از چيزى متاثر نمى‏گردد.

و از اين جهت است كه يكى از علماء گفته: چنانچه آتشى بيفروزند و گويند هر كه‏داخل آن شود معدوم مى‏گردد من از آن خوف دارم كه تا خود را به آن برسانم بميرم واز معدوم شدن محروم گردم.

دوم آنكه: چنان گمان كند كه از مردن نقصى به او مى‏رسد و تنزلى از براى او حاصل‏مى‏شود.و اين نيست مگر از غفلت و جهل به حقيقت مرگ و انسان، زيرا كه هر كه‏حقيقت اين دو را شناخت مى‏داند كه مرگ باعث كمال رتبه انسان و انسانيت است وآدمى تا نمرده ناقص و ناتمام.نشنيده‏اى كه هر كه بمرد، او تمام و [كامل] شد.

از جمادى مردم و نامى شدم مردم از نامى زحيوان سر زدم

مردم از حيوانى و آدم شدم پس چه ترسم كى زمردن كم شوم

بار ديگر هم بميرم از بشر تا بر آرم از ملايك بال و پر

بار ديگر از ملك پران شوم آنچه در عقل تو نايد آن شوم

پس انسان كامل هميشه مشتاق مرگ و طالب مردن است.چنانچه سيد اوصياء - عليه السلام - فرمودند:

«و الله لابن ابيطالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه‏» (7)

يعنى: «به خدا قسم كه انس‏پسر ابى طالب به مرگ و اشتياقش به آن بيشتر است از انس طفل به پستان مادر» .

آرى كسى را كه عقل كامل باشد مى‏داند كه مرگ، آدمى را از ظلمت‏سراى طبيعت‏مى‏رهاند و به عالم بهجت و نور و نعمت و سرور مى‏رساند.

گر بنگرى آنچنانكه رايست اين مرگ نه مرگ، نقل جايست

از خورد گهى به خوابگاهى و زخوابگهى به بزم شاهى

به واسطه مرگ، از تنگناى زندان «دار بوار» (8) مستخلص، و در ساحت وسيع الفضاى «سراى قرار» (9) داخل مى‏شود.و از محل الم و مرض و خوف و بيم و فقر و احتياج‏فارغ، و در منزل راحت و صحت و امن و غنا متمكن مى‏گردد.و از همنشينى منافقين واشرار و ظالمين ديو سار دور، و به مرافقت‏سكان عالم قدس و محرمان خلوتخانه انس‏مبتهج و مسرور مى‏شود.نيم جانى خسته و دست و پايى بسته و شكسته از تو مى‏گيرند وزندگانى حقيقى و حيات ابدى به تو مى‏دهند.

نيم جان بستاند و صد جان دهد آنچه در وهم تو نايد آن دهد

و كدام عاقل ابتهاجات عقليه و لذتهاى حقيقيه و حيات ابد و پادشاهى سرمد رامى‏گذارد و در وحشت‏خانه پر از مار و مور مشوب به انواع مصيبت و بلا و مرض ورنج و عنا، ساكن مى‏گردد؟ ! اى جان برادر!

توئى آن دست پرور مرغ گستاخ كه بودت آشيان بيرون از اين كاخ

چو از آن آشيان بيگانه گشتى چو دو نان جغد اين ويرانه گشتى

بيفشان بال و پر زآميزش خاك بپر تا كنگر ايوان افلاك

پس اى دوستان! بياييد تا از خواب غفلت‏بيدار شويم و از مستى طبيعت هشيارگرديم و ساعتى با هم بنشينيم و به يكديگر نصيحت كنيم و با هم بگوئيم:

كه اى بلند نظر شاهباز سدره نشين

نشيمن تو نه اين كنج محنت آبادست

تو را زكنگره عرش مى‏زنند صفير

ندانمت كه در اين دامگه چه افتاده‏ست

هان هان از وطن اصلى خود ياد آور و زنهار، كه ديار حقيقى خود را فراموش مكن.

آتش شوق را دامن زن، و شعله اشتياق به حركت آور، و بال و پر روح قدسى را بر هم‏زن، گرد و غبار كدورات عالم جسمانيت را از آن بيفشان، اين قفس تنگ خالى رابشكن و به آشيان قدس پرواز كن، بند گران علايق و عوايق را از پاى خود باز كن، وخود را از تنگناى زندان ناسوت خلاصى ساز، قدمى در فضاى دلگشاى عالم لاهوت‏گذار و در صدر ايوان انس بر مسند عزت قرارگير!

شاهد دولت در آغوش خود آر دست از اين معشوق هر جائى بدار

بشكن اين گوهر كه مقدارش نماند در دو عالم يك خريدارش نماند

مرغ زيرك باش و بشكن دام را خاك ره بر سرفكن ايام را

چند چند گرفتار دام طبيعت، تا به كى محبوس در زندان رنج و زحمت، هر ساعتى‏بار غمى تا به كى كشى، هر لحظه جام المى تا چند نوشى نيش؟ زهر آلود هم صحبتان منافق تا به چند، زهر جانفرساى عزاى دوستان موافق تا به كى، پاى از اين خانه ويران‏بيرون نه و قدم در گلستان عالم سرور گذار!

چون تو بگذشتى ازين بالا و پست گلبنى بينى در آن صحرا كه هست

زير هر برگ گلى خوش اخترى بيخ آن بگذشته از تحت الثرى

شاخ آن از لا مكان سر بر زده سايه آن عرش را بر سر زده

يك جهان بينى به معنى صد هزار نو عروسان فارغ از رنگ و نگار

دمى از ياران و دوستان پاك (10)

ياد آور، و زمانى از رفيقان آن شهر و ديار را به خاطرگذران.

«فما بالك نسيت عهود الحمى و رضيت‏بمصاحبة من لا ثبات له و لا وفاء» . (11)

زد سحر طاير قدسم زسر سدره صفير

كه در اين دامگه حادثه آرام مگير

گاهى باسكان عالم انوار رازى گوى، و زمانى با همجنسان آن ديار صحبتى دار، آه‏سرد از دل پر درد برآور و رفيقان وطن اصلى را به خاطر آور با ايشان خطاب آغازكن و بگو:

اين روا باشد كه من در بند سخت كه شما بر سبزه گاهى بر درخت

اين كجا باشد وفاى دوستان من به بند اندر شما در بوستان (12)

ياد آريد اى مهان زين مرغ زار يك صبوحى (13) در ميان مرغزار

ياد ياران يار را ميمون (14) بود خاصه كان ليلى و اين مجنون بود

سوم: از امورى كه باعث‏خوف از مرگ مى‏شود، صعوبت قطع علاقه از اولاد وعيال، و دشوارى گذشتن از منصب و مال است و ظاهر است كه اين ترس از مرگ نيست‏بلكه غم مفارقت‏بعضى از زخارف فانيه و مهاجرت از لذات دنياى دنيه است.و علاج‏اين خوف آن است كه تامل كند كه چيزى كه لا محاله گذاشتى [گذاشتنى] و خانه‏اى كه‏البته از آن گذشتنى است چگونه عاقل دل به آن ببندد. اگر تو نميرى و آن را به جاى‏گذارى آن خواهد مرد و تو را خواهد گذاشت.پس خواهى نخواهى بايد از آن مفارقت‏كرد و چاره از مهاجرت آن نيست.و كسى را كه اندك شعورى باشد چگونه به چنين‏چيزى مطمئن و دل خود را به آن ساكن مى‏كند.پس بايد محبت دنيا و ساكنان آن را ازدل دور كرد تا از اين خوف و الم، فراغت‏حاصل كرد.

چهارم: خوف از دشمنان و تصور خوشحالى ايشان است.و شكى نيست كه اين‏نيست مگر از وسوسه شيطان، زيرا كه شادى و سرزنش ايشان نه به دين ضرر مى‏رساند ونه به ايمان، و نه به بدن المى از آن حاصل مى‏شود و نه به جان.چون توازين خانه رفتى‏چيزى كه به خاطر تو نمى‏گذرد امثال اين مزخرفات است، علاوه بر اينكه شماتت‏دشمنان و شادى ايشان مخصوص به مرگ نيست.زيرا كه انواع بلا و نكبت و عنا ومصيبت از براى هر كسى در دنيا ممكن و دشمن به همه آنها شاد و خرم مى‏گردد.پس‏هر كه كراهت از آن داشته باشد بايد چاره دشمنى را كند و دشمنان خود را به نوعى كه‏مذكور خواهد شد دوست گرداند.

پنجم آنكه: خوف ازين داشته باشد كه بعد از وفات او اهل و عيال او ذليل و خار وضايع و پايمال شوند، و دوستان و اعوان و انصار او هلاك گردند.و اين خيال نيز ازوسوسه‏هاى شيطانيه و خيالهاى فاسده است، زيرا كه هر كه چنين خيالى كند معلوم است‏كه خود را منشا اثرى مى‏داند و از براى وجود خود مدخليتى در عزت ديگران يا ثروت‏و قوت ايشان مى‏پندارد.زهى جهل و نادانى به خداوند عالم و قضا و قدر او! چگونه‏چنين خوفى را به خود راه مى‏دهد و حال اينكه مقتضاى فيض اقدس آن است كه هر ذره‏اى از ذرات عالم را به كمالى كه برازنده و سزاوار آن است‏برساند، و هر كسى را به‏هر چه از براى آن خلق شده و اصل نمايد، و هيچ آفريده‏اى را حد تغيير و تبديل آن‏نيست.

به چشم خود ديده‏ايم كه اطفالى كه نگاهبان و پرستار متعدد دارند هلاك شده‏اند،و طفلان خودسر و بى‏پدر و مادر در كوچه و صحرا تنها و بى‏كس به سلامت مانده‏اند.

نمى‏بينى كه بسيارى از علما و فضلا سعى‏ها كردند در تربيت اولاد خود ولى سعى ايشان‏اثرى نبخشيد.و چه قدر از ارباب دولت و اغنيا مالهاى بى‏حد از براى فرزندان خودگذاردند ولى به اندك وقتى از دست ايشان به در رفته ثمرى نداد.بسى يتيمان سر و پابرهنه كه نه مالى از براى ايشان بود و نه تربيتى، به واسطه تربيت مربى ازل به اعلى مرتبه‏كمال رسيدند و اموال بى‏حد و حصر فراهم آوردند، بلكه به مراتب عاليه و مناصب‏جليله رسيدند.

و غالب آن است كه يتيمانى كه در طفوليت پدر از سر ايشان رفته ترقى ايشان در دنياو آخرت بيشتر مى‏شود از اطفالى كه در آغوش پدران پرورش يافته‏اند.و به تجربه‏رسيده است كه هر كه خاطر جمع و مطمئن بوده از اولاد خود به جهت مالى كه از براى‏ايشان گذاشته، يا به شخصى كه اولاد خود را به او سپرده عاقبت‏به فقر و تهى دستى‏گرفتار گشته و به خوارى و ذلت و پستى رسيده‏اند.بلكه بسيار شده است كه آن مال ياآن شخص باعث هلاكت اولاد او شده‏اند.و هر كه كار اولاد و بازماندگان خود را به‏خدا واگذارد و ايشان را به رب الارباب سپرد البته بعد از او هر روز عزت و قوت و مال‏و دولت ايشان زيادتر شده.

پس كسى كه عاقل و خير خواه اهل خود باشد بايد كار و بار اولاد و عيال خود را به‏خالق و پروردگار ايشان گذارد و آنها را به مولى و آفريدگار ايشان سپارد.

نعم المولى و نعم النصير. (15)

ششم آنكه: خوف او از عذاب الهى باشد، به واسطه معاصى و گناهانى كه از اوصادر شده.و اين نوع خوف، از انواع خوف ممدوح، و در آيات و اخبار مدح صاحبان‏آن شده - همچنان كه بعد از اين مذكور خواهد شد - و ليكن، باقيماندن بر اين ترس، ودر صدد علاج آن بر نيامدن به توبه و انابه، و ترك معصيت، از جهل و غفلت است.وشرح اين خوف، بعد از اين بيايد، علاوه بر اين، خوف حقيقة از مرگ نيست، بلكه‏خوف از چيزى است كه مى‏ترسد بعد از مرگ حاصل شود.

و از آنچه گفتيم معلوم شد كه: خوف از موت، به سبب يكى از جهات مذكوره، راهى ندارد.و عاقل نبايد آن را به خود راه دهد، و بايد تامل نمايد، كه مرگ، شربتى‏است كه هر كس را چشيدنى است، و ضربتى است كه به هر فرقى رسيدنى است.بلكه درفن حكمت ثابت است كه: هر مركبى البته فاسد مى‏شود.پس بدن، كه مركب ازعناصر است، ناچار بايد به فساد انجامد.پس آرزوى حيات دائمى و تمناى بقاى ابدى‏از براى بدن، خيالى است محال، و عاقل چنين آرزوئى نمى‏كند، بلكه يقين مى‏داند كه:

هر چه در نظام عالم مى‏شود، خير و صلاح است.پس، خود را به هر چه مى‏شود رضا وخشنود مى‏كند، و الم و كدورت به خود راه نمى‏دهد.و اگر تمنا و آرزويش طول عمراست، تامل كند كه اگر طول عمر را به جهت استيفاى لذات جسمانيه مى‏خواهد، بداندكه: چون پيرى او را دريافت مزاج ضعيف مى‏گردد، و قوا و حواس مختل مى‏شود، و ازكار باز مى‏ماند، و صحت كه عمده لذات است زوال مى‏پذيرد، نه از اكل، لذت مى‏برد ونه از جماع.و لحظه‏اى از دردى و المى خالى نيست.و روز به روز در تنزل و رو به‏پستى دارد، تا به حدى مى‏رسد كه در نزد مردمان، بلكه اهل و عيال خود خوار وبى‏مقدار مى‏شود.همچنان كه در كتاب خداست كه:

«و من نعمره ننكسه فى الخلق‏» (16)

يعنى: «هر كه را پير و معمر كرديم او را در ميان مردم‏خوار و منكوس مى‏گردانيم‏» .

و علاوه بر اينها، هر روز مبتلا به عزاى فرزندى و صديقى، و هر شام گرفتار مرگ‏دوستى و رفيقى است.و بسا باشد كه: گرفتار انواع مصيبت و ناخوشى گردد، و فقر واحتياج به او رو آورد.و حقيقة كسى كه طالب طول عمر است، طالب اين همه‏زحمتهاست.و اگر مقصودش از طول عمر، كسب فضايل و اخلاق حسنه و طاعت وعبادت است، شكى نيست كه: در پيرى.تحصيل كمال در نهايت صعوبت است.و كسى‏كه ملكات بد را از خود دفع نكرد تا به پيرى رسيد، و ريشه آنها در دل او مستحكم‏گشت، كجا مى‏تواند كه آنها را زايل كند، و اخلاق حسنه را تحصيل نمايد، زيرا كه بعداز استحكام ريشه آنها، دفع آنها موقوف است‏به رياضاتى و مجاهداتى، كه در پيرى‏تحمل آنها ممكن نيست.

و از اين جهت است كه: در اخبار وارد شده است (17) كه:

«چون آدمى را سن به چهل‏سالگى رسيد، و رجوع به نيكى نكرد شيطان به نزد او مى‏آيد و دست‏بر روى اومى‏كشد، و مى‏گويد پدرم فداى روئى باد كه ديگر براى او هرگز رستگارى نيست‏» .

با وجود اينكه طالب سعادت، بايد در هر حالى در فكر تحصيل آن باشد، و صفات بد را كه از جمله آنها طول امل است، از خود زايل كند، و به عمرى كه از براى او مقررشده است راضى بوده باشد، و هميشه به قدر امكان در فكر تحصيل كمال، و خلاصى اززندان دنياى غدار، و قطع علاقه از لذات دنيه، و ميل به حيات ابديه، روز و شب دراكتساب كمالات، و مناجات با حضرت خالق الارباب بوده، تا از قفس طبيعت‏مستخلص، و به اوج عالم حقيقت پرواز نمايد.و از براى او موت ارادى، كه منشا حيات‏طبيعى است‏حاصل گردد.و در اين وقت مشتاق مرگ مى‏شود، و از تقديم و تاخير آن‏روا ندارد.نه او را به اين ظلمتكده كه منزل اشقياء و فجار، و مسكن شياطين و اشراراست ميلى، و نه اين زندگانى فانى را در نظر او اعتبارى و وقعى است.خاطرش به عالم‏اعلى متعلق، و دلش به مصاحبت مجاوران حرم قدس «شايق‏» ، (18) هميشه بساط قرب حق‏را جويا، و زبان حالش به اين مقال گوياست.

خرم آن روز كزين منزل ويران بروم راحت جان طلبم از پى جانان بروم

به هواى لب او ذره صفت رقص كنان تا لب چشمه خورشيد درخشان بروم

فصل: اطمينان قلب و طريقه تحصيل آن

بدان كه: ضد اين خوف، اطمينان قلب است در امور مذكوره، كه مطلقا از امثال اين‏امور مضطرب نگردد، و ترس و بيم در دل او راه نيابد.و شكى نيست كه: اين فضيلتى‏است مطلوب، و كمالى است‏به غايت مطلوب، صاحب آن در نظرها محترم، و در نزدارباب بصيرت مكرم، و كسى كه از اين صفت‏خالى است، و از چيزهائى كه مذكور شدخائف و ترسان است، نام مرد بر آن نهادن ناگوار، و در نظر مردمان بى وقع و بى‏اعتبار،كودكى است جثه مردان دارد، و مردى است كه طبيعت زنان دارد.

پس كسى كه خود را از زمره مردان شمارد، بايد تحصيل اين صفت نمايد، و قوت‏قلب را كسب كند، و چون شاخ ضعيف از هر بادى نلرزد.مانند گياه خشك هر نسيمى اورا به اضطراب نياورد، بلكه مانند كوه، پاى بر جاى بوده باشد.و بداند كه: صاحبان‏قلوب قويه و نفس مطمئنه را در دلها هيبتى و حشمتى است.بلكه آنچه مشاهده مى‏شوداز اضطراب و تزلزل بعضى ديگر، در نزد شخص ديگر، به واسطه قوه نفس آن شخص‏است.و غالب آن است كه در مقام مخاصمه و منازعه، بلكه مباحثات علميه، دل هر يك‏قويتر و نفس هر كدام مطمئن‏تر آن ديگرى را مغلوب و مضمحل مى‏سازد.و طريقه‏تحصيل اين صفت تامل كردن است در آنچه مذكور شد.و اندك اندك خود را در مواضع خوف و بيم نگاهداشتن و در «مخاوف‏» (19) و محل خطر صبر كردن تا به تدريج‏ملكه حاصل گردد و در دل قوتى و اطمينانى پيدا شود.

ايمنى از مكر خدا

صفت دوم: از صفات رذيله متعلق به قوه غضبيه، ايمنى از مكر الله است، كه آدمى‏از عذاب الهى و امتحانات او ايمن نشيند و از عظمت و جلال او نينديشد، و در دل‏انديشه مؤاخذه او را نداشته باشد.و در اينجا چند فصل است:

فصل اول: سبب ايمنى از مكر الله

بدان كه: سبب اين صفت، غفلت از عظمت رب العزه و جهل به ابتلاء و امتحانات آن‏حضرت، يا عدم اعتقاد به محاسبه روز قيامت و جزا دادن اعمال از نيك و بد، يا اطمينان‏به سعه رحمت و رافت او يا اعتماد بر طاعت و عبادت خود است.و اين صفت از هريك از اين اسباب كه ناشى شده باشد از صفات مهلكه و موجب نكال و خسران مال‏است، چون باعث آن يا كفر است‏يا جهل يا غرور يا عجب، و هر يك از آنها راهى است‏كه آدمى را به هلاكت مى‏كشاند.

پس اگر غفلت از عظمت الهى باشد باعث آن جهل و نادانى است.و اگر از عدم‏اعتقاد باشد منشا آن كفر و بى‏ايمانى است.و اگر از تكيه به رحمت الهى باشد غروراست.و اگر از اعتماد بر عمل خود باشد عجب است.و اخبار و آيات بر مذمت ايمنى ازمكر خدا مستفيض، (20) و در كتاب كريم وارد است كه:

«فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون‏» (21)

يعنى: «از مكر خدا ايمن نمى‏گردند مگر جماعت زيانكاران‏» .

و به تواتر ثابت‏شده است كه: طايفه فرشتگان و خيل پيغمبران از مكر الهى خائف وترسان‏اند.همچنان كه مروى است كه:

«بعد از آنكه از ابليس سر زد آنچه سر زد ومردود درگاه احديت‏شد، و به آن لعين رسيد آنچه رسيد، جبرئيل و ميكائيل كه ازمقربان بارگاه رب جليل‏اند با هم به گريه و زارى نشستند، خطاب الهى به ايشان رسيد كه:

چه شده است‏شما را و به چه سبب گريه مى‏كنيد؟ عرض كردند كه: پروردگارا! از امتحان تو مى‏ترسيم و از ابتلاى تو ايمن نيستيم. پس خداوند جليل فرمود كه: هميشه‏چنين باشيد و از مكر من ايمن نگرديد» (22) .

مروى است كه:

«حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - و جبرئيل امين از خوف خداگريستند، پس خدا به ايشان وحى فرستاد كه چرا مى‏گرييد و حال آنكه من شما را ايمن‏گردانيدم؟ عرض كردند: كيست كه از آزمايش تو ايمن شود» . (23)

گويا كه ايمن نشدن ايشان از اين راه بود كه ايمن نبودند از اينكه خدا فرمودند كه:

«من شما را ايمن كردم، از راه امتحان و آزمايش باشد، يا اگر خوف ايشان تسكين يابد معلوم شود كه ايشان از مكر ايمن گشته‏اند و وفا به قول خود ننموده‏اند» .

همچنان كه چون ابراهيم خليل الرحمن - عليه السلام - را در منجنيق گذاردند كه به‏آتش افكنند، گفت: «حسبى الله‏» يعنى: خدا كافى است مرا در هر حال و هيچ چيز ديگررا اعتنا ندارم.و چون اين ادعاى بزرگى بود پروردگار عالم او را آزمايش فرمود وجبرئيل - عليه السلام - را فرستاد تا در هوا به او رسيده گفت: «اى ابراهيم! اگر حاجتى‏دارى بگو تا بر آرم‏» .آن بزرگوار گفت: حاجت دارم اما نه به تو.گفت: به آنكه حاجت‏دارى بخواه و طلب كن.گفت:

«علمه بحالى حسبى عن مقالى‏».

يعنى: «با وجود علم اوبه حال من، احتياج به گفتن من نيست‏» . (24)

زهى بزرگوار شخصى كه در چنين حالى به روح القدس التفات نكرد و ذات شريفش‏از بوته امتحان، تمام عيار برآمد و از اين هت‏خداى - تعالى - فرمود:

«و ابراهيم الذى وفى‏» (25)

يعنى: و ابراهيمى كه به گفته خود وفا كرد و به غير من التفات‏و اعتنا نكرد» .

پس بنده مؤمن بايد در هيچ حال از آزمايش و امتحان خدا غافل ننشيند همچنان كه‏ملائكه و انبياء، ايمن نبودند و مؤاخذه و عذاب الهى را فراموش نكند.

ابتلاها مى‏كند آه الغياث اى ذكور از ابتلاهايش اناث

گر تو نقدى يافتى نگشادهان هست در ره سنگهاى امتحان

و از خوف آزمايش و مكر الله بودى كه موسى بن عمران چون ملاحظه سحر سحره‏را نمود اندكى در باطن ترسيد، چنانكه خداى - تعالى - خبر داده كه:

«فاوجس فى نفسه خيفة موسى‏». (26)

و معالجه اين صفت - علاوه بر آنچه خواهد آمد از معالجه عجب و غرور - ، آن‏است كه تحصيل صفت‏خوف از خدا كند كه ضد اين صفت است.

پى‏نوشتها:


1. بقره، (سوره 2)، آيه 195

2. كنز العمال، ج 3، ص 453، ح 7415.

3. كنز العمال، ج 2، ص 200، ح 3748.و ص 690، ح 5095.

4. فتح، (سوره 48)، آيه 29

5. كافى، ج 2، ص 227، ح 1.

6. كافى، ج 2، ص 241، ح 37.

7. نهج البلاغه فيض الاسلام، ص 57، خطبه 5.

8. خانه هلاكت و نيستى، (كنايه از خانه دنيا) .

9. خانه پايدار، (خانه آخرت)

10. نسخه خطى: دوستان عالم پاك.

11. چيست ترا كه عهد دوستان را فراموش كردى و به رفاقت و مصاحبت كسى تن دادى كه پايدار نيست وبى وفا است؟ !

12. در نسخه‏هاى ديگر بيت چنين است:

اينچنين باشد وفاى دوستان من در اين حبس و شما در بوستان

13. صبحگاهى، نوشيدنى كه صبحگاهان نوشند.

14. مبارك

15. يعنى: خداوند بهترين يار و بهترين ياور است.انفال، (سوره 8)، آيه 40

16. يس، (سوره 36)، آيه 68.

17. احياء العلوم، ج 3، ص 25 و سفينة البحار، ج 1، ص 504. (با اندك تفاوتى)

18. مشتاق، مايل

19. جايگاههاى ترسناك.

20. رك: بحار الانوار، ج 72، ص 336، باب «الياس من روح الله و الا من مكر الله‏» .

21. اعراف، (سوره 7)، آيه 99

22. محجة البيضاء، ج 7، ص 305.و احياء العلوم، ج 4، ص 157.

23. احياء العلوم، ج 4، ص 148، و محجة البيضاء ج 7، ص 290.

24. بحار الانوار، ج 71، ص 155، ح 70، و ج 70 و ج 12، ص 38، ح 21.

25. نجم، (سوره 53)، آيه 37.

26. طه، (سوره 20)، آيه 70.

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
اخلاق حسنه و ذميمه و فوايد و مفاسد آنها
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 29 اسفند 1394

اخلاق حسنه و ذميمه و فوايد و مفاسد آنها

و پيش از اين دانستى كه: قوه انسانيه كه مدخليت در صفات و اخلاق دارند چهارند:

قوه عاقله، عامله، غضبيه و شهويه.و دانستى كه: كمال قوه عامله، انقياد و اطاعت اوست‏از براى عاقله در استعمال ساير قوا در اعمال حسنه.و عدالت عبارت از آن است، و نقص‏آن در عدم انقياد است.

پس هر گاه ساير قوا به مرتبه كمال باشند عدالت‏حاصل خواهد بود، و هر گاه ناقص‏باشند عدالت منتفى خواهد بود و تحقق و انتفاء عدالت تابع كمال و نقص ساير قوا است.

و عدالت، امرى است جامع جميع صفات كماليه.پس از براى كسب عدالت‏به خصوص‏كيفيتى خاص، و از براى ازاله ضدش كه جور است، معالجه‏اى مخصوص نيست، و ازبراى قوه عامله صفات كماليه مخصوصى كه تعلق به ساير قوا نداشته باشد نيست، بلكه‏جميع صفات مخصوصه از فضايل و رذايل متعلق است‏يا به قوه عاقله يا غضبيه ياشهويه، يا به دو قوه از اين قوا يا سه قوه، و تفصيل آنها را در چهار مقام ذكر مى‏كنيم.

و از براى عدالت اگر چه طريقه خاصه در اكتساب آن، و معالجه مخصوصه از براى‏ازاله ضد آن نيست، و به اكتساب ساير فضايل، عدالت‏حاصل، و ازاله بقيه رذايل ضدآن زايل مى‏شود، و ليكن خود عدالت چون مستلزم جميع ملكات فاضله، بلكه جامع‏جميع است، و اشرف فضايل و كمالات است، ابتدا، شرف و فضيلت آن را هم در يك‏مقام على حده بيان مى‏كنيم.پس، اين باب مشتمل است‏بر پنج مقام به اين ترتيب:

مقام اول: در بيان آنچه متعلق به قوه عامله است كه عبارت است از عدالت.

مقام دوم: در ذكر اخلاق و صفاتى كه متعلق است‏به قوه عاقله.

مقام سوم: در بيان اخلاق متعلق به قوه غضبيه.

مقام چهارم: در شرح ملكات متعلقه به قوه شهويه.

مقام پنجم: در تفصيل و تبيين اوصاف متعلقه به دو قوه يا سه قوه از قواى ثلاث.

و در هر مقامى از سه مقام آخر صفات رذيله كه متعلق به آن مقام است عنوان‏مى‏كنيم، و در ذيل آن عنوان، علامات و اقسام و اسباب و مضرت و علاج آن صفت را،و ضد آن از صفات حسنه، و علامات و منفعت و تدبير تحصيل آن را در فصول چندبيان مى‏كنيم.   

 

 

 

بر گرفته از کتاب معراج السعاده


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
زندگينامه و آثار مرحوم ملا احمد نراقى
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 29 اسفند 1394

زندگينامه و آثار مرحوم ملا احمد نراقى

«ملا احمد نراقى‏» ، فرزند مرحوم «حاج ملا مهدى نراقى‏» ، در سال 1185 هجرى قمرى (1) مطابق با 1150 شمسى در نراق (2) متولد شد. او از فحول علماى دين، و اكابر مجتهدين شيعه مى‏باشد، كه در علم فقه، اصول،حديث، رجال، نجوم، رياضى، معقول و منقول، ادبيات و شعر تبحر داشته و علاوه بر علوم‏متداول عقلى و نقلى در بسيارى از علوم ديگر مهارتى بسزا داشته (3) ملا احمد نراقى فردى زاهد، متقى، و در اوصاف حميده و اخلاق فاضله زبانزد خاص‏و عام بوده و در فخر و فضل او همين بس كه استاد خاتم الفقها مرحوم «شيخ مرتضى‏انصارى‏» - اعلى الله مقامه الشريف - بوده است. صاحب «روضات الجنات‏» او را اينچنين ستوده: «...او دريايى مواج، بحرى متلاطم، استادى ماهر، استوانه اكابر، اديبى شاعر، و فقيهى برازنده، از بزرگان دين و عظماى مجتهدين به شمار مى‏آمد.از دانش پر، و از كودكى صدفى مملو از در بود. نراقى مجتهدى جامع بود و از اكثر علوم، بويژه اصول، فقه، رياضى و نجوم بهره كامل و كافى داشت..» . (4) مرحوم نراقى از علماى طراز اول قرن سيزده هجرى و سر آمد آنان بوده، و در عين‏داشتن رياست و شهرت، در توجه به احوال اشخاص ناتوان و بى‏بضاعت‏بسيار كوشا بوده‏و با شفقت و ملاطفت همواره ملجا مراجعات بوده. تلاش بى‏وقفه او در تحصيل علم و كمالات، و اخلاق وارسته او در ارشاد و هدايت، و اهتمام او به نگهدارى از طلاب و اداره زندگى آنها نقشى بسزا در پيشرفت مذهب داشته. آثار گرانبهاى علمى او در زمينه‏هاى گوناگون، نشانه جامعيت اوست.و ويژگى ديگراو در پديدآوردن اين اثرهاى ارزنده، پيروى و متابعت او از پدرش مى‏باشد، زيرا با تلاش‏او تصانيف پدرش به دنياى علمى معرفى شد. پدرش مرحوم ملا مهدى نراقى در فقه كتاب «معتمد الشيعه‏» را تاليف نمود و او كتاب «مستند الشيعه‏» را.پدر كتاب «مشكلات العلوم‏» را در فنون مختلف به رشته تحريردر آورد، و پسر كتاب «خزائن‏» را در تكميل آن.پدر در علم اخلاق كتاب شريف «جامع‏السعادات‏» را بنگاشت، و پسر كتاب «معراج السعادة‏» را.او همچنين بسيارى از آثارمرحوم پدر را شرح نموده و بدين وسيله همواره نام و ياد او را در خاطره‏ها زنده نگه‏داشت، و به ادعاى بسيارى باعث‏شهرت پدر گرديد. تاليفات مرحوم نراقى، هم در زمان خودش و هم پس از او مورد عنايت و مراجعه علمابوده، به طورى كه فقيه بزرگ شيعه مرحوم «سيد كاظم يزدى‏» صاحب «عروه‏» - رضوان الله تعالى عليه - هميشه سه كتاب مهم فقهى در نزدش عزيز و مورد مراجعه‏بوده كه يكى از آنها مستند مرحوم نراقى است (5) مرحوم نراقى از روحى لطيف و ذوقى سرشار برخوردار بوده، و اشعار عرفانى و اخلاقى‏بسيارى سروده كه حاوى مضامين توحيدى است و در دو ديوان به نام او جمع‏آورى شده. يكى «ديوان اشعار» و ديگرى ديوان مثنويات او كه به نام «طاقديس‏» مشهور است و بارهادر ايران چاپ شده. كتاب طاقديس كه به سبك و روش مثنوى ملاى رومى است، شامل قصص‏و داستانهاى اخلاقى و تربيتى است كه با نظمى شيوا و دلنشين به رشته تحرير در آمده.او دراشعارش به صفايى تخلص مى‏كرده.از اشعار نغز اوست: ساقى به ياد يار بده ساغرى ز مى از آن گنه چه باك كه باشد به ياد وى من ژنده پوش يارم و دارم به جان او ننگ از قباى قيصر و عار از كلاه كى تا كى دلا به مدرسه طامات طرهات بشنو حديث‏يار دو روزى ز ناى نى واعظ مگو حديث‏بهشت و قصور و حور ماتوسن هوا و هوس كرده‏ايم پى ما عندليب گلشن قدسيم باغ ما ايمن بود زباد خزان و هواى دى زاهد برو چه طعنه مستى زنى كه هست مست از خيال دوست صفايى نه مست مى (6) يا رب ز بخت ماست كه شد ناله بى‏اثر يا هرگز آه و ناله و زارى اثر نداشت زان بى نشان ز هر كه نشان جستم اى عجب ديدم چو من ز هيچ نشانى خبر نداشت گفتم علاج غم به دعاى سحر كنم غافل از اينكه تيره شب ما سحر نداشت دردا كه دوش طاعت‏سى سال خويش را دادم به مى‏فروش به يك جرعه برنداشت دنيا و آخرت همه دادم به عشق و بس شادم كه اين معامله يك جو ضرر نداشت گر ترك عشق كرد صفايى عجب مدار بيچاره تاب محنت از اين بيشتر نداشت (7) اى خدا خواهم برون از هر دو عالم عالمى تا ز رنج جسم و جان آنجا برآسايم دمى اين خمار كهنه ما را كجا باشد علاج از سبو يا خم دريغا گر ز مى بودى يمى زخم دل را مرهمى جستم طبيبى ديد و گفت زخم شست قاتلى هست اين ندارد مرهمى آدمى زادى كه مى‏گويند، اگر اين مردمند اى خوشا جايى كه در آنجا نباشد آدمى (8) نقش مرحوم حاج ملا احمد نراقى در جنگ دوم با روسيه تزارى:

مرحوم نراقى در عهد قاجاريه و در دوران پادشاهى فتحعلى شاه قاجار مى‏زيسته. دوره قاجاريه از شگفت‏انگيزترين ادوار تاريخ ايران است.دوره‏اى است كه قدرتهاى بزرگ جهان از اقصى نقاط دنيا به علل گوناگون چشم به آن دوخته بودند. و ايران مركزى شده بود كه تمام قدرتها دور آن دايره زده بودند (9) . روسها قسمتى از نواحى شمالى ايران را اشغال كرده، و به بدترين وضع با اهالى آنجارفتار مى‏كردند. پس از شكست ايران در جنگهاى اول با روسيه (1230 مطابق با 1815 ميلادى) و از دست دادن برخى از ولايات و نقاط سرحدى ايران و بدرفتارى روسها با سكنه آن‏نواحى، در مردم حالت انتقامجويى و آمادگى براى مقابله فراهم شد.مؤلف كتاب «تاريخ‏سياسى و ديپلماسى‏» در اين زمينه مى‏نويسد: «اجحافات و رفتار بى رويه مامورين دولت روس كه باعث تنفر مردم در ايالات متصرفه گرديده و از همان سال 1230 سكنه اين نواحى را تكان داد و بالاخره در سال‏1241 مبدل به يك شورش و هيجان عمومى گرديد» (10) . «...ظلم و فجايع دولت روسيه علماى مسلمان را در مشاهد متبركه سخت مضطرب و نگران ساخته بود..» . (11) افكار مردم به حد اعلا بر ضد روسيه تهييج‏شده بود.ملت و روحانيون و اغلب زمامداران تقاضاى اعلان جنگ بر ضد دولت روسيه داشتند.در تاريخ 5 ذيحجه 1241 (11 ژوئيه 1829) «آقا سيد محمد مجتهد» به همراهى يكصد تن از روحانيون وارد سلطانيه شد. دسته ديگرى از اهالى به سرپرستى «ملا احمد نراقى‏» نزد فتحعليشاه آمدند و به تظاهرات پرداختند (12) و نتيجه اين شد كه: در اثر حمله نيروهاى ايران به قواى روس كه از ذيحجه 1241تا آخر محرم 1242 انجام گرفت تمام نواحى كه مطابق «معاهده گلستان‏» تسليم روسها شده بود از جانب قواى ايران اشغال گرديد.

پدر مرحوم نراقى:

پدر او «حاج ملا مهدى بن ابى ذر نراقى‏» معروف به «محقق نراقى‏» است، كه در سال‏1209 هجرى وفات يافته و در نجف اشرف مدفون است. او از اكابر علماى شيعه، مجتهد، حكيم، عارف، رياضى‏دان و در جامعيت و احاطه‏و تخصص در علوم نقلى و عقلى كم نظير است. «ميرزا ابو الحسن مستوفى‏» كه معاصر مرحوم نراقى است ضمن بيان شخصيت نراقى‏از او به: فيلسوف به حق، حكيم مطلق، جامع معقول و منقول المولى الاعظم و الحبر الاعلم، استاد البشر و...تعبير كرده (13) عمده تحصيلات محقق نراقى در اصفهان بوده و از اساتيدى بزرگ همچون «ملا اسماعيل خواجويى‏» ، «حاج شيخ محمد هرندى‏» ، «ملا مهدى هرندى‏» و «آقاميرزا نصير اصفهانى‏» بهره جسته است و سپس از محضر اساتيد بزرگ كربلا و نجف‏چون «آقا محمد باقر بهبهانى‏» و «شيخ يوسف بحرانى‏» (صاحب حدائق) هم استفاده كرده. و پس از مراجعت‏به ايران در كاشان مسكن گزيده و به بركت وجود شريفش، آن شهر، دار العلم و دار التحصيل و مجمع علما گرديده است. (14) مرحوم ملا مهدى نراقى داراى تاليفات زيادى در زمينه فقه، اصول، فلسفه، كلام، تفسير، ادبيات، رياضى، و نجوم مى‏باشد كه در اكثر كتب تراجم و رجال به آنها اشاره شده. آقاى «حسن نراقى‏» در مقدمه كتاب «قرة العيون‏» كه با تصحيح و تعليق و مقدمه آقاى «سيد جلال الدين آشتيانى‏» بوسيله دانشگاه فردوسى مشهد چاپ شده، فهرست تفصيلى‏آثار ايشان را با اشاره به نسخه‏هاى آنها، نگاشته‏اند.

اساتيد مرحوم نراقى

مرحوم ملا احمد نراقى تحصيلات خود را ابتدا نزد پدر بزرگوارش در كاشان شروع‏نمود، و پس از مدتى تلمذ و بهره‏جويى از محضر درس پدر، با فراست ذهن و ذكاوت‏خدادادى به مرتبتى نائل شد كه خود، حوزه درس برقرار كرد.او ابتدا دروس سطح مثل «معالم‏» و «مطول‏» را تدريس مى‏نموده و طلاب علوم دينى را جمع و با ايشان به مذاكره‏و مباحثه مى‏پرداخته كه اين طريق تاثيرى بسزا در پيشرفت علمى او داشته.تا اينكه‏همراه پدر، سفرى به عتبات عاليات رفته و با پدر خود به درس «آقا محمد باقر وحيدبهبهانى‏» حاضر شده و مدتى بهره جسته (15) . در سال 1212 بار ديگر به عراق رفته و در شهر مقدس نجف مدتى نزد «سيدبحر العلوم‏» و سپس در محضر «شيخ جعفر نجفى كاشف الغطا» و در كربلا نزد «ميرزا محمد مهدى موسوى شهرستانى‏» و «آقا سيد على طباطبايى‏» (صاحب رياض) تلمذنموده و يكى از اجله علما و مشاهير فقها گرديده و به نراق مراجعت نموده است. و پس از فوت پدرش در سال 1209 هجرى مرجعيت عامه به او منتقل شده و موردتوجه عموم قرار گرفته و رئيس على الاطلاق گرديده است. (16)

مشايخ روايتى او

مرحوم نراقى از جماعتى از علماء و بزرگان - رضوان الله تعالى عليهم - روايت‏مى‏نمايد از جمله: 1- والد ماجدش مرحوم ملا مهدى بن ابى ذر نراقى‏2- علامه سيد مهدى بحر العلوم. 3- ميرزا محمد مهدى موسوى شهرستانى 4- شيخ جعفر نجفى كاشف الغطا. 5- سيد على طباطبايى (صاحب رياض) . او به واسطه پدرش از «شيخ يوسف بحرانى‏» ، از «ملا رفيع گيلانى‏» ، از «ملا محمد باقرمجلسى‏» روايت مى‏نمايد. (17)

شاگردان او

عده‏اى از مفاخر و بزرگان از حوزه درس مرحوم ملا احمد نراقى استفاده كرده‏انداز جمله: 1- خاتم الفقها مرحوم حاج شيخ مرتضى انصارى. 2- مرحوم آقا محمد باقر هزار جريبى. 3- مرحوم ملا محمد على آرانى كاشانى. 4- حاج سيد محمد شفيع جاپلقى. و بسيارى از اجلاى وقت از تلامذه او بوده و از وى اجازه روايت داشته‏اند. صورت اجازات مؤلف از بيست مورد متجاوز است كه عينا به خط مولف يا صاحبان اجازات نزد فاضل معاصر جناب آقاى «حسن نراقى‏» كه يكى از احفاد مرحوم نراقى‏است‏باقى است. (18)

تاليفات مرحوم نراقى

آثار بسيارى از مرحوم ملا احمد نراقى به يادگار مانده كه قسمت عمده آنها بارهاچاپ و مورد استفاده همگان قرار گرفته. تصنيفات و تاليفات مرحوم نراقى در مصادر مختلف تا قريب 23 عنوان معرفى شده‏و بر اساس دستخط مرحوم نراقى كه به وسيله آقاى حسن نراقى در مقدمه كتاب طاقديس‏چاپ انتشارات اميركبير گراور شده تاليفات آن مرحوم تا سال 1228 هجرى قمرى يعنى‏زمان كتابت آن به 18 جلد مى‏رسد. اما با توجه به آنچه مرحوم «شيخ آقا بزرگ‏» در كتاب گرانقدر «الذريعه‏» گرد آورده‏و تعداد معدودى كه در ساير مصادر معرفى شده و در دسترس مرحوم شيخ آقا بزرگ نبوده‏تاليفات آن بزرگوار به قريب 35 جلد مى‏رسد كه ذيلا اسامى آنها درج مى‏شود: 1- اجتماع الامر و النهى. 2- اساس الاحكام فى تنقيح عمد مسائل الاصول بالاحكام (شرح شرايع الاسلام مرحوم‏محقق) . 3- اسرار الحج (در سال 1331 چاپ شده) . 4- حجية المظنة. 5- الخزائن: مجموعه‏اى است علمى و ادبى، داراى مطالبى مهم در زمينه‏هاى: فقه،تفسير، حديث، تايخ، لغت، نجوم، هيئت، رياضى، عرفان، طب، و علوم غريبه: اعداد،جفر، صنعت، كيميا و همچنين حاوى اشعار و غزليات لطيف و ادبى و حكايت‏شيرين‏و خواندنى. اين كتاب به زبان فارسى به منزله تتميم و ذيل براى «مشكلات العلوم‏» مرحوم پدرش‏تاليف شده. 6- ديوان صفايى نراقى: همانطور كه قبلا ذكر شد مرحوم نراقى به صفايى تخلص داشته. و اين ديوان غير از مثنويات اوست كه به نام طاقديس خواهد آمد. 7- رسالة الاجازات.شامل: اجازه‏هاى مرحوم نراقى به شاگردانش و اجازات مشايخش 8- رساله عمليه (فارسى در عبادات) . 9- سيف الامة و برهان الملة: كتابى است فارسى در رد شخصى بنام «هانرى مارتين‏» (19) معروف به «پادرى‏» كه مسيحى بوده و شبهاتى در دين اسلام وارد كرده كه منجر به تاليف اين كتاب شد.اين كتاب دوبار در ايران چاپ شده و در اول آن فهرستى مبسوط به قلم‏فرزند مصنف ملا محمد نراقى متوفاى 1297 نوشته شده. 10- شرح تجريد الاصول: متن آن از پدرش مى‏باشد.اين كتاب در 7 جلد نگارش يافته‏و شامل همه مباحث علم اصول است. 11- شرح حديث جسد الميت و انه لا تبلى الا طينته. 12- شرح رساله‏اى در حساب (كه متن آن را مرحوم پدرش نوشته است) . 13- شرح محصل الهيئة. (متن آن نيز از مرحوم ملا مهدى نراقى پدر مصنف است) . 14- طاقديس.شامل اشعار عرفانى و اخلاقى به سبك مثنوى مولوى و به زبان فارسى‏لطيف.اين كتاب هم اكنون به همت آقاى حسن نراقى به وسيله انتشارات امير كبير منتشرمى‏شود. 15- رساله‏اى در عبادات.ظاهرا اين كتاب غير از رساله عمليه‏اى است كه نام آن تحت‏شماره‏9 ذكر شد.و مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى در الذريعه به طور مستقل آن را ذكر كرده است. 16- عوائد الايام من امهات ادلة الاحكام.مشتمل بر 88 عائدة و آخرين عائدة آن‏در تراجم روات احاديث است و مرحوم شيخ انصارى بر آن حاشيه زده‏اند. 17- القضا و الشهادات. 18- مستند الشيعه فى احكام الشريعة: كتاب فقهى و استدلالى مرحوم نراقى كه در شهركاشان ده سال قبل از وفاتش پايان يافته، يعنى سال 1234 هجرى قمرى. 19- مشكلات العلوم: اين كتاب غير از مشكلات العلوم پدرش و غير از كتاب خزائن مى‏باشد. 20- مفتاح الاحكام فى اصول الفقه. 21- مفتاح الاصول. 22- مناهج الاحكام: در اصول فقه شامل 2 جلد، جلد اول مباحث الفاظ و جلد دوم درادله شرعيه. 23- رسالة فى منجزات المريض. 24- وسيلة النجاة: شامل دو رساله: يكى بزرگ و ديگرى كوچك در دو جلد كه به‏در خواست فتحعليشاه نوشته شده. 25- هداية الشيعه: رساله‏اى است در فقه. 26- خلاصة المسائل: رساله‏اى است در زمينه مسائل طهارت و صلات. 27- الرسائل و المسائل (20) : فارسى است در جواب سؤالات، در اين كتاب از كتابهاى‏پدرش و از كتاب «كشف الغطاء» تاليف استادش مرحوم شيخ جعفر نجفى مطالبى نقل‏مى‏كند.اين كتاب در دو جلد است.جلد اول آن مسائلى است كه فتحعليشاه قاجار و غيره‏از او سؤال كرده‏اند و جلد دوم در بيان بعضى از مسائل اصولى و حل بعضى از مشكلات‏است.تاريخ كتابت آن 1230 مى‏باشد. 28- معراج السعادة (كتاب حاضر) . 29- حاشيه اكر ثاودوسيوس، (21) به نقل مؤلف «تاريخ كاشان‏» (و بر اساس دستخط خودمرحوم نراقى كه در مقدمه كتاب طاقديس گردآورى شده) . 30- جامع المواعظ. (به نقل مؤلف «تاريخ كاشان‏» و مؤلف «مكارم الاثار» ، ج 4،ص 1236) . 31- مناسك حج، (بر اساس دست نويس مرحوم نراقى در مقدمه طاقديس) . 32- الاطعمة و الاشربة: فارسى است (به نقل مرحوم سيد محسن امين در اعيان الشيعه،ج 10، ص 184) . 33- تذكرة الاحباب: فارسى است در فقه (به نقل مؤلف تاريخ كاشان) . 34- كتابى در تفسير. (به نقل مرحوم سيد محسن امين در اعيان الشيعه، ج 10، ص 184) . 35- عين الاصول: اولين كتابى است كه مرحوم نراقى تاليف نموده. لازم به توضيح است كه: مرحوم شيخ آقا بزرگ بعضى از اجازات فاضل نراقى رادر الذريعه به عنوان كتابى مستقل ذكر كرده كه از ذكر آنها خوددارى شد، تنها رساله‏اجازات ايشان كه شامل بيست اجازه است در اين مجموعه ذكر گرديد.

فرزندان مرحوم نراقى

از مرحوم ملا احمد نراقى دو فرزند پسر بجاى ماند يكى «حاج ملا محمد» ملقب به «عبد الصاحب‏» و معروف به «حجة الاسلام‏» كه صاحب تاليفاتى بوده و بعضى از آنها چاپ شده.وفات او بسال 1297 هجرى قمرى در كاشان در حدود هشتاد سالگى واقع شده (22) و ديگرى به نام «نصير الدين‏» كه داراى تاليفاتى از جمله شرحى بر كتاب كافى مرحوم كلينى است (23) .

وفات مرحوم نراقى

مرحوم نراقى در اثر وباى عمومى، كه كاشان و اطراف آن را فرا گرفته بود، در اول شب يكشنبه بيست و سوم ربيع الثانى سال 1245 هجرى قمرى در نراق چشم از جهان فروبست. (24) جنازه‏اش پيش از دفن به نجف اشرف منتقل و در سمت پشت‏سر مبارك مولى الموحدين حضرت على بن ابى طالب - صلوات الله و سلامه عليه - در جانب صحن مطهر مرتضوى در كنار قبر پدرش دفن گرديد. صاحب «روضات الجنات‏» از قول بعضى از شاگردان مرحوم نراقى داستانى را نقل‏مى‏كند كه نمودار علو مقام و درجات مرحوم نراقى است. او مى‏نويسد: در هنگام انتقال جنازه مرحوم نراقى به نجف اشرف در يكى از منازل بين راه به خاطر گرمى شديد هوا مى‏ترسيديم جنازه متعفن شود، جنازه بر زمين و قراء در اطرافش مشغول به تلاوت قرآن كريم بودند كه من براى اطلاع از اين موضوع به نزديك جنازه رفتم و در صدد تحقيق بر آمدم اما جز رائحه‏اى طيب كه گوئيا بوى مشك ناب بود چيزى استشمام نكردم.و اين وضع ادامه داشت تا دم قبر كه اصلا تغييرى در بدن شريفش حاصل نشد. (25) مرحوم «مدرس تبريزى‏» صاحب «ريحانة الادب‏» پس از نقل اين داستان از صاحب‏روضات، داستانى را كه خود شخصا از قول فرد موثقى از استادش كه مقدارى از شرح‏لمعه را پيش او خوانده بود شنيده نقل مى‏كند، بدين مضمون كه: استادم آقاى سيد احمدخسروشاهى نقل كرده، وقتى جنازه پدرش آقاى حاج سيد محمد خسرو شاهى را به نجف منتقل كردند خودش به پاس احترام پدر وارد قبر شده كه جنازه را بگذارد، دو جنازه «حاج‏ملا مهدى‏» و «حاج ملا احمد نراقى‏» پدر و پسر را صحيحا و سالما ديده، به طورى كه هيچ آسيبى متوجه آنها نشده. اين داستان در اواخر قرن سيزده و اوائل قرن چهارده واقع شده.و با اين فاصله زمانى كه‏از زمان مرگ پدر و پسر گذشته ملاحظه مى‏شود كه اين امرى عجيب و خارق عادت و تنهادر اثر خدمات خالصانه دينى حاصل مى‏شود و بس. (26) فاعتبروا يا اولى الابصار

كتاب معراج السعادة

كتاب معراج السعاده در بين كتب اخلاقى، نامى آشنا و اثرى بسيار گرانقدر است كه ازديرباز هم در حوزه‏هاى علميه و هم در محافل ادبى بين دانشدوستان، مورد استقبال‏و توجه بوده و همواره خاص و عام آن را مورد مطالعه قرار داده و از مطالب ارزنده آن بهره‏برده‏اند.تا جايى كه پاره‏اى از مطالب آن به عنوان متن درسى در كتابهاى درسى گنجانده شده. اصولا عنايت‏به مسائل اخلاقى و پيروى از الگوهاى صحيح اخلاقى يكى ازويژگيهاى جامعه اسلامى است.و با تكيه بر اين امر مهم مى‏توان بار سنگين مسؤوليتهاى‏اجتماعى را به ثمر رساند. داشتن متونى قوى و سالم و بدور از تحريف و در عين حال شيوا و جذاب مى‏توانددر تحقق اين هدف مؤثر باشد. الحق كه به اعتراف همگان كتاب معراج السعاده از نظر محتوا و سبك و شيوايى بيان‏مطالب و تنوع موضوعات مطرح شده در زمينه مسائل تربيتى و اخلاقى، اثرى است در خور توجه، و با اينكه قريب 200 سال (27) از تاريخ تاليف آن مى‏گذرد هنوز تازگى خود را حفظكرده و عطش جامعه در مورد آن فروكش نكرده.شاهد اين مدعا چاپهاى مكرر و متنوعى‏است كه از كتاب مزبور وجود دارد.و به ادعاى بعضى در بين آثار فارسى و حتى عربى‏اثرى مثل آن نوشته نشده (28) . به طورى كه مرحوم نراقى در مقدمه كتاب اشاره كرده‏اند، كتاب «معراج السعادة‏» راكه در واقع ترجمه «جامع السعادات‏» مرحوم پدرش مى‏باشد به درخواست فتحلعيشاه‏قاجار به رشته تحرير در آورده.البته با اصلاحات و اضافاتى به خاطر استفاده عموم.بااينكه اين كتاب بارها چاپ شده اما متاسفانه چاپى منقح و تحقيق شده كه در خور اين اثرارزنده باشد از آن در دسترس نبود كه خوشبختانه اين كار به همت «انتشارات هجرت‏» تحقق پيدا كرد.

در مورد چاپ كتابى كه پيش رو داريد اين كارها انجام شده

ابتدا يكى از نسخ خطى معراج السعاده كه تاريخ كتابت آن 1239 هجرى قمرى‏و مربوط به زمان حيات مؤلف مى‏باشد شناسايى و استنساخ شد (29) . اين نسخه با نسخه مطبوع كتاب كه به همت عالم ربانى و دانشمند فرزانه مرحوم «آية الله شعرانى‏» تصحيح شده مقابله گرديده، و سپس كارهايى ذيل بر روى آن انجام شده: 1- ويرايش 2- استخراج مصادر آيات و روايات، اعم از آنهايى كه مصنف به آنها اشاره نموده و يااشاره نشده و ليكن نقل به مضمون گرديده. در اينجا ذكر اين نكته لازم است كه: در برخى از موارد كه اصل سند در مصادر موجود پيدا نشده خود كتاب جامع السعادات به عنوان مصدر، نقل و معرفى شده. 3- ترجمه پاره‏اى لغات مشكل كه فهم آن براى همه آسان نيست. 4- توضيحى بسيار مختصر راجع به بعضى از اصطلاحات فلسفى، كلامى، فقهى و.. 5- معرفى اجمالى اشخاصى كه گاهى در كتاب از آنها نام برده شده. 6- ترجمه بعضى از عبارات عربى و آيات و احاديث و اشعار عربى كه براى افرادمبتدى سودمند خواهد بود. 7- براى مطالبى كه نياز به شرح و بسط و توضيح بيشتر براى اقناع و استفاده خواننده‏داشته مصادرى معرفى شده. از آنجايى كه كتاب معراج السعادة در زمينه مسائل تبليغى، كتابى جامع و ارزنده است،و حتى طلاب عزيز در سفرهاى تبليغى خود مى‏توانند به عنوان مصدرى كه مطالب متنوع‏و گوناگون علمى، اخلاقى و تربيتى را به همراه دارد با خود داشته باشند تا از جمع و حمل‏كتابهاى متنوع بى‏نياز باشند، ابتدا به نظر رسيد، در بيان نام مصادر روايات، تنها به نام‏كتاب و شماره روايت‏يا ذكر آدرس اكتفا نشود، بلكه به طور كامل عين روايت نقل شودتا افاده و استفاده كامل‏تر گردد.اما پس از پايان كار به خاطر حجم زياد كتاب از اين كارصرفنظر شد.و اين اقدام را به چاپ بعدى كتاب كه اميدواريم بزودى در انجام آن موفق‏شويم موكول كرديم.بدون شك كتاب با آن محتوا به خاطر حجم زياد در دو جلد چاپ‏و عرضه خواهد شد. در چاپ 2 جلدى معراج السعاده، گذشته از بيان اصل روايات، فهرستهاى متنوع علمى‏و مصادر تحقيق و مراجعه گنجانده خواهد شد. در پايان لازم مى‏دانيم از همه عزيزانى كه در فراهم شدن اين اثر ارزنده ما را يارى‏دادند، بخصوص برادران عزيز و گرامى مؤسسه تحقيقاتى حضرت ولى عصر - ارواحنافداه - كه در مراحل مختلف انجام كار از استخراج مصادر، تصحيح، مقابله و ويرايش ازهيچ كوششى دريغ نكردند، تشكر كنيم. قم - حوزه علميه محمد نقدى جمادى الثانى 1413 برابر با آذر 1371

مصادر مقدمه

1- مجمع الفصحاء، ج 2 ص 330، 331، 332. 2- قصص العلماء، ص 103 3- مستدرك الوسائل، ج 3 ص 384 4- مرآة قاسان يا تاريخ كاشان ص 202 5- فوائد الرضويه، ص 41 6- هدية الاحباب، ص 180 و 181 7- اعيان الشيعه، ج 10 ص 183 8- الكرام البررة، ج 1 ص 116 9- معجم المؤلفين، ج 2 ص 162 10- مصفى المقال، ص 72 11- ريحانة الادب، جلد 6 ص 160، 161،162، 163، 164 12- اعلام زركلى، ج 1 ص 260 13- مكارم الآثار، ج 4 ص 1235، 1241 14- هدية العارفين، ج 1 ص 185، 186 15- ايضاح المكنون، ج 1 ص 331 و ج 2 ص‏20، 130، 478، 523، 563 16- معجم مولفى الشيعه، ص 415، 416 17- روضات الجنات، ج 1 ص 96، 97 ج 5 ص‏200، 201، 202 18- نجوم السماء فى تراجم العلماء، ج 1 ص‏343، 344 19- لباب الالقاب، 94، 95، 96 20- رياض العارفين، ص 266 21- نخبة المقال، ص 233 22- تاريخ ادبيات ايران (تاليف دكتر رضازاده‏شفق)، ص 201 23- زندگانى و شخصيت‏شيخ انصارى، ص 162 24- مقدمه جامع السعادات، چاپ نجف 25- مقدمه خزائن به كوشش على اكبر غفارى 26- مقدمه كتاب طاقديس به اهتمام حسن نراقى 27- تاريخ ادبيات ايران تاليف ادوارد براون،ترجمه رشيد ياسمى، ص 286 28- مقدمه كتاب قرة العيون محقق نراقى ازانتشارات دانشگاه فردوسى (از تاليفات پدرمرحوم نراقى) 29- تاريخ اجتماعى كاشان، ص 161، 245،248، 283 و 289 30- لغت نامه دهخدا، ج 20 ص 419 31- طرائف المقال، ج 1، ص 57 32- پاورقيها و اضافات ترجمه روضات الجنات‏به قلم آقاى حاج شيخ محمد باقر ساعدى،جلد 1، ص 144 33- اسناد المصفى، ص 7 34- فهرست كتابخانه آستان قدس رضوى، ج 4،ص 320 35- تاريخ سياسى و ديپلماسى ايران، انتشارات‏دانشگاه، ج 1 و 2 ص 200، 206، 211 و مقدمه‏جلد 2 36- سير فرهنگ در ايران و مغرب زمين،ص 567، 568، 569، 570، 571، 572 37- الذريعة (30) ج 1 ص 267 ج 2 ص 4، 43 ج‏4 ص 364 ج 6 ص 151، 376 ج 7 ص 152 ج‏9 ص 612 ج 11 ص 12، 13، 212 ج 12 ص‏286 ج 13 ص 172، 195، 286ج 14 ص 55، 134، 208، 354 ج 17 ص 140ج 21 ص 14، 15، 66، 229، 315، 317ج 22 ص 340، 341 ج 23 ص 16 ج 25 ص‏177 ج 26 ص 290، 315 38- نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت،ص، 144، 145، 146، 147 و 148 بسم الله الرحمن الرحيم معراج سعادت جاودانى، و مفتاح ابواب فيوضات دو جهانى، ستايش و سپاس‏خداوندى است‏يكتا - جل شانه - و نيايش افزون از قياس، يگانه‏اى است‏بى‏همتا،بهر برهانه، (31) كه از لمعات اشراقات فيض كاملش مصابيح قلوب اهل علم و عرفان‏در مشكوة مهج روشن، و از لوامع تجليات لطف شاملش، سراج المنير علوم بر زواياى‏ضماير اولى البصائر پرتو افكن، اجرام علوى از علو شوق جمالش جملگى احرام بندگى‏بسته، گرد حرم كعبه جلالش به حركات شوقى سرگشته طوف، و اجزاى عالم سفلى ازعلو مرتبه ادراك كنه ذات لايزالش همگى در مقام بى‏خبرى ثابت و حيران، از صفيرعنايتش هماى نفس نفيس لاهوتى گرفتار قيد تعلقات ناسوتى، به جناحين علم و عمل‏در فضاى روح افزاى عوالم حقايق، پرواز نموده خود را به اوج سعادت مى‏رساند. و از فيض هدايتش به تعليم معلم عقل، و تاديب مؤدب شرع، معشر بشر، و فرقه ناس‏خود را از ادناس و ارجاس عالم طبيعت مصفا نموده به سير سر منزل حقيقت مى‏كشاند. خرد بخردان را در ساحت قدس تجردش مجال تردد محال، و بال هماى وهم و خيال‏را طيران در فضاى بى‏انقضاى بقايش و بال، «فسبحانه ما اعظم شانه و اجل احسانه‏» . و افضل صلوات، و اكمل تحيات به جناب مقدس پيغمبرى سزاوار است كه: دوحه‏لواى حمد به اسم ساميش مرشح، و توقيع و قيع هدايت و تكميل، به نام ناميش موشح،غاليه ساى نكهت مكارم اخلاقش كريمه «و انك لعلى خلق عظيم‏» ، و عنوان صحيفه‏اشفاق بيضاء اشراقش (هو) «بالمؤمنين روف رحيم‏» ، محمود به محامد اخلاق و شيم،و ممدوح به محاسن الطاف و كرم، معلم معالم فروع و اصول، صاحب فرمان: «و ما محمدالا رسول‏» . محمد شافع امت، قسيم دوزخ و جنت‏حبيب حضرت عزت، شه دين خسرو دنياجهان را ناصر و ياور، جهانبان را پيام‏آوركزين پيك جهان داور، رسول خالق يكتاپس از سپاس ايزد داور، و پس از درود جناب پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - ،واسطه منقبت در خور سرورى است كه رفعت كاخ كرامتش از آن بالاتر كه: كمندرساى مدارك اوهام بشر به شرف آن تواند رسيد، و عظم رتبه ولايش از آن والاتر كه: طوطى شكسته بال مقال، در اداى شمه‏اى از شيم ولايش از قفس نفس، نفس تواند كشيد، صيت مكارم اخلاقش عرصه آفاق را چنان گرفته كه منكر حسود را از سستى‏نطاق، طاقت ناطقه از عرض حال لال گشته، و آوازه فضائل ملكاتش در بسيط زمين‏چنان انتشار يافته كه عدوى عنود را از كثرت خجلت جبين، غرق عرق انفعال مانده، وسفينة النجاتى كه به ناخدائى همت‏بلندش كشتى به چهار موجه افتاده خلافت از درياى‏فتنه زاى خلاف انديشى مخالفان، سالما به كنار آمده، عين الحياتى كه تشنه كامان‏رحيق شوق را در ظلمات ضلالت، خضر هدايت‏بدان راه نموده، جامع سعادات سنيه،و حاوى كمالات عليه. شير خدا شاه ولايت على مظهر اسرار خفى و جلى درود نا معدود و تحيات غير محدود بر تتمه ائمه دين و اولاد طاهرين او، كه همگى‏كيمياى سعادت‏اند و كليد گنج فيض سرمد، لمعات خورشيد امامت‏اند و مصباح‏مشكوة كرامت، درر غرر خلافت‏اند و دره غره شرافت، مطالع لوامع قدس‏اند و زينت‏المجالس مجامع انس، سراج المنير نهج المسترشدين‏اند و مفتاح الفلاح ابواب الجنان‏حق اليقين، فصلوات الله عليهم اجمعين الى يوم الدين. اما بعد: چنين گويد گرفتار دام آمال و امانى، و طالب سعادت جاودانى، احمد بن‏محمد مهدى بن ابى ذر - لقنهم الله حجتهم يوم العرض الاكبر - كه: بر راى ارباب الباب واضح است كه: خالق عالم، و موجد بنى آدم - جلت عظمته - به مقتضاى حكمت كامله‏و قدرت شامله، قامت قابليت نوع انسان را در مقام، «و فضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا» به تشريف، «و لقد كرمنا بنى آدم‏» (32) سرافراز، و اين صدف پاك را به وديعت نهادن‏گوهر ادراك و نفس ناطقه، شرف امتياز ارزانى داشت.سلطان و الا شان عقل‏را در مملكت‏بدن بر سرير مخروطى دل متمكن ساخت، و معاشر مشاعر و حواس‏را سر بر خط فرمان وى نهاد، تا اينكه طاغيان قواى سركش طبيعى را تحت اطاعت و انقياد آورده، به كسب اخلاق حميده و صفات پسنديده طنطنه كوس كرامت‏به گوش‏سكان صوامع جبروت رسانده، در مضمار سعادت، گوى سبقت از ملائكه ملكوت‏ربايد. نه فلك راست مسلم، نه ملك را حاصل‏آنچه در سر سويداى بنى آدم از اوست‏و به حكم محكم عقل، و نص مستفيض نقل، بر هريك از افراد سالكين منهج‏سداد،و طالبين طريق رشاد لازم است كه: اولا از آئينه گيتى نماى دل، زنگ رذائل، زايل، وبعد از آن، ادهم همت‏به صورت تحلل به حلل فضائل مايل سازد، چه بدون تخليه،تحليه ميسر نشود، و انعكاس نقش حبيب، صورت نبندد. شستشويى كن و آنگه به خرابات خرام‏تا نگردد زتو اين دير خراب آلوده‏و خود ظاهر و روشن و ثابت و مبين است كه: دفع صفات ناپسند، و كسب ملكات‏ارجمند، موقوف بر شناختن آنها، و اصول و اسباب هر يك، و كيفيت و معالجات مقرره‏است.و متكفل بيان تفاصيل اين مطالب، علمى است كه: تعبير از آن به «علم اخلاق‏» ، و «حكمت‏خلقيه‏» مى‏نمايند. و بهترين نسخ كتب از حيثيت: نظم و ترتيب و حسن تركيب و تعبير لايق، تحقيق‏رائق، و اشتمال بر آيات و اخبار وارده در شريعت، و احتواى بر مقالات ارباب عرفان واساطين حكمت، كه در اين فن شريف، تاليف و تصنيف شده كتاب موسوم به «جامع السعادات‏» است، كه از تاليفات عالم عامل، و عارف و اصل، و حكيم كامل،و فقيه فاضل، والد ماجد بزرگوار (33) اين ذره بى‏مقدار - قدس سره - است. و از آنجا كه همگى همت‏سپهر رفعت اعليحضرت، پادشاه جم جاه، ملايك سپاه،گردون بارگاه، خديو زمان، قبله سلاطين جهان، سرور خواقين دوران، بانى مبانى دين‏مبين، و مروج شريعت‏سيد المرسلين، طغراى زيباى منشور خلافت، رونق جمال كمال مملكت، آفتاب تابان فلك سلطنت، خورشيد درخشان سپهر جلالت، ماحى مآثر ظلم‏و عدوان، مظهر، «ان الله يامر بالعدل والاحسان‏» خسروى كه انجم، با آنكه همگى‏چشم شده، صاحبقرانى چون او در هيچ قرنى نديده، و سپهر پير، با آنكه همه تن، گوش‏گشته، طنين طنطنه كشور گشائى چنين، نشنيده. دارنده تخت پادشاهى داراى سپيدى و سياهى شاهنشه آفتاب سايه كيخسرو كيقباد پايه قيصر به درش جنيبه دارى فغفور، گداى گشت‏بارى شاهنشاهى كه سلاطين روم و فرنگ را آستان عرش اشتباهش پناه، و پادشاهان هندو خطا را در درگاه جهان پناهش روى اميدوارى بر خاك راه. كمين مولاى او صاحبكلاهان به خاك پاى او سوگند شاهان عدالت گسترى كه در چمن عدالتش «صعوه‏» و «باز» هم پرواز، و در مرتع عنايتش‏گرگ با گوسفند، دمساز، از بيم سياستش بره گريخته را، گرگ، كشان كشان به سوى شبان‏آورد.و «نسر» قوى پنجه، گنجشك گم كرده آشيان را به آشيان رساند.مرحمت پرورى‏كه به دوران مرحمتش، فرياد، بجز از مرغان چمن برنيايد، و بيدادگرى كس بجز غمزه‏معشوق نيابد، فتنه در گوشه چشم خوبان به خواب، و آشوب در شكن زلف بتان قرارگرفته، باصيت‏سخاوتش دعوى جود «معن‏» و حاتم، لفظى از معنى بيگانه، و با آوازه‏شجاعتش قصه مردى زال و رستم افسانه، تيغش قاطعى است‏به درجه طالع اعدا رسيده،و آفتابى است كه چون به سمت الراس دشمن برسد، هنگام زوال خود را ديده، آئينه‏روشنى است كه عروس حسناء، ملك چهره خود را جز در صفاى آن نتواند ديد، و پاك‏گوهرى است از خاندان «و انزلنا الحديد» ، مهيب پيكرى كه صفت‏سطوت آن «فيه باس‏شديد» ، تيرش سهم الموتى است، كه به حسب تسيير، به خانه نكبت دشمن انجاميد، وهمائى است تيز پر، كه اجل نامه اعداى دولتش بر پاى بسته، پيكى است تندرو كه به رسم‏سفارت از عالم عدم به احضار مخالفان آمده، چتر عظمتش بر سر آسمانى است كه‏خورشيد در سايه آن، آستانش ايوانى است كه «سبع سموات‏» نردبان هفت پايه آن،يكران سبك خيزش تند بادى است كه سليمان زمان بر آن سوار، آسمانى است كه‏خورشيد تابان را بر آن قرار، آب حسام خون آشامش نظارت بخش رياض شريعت‏غراى احمدى، و تاب سنان آتش فشانش فروغ ملت‏بيضاى محمدى، سپر حمايتش برناو پيراهل اسلام را جنة الامان، و جوشن حراستش زمره خاص و عام را پشتيبان، شير بيشه‏جلادت، مرد ميدان سعادت، گوهر كان خلافت، و تاجدارى يكتا، در صدف سلطنت و شهريارى، نسيم گلستان عدل و انصاف، شعله نيستان جور و اعتساف، مؤسس قوانين‏معدلت، مؤكد قواعد رافت و رحمت، داراى نيك راى، و اسكندر ملك آراى، ظل‏ظليل آله و المجاهد فى سبيل الله، صدر نشين محفل عنايات حضرت آفريدگار، السلطان‏ابن السلطان، و الخاقان ابن الخاقان، السلطان «فتحعليشاه‏» قاجار، لازالت اطناب دولته الى‏يوم القيام ممدودة، و ثغور الاسلام بسيف حراسته مسدودة. جهانش به كام و فلك يار باد جهان آفرينش نگهدار باد غم از گردش روزگارش مباد وزانديشه بر دل غبارش مباد دل و كشورش جمع و معمور باد زملكش پراكندگى دور باد كه آفتاب خاطر همايونش از بدو طلوع صبح اين دولت عظمى، بر ساحت ترويج‏شريعت غرا پرتو افكن است.و از راى سعادت مشحونش از حين ظهور نور اين سلطنت‏كبرى، معالم دين مبين و منهاج شرع متين واضح و روشن است.بر صعود كافه انام‏بر معراج سعادت مصروف، و عنان عزيمت قضا مشيتش به جانب سلوك خاص و عام‏بر محجة البيضاى طريقه عبوديت معطوف، دست تربيتش را در تقويت ملت‏بيضا، يدبيضايى است‏باهر، و انفاس عيسوى آيتش را در احياى علوم، معجزى است ظاهر،روزگار فرخنده آثارش مركافه رعايا را جامع سعادات، دوران سعادت توامانش‏مرقاطبه برايا را حاوى فنون كمالات، جهات صورى و معنوى را با هم قرين نموده،كشور سعادت جاودان را چون اقاليم جهان مسخر ساخته، و ممالك دل و جان را از لوث‏فرنگيان رذايل صفات، پاك نموده، ديار مكارم اخلاق را چون ممالك آفاق در قبضه‏تصرف درآورده، از ميامن التفات آن كشور گشاى عالم، صورت و معنى ساخته،مقاصد علم اخلاق، كه بقيه جنود جهاد اكبر را متكفل است، محل عساكر انظار طالبان‏علوم دين، و عرصه مباحث اين فن شريف، كه تسويه صفوف مجاهده نفس اماره رامشتمل است، مضمار فوارس افكار سالكان راه يقين گرديد.و مدارس مهجوره آن رارونقى تازه، و معالم متروكه آن را رواجى بى‏اندازه به هم رسيد.و چون لطف عميمش‏مقتضى تعميم اين نعمت عظمى نسبت‏به كافه انام، و خلق كريمش مستلزم نشر اين‏سعادت كبرى بين الخاص و العام بود، كتاب مذكور كه از جمله كتب مصنفه در اين فن، مقبول طبع اشرف خاقانى، و منظور نظر عنايت گستر سلطانى شده، به زبان عربى تعبير،و ارباب ايمان و اصحاب ايقان فارسى زبانان را از موايد فوايد آن بهره حاصل نبود، لهذااز مصدر عزت و اجلال، و محفل حشمت و اقبال، اشاره لازم البشاره به اين دعا گوى‏دولت مصون از زوال، صادر گرديد كه: خلاصه مطالب و جل مقاصد آن را به سياق فارسى به عبارتى واضح بيان نمايد كه عموم ناس از فرايد فوايد آن نفع توانند يافت. بنابرين با وجود عدم بضاعت، و قلت استطاعت، و تفرق بال، و تكسر احوال، بعداز استعانت از حضرت رب الارباب و استمداد از ارواح مقدسه ائمه اطياب، شروع‏در تاليف اين كتاب شد.اميد كه مقبول طبع اشرف گرديده، و كافه انام از فوايد آن‏بهره ياب، و ثوابش به روزگار فرخنده آثار پادشاهى عايد گردد.و آن را مسمى نمود به «معراج السعاده‏» و آن مشتمل است‏بر پنج‏باب: باب اول: مقدمات نافعه باب دوم: قواى نفس انسانى و اخلاق ذميمه باب سوم: محافظت اخلاق حميده از انحراف و... باب چهارم: فضائل اخلاق حسنه و كيفيت اكتساب آنها باب پنجم: اسرار و آداب عبادات


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : جمعه 28 اسفند 1394

ایران با


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : جمعه 28 اسفند 1394


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : جمعه 28 اسفند 1394


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : جمعه 28 اسفند 1394


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : جمعه 28 اسفند 1394


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
قانون مجازات اسلامی
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : جمعه 28 اسفند 1394

دريافت شده از پايگاه نشر مقالات حقوقي
حق گستر.
براي نشر مقالات حقوقي خود
به كنيد حق گستر مراجعه .
منتظر شما هستيم.
ir.HaghGostar.www
--------------------------------------------------------
متن كامل قانون مجازات اسلامي ايران
باب اول - مواد عمومي
ماده 1
قانون مجازات اسلامي راجع است به تعيين انواع جرايم و مجازات و اقدامات تأميني و تربيتي كه درباره مجرم
اعمال مي شود.
ماده 2
هر فعل يا ترك فعلي كه در قانون براي آن مجازات تعيين شده باشد جرم محسوب مي شود.
ماده 3
قوانين جزايي دربار هي كليه ي كساني كه در قلمرو حاكميت زمين ي، دريايي و هوايي جمهوري اسلامي ايران
مرتكب جرم شوند اعمال م يگردد مگر آن كه به موجب قانون ترتيب ديگري مقرر شده باشد.
ماده 4
نتيجه هر گاه قسمتي از جرم در ايران واقع و ي آن در خارج از قلمرو حاكميت ايران حاصل شود و يا قسمتي از
جرم در ايران و يا در خارج و نتيجه ي آن در ايران حاصل شود در حكم جرم واقع شده در ايران اس ت.
ماده 5
ن هاي كه در خارج از قلمرو حاكميت ايران مرتكب يكي از جرايم ذيل شود و در ايران يافت شود Ĥ هر ايراني يا بيگ
و يا به ايران مسترد گردد طبق قانون مجازات جمهوري اسلامي ايران مجازات مي شود:
1- اقدام عليه حكومت جمهوري اسلامي ايران و امنيت داخلي و خارجي و تماميت ارضي يا استقلال كشور
جمهوري اسلامي ايران
2- جعل فرمان يا دس تخط يا مهر يا امضاي مقام رهبري و يا استفاده از آن
-3 جعل نوشته يس مجلس رسمي رئيس جمهور يا رئيس مجلس شوراي اسلامي و يا شوراي نگهبان و يا رئ
خبرگان يا رئيس قوه قضاييه يا معاونان رئيس جمهور يا رئيس ديوان عالي كشور يا دادستان كل كشور يا هر يك
از وزيران يا استفاده از آ نها
-4 مانن جعل اسكناس رايج ايران يا اسناد بانكي ايران د برات هاي قبول شده از طرف بان كها يا چك هاي صادر
شده از طرف بان كها و يا اسناد تعهدآور بانك ها و همچنين جعل اسناد خزانه و اوراق قرضه صادره و يا تضمين
شده از طرف دولت يا شبي هسازي و هرگونه تقلب در مورد مسكوكات رايج داخل
ماده 6
هر جرمي كه اتباع بيگانه كه در خدمت دولت جمهوري اسلامي ايران هستند و يا مستخدمان دولت به مناسبت
شغل و وظيفه ي خود در خارج از قلمرو حاكميت جمهوري اسلامي ايران مرتكب م يشوند و همچنين هر جرمي كه
مأمورران سياسي و كنسولي و فرهنگي دولت ايران كه از مصونيت سياسي استفاده م يكنند مرتكب گردند، طبق
قوانين جزايي جمهوري اسلامي ايران مجازات مي شوند.
ماده 7
علاوه بر موارد مذكور در مواد 5 و 6، هر ايراني كه در خارج ايران مرتكب جرمي شود و در ايران يافت شود طبق
قوانين جزايي جمهوري اسلامي ايران مجازات خواهد شد.
ماده 8
ي در مورد جرايمي كه به موجب قانون خاص ا عهود بين المللي مرتكب در هر كشوري كه به دست آيد محاكمه
مي شود اگر در ايران دستگير شد طبق قوانين جمهوري اسلامي ايران محاكمه و مجازات خواهد شد.
ماده 9
مثل يا مجرم بايد مالي را كه در اثر ارتكاب جرم تحصيل كرده است اگر موجود باشد عيناً و اگر موجود نباشد،
قيمت آن را به صاحبش رد كند و از عهد هي خسارات وارده نيز بر آيد.
ماده 10
كشف بازپرس يا دادستان در صورت صدور قرار منع تعقيب يا موقوف شدن تعقيب بايد تكليف اشيا و اموال شده را
كه دليل يا وسيله ي جرم بوده و يا از جرم تحصيل شده يا حين ارتكاب استعمال و يا براي استعمال اختصاص داده
شده است تعيين كند تا مسترد يا ضبط يا معدوم شود. در مورد ضب ط، دادگاه تكليف اموال و اشيا را تعيين خواهد
كرد. همچنين بازپرس و يا دادستان مكلف است مادا م كه پرونده نزد او جريان دارد به تقاضاي ذ ينفع با رعايت
شرايط زير دستور رد اموال و اشياي مذكور در فوق را صادر نمايد:
-1 نباشد وجود تمام يا قسمتي از آن اشيا و اموال در بازپرسي يا دادرسي لازم .
-2 باشد اشيا و اموال بلامعارض .
3- در شمار اشيا و اموالي نباشد كه بايد ضبط يا معدوم گردد.
كليه در ي امور جزايي دادگاه نيز بايد ضمن صدور حكم يا قرار يا پس از آن ، اعم از اينكه مبني بر محكوميت يا
برائت يا موقوف شد ن تعقيب متهم باشد، نسبت به اشيا و اموالي كه وسيله جرم بوده يا در اثر جرم تحصيل شده
يا حين ارتكاب استعمال و يا براي استعمال اختصاص داده شده حكم مخصوص صادر و تعيين نمايد كه آ نها بايد
مسترد يا ضبط يا معدوم شود.
تبصره 1: متضرر از قرار بازپرس يا دادستان يا قرار يا حكم دادگاه مي تواند از تصميم آنان راجع به اشيا و اموال
مذكور در اين ماده شكايت خود را طبق مقررات در دادگا ههاي جزايي تعقيب و درخواست تجديدنظر نمايد؛ هر
چند قرار يا حكم دادگاه نسبت به امر جزايي قابل شكايت نباشد.
تبصره 2: مالي كه نگهداري آن مستلزم هزينه ي نامتناسب براي دولت بوده يا موجب خرابي يا كسر فاحش قيمت
آن گردد و حفظ مال هم براي دادرسي لازم نباشد و همچنين اموال ضاي عشدني و سري عالفساد حسب مورد به
دستور دادستان يا دادگاه به قيمت روز فروخته شده و وجه حاصل تا تعيين تكليف نهايي در صندوق دادگستري
به عنوان امانت نگهداري خواهد شد.
ماده 11
در مقررات و نظامات دولت ي، مجازات و اقدامات تأميني و تربيتي بايد به موجب قانوني باشد كه قبل از وقوع جرم
مقرر شده باشد و هيچ فعل يا ترك فعل را نمي توان به عنوان جرم به موجب قانون متأخر مجازات نمود ليكن اگر
بعد از وقوع جرم قانوني وضع شود كه مبني بر تخفيف يا عدم مجازات بوده و يا از جهات ديگر مساعدتر به حال
مرتكب باشد نسبت به جرايم سابق بر وضع آن قانون تا صدور حكم قطعي مؤثر خواهد بود. در صورتي كه به
موجب قانون سابق حكم قطعي لازم الاجرا صادر شده باشد به ترتيب زير عمل خواهد شد:
1- اگر عملي كه در گذشته جرم بوده به موجب قانون لاحق جرم شناخته نشود، در اين صورت حكم قطعي اجرا
نخواهد شد و اگر در جريان اجرا باشد موقوف الاجرا خواهد ماند و در اين دو مورد و همچنين در موردي كه حكم
قبلاً اجرا شده باشد هيچ گونه اثر كيفري بر آن مترتب نخواهد بود. اين مقررات در مورد قوانيني كه براي مدت
معين و موارد خاصي وضع گرديده است اعمال نم يگردد.
2- اگر مجازات جرمي به موجب قانون لاحق تخفيف يابد محكوم عليه مي تواند تقاضاي تخفيف مجازات تعيي نشده
را بنمايد و در اين صورت دادگاه صادركننده حكم و يا دادگاه جانشين با لحاظ قانون لاحق مجازات قبلي را تخفيف
خواهد داد.
-3 حكم اگر مجازات جرمي به موجب قانون لاحق به اقدام تأميني و تربيتي تبديل گردد فقط همين اقدامات مورد
قرار خواهد گرف ت.
باب دوم - مجازات ها و اقدامات تأميني و تربيتي
فصل اول - مجازات ها و اقدامات تأميني و تربيتي
ماده 12
مجازات هاي مقرر در اين قانون پنج قسم است :
1- حدود
2- قصاص
3- ديات
4- تعزيرات
5- مجازات هاي بازدارند ه
ماده 13
گفته مي حد، به مجازاتي شود كه نوع و ميزان و كيفيت آن در شرع تعيين شده است .
ماده 14
قصاص ، كيفري است كه جاني به آن محكوم مي شود و بايد با جنايت او برابر باشد.
ماده 15
ديه ، مالي است كه از طرف شارع براي جنايت تعيين شده اس ت.
ماده 16
به تعزير، تأديب و يا عقوبتي است كه نوع و مقدار آن در شرع تعيين نشده و نظر حاكم واگذار شده است از قبيل
حبس و جزاي نقدي و شلاق كه ميزان شلاق بايستي از مقدار حد كمتر باشد.
ماده 17
مجازات بازدارنده ، تأديب يا عقوبتي است كه از طر ف حكومت به منظور حفظ نظم و مراعات مصلحت اجتماع در
قبال تخلف از مقررات و نظامات حكومتي تعيين م يگردد از قبيل حبس، جزاي نقدي، تعطيل محل كسب، لغو
پروانه و محروميت از حقوق اجتماعي و اقامت در نقطه يا نقاط معين و منع از اقامت در نقطه يا نقاط معين و مانند
آن .
ماده 18
كليه مدت ي حبس ها از روزي شروع مي شود كه محكو معليه به موجب حكم قطعي قابل اجرا محبوس شده باشد.
تبصره: چنانچه محكوم عليه قبل از صدور حكم به علت اتهام يا اتهاماتي كه در پرونده امر مطرح بوده بازداشت
شده باشد دادگاه پس از تعيين تعزير، از مقدار تعزير تعيين شده يا مجازات بازدارنده به ميزان بازداشت قبلي وي
كسر م يكند.
ماده 19
مي دادگاه تواند كسي را كه به علت ارتكاب جرم عمدي به تعزير يا مجازات بازدارنده محكوم كرده است به عنوان
تتميم حكم تعزيري يا بازدارنده مدتي از حقوق اجتماعي محروم و نيز از اقامت در نقطه يا نقاط معين ممنوع يا به
اقامت در محل معين مجبور نمايد.
تبصره: نقاط اقامت اجباري محكومين با توجه به نوع جرايم آنان ، توسط دادگاه ها تعيين م يشود. آيين نامه ي
اجرايي مربوطه توسط وزارت دادگستري با هماهنگي وزارت كشور تهيه و به تصويب رئيس قوه قضاييه مي رسد.
ماده 20
بعض يا همه محروميت از ي حقوق اجتماعي و اقامت اجباري در نقط هي معين يا ممنوعيت از اقامت در محل معين
بايد متناسب با جرم و خصوصيات مجرم در مدت معين باشد. در صورتي كه محكوم به تبعيد يا اقامت اجباري در
نقطه اي يا ممنوعيت از اقامت در نقطه معي ن، در اثناي اجراي حكم ، محل را ترك كند و يا به نقطه ممنوعه باز
گردد، دادگاه مي تواند با پيشنهاد دادسراي مجري حك م، مجازات مذكور را تبديل به جزاي نقدي و يا زندان نمايد.
ماده 21
ترتيب اجراي احكام جزايي و كيفيت زندان ها به نحوي است كه قانون آيين دادرسي كيفري و ساير قوانين و
مقررات تعيين مي نمايد.
فصل دوم - تخفيف مجازات
ماده 22
مي دادگاه تواند در صورت احراز جهات مخففه، مجازات تعزيري و يا بازدارنده را تخفيف دهد و يا تبديل به مجازات
از نوع ديگري نمايد كه مناس بتر به حال متهم باشد، جهات مخففه عبارتند از:
-1 گذشت شاكي يا مدعي خصوصي
2- اظهارات و راهنماي يهاي متهم كه در شناختن شركا و معاونان جرم و يا كشف اشيايي كه از جرم تحصيل شده
است مؤثر باشد.
3- اوضاع و احوال خاصي كه متهم تحت تأثير آن ها مرتكب جرم شده است از قبي ل: رفتار و گفتار تحريك آميز
مجني عليه يا وجود انگيزه شرافتمندانه در ارتكاب جرم
-4 باشد اعلام متهم قبل از تعقيب و يا اقرار او در مرحله تحقيق كه مؤثر در كشف جرم .
-5 يا سابقه وضع خاص متهم و ي او
6- اقدام يا كوشش متهم به منظور تخفيف اثرات جرم و جبران زيان ناشي از آن
تبصره 1: دادگاه مكلف است جهات تخفيف مجازات را در حكم صريحاً قيد كند.
تبصره 2: در مورد تعدد جرم نيز دادگاه مي تواند جهات مخففه را رعايت كند.
تبصره 3: چنانچه نظير جهات مخففه مذكور در اين ماده در مواد خاصي پيش بيني شده باشد دادگاه نمي تواند به
موجب همان جهات دوباره مجازات را تخفيف دهد.
ماده 23
مي در جرايمي كه با گذشت متضرر از جرم، تعقيب يا رسيدگي يا اجراي حكم موقوف گردد، گذشت بايد منجز
باشد و به گذشت مشروط و معلق ترتيب اثر داده نخواهد شد. همچنين عدول از گذشت مسموع نخواهد بود.
هرگاه متضررين از جرم متعدد باشند تعقيب جزايي با شكايت هر يك از آنان شروع م يشود ولي موقوفي تعقيب ،
رسيدگي و مجازات موكول به گذشت تمام كساني كه شكايت كرد هاند است .
تبصره: حق گذشت به وراث قانوني متضرر از جرم منتقل و در صورت گذشت همگي وراث ، تعقيب ، رسيدگي و
اجراي مجازات موقوف م يگردد.
ماده 24
عفو يا تخفيف مجازات محكومان، در حدود موازين اسلامي پس از پيشنهاد رئيس قوه قضاييه با مقام رهبري است .
فصل سوم - تعليق اجراي مجازات
ماده 25
كليه در ي محكوميت هاي تعزيري و بازدارنده، حاكم مي تواند اجراي تمام يا قسمتي از مجازات را با رعايت شرايط
زير از دو تا پنج سال معلق نمايد:
الف- محكوم عليه سابقه ي محكوميت قطعي به مجازا تهاي زير نداشته باشد:
-1 محكوميت قطعي به حد
-2 محكوميت قطعي به قطع يا نقص عضو
3- محكوميت قطعي به مجازات حبس به بيش از يك سال در جرايم عمدي
4- محكوميت قطعي به جزاي نقدي به مبلغ بيش از دو ميليون ريا ل
-5 سابقه ي محكوميت قطعي دو بار يا بيشتر به علت جرم هاي عمدي با هر ميزان مجازا ت
ب- دادگاه با ملاحظ هي وضع اجتماعي و سوابق زندگي محكو معليه و اوضاع و احوالي كه موجب ارتكاب جرم
گرديده است اجراي تمام يا قسمتي از مجازات را مناسب نداند.
تبصره: در محكوميت هاي غيرتعزيري و بازدارنده، تعليق جايز نيست مگر در مواردي كه شرعاً و قانوناً تعيين شده
باشد.
ماده 26
قابل تعليق ني در مواردي كه جزاي نقدي با ديگر تعزيرات همراه باشد، جزاي نقدي ست .
ماده 27
قرار تعليق اجراي مجازات ضمن حكم محكوميت صادر خواهد شد و مجرمي كه اجراي حكم مجازات حبس او تماماً
معلق شده اگر بازداشت باشد به دستور دادگاه فوراً آزاد م يگردد.
ماده 28
دادگاه، جهات و موجبات تعليق و دستورهايي كه بايد محكو معليه در مدت تعلي ق، از آن تبعيت نمايد در حكم
خود تصريح و مدت تعليق را نيز بر حسب نوع جرم و حالات شخصي مجرم و با رعايت مدت مذكور در ماده 25
تعيين مي نمايد.
ماده 29
دادگاه با توجه به اوضاع و احوال محكو معليه و محتويات پرونده م يتواند اجراي دستور يا دستورهاي ذيل را در
مدت تعليق از محكوم عليه بخواهد و محكو معليه مكلف به اجراي دستور دادگاه مي باشد:
1- مراجعه به بيمارستان يا درمانگاه براي درمان بيماري يا اعتياد خود
-2 يا حرفه خودداري از اشتغال به كار ي معين
-3 يك مؤسسه اشتغال به تحصيل در ي فرهنگي
4- خودداري از تجاهر به ارتكاب محرمات و ترك واجبات يا معاشرت با اشخاصي كه دادگاه معاشرت با آ نها را
براي محكوم عليه مضر تشخيص م يدهد.
-5 به محل خودداري از رفت و آمد هاي معين
6- معرفي خود در مدت هاي معين به شخص يا مقامي كه دادستان تعيين مي كند.
تبصره: اگر مجرمي كه مجازات او معلق شده است در مدت تعليق بدون عذر موجه از دستور دادگاه موضوع اين
ماده تبعيت ننمايد برحسب درخواست دادستان پس از ثبوت مورد در دادگاه صادركننده حكم تعلي ق، براي بار اول
به مدت تعليق مجازات او يك سال تا دو سال افزوده مي شود و براي بار دوم حكم تعليق لغو و مجازات معلق به
موقع اجرا گذاشته خواهد شد.
ماده 30
قابل تعليق نيست اجراي احكام جزايي زير :
1- مجازات كساني كه به وارد كردن و يا ساختن و يا فروش مواد مخدر اقدام و يا به نحوي از انحا با مرتكبين اعمال
مذكور معاونت مي نمايند.
-2 ي مجازات كساني كه به جرم اختلاس يا ارتشا يا كلاهبرداري ا جعل و يا استفاده از سند مجعول يا خيانت در
امانت يا سرقتي كه موجب حد نيست يا آد مربايي محكوم م يشوند.
-3 نت مي مجازات كساني كه به نحوي از انحا با انجام اعمال مستوجب حد، معاو نمايند.
ماده 31
تعليق اجراي مجازاتي كه با حقو قالناس همراه است تأثيري در حقو قالناس نخواهد داشت و حكم مجازات در اين
موارد يا پرداخت خسارت به مدعي خصوصي اجرا خواهد شد.
ماده 32
هر گاه محكو معليه از تاريخ صدور قرار تعليق اجراي مجازات در مدتي كه از طرف دادگاه مقرر شد ه، مرتكب
جرايم مستوجب محكوميت مذكور در ماده 25 نشود، محكوميت تعليقي ب ياثر محسوب و از سجل كيفري او محو
مي شود. براي كليه محكومين به مجازا تهاي معلق بايد بلافاصله پس از قطعيت حك م، از طرف دادسراي مربوط
برگ سجل كيفري تنظيم و به مراجع صلاحيت دار ارسال شود و در هر مورد كه در مدت تعليق تغييري داده شود يا
حكم تعليق مجازات الغا گردد، بايد مراتب فوراً براي ثبت در سجل كيفري محكوم عليه به مراجع صلاحي تدار
مربوط اعلام شود.
تبصره: در مواردي كه به موجب قوانين استخدامي ، حكمي موجب انفصال است شامل احكام تعليقي نخواهد بود
مگر آن كه در قوانين و يا حكم دادگاه قيد شده باشد.
ماده 33
اگر كسي كه اجراي حكم مجازات او معلق شده در مدتي كه از طرف دادگاه مقرر شده مرتكب جرم جديدي كه
مستوجب محكوميت مذكور در ماده 25 است بشود به محض قطعي شدن ، دادگاهي كه حكم تعليق مجازات سابق
را صادر كرده است يا دادگاه جانشين بايد الغاي آنرا اعلام دارد تا حكم معلق نيز درباره ي محكوم عليه اجرا گردد.
ماده 34
هر گاه بعد از صدور قرار تعليق، معلوم شود كه محكو معليه داراي سابقه محكوميت به جرايم مستوجب محكوميت
مذكور در ماده 25 بوده و دادگاه بدون توجه به آن اجراي مجازات را معلق كرده اس ت، دادستان به استناد سابقه ي
محكوميت ، از دادگاه تقاضاي لغو تعليق مجازات را خواهد نمود و دادگاه پس از احراز وجود سابق ه، قرار تعليق را
الغا خواهد كرد.
ماده 35
مي دادگاه هنگام صدور قرار تعليق آثار عدم تبعيت از دستورهاي صادره را صريحاً قيد و اعلام كند كه اگر در مدت
تعليق مرتكب يكي از جرايم مستوجب محكوميت مذكور در ماده 25 شود علاوه بر مجازات جرم اخير مجازات
معلق نيز درباره ي او اجرا خواهد شد.
ماده 36
مقررات مربوط به تعليق مجازات دربار هي كساني كه به جرايم عمدي متعدد محكوم م يشوند قابل اجرا نيست و
همچنين اگردرباره ي يك نفر احكام قطعي متعددي در مورد جرايم عمدي صادر شده باشد كه در بين آ نها
محكوميت معلق نيز وجود داشته باشد، دادستان مجري حكم موظف است فسخ قرار يا قرارهاي تعليق را از دادگاه
صادركننده بخواهد. دادگاه نسبت به فسخ قرار يا قرارهاي مزبور اقدام خواهد نمود.
ماده 37
ق هرگاه محكوم به حبس كه در حال تحمل كيفر است بل از اتمام مدت حبس مبتلا به جنون شود با استعلام از
پزشك قانوني در صورت تأييد جنون ، محكوم عليه به بيمارستان رواني منتقل مي شود و مدت اقامت او در
بيمارستان جزء مدت محكوميت او محسوب خواهد شد. در صورت عدم دسترسي به بيمارستان رواني به تشخيص
دادستان در محل مناسبي نگهداري م يشود.
فصل چهارم - آزادي مشروط زندانيان
ماده 38
باشد هر كس براي بار اول به علت ارتكاب جرمي به مجازات حبس محكوم شده باشد و نصف مجازات را گذرانده
دادگاه صادركننده ي دادنامه ي محكوميت قطعي م يتواند در صورت وجود شرايط زير حكم به آزادي مشروط صادر
نمايد:
-1 باشد هرگاه در مدت اجراي مجازات مستمراً حسن اخلاق نشان داده .
-2 پيش هرگاه از اوضاع و احوال محكوم بيني شود كه پس از آزادي ديگر مرتكب جرمي نخواهد شد.
3- هرگاه تا آنجا كه استطاعت دارد ضرر و زياني كه در مورد حكم دادگاه يا مورد موافقت مدعي خصوصي واقع
شده بپردازد يا قرار پرداخت آن را بدهد و در مجازات حبس توأم با جزاي نقدي مبلغ مزبور را بپردازد يا با موافقت
رئيس حوزه ي قضايي ترتيبي براي پرداخت داده شده باشد.
تبصره 1: مراتب مذكور در بندهاي 1 و 2 بايد مورد تأييد رئيس زندان محل گذران محكوميت و قاضي ناظر زندان
يا رئيس حوزه ي قضايي محل قرار گيرد و مراتب مذكور در بند 3 بايد به تأييد قاضي مجري حكم برسد.
تبصره 2: در صورت انحلال دادگاه صادركننده ي حكم ، صدور حكم آزادي مشروط از اختيارات دادگاه جانشين
است .
تبصره 3: دادگاه ترتيبات و شرايطي را كه فرد محكوم بايد در مدت آزادي مشروط رعايت كند از قبيل سكونت در
محل معين يا خودداري از سكونت در محل معين يا خودداري از اشتغال به شغل خاص يا معرفي نوبه اي خود به
مراكز تعيين شده و امثال آن در متن حكم قيد م يكند كه در صورت تخلف وي از شرايط مذكور يا ارتكاب جرم
مجدد، بقيه محكوميت وي به حكم دادگاه صادركننده حكم به مرحله اجرا در مي آيد.
ماده 39
صدور حكم آزادي مشرو ط، منوط به پيشنهاد سازمان زندان ها و تأييد دادستان يا داديار ناظر خواهد بود.
ماده 40
مدت آزادي مشروط بنا به تشخيص دادگاه ، كمتر از يك سال و زيادتر از پنج سال نخواهد بود.
باب سوم - جرايم
فصل اول - شروع به جرم
ماده 41
هر كس قصد ارتكاب جرمي كند و شروع به اجراي آن نمايد لكن جرم منظور واقع نشود چنان چه اقدامات انجام
گرفته جرم باشد محكوم به مجازات همان جرم مي شود.
تبصره 1: مجرد قصد ارتكاب جرم و عمليات و اقداماتي كه فقط مقدمه جرم بوده و ارتباط مستقيم با وقوع جرم
نداشته باشد شروع به جرم نبوده و از اين حيث قابل مجازات نيست .
تبصره 2: كسي كه شروع به جرمي كرده است ، به ميل خود آن را ترك كند و اقدام انجام شده جرم باشد از
موجبات تخفيف مجازا ت برخوردار خواهد شد.
فصل دوم - شركا و معاونين جرم
ماده 42
هر كس عالماً و عامداً با شخص يا اشخاص ديگر در يكي از جرايم قابل تعزير يا مجازا تهاي بازدارنده مشاركت
نمايد و جرم مستند به عمل همه ي آن ها باشد خواه عمل هر يك به تنهايي براي وقوع جرم كافي باشد خواه نباشد
و خواه اثر كار آنها مساوي باشد خواه متفاوت ، شريك در جرم محسوب و مجازات او مجازات فاعل مستقل آن
جرم خواهد بود. در مورد جرايم غير عمدي (خطايي ) كه ناشي از خطاي دو نفر يا بيشتر باشد مجازات هر يك از
آنان نيز مجازات فاعل مستقل خواهد بود.
تبصره: اگر تأثير مداخله و مباشرت شريكي در حصول جرم ضعيف باشد دادگاه مجازات او را به تناسب تأثير عمل
او تخفيف مي دهد.
ماده 43
اشخاص زير معاون جرم محسوب و با توجه به شرايط و امكانات خاطي و دفعات و مراتب جرم و تأديب از وعظ و
تهديد و درجات تعزير، تعزير مي شوند:
1- هر كس ديگري را تحريك يا ترغيب يا تهديد يا تطميع به ارتكاب جرم نمايد و يا به وسيله دسيسه و فريب و
نيرنگ موجب وقوع جرم شود.
2- هر كس با علم و عمد وسايل ارتكاب جرم را تهيه كند و يا طريق ارتكاب آن را با علم به قصد مرتكب ارائه
دهد.
-3 تسهيل كند هر كس عالماً و يا عامداً وقوع جرم را .
تبصره 1: براي تحقق معاونت در جرم وجود وحدت قصد و تقدم و يا اقتران زماني بين عمل معاون و مباشر جرم
شرط است .
تبصره 2: در صورتي كه براي معاونت جرم ي، مجازات خاص در قانون يا شرع وجود داشته باشد همان مجازات اجرا
خواهد شد.
ماده 44
در صورتي كه فاعل جرم به جهتي از جهات قانوني قابل تعقيب و مجازات نباشد و يا تعقيب و يا اجراي حكم
مجازات او به جهتي از جهات قانوني موقوف گردد، تأثيري در حق معاون جرم نخواهد داش ت.
ماده 45
علل سردستگي دو يا چند نفر در ارتكاب جرم اعم از اين كه عمل آنان شركت در جرم يا معاونت در جرم باشد از
مشدده مجازات اس ت.
فصل سوم - تعدد جرم
ماده 46
در جرايم قابل تعزير هر گاه فعل واحد داراي عناوين متعدد هي جرم باشد، مجازات جرمي داده م يشود كه مجازات
آن اشد است .
ماده 47
در مورد تعدد جرم هر گاه جرايم ارتكابي، مختلف باشد بايد براي هر يك از جرايم، مجازات جداگانه تعيين شود و
اگر مختلف نباشد فقط يك مجازات تعيين مي گردد و در اين قسمت تعدد جرم م يتواند از علل مشدده ي كيفر
باشد و اگر مجموع جرايم ارتكابي در قانون ، عنوان جرم خاصي داشته باشد مرتكب به مجازاتِ مقرر در قانون
محكوم مي گردد.
تبصره: حكم تعدد جرم در حدود و قصاص و ديات همان است كه در ابواب مربوطه ذكر شده اس ت.
فصل چهارم - تكرار جرم
ماده 48
هر كس به موجب حكم دادگاه به مجازات تعزيري و يا بازدارنده محكوم شود، چنان چه بعد از اجراي حكم مجدداً
مرتكب جرم قابل تعزير گردد دادگاه مي تواند در صورت لزوم ، مجازات تعزيري يا بازدارنده را تشديد نمايد.
ت بصره: هر گاه حين صدور حكم ، محكوميت هاي سابق مجرم معلوم نباشد و بعداً معلوم شود، دادستان مراتب را به
دادگاه صادركنند ه ي حكم اعلام م يكند. در اين صورت اگر دادگاه محكوميت هاي سابق را محرز دانست مي تواند
طبق مقررات اين ماده اقدام نمايد.
باب چهارم - حدود مسئوليت جزايي
ماده 49
اطفال در صورت ارتكاب جرم مبري از مسئوليت كيفري هستند و تربيت آنان با نظر دادگاه به عهده ي سرپرست
اطفال و عندالاقتضا كانون اصلاح و تربيت اطفال مي باشد.
تبصره 1: منظور از طفل كسي است كه به حد بلوغ شرعي نرسيده باشد.
تبصره 2: هر گاه براي تربيت اطفال بزهكار تنبيه بدني آنان ضرورت پيدا كند تنبيه بايستي به ميزان و مصلحت
باشد.
ماده 50
طفل چنانچه غيربالغ مرتكب قتل و جرح و ضرب شود عاقله ضامن است لكن در مورد اتلاف مال اشخاص، خود
ضامن است و اداي آن از مال طفل به عهده ي ولي طفل م يباشد.
ماده 51
جنون در حال ارتكاب جرم به هر درجه كه باشد رافع مسئوليت كيفري است .
تبصره 1: در صورتي كه تأديب مرتكب مؤثر باشد به حكم دادگاه تأديب مي شود.
تبصره 2: در جنون ادواري شرط رفع مسئوليت كيفري ، جنون در حين ارتكاب جرم است .
ماده 52
هر گاه مرتكب جرم در حين ارتكاب مجنون بوده و يا پس از حدوث جرم مبتلا به جنون شود چنانچه جنون و
حالت خطرناك مجنون با جلب نظر متخصص ثابت باشد به دستور دادستان تا رفع حالت مذكور در محل مناسبي
نگاهداري خواهد شد و آزادي او به دستور دادستان امكان پذير است . شخص نگهداري شده و يا كسانش مي توانند
به دادگاهي كه صلاحيت رسيدگي به اصل جرم را دارد مراجعه و به اين دستور اعتراض كنند. در اين صورت دادگاه
در جلسه اداري با حضور معترض و دادستان و يا نمايند هي او موضوع را با جلب نظر متخصص خارج از نوبت
رسيدگي كرده و حكم مقتضي در مورد آزادي شخص نگهداري شده يا تأييد دستور دادستان صادر م يكند. اين
رأي قطعي است ولي شخص نگهداري شده يا كسانش هرگاه علايم بهبودي را مشاهده كردند حق اعتراض به
دستور دادستان را دارند.
ماده 53
اگر كسي بر اثر شرب خمر، مسلو بالاراده شده لكن ثابت شود كه شرب خمر به منظور ارتكاب جرم بوده است
مجرم علاوه بر مجازات استعمال شرب خمر به مجازات جرمي كه مرتكب شده است نيز محكوم خواهد شد.
ماده 54
در جرايم موضوع مجازات هاي تعزيري يا بازدارنده، هر گاه كسي بر اثر اجبار يا اكراه كه عادتاً قابل تحمل نباشد
مرتكب جرمي گردد مجازات نخواهد شد. در اين مورد اجباركننده به مجازات فاعل جرم با توجه به شرايط و
امكانات خاطي و دفعات و مراتب جرم و مراتب تأديب از وعظ و توبيخ و تهديد و درجات تعزير محكوم مي گردد.
ماده 55
هر كس هنگام بروز خطر شديد از قبيل آتش سوزي ، سيل و توفان به منظور حفظ جان يا مال خود يا ديگري
مرتكب جرمي شود مجازات نخواهد شد مشروط بر اينكه خطر را عمداً ايجاد نكرده و عمل ارتكابي نيز با خطر
موجود متناسب بوده و براي رفع آ ن ضرورت داشته باشد.
تبصره: ديه و ضمان مالي از حكم اين ماده مستثني است .
ماده 56
نمي اعمالي كه براي آنها مجازات مقرر شده است در موارد زير جرم محسوب شود:
-1 هم نباشد در صورتي كه ارتكاب عمل به امر آمر قانوني بوده و خلاف شرع .
-2 باشد در صورتي كه ارتكاب عمل براي اجراي قانون اهم لازم .
ماده 57
هر گاه به امر غيرقانوني يكي از مقامات رسمي، جرمي واقع شود، آمر و مأمور به مجازات مقرر در قانون محكوم
مي شوند ولي مأموري كه امر آمر را به علت اشتباه قابل قبول و به تصور اينكه قانوني است اجرا كرده باشد، فقط به
پرداخت ديه يا ضمان مالي محكوم خواهد شد.
ماده 58
هر گاه در اثر تقصير يا اشتباه قاضي در موضوع يا در تطبيق حكم بر مورد خاص ، ضرر مادي يا معنوي متوجه كسي
گردد، در مورد ضرر مادي در صورت تقصير مقصر طبق موازين اسلامي ضامن است و در غير اين صورت خسارت
به وسيله دولت جبران مي شود و در موارد ضرر معنوي چنان چه تقصير يا اشتباه قاضي موجب هتك حيثيت از
كسي گردد بايد نسبت به اعاده ي حيثيت او اقدام شود.
ماده 59
نمي اعمال زير جرم محسوب شود:
1- اقدامات والدين و اولياي قانوني و سرپرستان صغار و محجورين كه به منظور تأديب يا حفاظت آ نها انجام شود
مشروط به اينكه اقدامات مذكور در حد متعارف تأديب و محافظت باشد.
-2 قان هر نوع عمل جراحي يا طبي مشروع كه با رضايت شخص يا اوليا يا سرپرستان يا نمايندگان وني آن ها و
رعايت موازين فني و علمي و نظامات دولتي انجام شود. در موارد فوري اخذ رضايت ضروري نخواهد بود.
3- حوادث ناشي از عمليات ورزشي مشروط بر اينكه سبب آن حوادث نقض مقررات مربوط به آن ورزش نباشد و
اين مقررات هم با موازين شرعي مخالفت نداشته باشد.
ماده 60
چ نان چه طبيب قبل از شروع درمان يا اعمال جراحي از مريض يا ولي او برائت حاصل نموده باشد ضامن خسارت
جاني يا مالي يا نقص عضو نيست و در موارد فوري كه اجازه گرفتن ممكن نباشد طبيب ضامن نم يباشد.
ماده 61
هر كس در مقام دفاع از نفس يا عرض و يا ناموس و يا مال خود يا ديگري و يا آزادي تن خود يا ديگري در برابر
هرگونه تجاوز فعلي و يا خطر قري بالوقوع عملي انجام دهد كه جرم باشد در صورت اجتماع شرايط زير قابل
تعقيب و مجازات نخواهد بود:
-1 خطر متناسب باشد دفاع با تجاوز و .
-2 نباشد عمل ارتكابي بيش از حد لازم .
3- توسل به قواي دولتي بدون فوت وقت عملاً ممكن نباشد و يا مداخله قواي مذكور در رفع تجاوز و خطر مؤثر
واقع نشود.
تبصره: وقتي دفاع از نفس و يا ناموس و يا عرض و يا مال و يا آزادي تن ديگري جايز است كه او ناتوان از دفاع
بوده و نياز به كمك داشته باشد.
ماده 62
تأ مقاومت در برابر قواي ميني و انتظامي در مواقعي كه مشغول انجام وظيفه خود باشند، دفاع محسوب نمي شود
ولي هر گاه قواي مزبور از حدود وظيف هي خود خارج شوند و حسب ادله و قراين موجود خوف آن باشد كه عمليات
آنان موجب قتل يا جرح يا تعرض به عرض يا ناموس گردد، در اين صورت دفاع جايز است .
ما ده 62
) مكرر) محكوميت قطعي كيفري در جرايم عمدي به شرح ذي ل، محكوم عليه را از حقوق اجتماعي محروم مي نمايد
و پس ازانقضاي مدت تعيين شده و اجراي حكم رفع اثر م يگردد:
-1 حكم محكومان به قطع عضو در جرايم مشمول حد، پنج سال پس از اجراي .
2- محكومان به شلاق در جرايم مشمول حد، يك سال پس از اجراي حكم .
3- محكومان به حبس تعزيري بيش از سه سا ل، دو سال پس از اجراي حكم .
تبصره 1: حقوق اجتماعي عبارت است از حقوقي كه قانونگذار براي اتباع كشور جمهوري اسلامي ايران و ساير
افراد مقيم در قلمرو حاكميت آن منظور نموده و سلب آن به موجب قانون يا حكم دادگاه صالح مي باشد از قبيل :
الف- حق انتخاب شدن در مجالس شوراي اسلام ي، خبرگان و عضويت در شوراي نگهبان و انتخاب شدن به
رياست جمهوري
ب- عضويت در كليه ي انجمن ها و شوراها و جمعيت هايي كه اعضاي آن به موجب قانون انتخاب مي شوند.
ج- عضويت در هيأت هاي منصفه و امنا
د- اشتغال به مشاغل آموزشي و روزنامه نگاري
ه- استخدام در وزارتخان هها، سازمان هاي دولتي ، شركت ها، مؤسسات وابسته به دول ت، شهرداري ها، مؤسسات
مأمور به خدمات عموم ي، ادارات مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان و نهادهاي انقلابي
و- وكالت دادگستري و تصدي دفاتر اسناد رسمي و ازدواج و طلاق و دفترياري
ز- انتخاب شدن به سمت داوري و كارشناسي در مراجع رسمي
ح- استفاده از نشان و مدا لهاي دولتي و عناوين افتخار ي
تبصره 2: چنانچه اجراي مجازات اعدام به جهتي از جهات متوقف شود در اين صورت آثار تبعي آن پس از انقضاي
هفت سال از تاريخ توقف اجراي حكم رفع مي شود.
تبصره 3: در مورد جرايم قابل گذشت در صورتي كه پس از صدور حكم قطعي با گذشت شاكي يا مدعي خصوصي
اجراي مجازات موقوف شود اثر محكوميت كيفري زايل م يگردد.
تبصره 4: عفو مجرم موجب زوال آثار مجازات نم يشود مگر اين كه تصريح شده باشد.
تبصره 5: در مواردي كه عفو مجازات آثار كيفري را نيز شامل مي شود، همچنين در آزادي مشروط ، آثار محكوميت
پس از گذشت مدت مقرر از زمان آزادي محكوم عليه رفع م يگردد.
باب اول - حد زنا
فصل اول - تعريف و موجبات حد زنا
ماده 63
زنا عبارت است از جماع مرد با زني كه بر او ذاتاً حرام است گرچه در دبر باشد، در غير موارد وطي به شبه ه.
ماده 64
موجب حد مي زنا در صورتي شود كه زاني يا زانيه بالغ و عاقل و مختار بوده و به حكم و موضوع آن نيز آگاه باشد.
ماده 65
بد هرگاه زن يا مردي حرام بودن جماع با ديگري را اند و طرف مقابل از اين امر آگاه نباشد و گمان كند ارتكاب اين
عمل براي او جايز است فقط طرفي كه آگاه بوده است محكوم به حد زنا مي شود.
ماده 66
هرگاه مرد يا زني كه با هم جماع نموده اند ادعاي اشتباه و ناآگاهي كند در صورتي كه احتمال صدق مدعي داده
شود، ادعاي مذكور بدون شاهد و سوگند پذيرفته مي شود و حد ساقط م يگردد.
ماده 67
هرگاه زاني يا زانيه ادعا كند كه به زنا اكراه شده اس ت، ادعاي او در صورتي كه يقين برخلاف آن نباشد قبول
مي شود.
فصل دوم - راه هاي ثبوت زنا در دادگاه
ماده 68
حاكم هر گاه مرد يا زني در چهار بار نزد اقرار به زنا كند محكوم به حد زنا خواهد شد و اگر كمتر از چهار بار اقرار
نمايد تعزير مي شود.
ماده 69
اقرار در صورتي نافذ است كه اقراركننده داراي اوصاف بلوغ ، عقل ، اختيار و قصد باشد.
ماده 70
اقرار بايد صريح يا به طوري ظاهر باشد كه احتمال عقلايي خلاف در آن داده نشود.
ماده 71
با هر گاه كسي اقرار به زنا كند و بعد انكار نمايد در صورتي كه اقرار به زنايي باشد كه موجب قتل يا رجم است
انكار بعدي حد رجم و قتل ساقط م يشود، در غير اين صورت با انكار بعد از اقرار حد ساقط نمي شود.
ماده 72
هر گاه كسي به زنايي كه موجب حد است اقرار كند و بعد توبه نمايد، قاضي م يتواند تقاضاي عفو او را از ولي امر
بنمايد و يا حد را بر او جاري نمايد.
ماده 73
نمي زني كه همسر ندارد به صرف باردار شدن مورد حد قرار گيرد، مگر آن كه زناي او با يكي از راه هاي مذكور در
اين قانون ثابت شود.
ماده 74
چه مو زنا جب حد جلد باشد و چه موجب حد رجم، با شهادت چهار مرد عادل يا سه مرد عادل و دو زن عادل ثابت
مي شود.
ماده 75
نيز ثابت مي در صورتي كه زنا فقط موجب حد جلد باشد به شهادت دو مرد عادل همراه با چهار زن عادل شود.
ماده 76
شهادت زنان به تنهايي يا به انضمام شهادت يك مرد عادل زنا را ثابت نمي كند بلكه در مورد شهود مذكور حد
قذف طبق احكام قذف جاري مي شود.
ماده 77
حدسي معتبر نيست شهادت شهود بايد روشن و بدون ابهام و مستند به مشاهده باشد و شهادت .
ماده 78
هرگاه شهود خصوصيات مورد شهادت را بيان كنند اين خصوصيات بايد از لحاظ زمان و مكان و مانند آ نها اختلاف
نداشته باشند. در صورت اختلاف بين شهود علاوه بر اين كه زنا ثابت نم يشود شهود نيز به حد قذف محكوم
مي گردند.
ماده 79
فاصله شهود بايد بدون ي زماني يكي پس از ديگري شهادت دهند، اگر بعضي از شهود شهادت بدهند و بعضي
ديگر بلافاصله براي اداي شهادت حضور پيدا نكنند، يا شهادت ندهند زنا ثابت نم يشود، در اين صورت
شهادت دهنده مورد حد قذف قرار م يگيرد.
ماده 80
حد زنا جز در موارد مذكور در مواد آتي بايد فوراً جاري گردد.
ماده 81
ساقط مي هرگاه زن يا مرد زاني قبل از اقامه شهادت توبه نمايد، حد از او شود و اگر بعد از اقامه شهادت توبه كند
حد ساقط نمي شود.
فصل سوم - اقسام حد زنا
ماده 82
غيرمحصن نيست حد زنا در موارد زير قتل است و فرقي بين جوان و غيرجوان و محصن و :
الف- زنا با محارم نسبي
ب- زنا با زن پدر كه موجب قتل زاني اس ت.
ج- زناي غيرمسلمان با زن مسلمان كه موجب قتل زاني است .
د- زناي به عنف و اكراه كه موجب قتل زاني اكرا هكننده است .
ماده 88
حد زناي زن يا مردي كه واجد شرايط احصان نباشند صد تازيانه اس ت.
ماده 89
تكرار زنا قبل از اجراي حد در صورتي كه مجازا تها از يك نوع باشد موجب تكرار حد نمي شود ولي اگر مجازات ها
از يك نوع نباشد مانند آن كه بعضي از آنها موجب جلد بوده و بعضي ديگر موجب رجم باشد، قبل از رجم زاني حد
جلد بر او جاري م يشود.
ماده 90
كشته مي هر گاه زن يا مردي چند بار زنا كند و بعد از هر بار حد بر او جاري شود در مرتبه چهارم شود.
ماده 91
ب در ايام ارداري و نفاس زن، حد قتل يا رجم بر او جاري نمي شود، همچنين بعد از وضع حمل در صورتي كه نوزاد
كفيل نداشته باشد و بيم تلف شدن نوزاد برود حد جاري نمي شود، ولي اگر براي نوزاد كفيل پيدا شود حد جاري
مي گردد.
ماده 92
هر گاه در اجراي حد جلد بر زن باردار يا شيرده احتمال بيم ضرر براي حمل يا نوزاد شيرخوار باشد اجراي حد تا
رفع بيم ضرر به تأخير م يافتد.
ماده 93
هر گاه مريض يا زن مستحاضه محكوم به قتل يا رجم شده باشند حد بر آن ها جاري مي شود ولي اگر محكوم به
جلد باشند اجراي حد تا رفع بيماري و استحاضه به تأخير م يافتد.
تبص ره: حيض مانع اجراي حد نيست .
ماده 94
سته هر گاه اميد به بهبودي مريض نباشد يا حاكم شرع مصلحت بداند كه در حال مرض حد جاري شود يك د
تازيانه يا تركه كه مشتمل بر صد واحد باشد، فقط يك بار به او زده مي شود هر چند همه آن ها به بدن محكوم
نرسند.
ماده 95
هر گاه محكوم به حد ديوانه يا مرتد شود حد از او ساقط نمي شود.
ماده 96
حد جلد را نبايد در هواي بسيار سرد يا بسيار گرم جاري نمود.
ماده 97
نمي حد را شود در سرزمين دشمنان اسلام جاري كرد.
فصل چهارم - كيفيت اجراي حد
ماده 98
هر گاه شخصي محكوم به چند حد شود اجراي آن ها بايد به ترتيبي باشد كه هيچ كدام از آن ها زمينه ديگري را از
بين نبرد، بنابراين اگر كسي به جلد و رجم محكوم شود اول بايد حد جلد و بعد حد رجم را جاري ساخ ت.
ماده 99
هر گاه زناي شخصي كه داراي شرايط احصان است با اقرار او ثابت شده باشد هنگام رج م، اول حاكم شرع سنگ
مي زند بعداً ديگران و اگر زناي او به شهادت شهود ثابت شده باشد اول شهود سنگ م يزنند بعداً حاكم و سپس
ديگران .
تبصره: عدم حضور يا اقدام حاكم و شهود براي زدن اولين سنگ، مانع اجراي حد نيست و در هر صورت حد بايد
اجرا شود.
ماده 100
ح حد جلد مرد زاني بايد ايستاده و در الي اجرا گردد كه پوشاكي جز ساتر عورت نداشته باشد. تازيانه به شدت به
تمام بدن وي غير از سر و صورت و عورت زده مي شود. تازيانه را به زن زاني در حالي م يزنند كه زن نشسته و
لباس هاي او به بدنش بسته باشد.
ماده 101
حد مناسب است كه حاكم شرع مردم را از زمان اجراي آگاه سازد و لازم است عد هاي از مؤمنين كه از سه نفر
كمتر نباشند در حال اجراي حد حضور يابند.
ماده 102
مي مرد را هنگام رجم تا نزديكي كمر و زن را تا نزديكي سينه در گودال دفن كنند آنگاه رجم مي نمايند.
ماده 103
ق هر گاه كسي كه محكوم به رجم است از گودالي كه در آن رار گرفته فرار كند در صورتي كه زناي او به شهادت
ثابت شده باشد براي اجراي حد برگردانده مي شود اما اگر به اقرار خود او ثابت شده باشد برگردانده نمي شود.
تبصره: اگر كسي كه محكوم به جلد باشد فرار كند در هر حال براي اجراي حد جلد برگردانده مي شود.
ماده 104
بزرگي سنگ در رجم نبايد به حدي باشد كه با اصابت يك يا دو عدد، شخص كشته شود. همچنين كوچكي آن
نبايد به اندازه اي باشد كه نام سنگ بر آن صدق نكند.
ماده 105
مي حاكم شرع تواند در حق الله و ح قالناس به علم خود عمل كند و حد الهي را جاري نمايد و لازم است مستند
علم را ذكر كند. اجراي حد در حق الله متوقف به درخواست كسي نيست ولي در ح قالناس اجراي حد موقوف به
درخواست صاحب حق مي باشد.
ماده 106
زنا در زمان هاي متبركه چون اعياد مذهبي و رمضان و جمعه و مكا نهاي شريف چون مساجد علاوه بر حد، موجب
تعزير است .
ماده 107
حضور شهود هنگام اجراي حد رجم لازم است ولي با غيبت آنان حد ساقط نمي شود اما با فرار آن ها حد ساقط
مي شود.
باب دوم - حد لواط
فصل اول - تعريف و موجبات حد لواط
ماده 108
لواط ، وطي انسان مذكر است چه به صورت دخول باشد يا تفخيذ.
ماده 109
فاعل و مفعول لواط هر دو محكوم به حد خواهند شد.
ماده 110
حد لواط در صورت دخول قتل است و كيفيت نوع آن در اختيار حاكم شرع است .
ماده 111
موجب قتل مي لواط در صورتي شود كه فاعل و مفعول بالغ و عاقل و مختار باشند.
ماده 112
كند فاعل كشته مي هر گاه مرد بالغ و عاقل با نابالغي لواط شود و مفعول اگر مكره نباشد تا 74 ضربه شلاق تعزير
مي شود.
ماده 113
طي كند تا هر گاه نابالغي نابالغ ديگري را و 74 ضربه شلاق تعزير مي شوند مگر آن كه يكي از آن ها اكراه شده
باشد.
فصل دوم - راه هاي ثبوت لواط در دادگاه
ماده 114
ث حد لواط با چهار بار اقرار نزد حاكم شرع نسبت به اقراركننده ابت مي شود.
ماده 115
تعزير مي اقرار كمتر از چهار بار موجب حد نيست و اقراركننده شود.
ماده 116
بالغ اقرار در صورتي نافذ است كه اقرار كننده ، عاقل ، مختار و داراي قصد باشد.
ماده 117
باشند ثابت مي حد لواط با شهادت چهار مرد عادل كه آن را مشاهده كرده شود.
ماده 118
ثابت نمي با شهادت كمتر از چهار مرد عادل، لواط شود و شهود به حد قذف محكوم م يشوند.
ماده 119
ثابت نمي شهادت زنان به تنهايي يا به ضميمه مرد، لواط را كند.
ماده 120
مي حاكم شرع تواند طبق علم خود كه از طرق متعارف حاصل شود، حكم كند.
ماده 121
حد تفخيذ و نظاير آن بين دو مرد بدون دخول براي هر ي ك، صد تازيانه است .
تبصره: در صورتي كه فاعل غيرمسلمان و مفعول مسلمان باشد حد فاعل قتل اس ت.
ماده 122
اگر تفخيذ و نظاير آن سه بار تكرار و بعد از هر بار حد جاري شود در مرتبه چهارم حد آن قتل است .
ماده 123
كه با هر گاه دو مرد هم خويشاوندي نسبي نداشته باشند بدون ضرورت در زير يك پوشش به طور برهنه قرار
گيرند هر دو تا 99 ضربه شلاق تعزير م يشوند.
ماده 124
ببوسد تا هر گاه كسي ديگري را از روي شهوت 60 ضربه شلاق تعزير مي شود.
ماده 125
گر ق كسي كه مرتكب لواط يا تفخيذ و نظاير آن شده باشد ا بل از شهادت شهود توبه كند حد از او ساقط مي شود و
اگر بعد از شهادت توبه نمايد حد از او ساقط نم يشود.
ماده 126
توبه كند قاضي مي اگر لواط و تفخيذ و نظاير آن با اقرار شخص ثابت شده باشد و پس از اقرار تواند از ولي امر
تقاضاي عفو نمايد.
باب سوم - مساحقه
ماده 127
مساحقه همجنس ، بازي زنان است با اندام تناسل ي.
ماده 128
راه هاي ثبوت مساحقه در دادگاه همان را ههاي ثبوت لواط اس ت.
ماده 129
حد مساحقه براي هر يك از طرفين صد تازيانه است .
ماده 130
حد مساحقه دربار هي كسي ثابت م يشود كه بالغ ، عاقل ، مختار و داراي قصد باشد.
تبصره: در حد مساحقه فرقي بين فاعل و مفعول و همچنين فرقي بين مسلمان و غيرمسلمان نيست .
ماده 131
هر گاه مساحقه سه بار تكرار شود و بعد از هر بار حد جاري گردد در مرتبه چهارم حد آن قتل اس ت.
ماده 132
مساحقه اگر كننده قبل از شهادت شهود توبه كند حد ساقط مي شود اما توبه بعد از شهادت موجب سقوط حد
نيست .
ماده 133
توبه كند قاضي مي اگر مساحقه با اقرار شخص ثابت شود و وي پس از اقرار تواند از ولي امر تقاضاي عفو نمايد.
ماده 134
گيرند به ك هر گاه دو زن كه با هم خويشاوندي نسبي نداشته باشند بدون ضرورت برهنه زير يك پوشش قرار متر
از صد تازيانه تعزير م يشوند. در صورت تكرار اين عمل و تكرار تعزير در مرتبه سوم به هر يك صد تازيانه زده
مي شود.
باب چهارم - قوادي
ماده 135
قوادي عبارت است از جمع و مرتبط كردن دو نفر يا بيشتر براي زنا يا لواط .
ماده 136
ثابت مي قوادي با دو بار اقرار شود به شرط آن كه اقراركننده بالغ و عاقل و مختار و داراي قصد باشد.
ماده 137
ثابت مي قوادي با شهادت دو مرد عادل شود.
ماده 138
حد قوادي براي مرد هفتاد و پنج تازيانه و تبعيد از محل به مدت 3 ماه تا يك سال است و براي زن فقط هفتاد و
پنج تازيانه است .
پنجم باب - قذف
ماده 139
قذف نسبت دادن زنا يا لواط است به شخص ديگر ي.
ماده 140
حد قدف براي قذف كننده مرد يا زن هشتاد تازيانه اس ت.
تبصره 1: اجراي حد قذف منوط به مطالبه مقذوف است .
تبصره 2: هر گاه كسي امري غير از زنا يا لواط ، مانند مساحقه و ساير كارهاي حرام را به شخصي نسبت دهد به
شلاق تا 74 ضربه محكوم خواهد شد.
ماده 141
نسبت قذف بايد روشن و بدون ابهام بوده و دهنده به معناي لفظ آگاه باشد، گرچه شنونده معناي آن را نداند.
ماده 142
من نيستي هرگاه كسي به فرزند مشروع خود بگويد تو فرزند ، محكوم به حد قذف مي شود. همچنين اگر كسي به
فرزند مشروع ديگري بگويد تو فرزند او نيستي ، محكوم به حد قذف خواهد شد.
تبصره: در موارد ماده فوق هرگاه قرينه اي در بين باشد كه منظور، قذف نيست حد ثابت نمي شود.
ماده 143
هر گاه كسي به شخصي بگويد كه تو با فلان زن زنا كرده اي يا با فلان مرد لواط نموده اي نسبت به مخاطب قذف
خواهد بود و گوينده محكوم به حد قذف م يشود.
ماده 144
چنين گويد هر گاه كسي به قصد نسبت دادن زنا به شخصي مثلاً (زن قحبه ) يا خواهرقحبه يا مادرقحبه ، نسبت به
كسي كه زنا را به او نسبت داده است محكوم به حد قذف مي شود و نسبت به مخاطب كه به واسط هي اين دشنام
اذيت شده است تا 74 ضربه شلاق تعزير مي شود.
ماده 145
هر دشنامي كه باعث اذيت شنونده شود و دلالت بر قذف نكند مانند اين كه كسي به زنش بگويد تو باكره نبودي ،
موجب محكوميت گوينده به شلاق تا 74 ضربه مي شود.
ماده 146
موجب حد مي قذف در مواردي شود كه قذف كننده بالغ و عاقل و مختار و داراي قصد باشد و قذف شونده نيز بالغ و
عاقل و مسلمان و عفيف باشد. در صورتي كه قذف كننده و يا قذف شونده فاقد يكي از اوصاف فوق باشند حد ثابت
نمي شود.
ماده 147
مي هر گاه نابالغ مميز كسي را قذف كند به نظر حاكم تأديب شود و هر گاه يك فرد بالغ و عاقل شخص نابالغ يا
غيرمسلمان را قذف كند تا 74 ضربه شلاق تعزير م يشود.
ماده 148
اگر قذف شونده به آن چه به او نسبت داده شده است تظاهر نمايد قذف كننده حد و تعزير ندارد.
ماده 149
به حد مي هر گاه خويشاوندان يكديگر را قذف كنند محكوم شوند.
تبصره: اگر پدر يا جد پدري فرزندش را قذف كند تعزير مي شود.
ماده 150
باشد حد ثابت نمي هر گاه مردي همسر متوفي خود را قذف كند و آن زن جز فرزند همان مرد وارثي نداشته شود.
اما اگر آن زن وارثي غير از فرزند همان مرد داشته باشد، حد ثابت مي شود.
ماده 151
هر گاه شخصي چند نفر را به طور جداگانه قذف كند در برابر قذف هر يك جداگانه حد بر او جاري مي شود خواه
همگي با هم مطالبه حد كنند، خواه به طور جداگان ه.
ماده 152
هر گاه شخصي چند نفر را به يك لفظ قذف نمايد اگر هر كدام از آ نها جداگانه خواهان حد شوند براي قذف هر
يك از آن ها حد جداگانه اي جاري مي گردد ولي اگر با هم خواهان حد شوند فقط يك حد ثابت مي شود.
ماده 153
مي قذف با دو بار اقرار يا با شهادت دو مرد عادل اثبات شود.
ماده 154
قصد باشد اقرار در صورتي نافذ است كه اقراركننده بالغ و عاقل و مختار و داراي .
ماده 155
تازيانه بر روي لباس متعارف و به طور متوسط زده م يشود.
ماده 156
تازيانه را نبايد به سر و صورت و عورت قذف كننده زد.
ماده 157
كشته مي هر گاه كسي چند بار اشخاص را قذف كند و بعد از هر بار حد بر او جاري شود در مرتبه چهارم شود.
ماده 158
هر گاه قذف كننده بعد از اجراي حد بگويد آنچه گفتم حق بود تا 74 ضربه شلاق تعزير مي شود.
ماده 159
كند فقط يك حد ثابت مي هر گاه يك نفر را چند بار به يك سبب مانند زنا قذف شود.
ماده 160
كند چند حد ثابت مي هر گاه يك نفر را به چند سبب مانند زنا و لواط قذف شود.
ماده 161
ساقط مي حد قذف در موارد زير شود:
-1 قذ هر گاه ف شونده ، قذف كننده را تصديق نمايد.
2- هر گاه شهود با نصاب معتبر آن به چيزي كه مورد قذف است شهادت دهند.
3- هر گاه قذف شونده يا همه ورثه او قذف كننده را عفو نمايند.
-4 كند هر گاه مردي زنش را پس از قذف لعان .
ماده 162
هر گاه دو نفر يكديگر را قذف كنند خواه قذف آن ها همانند و خواه مختلف باشد حد ساقط و هر يك تا 74 ضربه
شلاق تعزير مي شوند.
ماده 163
منتقل مي حد قذف اگر اجرا يا عفو نشود به وراث گردد.
ماده 164
شوهر منتقل مي حق مطالبه حد قذف به همه وارثان به جز زن و شود و هر يك از ورثه م يتوانند آن را مطالبه كنند
هر چند ديگران عفو كرده باشند.
ششم باب - حد مسكر
فصل اول - موجبات حد مسكر
ماده 165
خوردن مسكر موجب حد اس ت. اعم از آن كه كم باشد يا زياد، مست كند يا نكند، خالص يا مخلوط باشد به حدي
كه آن را از مسكر بودن خارج نكند.
تبصره 1: آب جو در حكم شراب اس ت، گرچه مست كننده نباشد و خوردن آن موجب حد اس ت.
تبصره 2: خوردن آب انگوري كه خود به جوش آمده يا به وسيله آتش يا آفتاب و مانند آن جوشانيده شده است
حرام است اما موجب حد نم يباشد.
فصل دوم - شرايط حد مسكر
ماده 166
حد مسكر بر كسي ثابت مي به مسك شود كه بالغ و عاقل و مختار و آگاه ر بودن و حرام بودن آن باشد.
تبصره 1: در صورتي كه شرا بخورده مدعي جهل به حكم يا موضوع باشد و صحت دعواي وي محتمل باشد محكوم
به حد نخواهد شد.
تبصره 2: هر گاه كسي بداند كه خوردن شراب حرام است و آن را بخورد محكوم به حد خواهد شد گرچه نداند كه
خوردن آن موجب حد مي شود.
ماده 167
هر گاه كسي مضطر شود كه براي نجات از مرگ يا جهت درمان بيماري سخت به مقدار ضرورت شراب بخورد
محكوم به حد نخواهد شد.
ماده 168
به حد مي هر گاه كسي دو بار اقرار كند كه شراب خورده است محكوم شود.
ماده 169
بالغ اقرار در صورتي نافذ است كه اقراركننده ، عاق ل، مختار و داراي قصد باشد.
ماده 170
ثابت مي در صورتي كه طريق اثبات شرب خمر شهادت باشد، فقط با شهادت دو مرد عادل شود.
ماده 171
هر گاه يكي از دو مرد عادل شهادت دهد كه شخصي شراب خورده و ديگري شهادت دهد كه او شراب قي كرده
است حد ثابت مي شود.
ماده 172
ش در هادت به شرب مسكر لازم است از لحاظ زمان يا مكان و مانند آن اختلافي نباشد ولي در صورتي كه يكي به
شرب اصل مسكر و ديگري به شرب نوعي خاص از آن شهادت دهد حد ثابت مي شود.
ماده 173
موجب حد مي اقرار يا شهادت در صورتي شود كه احتمال عقلايي بر معذور بودن خورنده ي مسكر در بين نباشد.
ماده 174
حد شرب مسكر براي مرد و يا ز ن، هشتاد تازيانه است .
تبصره: غيرمسلمان فقط در صورت تظاهر به شرب مسكر به هشتاد تازيانه محكوم مي شود.
ماده 175
هر كس به ساخت ن تهيه ، ، خريد، فروش ، حمل و عرضه ي مشروبات الكلي مبادرت كند به 6 ماه تا 2 سال حبس
محكوم مي شود و يا در اثر ترغيب يا تطميع و نيرنگ ، وسايل استفاده از آن را فراهم نمايد در حكم معاون در
شرب مسكرات محسوب مي گردد و به تازيانه تا 74 ضربه محكوم م يشود.
فصل سوم - كيفيت اجراي حد
ماده 176
ساتر ع مرد را در حالي كه ايستاده باشد و پوشاكي غير از ورت نداشته باشد و زن را در حالي كه نشسته و
لباس هايش به بدن او بسته باشد تازيانه م يزنند.
تبصره: تازيانه را نبايد به سر و صورت و عورت محكوم زد.
ماده 177
مي حد، وقتي جاري شود كه محكوم از حال مستي بيرون آمده باشد.
ماده 178
حد هر گاه كسي چند بار مسكر بخورد و بر او جاري نشود براي همه ي آن ها يك حد كافي است .
ماده 179
كشته مي هر گاه كسي چند بار شرب مسكر بنمايد و بعد از هر بار حد بر او جاري شود در مرتبه سوم شود.
ماده 180
ساقط نمي هر گاه محكوم به حد ديوانه يا مرتد شود حد از او شود.
فصل چهارم - شرايط سقوط حد مسكر يا عفو از آن
ماده 181
هر گاه كسي كه شراب خورده قبل از اقام هي شهادت توبه نمايد حد از او ساقط مي شود ولي توبه بعد از اقامه ي
شهادت موجب سقوط حد نيست .
ماده 182
مسكر توبه كند قاضي مي هر گاه كسي بعد از اقرار به خوردن تواند از ولي امر تقاضاي عفو نمايد يا حد را بر او
جاري كند.
هفتم باب - محاربه و افساد في الارض
فصل اول - تعاريف
ماده 183
مفسد في هر كس كه براي ايجاد رعب و هراس و سلب آزادي و امنيت مردم دست به اسلحه ببرد محارب و الارض
مي باشد.
تبصره 1: كسي كه به روي مردم سلاح بكشد ولي در اثر ناتواني موجب هراس هيچ فردي نشود محارب نيست .
تبصره 2: اگر كسي سلاح خود را با انگيزه عداوت شخصي به سوي يك يا چند نفر مخصوص بكشد و عمل او
جنبه ي عمومي نداشته باشد محارب محسوب نم يشود.
تبصره 3: ميان سلاح سرد و سلاح گرم فرقي نيس ت.
ماده 184
هر فرد يا گروهي كه براي مبارزه با محاربان و از بين بردن فساد در زمين دست به اسلحه برند محارب نيستند.
ماده 185
سارق مسلح و قطا عالطريق هر گاه با اسلحه امنيت مردم يا جاده را بر هم بزند و رعب و وحشت ايجاد كند محارب
است .
ماده 186
هر گروه يا جمعيت متشكل كه در برابر حكومت اسلامي قيام مسلحانه كند مادام كه مركزيت آن باقي است تمام
اعضا و هواداران آن، كه موضع آن گروه يا جمعيت يا سازمان را مي دانند و به نحوي در پيشبرد اهداف آن فعاليت و
تلاش مؤثر دارند محاربند اگر چه در شاخه ي نظامي شركت نداشته باشند.
تبصره: جبهه ي متحدي كه از گروه ها و اشخاص مختلف تشكيل شود، در حكم يك واحد اس ت.
ماده 187
نيز هر فرد يا گروه كه طرح براندازي حكومت اسلامي را بريزد و براي اين منظور اسلحه و مواد منفجره تهيه كند و
كساني كه با آگاهي و اختيار، امكانات مالي مؤثر و يا وسايل و اسباب كار و سلاح در اختيار آ نها بگذارند محارب و
مفسد في الارض م يباشند.
ماده 188
پست هر كس در طرح براندازي حكومت اسلامي خود را نامزد يكي از هاي حساس حكومت كودتا نمايد و نامزدي او
است . « مفسد في الارض » و « محارب » ، در تحقق كودتا به نحوي مؤثر باشد
فصل دوم - راه هاي ثبوت محاربه و افساد ف يالارض
ماده 189
محاربه و افساد في الارض از راه هاي زير ثابت مي شود:
الف- با يك بار اقرار به شرط آنكه اقراركننده بالغ و عاقل و اقرار او با قصد و اختيار باشد.
ب- با شهادت فقط دو مرد عاد ل.
تبصره 1: شهادت مردمي كه مورد تهاجم محاربان قرار گرفته اند به نفع همديگر پذيرفته نيس ت.
تبصره 2: هرگاه عده اي مورد تهاجم محاربان قرار گرفته باشند شهادت اشخاصي كه بگويند به ما آسيبي نرسيده
نسبت به ديگران پذيرفته است .
تبصره 3: شهادت اشخاصي كه مورد تهاجم قرار گرفت هاند اگر به منظور اثبات محارب بودن مهاجمين باشد و
شكايت شخصي نباشد، پذيرفته اس ت.
فصل سوم - حد محاربه و افساد ف يالارض
ماده 190
في حد محاربه و افساد الارض يك ي از چهار چيز اس ت:
-1 قتل
2- آويختن به دار
-3 چپ اول قطع دست راست و سپس پاي
-4 نفي بلد
ماده 191
ك انتخاب هر يك از اين امور چهارگانه به اختيار قاضي است خواه محارب كسي را كشته يا مجروح رده يا مال او را
گرفته باشد و خواه هيچ يك از اين كارها را انجام نداده باشد.
ماده 192
في حد محاربه و افساد الارض با عفو صاحب حق ساقط نمي شود.
ماده 193
كه تبعيد مي محاربي شود بايد تحت مراقبت قرار گيرد و با ديگران معاشرت و مراوده نداشته باشد.
ماده 194
تب مدت عيد در هر حال كمتر از يك سال نيست اگر چه بعد از دستگيري توبه نمايد و در صورتي كه توبه ننمايد
همچنان در تبعيد باقي خواهد ماند.
ماده 195
مي مصلوب كردن مفسد و محارب به صورت زير انجام گردد:
الف- نحوه بستن موجب مرگ او نگردد.
ب- بيش از سه روز بر صليب نماند ولي اگر در اثناي سه روز بميرد مي توان او را پايين آورد.
ج- اگر بعد از سه روز زنده بماند نبايد او را كشت .
ماده 196
گونه عمل مي شود. « حد سرقت » بريدن دست راست و پاي چپ مفسد و محارب به همان اي است كه در
هشتم باب - حد سرقت
فصل اول - تعريف و شرايط
ماده 197
سرقت عب پنهاني ارت است از ربودن مال ديگري به طور .
ماده 198
موجب حد مي سرقت در صورتي شود كه داراي كليه ي شرايط و خصوصيات زير باشد:
-1 باشد سارق به حد بلوغ شرعي رسيده .
-2 سرقت عاقل باشد سارق در حال .
-3 باشد سارق با تهديد و اجبار وادار به سرقت نشده .
-4 قاصد باش سارق د.
5- سارق بداند و ملتفت باشد كه مال غير است .
6- سارق بداند و ملتفت باشد كه ربودن آن حرام است .
7- صاحب ما ل، مال را در حرز قرار داده باشد.
-8 باشد سارق به تنهايي يا با كمك ديگري هتك حرز كرده .
-9 يعني 5 نخود طلاي مسكوك كه به صورت پول معامله مي شود يا ارزش آن به آن مقدار باشد / به اندازه نصاب 4
در هر بار سرقت شود.
-10 مضطر نباشد سارق .
-11 نباشد سارق پدر صاحب مال .
-12 نگرفته باشد سرقت در سال قحطي صورت .
13- حرز و محل نگهداري ما ل، از سارق غصب نشده باشد.
-14 باشد سارق مال را به عنوان دزدي برداشته .
-15 مس مال روق در حرز متناسب نگهداري شده باشد.
-16 نباشد مال مسروق از اموال دولتي و وقف و مانند آنكه مالك شخصي ندارد .
تبصره 1: حرز عبارت است از محل نگهداري مال به منظور حفظ از دستبرد.
تبصره 2: بيرون آوردن مال از حرز توسط ديوانه يا طفل غيرمميز و حيوانات و امثال آن در حكم مباشرت است .
تبصره 3: هرگاه سارق قبل از بيرون آوردن مال از حرز دستگير شود حد بر او جاري نمي شود.
تبصره 4: هرگاه سارق پس از سرق ت، مال را تحت يد مالك قرار داده باشد موجب حد نمي شود.
فصل دوم - راه هاي ثبوت سرقت
ماده 199
سرقتي كه موجب حد است با يكي از راه هاي زير ثابت مي شود:
1- شهادت دو مرد عادل
-2 قاضي دو مرتبه اقرار سارق نزد ، به شرط آنكه اقراركننده بالغ و عاقل و قاصد و مختار باشد.
-3 علم قاضي
تبصره: اگر سارق يك مرتبه نزد قاضي اقرار به سرقت كند، بايد مال را به صاحبش بدهد، اما حد بر او جاري
نمي شود.
ف صل سوم - شرايط اجراي حد
ماده 200
مي در صورتي حد سرقت جاري شود كه شرايط زير موجود باشد:
-1 قاضي شكايت كند صاحب مال از سارق نزد .
-2 شكايت صاحب مال پيش از ، سارق را نبخشيده باشد.
-3 باشد صاحب مال پيش از شكايت مال را به سارق نبخشيده .
-4 ج مال مسروق قبل از ثبوت رم نزد قاضي ، از راه خريد و مانند آن به ملك سارق در نيايد.
-5 باشد سارق قبل از ثبوت جرم از اين گناه توبه نكرده .
تبصره: حد سرقت بعد از ثبوت جرم با توبه ساقط نمي شود و عفو سارق جايز نيست .
فصل چهارم - حد سرقت
ماده 201
حد سرقت به شرح زير است :
الف- در مرتبه ي اول قطع چهار انگشت دست راست سارق از انتهاي آن به طوري كه انگشت شست و كف دست
او باقي بماند.
ب- در مرتبه دوم ، قطع پاي چپ سارق از پايين برآمدگي به نحوي كه نصف قدم و مقداري از محل مسح او باقي
بماند.
ج- در مرتبه سوم حبس ابد.
د- در مرتبه چهارم اعدا م، ولو سرقت در زندان باشد.
تبصره 1: سرقت هاي متعدد تا هنگامي كه حد جاري نشده حكم يك بار سرقت را دارد.
تبصره 2: معاون در سرقت موضوع ماده 198 اين قانون به يك سال تا سه سال حبس محكوم مي شود.
ماده 202
هر گاه انگشتان دست سارق بريده شود و پس از اجراي اين حد، سرقت ديگري از او ثابت گردد كه سارق قبل از
اجرا حد مرتكب شده است پاي چپ او بريده م يشود.
ماده 203
باشد سرقتي كه فاقد شرايط اجراي حد باشد و موجب اخلال در نظم يا خوف شده يا بيم تجري مرتكب يا ديگران
اگر چه شاكي نداشته يا گذشت نموده باشد موجب حبس تعزيري از يك تا پنج سال خواهد بود.
تبصره: معاونت در سرقت موجب حبس از شش ماه تا سه سال م يباشد.
باب اول - قصاص نفس
فصل اول - قتل عمد
ماده 204
قتل نفس بر سه نوع اس ت: عمد، شبه عمد، خطا.
ماده 205
مي قتل عمد برابر مواد اين فصل موجب قصاص است و اولياي دم توانند با اذن ولي امر قاتل را با رعايت شرايط
مذكور در فصول آتيه قصاص نمايند و ولي امر مي تواند اين امر را به رئيس قوه قضاييه يا ديگري تفويض نمايد.
ماده 206
قتل در موارد زير قتل عمدي است :
الف- مواردي كه قاتل با انجام كاري قصد كشتن شخص معين يا فرد يا افرادي غيرمعين از يك جمع را دارد خواه
آن كار نوعاً كشنده باشد خواه نباشد ولي در عمل سبب قتل شود.
ب- مواردي كه قاتل عمداً كاري را انجام دهد كه نوعاً كشنده باشد هر چند قصد كشتن شخص را نداشته باشد.
ج- مواردي كه قاتل قصد كشتن را ندارد و كاري را كه انجام م يدهد نوعاً كشند ه نيست ولي نسبت به طرف بر اثر
بيماري و يا پيري يا ناتواني يا كودكي و امثال آ نها نوعاً كشنده باشد و قاتل نيز به آن آگاه باشد.
ماده 207
مي هر گاه مسلماني كشته شود قاتل قصاص شود و معاون در قتل عمد به سه سال تا 15 سال حبس محكوم
مي شود.
ماده 208
هر كس مرتكب قتل عمد شود و شاكي نداشته يا شاكي داشته ولي از قصاص گذشت كرده باشد و اقدام وي موجب
اخلال در نظم جامعه يا خوف شده و يا بيم تجري مرتكب يا ديگران گردد موجب حبس تعزيري از 3 تا 10 سال
خواهد بود.
تبصره: در اين مورد معاونت در قتل عمد موجب حبس از يك تا پنج سال م يباشد.
ماده 209
هر گاه مرد مسلماني عمداً زن مسلماني را بكشد محكوم به قصاص است ليكن بايد ولي زن قبل از قصاص قاتل
نصف ديه مرد را به او بپردازد.
ماده 210
مي هر گاه كافر ذمي عمداً كافر ذمي ديگر را بكشد قصاص شود اگر چه پيرو دو دين مختلف باشند و اگر مقتول زن
ذمي باشد بايد ولي او قبل از قصاص نصف ديه مرد ذمي را به قاتل بپردازد.
فصل دوم - اكراه در قتل
ماده 211
قتل نيست اكراه در قتل و يا دستور به قتل ديگري مجوز ، بنابراين اگر كسي را وادار به قتل ديگري كنند يا دستور
به قتل رساندن ديگري را بدهند مرتكب قصاص م يشود و اكراه كننده و آمر، به حبس ابد محكوم م يگردند.
تبصره 1: اگر اكراه شونده طفل غيرمميز يا مجنون باشد فقط اكراه كننده محكوم به قصاص اس ت.
تبصره 2: اگر اكراه شونده طفل مميز باشد نبايد قصاص شود بلكه بايد عاقله او ديه را بپردازد و اكرا هكننده نيز به
حبس ابد محكوم است .
فصل سوم - شركت در قتل
ماده 212
مي هر گاه دو يا چند مرد مسلمان مشتركاً مرد مسلماني را بكشند ولي دم تواند با اذن ولي امر همه ي آن ها را
قصاص كند و در صورتي كه قاتل دو نفر باشند بايد به هر كدام از آ نها نصف ديه و اگر سه نفر باشند بايد به هر
كدام از آنها دو ثلث ديه و اگر چهار نفر باشند بايد به هر كدام از آنها سه ربع ديه را بپردازد و به همين نسبت در
افراد بيشتر.
تبصره 1: ولي دم م يتواند برخي از شركاي در قتل را با پرداخت ديه مذكور در اين ماده قصاص نمايد و از بقيه
شركا نسبت به سهم ديه اخذ نمايد.
تبصره 2: در صورتي كه قاتلان و مقتول همگي از كفار ذمي باشند همين حكم جاري اس ت.
ماده 213
باشد در هر مورد كه بايد مقداري از ديه را به قاتل بدهند و قصاص كنند بايد پرداخت ديه قبل از قصاص .
ماده 214
بر كسي هرگاه دو يا چند نفر جراحتي وارد سازند كه موجب قتل او شود چه در يك زمان و چه در زمان هاي
متفاوت چنانچه قتل مستند به جنايت همگي باشد همه ي آن ها قاتل محسوب مي شوند و كيفر آنان بايد طبق مواد
ديگر اين قانون با رعايت شرايط تعيين شود.
ماده 215
قتل شركت در ، زماني تحقق پيدا م يكند كه كسي در اثر ضرب و جرح عد هاي كشته شود و مرگ او مستند به
عمل همه ي آن ها باشد، خواه عمل هر يك به تنهايي براي قتل كافي باشد خواه نباشد و خواه اثر كار آ نها مساوي
باشد خواه متفاوت .
ماده 216
چه هر گاه كسي جراحتي به شخصي وارد كند و بعد از آن ديگري او را به قتل برساند قاتل همان دومي است اگر
جراحت سابق به تنهايي موجب مرگ مي گرديد و اولي فقط محكوم به قصاص طرف يا دي هي جراحتي است كه وارد
كرده مگر مواردي كه در قصاص جراحت خطر مرگ باشد كه در اين صورت فقط محكوم به ديه مي باشد.
ماده 217
هر گاه جراحتي كه نفر اول وارد كرده مجروح را در حكم مرده قرار داده و تنها آخرين رمق حيات در او باقي بماند
و در اين حال ديگري كاري را انجام دهد كه به حيات او پايان بخشد اولي قصاص مي شود و دومي تنها ديه جنايت
بر مرده را م يپردازد.
ماده 218
ست هرگاه ايراد جرح هم موجب نقص عضو شود و هم موجب قتل چنان چه با يك ضربت باشد قصاص قتل كافي ا
و نسبت به نقص عضو قصاص يا ديه نيست .
فصل چهارم - شرايط قصا ص
ماده 219
كشت كسي كه محكوم به قصاص است بايد با اذن ولي دم او را . پس اگر كسي بدون اذن ولي دم او را بكشد
مرتكب قتلي شده كه موجب قصاص است .
ماده 220
پدر يا جد پدري كه فرزند خود را بكشد قصاص نمي شود و به پرداخت ديه ي قتل به ورثه مقتول و تعزير محكوم
خواهد شد.
ماده 221
نمي هر گاه ديوانه يا نابالغي عمداً كسي را بكشد خطا محسوب و قصاص شود بلكه بايد عاقله ي آن ها دي هي قتل
خطا را به ورثه ي مقتول بدهند.
تبصره: در جرايم قتل نفس يا نقص عضو اگر جرم ارتكابي عمدي باشد و مرتكب صغير يا مجنون باشد و پس از
بلوغ يا افاقه مرتكب، مجني عليه در اثر سرايت فوت شود مستوجب قصاص نم يباشد.
ماده 222
هر گاه عاقل، ديوان هاي را بكشد قصاص نمي شود بلكه بايد ديه قتل را به ورثه مقتول بدهد و در صورتي كه اقدام
وي موجب اخلال در نظم جامعه يا خوف شده و يا بيم تجري مرتكب و يا ديگران گردد موجب حبس تعزيري از 3
تا 10 سال خواهد بود.
ماده 223
مي هرگاه بالغ نابالغي را بكشد قصاص شود.
ماده 224
قتل در حال مستي موجب قصاص است مگر اين كه ثابت شود كه در اثر مستي به كلي مسلوب الاختيار بوده و
قصد از او سلب شده است و قبلاً براي چنين عملي خود را مست نكرده باشد و در صورتي كه اقدام وي موجب
اخلال در نظم جامعه و يا خوف شده و يا بيم تجري مرتكب و يا ديگران گردد موجب حبس تعزيري از 3 تا 10 سال
خواهد بود.
ماده 225
هر گاه كسي در حال خواب يا بي هوشي شخصي را بكشد قصاص نمي شود فقط به ديه قتل به ورثه مقتول محكوم
خواهد شد.
ماده 226
مستحق قتل باشد قاتل بايد قتل نفس در صورتي موجب قصاص است كه مقتول شرعاً مستحق كشتن نباشد و اگر
استحقاق قتل او را طبق موازين در دادگاه اثبات كند.
فصل پنجم - قتل شرايط دعوي
ماده 227
عاقل مدعي بايد حين اقامه دعوي و بالغ باشد و چنان چه دعوي مستلزم امر مالي گردد رشد نيز شرط است اما
نسبت به مدعي عليه هيچ يك از موارد مذكور شرط نمي باشد.
ماده 228
ظن نمي مدعي بايد نسبت به مورد دعوي جازم باشد و با احتمال و توان عليه كسي اقامه دعوي كرد لكن با وجود
اماره و آثار جرم دعوي بدون جزم نيز مسموع اس ت.
ماده 229
مدعي عليه بايد معلوم و مشخص يا محصور در ميان عده اي معين باشد.
ماده 230
قتل ثابت مورد دعوي بايد معلوم باشد و مدعي قتل بايد نوع آن را از لحاظ عمد يا غيرعمد بيان كند و اگر اصل
شود و نوع آن اثبات نشود بايد با صلح ميان قاتل و اولياي مقتول و عاقله دعوي را خاتمه داد.
فصل ششم - راه هاي ثبوت قتل
ماده 231
راه هاي ثبوت قتل در دادگاه عبارتند از:
1- اقرار
2- شهادت
-3 قسامه
-4 علم قاضي
مبحث اول - اقرار
ماده 232
به قتل عمد گر چه يك مرتبه هم باشد قتل عمد ثابت مي با اقرار شود.
ماده 233
اقرار در صورتي نافذ است كه اقراركننده داراي اوصاف زير باشد:
-1 عقل
2- بلوغ
3- اختيار
-4 قصد.
بي بنابراين اقرار ديوانه و مست و كودك و مجبور و اشخاصي كه قصد ندارند مانند ساهي و هازل و نائم و هوش نافذ
نيست .
ماده 234
كسي كه به سبب سفاهت يا اقرار به قتل عمد از افلاس محجور باشد نافذ و موجب قصاص اس ت.
ماده 235
اگر كسي به قتل عمدي شخصي اقرار نمايد و ديگري به قتل عمدي يا خطايي همان مقتول اقرار كند ولي دم در
مراجعه به هر يك از اين دو نفر مخير است كه برابر اقرارش عمل نمايد و نمي تواند مجازات هر دو را مطالبه كند.
ماده 236
اگر كسي به قتل عمدي شخصي اقرار كند و پس از آن ديگري به قتل عمدي همان مقتول اقرار نمايد در صورتي
كه اولي از اقرارش برگردد قصاص يا ديه از هر دو ساقط است و ديه از بي تالمال پرداخت مي شود و اين در حالي
است كه قاضي احتمال عقلاي ي ندهد كه قضيه توطئ هآميز است .
تبصره: در صورتي كه قتل عمدي برحسب شهادت شهود يا قسامه يا علم قاضي قابل اثبات باشد قاتل به تقاضاي
ولي دم قصاص مي شود.
مبحث دوم - شهادت
ماده 237
الف- قتل عمد با شهادت دو مرد عادل ثابت م يشود.
ب- قتل شبه عمد يا خطا با شهادت دو مرد عادل يا يك مرد عادل و دو زن عادل يا يك مرد عادل و قسم مدعي
ثابت مي شود.
ماده 238
هر گاه يكي از دو شاهد عادل گواهي دهد كه متهم اقرار به قتل عمدي نمود و ديگري گواهي دهد كه متهم اقرار
به قتل كرد و به قيد عمد گواهي ندهد اصل قتل ثابت مي شود و متهم مكلف است نوع قتل را بيان كند. اگر اقرار
به عمد نمود قصاص م يشود و چنان چه منكر قتل عمد باشد و قسم ياد كند قصاص از او ساقط است .
مبحث سوم - قسامه
ماده 239
هر گاه بر اثر قراين و اماراتي و يا از هر طريق ديگري از قبيل شهادت يك شاهد يا حضور شخصي همراه با آثار
جرم در محل قتل يا وجود مقتول در محل تردد يا اقامت اشخاص معين و يا شهادت طفل مميز مورد اعتماد و يا
امثال آن ، حاكم به ارتكاب قتل از جانب متهم ظن پيدا كند مورد از موارد لوث محسوب مي شود و در صورت نبودن
بينه از براي مدع ي، قتل يا جرح يا نوع آن ها به وسيله قسامه و به نحو مذكور در مواد بعدي ثابت مي شود.
ماده 240
هرگاه ولي دم ، مدعي قتل عمد شود و يكي از دو شاهد عادل به قتل عمد و ديگري به اصل قتل شهادت دهد و
متهم قتل عمد را انكار كند در صورتي كه موجب ظن براي قاضي باشد اين قتل از باب لوث محسوب مي شود و
مدعي بايد قتل عمد را با اقامه قسامه ثابت كند.
ماده 241
قتل هرگاه يكي از دو مرد عادل شهادت به قتل بوسيله متهم دهد و ديگري به اقرار متهم به قتل شهادت دهد
ثابت نمي شود و چنانچه موجب ظن براي قاضي باشد، مورد از موارد لوث خواهد بود.
ماده 242
نشانه در صورتي كه قراين و هاي ظني معارض يكديگر باشند مورد از موارد لوث محسوب نمي گردد.
ماده 243
مدعي ممكن است مرد يا زن باشد و در هر حال بايد از وراث فعلي مقتول محسوب شود.
ماده 244
مدعي اگر عليه حضور خود را هنگام قتل در محل واقعه منكر باشد و قرايني كه موجب ظن به وقوع قتل توسط وي
گردد وجود نداشته باشد لوث محسوب نمي شود. مگر اين كه مدعي بين هاي بر حضور او هنگام قتل در محل واقعه
اقامه كند و موجب ظن ب ه وقوع قتل توسط او گردد در اين صورت لوث ثابت مي شود و مدعي بايد اقامه قسامه كند
و در صورت امتناع از اقامه قسامه مي تواند از مدعي عليه مطالبه قسامه كند در اين صورت مدعي عليه بايد به
منظور برائت خود به ترتيب مذكور در ماده ( 247 ) عمل نمايد. در اين حالت اگر مدعي عليه از اقامه قسامه ابا نمايد
محكوم به پرداخت ديه مي شود.
تبصره: در موارد قسامه ، چنان چه برائت مدعي عليه ثابت شود و قاتل مشخص نباشد، ديه مقتول از بي تالمال
پرداخت مي شود.
ماده 245
قتل درصورت نبودن قراين موجب ظن به انتساب ، صرف حضور مدع ي عليه هنگام قتل در محل واقعه از مصاديق
لوث محسوب نمي شود و مدعي عليه با اداي يك سوگند تبرئه مي گردد.
ماده 246
مدعي هر گاه عليه براي تبرئه خود بينه اقامه كند لوث محقق نمي شود و تبرئه مي گردد.
ماده 247
قسامه نكند مي هر گاه مدعي اقامه تواند از مدعي عليه مطالبه قسامه نمايد؛ در اين صورت مدعي عليه بايد براي
برائت خود به ترتيب مذكور در ماده 248 به قسامه عمل نمايد و چنانچه ابا كند محكوم به پرداخت ديه م يشود.
ماده 248
در موارد لوث ، قتل عمد با قسم پنجاه نفر مرد ثابت مي شود و قسم خورندگان بايد از خويشان و بستگان نسبي
مدعي باشند.
تبصره 1: مدعي و مدعي عليه مي توانند حسب مورد يكي از قسم خورندگان باشند.
تبصره 2: چنان چه تعداد قس مخورندگان مدعي عليه كمتر از پنجاه نفر باشند، هر يك از قسم خورندگان مرد
مي توانند بيش از يك قسم بخورند به نحوي كه پنجاه قسم كامل شود.
تبصره 3: چنان چه مدعي عليه نتواند كسي از خويشان و بستگان نسبي خود را براي قسم حاضر كند، م يتواند
پنجاه قسم بخورد و تبرئه شود.
ماده 249
كه مدعي قاضي بايد براي قبول تكرار قسم مطمئن شود عليه پنجاه نفر خويشان و بستگان نسبي ندارد و يا
خويشان و بستگان نسبي او پنجاه نفر يا بيشتر هستند ولي حاضر به قسم خوردن نمي باشند. همچنين قاضي بايد
خويشاوندي نسبي قسم خوردگان را با مدع يعليه احراز نمايد.
ماده 250
قسم هر يك از خورندگان بايد قاتل و مقتول را بدون ابهام ، معين و انفراد يا اشتراك و يا معاونت قاتل يا قاتلان را
صريحاً ذكر و نوع قتل را بيان كنند.
تبصره: در صورتي كه قاضي احتمال بدهد كه قسم خورنده يا قسم خورندگان در تشخيص نوع قتل كه عمد يا
شبه عمد يا خطا اس ت دچار اشتباه مي باشند بايد در مورد نوع قتل از آن ها تحقيق نمايد.
ماده 251
قسم ظن كفايت خورندگان بايد علم به ارتكاب قتل داشته باشند و از روي جزم قسم بخورند و قسم از روي
نمي كند.
تبصره: در صورتي كه قاضي احراز نمايد كه تمام يا بعضي از قسم خورندگان از روي ظن قسم مي خورند قس مهاي
مذكور اعتبار ندارد.
ما ده 252
در موارد لوث ، چنانچه مدعي متعدد باشد، قسم پنجاه نفر كفايت م يكند ولي در صورت تعدد مدعي عليه ، هر يك
از آنان مي بايست براي برائت خود اجراي قسامه كند و با نداشتن عدد قسامه طبق تبصره ( 3) ماده ( 248 ) هر يك
از مدعي عليهم پنجاه قسم خورده و تبرئه مي شوند.
ماده 253
پنج نفر مي نصاب قسامه در قتل شبه عمد و خطاي محض بيست و باشد و نحوه ي انجام آن مطابق ماده ( 248 ) و
تبصره هاي آن است .
ماده 254
در جراحات ، قصاص با قسامه ثابت نم يشود و فقط موجب پرداخت ديه مي گردد و نصاب قسامه در جراحات به
شرح زير است :
الف- در جراحاتي كه موجب ديه كامل اس ت، مجروح با پنج نفر ديگر قسم مي خورند.
ب- در جراحاتي كه موجب سه چهارم ديه كامل اس ت، مجروح با چهار نفر ديگر قسم مي خورند.
ج- در جراحاتي كه موجب دو سوم ديه كامل است ، مجروح با سه نفر ديگر قسم مي خورند.
د- در جراحاتي كه موجب يك دوم ديه كامل است ، مجروع با دو نفر ديگر قسم مي خورند.
ه- در جراحاتي كه موجب يك سوم ديه كامل اس ت، مجروح با يك نفر ديگر قسم مي خورند.
و- در جراحاتي كه موجب يك ششم ديه كامل اس ت، مجروح به تنهايي قسم مي خورد.
تبصره 1: در مورد هر يك از بندهاي فوق الذكر در صورت نبودن نفرات لازم مجني عليه مي تواند به همان عدد قسم
را تكرار كند.
تبصره 2: در مورد هر يك از بندهاي ياد شده در فوق، چنان چه مقدار ديه بيش از كسر مقرر در آن بند و كمتر از
كسر مقرر در بند قبلي بوده باشد، در مقدار قسم نصاب بيشتر لازم است ، مثلاً اگر ديه جراحت به مقدار يك چهارم
و يا يك پنجم ديه كامل باشد، براي اثبات آن ، نصاب يك سوم يعني دو قسم لازم است .
ماده 255
قاضي بر هر گاه شخصي در اثر ازدحام كشته شود و يا جسد مقتولي در شارع عام پيدا شود و قراين ظني براي
نسبت قتل او به شخص يا جماعتي نباشد، حاكم شرع بايد ديه او را از بيت المال بدهد و اگر شواهد ظني نزد حاكم
اقامه شود كه آن قتل به شخص يا اشخاص معين منسوب است مورد از موارد لوث خواهد بود.
ماده 256
به قتل هرگاه كسي را در محلي كشته بيابند و ولي مقتول مدعي شود كه شخص معيني از ساكنان آن محل وي را
رسانده است مورد از موارد لوث م يباشد در اين صورت چنان چه حضور مدع ي عليه هنگام قتل در محل واقعه
ثابت شود دعواي ولي با قسامه پذيرفته مي شود.
تبصره: چنانچه مدعي عليه حضور خود را هنگام قتل در محل واقعه انكار نمايد ادعاي او با سوگند پذيرفته
مي شود.
فصل هفتم - كيفيت استيفاي قصا ص
م اده 257
قتل عمد موجب قصاص است ليكن با رضايت ولي دم و قاتل به مقدار ديه كامله يا به كمتر يا زيادتر از آن تبديل
مي شود.
ماده 258
يت هر گاه مردي زني را به قتل رساند ولي دم حق قصاص قاتل را با پرداخت نصف ديه دارد و در صورت رضا ، قاتل
مي تواند به مقدار ديه يا كمتر يا بيشتر از آن مصالحه نمايد.
ماده 259
ساقط مي هر گاه كسي كه مرتكب قتل موجب قصاص شده است بميرد قصاص و ديه شود.
ماده 260
هرگاه كسي كه مرتكب قتل عمد شده است فرار كند و تا هنگام مردن به او دسترسي نباشد پس از مرگ قصاص
تبديل به ديه مي شود كه بايد از مال قاتل پرداخت گردد و چنان چه مالي نداشته باشد از اموال نزديكترين
پرداخت مي شود و چنانچه نزديكاني نداشته باشد يا آن ها تمكن نداشته « الاقرب فالاقرب » خويشان او به نحو
باشند ديه از بيت المال پرداخت مي گردد.
ماده 261
اولياي دم كه قصاص و عفو در اختيار آ نها است همان ورثه ي مقتولند، مگر شوهر يا زن كه در قصاص و عفو و اجرا
اختياري ندارند.
ماده 262
زن حامله كه محكوم به قصاص است نبايد قبل از وضع حمل قصاص شود و پس از وضع حمل چنان چه قصاص
موجب هلاكت طفل باشد بايد به تأخير افتد تا خطر مرگ از طفل برطرف گردد.
ماده 263
قصاص با آلت كند و غيربرنده كه موجب آزار مجرم باشد ممنوع است و مثله او نيز جرم است .
ماده 264
همه در صورتي كه ولي دم متعدد باشد موافقت ي آن ها در قصاص لازم است چنان چه همگي خواهان قصاص قاتل
باشند قاتل قصاص مي شود و اگر بعضي از آ نها خواهان قصاص و ديگران خواهان ديه ، خواهان قصاص م يتوانند
قاتل را قصاص كنند لكن بايد سه م ديه ساير اولياي دم را كه خواهان ديه هستند بپردازند و اگر بعضي از اولياي
دم به طور رايگان عفو كنند ديگران مي توانند بعد از پرداخت سهم عفوكنندگان به قاتل او را قصاص نمايند.
ماده 265
ولي دم بعد از ثبوت قصاص با اذن ولي امر م يتواند شخصاً قاتل را قصاص كند و يا وكيل بگيرد.
ماده 266
مجني اگر عليه ولي نداشته باشد و يا شناخته نشود و يا به او دسترسي نباشد ولي دم او ولي امر مسلمين است و
رئيس قوه قضاييه با استيذان از ولي امر و تفويض اختيار به دادستا نهاي مربوطه نسبت به تعقيب مجرم و تقاضاي
قصاص يا ديه حسب مورد اقدام م ينمايد.
ماده 267
مي هر گاه شخص يا اشخاصي محكوم به قصاص را رهايي دهند موظف به تحويل دادن وي باشند و هر گاه به
تشخيص قاضي رسيدگي كننده در انجام وظيفه كوتاهي نمايد و حبس وي مؤثر در الزام يا احضار باشد تا زمان
معرفي محكوم به حبس مي گردد.
تبصره: چنان چه قاتل قبل از تحويل بميرد يا به نحو ديگري تحويل وي متعذر شود فرد فراري دهنده ضامن ديه
مقتول است .
ماده 268
چه مجني چنان عليه قبل از مر گ، جاني را از قصاص نفس عفو نمايد، حق قصاص ساقط م يشود و اولياي دم
نمي توانند پس از مرگ او مطالبه قصاص نمايند.
باب دوم - قصاص عضو
فصل اول - تعاريف و موجبات قصاص عضو
ماده 269
مجني قطع عضو و يا جرح آن اگر عمدي باشد موجب قصاص است و حسب مورد عليه مي تواند با اذن ولي امر جاني
را با شرايطي كه ذكر خواهد شد قصاص نمايد.
تبصره 1: مجازات معاون جرم موضوع اين ماده سه ماه حبس تا يك سال اس ت.
تبصره 2: در مورد اين جرم چنانچه شاكي نداشته و يا شاكي از شكايت خود گذشت كرده باشد يا موجب قصاص
نگرديده و ليكن سبب اخلال در نظم جامعه يا خوف شده يا بيم تجري مرتكب يا ديگران باشد موجب حبس
تعزيري از سه ماه تا دو سال خواهد بود و معاون جرم به حبس از دو ماه تا يك سال محكوم مي شود.
ماده 270
قطع عضو يا جرح آن سه نوع است : عمد، شبه عمد، خطا كه احكام دو نوع اخير در فصل ديات خواهد آمد.
ماده 271
قطع عضو يا جرح آن در موارد زير عمدي است :
الف- وقتي كه جاني با انجام كاري قصد قطع عضو يا جرح آن را دارد چه آن كار نوعاً موجب قطع يا جرح باشد يا
نباشد.
ب- وقتي كه جاني عمداً كاري انجام دهد كه نوعاً موجب قطع يا جرح عضو باشد هر چند قصد قطع يا جرح
نداشته باشد.
ج- وقتي كه جاني قصد قطع عضو يا جرح را ندارد و عمل او نوعاً موجب قطع يا جرح نمي باشد ولي نسبت به
مجني عليه بر اثر بيماري يا پيري يا ناتواني يا كودكي و مانند اي نها نوعا موجب قطع يا جرح باشد و جاني به آن
آگاهي داشته باشد.
فصل دوم - شرايط و كيفيت قصاص عضو
ماده 272
در قصاص عضو علاوه بر شرايط قصاص نفس شرايط زير بايد رعايت شود:
1- تساوي اعضا در سالم بودن
-2 عضا تساوي در اصلي بودن ا
3- تساوي در محل عضو مجروح يا مقطوع
-4 يگر نباشد قصاص موجب تلف جاني يا عضو د .
5- قصاص بيشتر از اندازه جنايت نشود.
ماده 273
به سبب نقص عضو يا جرمي كه به در قصاص عضو، زن و مرد برابرند و مرد مجرم زن وارد نمايد به قصاص عضو
مانند آن محكوم مي شود، مگر اين كه ديه عضوي كه ناقص شده ثلث يا بيش از ثلث ديه كامل باشد كه در آن
صورت زن هنگامي م يتواند قصاص كند كه نصف ديه آن عضو را به مرد بپردازد.
ماده 274
نمي عضو سالم در برابر عضو ناسالم قصاص شود و فقط ديه ي آن عضو پرداخت مي شود لكن عضو ناسالم در برابر
عضو سال م قصاص م يشود.
ماده 275
در قصاص عضو تساوي محل معتبر است و بايد در مقابل قطع عضو طرف راست ، عضو همان طرف و در مقابل طرف
چپ عضو همان طرف جاني قصاص شود.
تبصره: در صورتي كه مجرم دست راست نداشته باشد دست چپ او و چنانچه دست چپ هم نداشته باشد پاي او
قطع خواهد شد.
ماده 276
مي جرحي كه به عنوان قصاص وارد كنند بايد از حيث طول و عرض مساوي با جنايت باشد و در صورت امكان
رعايت تساوي در عمق نيز لازم است .
تبصره: در جراحت موضحه و سمحاق، تساوي در عمق شرط نيست و مماثلت عرفي كافي اس ت.
ماده 277
هر گاه در قصاص جرح رعايت تساوي ممكن نباشد مانند بعضي از جراح تهاي عميق يا در موارد شكسته شدن
استخوان ها يا جا به جا شدن آ نها به طوري كه قصاص موجب تلف جاني يا زياده از اندازه جنايت گردد بايد ديه
آن داده شود چه مقدار آن ديه شرعاً معين باشد يا با حكم حاكم شرع معين گردد.
ماده 278
مي قصاص عضو را شود فوراً اجرا نمود و لازم نيست صبر كنند تا وضع جرح روشن شود، پس اگر قصاص اجرا شود
و جرح منجر به مرگ مجن يعليه گردد در صورتي كه جنايت عمدي باشد جاني به قصاص نفس محكوم مي شود
لكن قبل از اجراي قصاص نفس بايد ديه جرحي كه قبلاً به عنوان قصاص عضو بر جاني وارد شده به او پرداخت
شود.
ماده 279
براي رعايت تساوي قصاص با جنايت بايد حدود جراحت كاملاً انداز هگيري شود و هر چيزي كه مانع از استيفاي
قصاص يا موجب ازدياد آن باشد بايد برطرف گردد.
ماده 280
ثر اگر در ا حركت جاني قصاص بيش از جنايت شود قصا صكننده ضامن نيست و اگر بدون حركت مجرم قصاص
بيش از جنايت شود در صورتي كه اين زياده عمدي باشد قصا ص كننده نسبت به مقدار زايد قصاص مي شود و در
صورتي كه عمدي نباشد ديه يا ارش مقدار زايد به عهده قصا صكننده مي باشد.
ماده 281
اگر گرمي يا سردي هوا موجب سرايت زخم بشود بايد قصاص در هواي معتدل انجام گيرد.
ماده 282
ابزار قصاص بايد تيز و غيرمسموم و مناسب با اجراي قصاص و قطع و جرح مخصوص باشد و ايذاي جاني بيش از
مقدار جنايت او ممنوع است .
ماده 283
هر گاه شخصي يك چشم كسي را كور كند يا درآورد قصاص مي شود گرچه جاني بيش از يك چشم نداشته باشد و
چيزي به عنوان ديه به او داده نم يشود.
ماده 284
مجني هر گاه شخصي كه داراي دو چشم است چشم كسي را كه فقط داراي يك چشم است در آورد عليه مي تواند
يك چش م جاني را قصاص كند و نصف ديه كامل را هم دريافت نمايد، يا از قصاص يك چشم جاني منصرف شود و
ديه كامل بگيرد مگر در صورتي كه مجن يعليه يك چشم خود را قبلاً در اثر قصاص يا جنايتي كه استحقاق ديه آن
را داشته است از دست داده باشد كه در اين مورد م يتواند يك چشم جاني را قصاص كند و يا با رضايت جاني نصف
ديه كامل دريافت نمايد.
ماده 285
هر گاه شخصي بدون آسيب به حدقه چشم ديگري بينايي آن را از بين ببرد فقط بينايي چشم جاني مورد قصاص
قرار مي گيرد و اگر بدون آسيب به حدقه چشم جاني قصاص ممكن نباشد جاني بايد ديه آن را بپردازد.
ماده 286
چشم چشم سالم در برابر هايي كه از لحاظ ديدن متعارف نيستند قصاص م يشود.
ماده 287
مجني هر گاه شخصي مقداري از گوش كسي را قطع كند و عليه قسمت جدا شده را به گوش خود پيوند دهد
قصاص ساقط نمي شود و اگر جاني بعد از آن كه مقداري از گوش او به عنوان قصاص بريده شد آن قسمت جدا شده
را به گوش خود پيوند دهد هيچ كس نمي تواند آن را دوباره براي حفظ اثر قصاص قطع كند.
ماده 288
قطع لاله مي ي گوش كه موجب زوال شنوايي بشود دو جنايت محسوب شود.
ماده 289
قطع كند مجني هر گاه شخصي بيني كسي را عليه م يتواند قصاص نمايد گرچه بيني مجن يعليه داراي حس بويايي
نباشد.
ماده 290
هر گاه شخصي زبان يا لب كسي را قطع نمايد با رعايت تساوي مقدار و محل ، مورد قصاص قرار م يگيرد.
تبصره: در صورتي كه فرد گويا، زبان فرد لال را قطع كند قصاص جايز نيست و تبديل به ديه مي شود.
ماده 291
مي هر گاه شخصي دندان كسي را بشكند يا بكند با رعايت شرايط قصاص عضو قصاص شود.
تب صره: در صورتي كه مجني عليه قبل از قصاص دندان درآورد اگر دندان جديد معيوب باشد جاني به پرداخت ارش
محكوم مي گردد و اگر سالم باشد تا 74 ضربه شلاق تعزير مي گردد.
ماده 292
مجني اگر عليه طفل باشد بايد به مدت متعارف صدور حكم به تأخير افتد. در صورتي كه كودك دندان جديد
درآورد مجرم محكوم به ارش و گر نه محكوم به قصاص است .
ماده 293
اگر مورد جنايت عضو زايد باشد و جاني عضو زايد مشابه نداشته باشد، محكوم به ديه است .
باب اول - تعريف ديه و موارد آن
ماده 294
كه به سبب جنايت بر نفس يا عضو به مجني ديه مالي است عليه يا به ولي يا اولياي دم او داده مي شود.
ماده 295
مي در موارد زير ديه پرداخت شود:
الف- قتل يا جرح يا نقص عضو كه به طور خطاي محض واقع مي شود و آن در صورتي است كه جاني نه قصد
جنايت نسبت به مجني عليه را داشته باشد و نه قصد فعل واقع شده بر او را، مانند آن كه تيري را به قصد شكاري
رها كند و به شخصي برخورد نمايد.
ب- قتل يا جرح يا نقص عضو كه به طور خطاي شبيه عمد واقع مي شود و آن در صورتي است كه جاني قصد فعلي
را كه نوعاً سبب جنايت نم يشود داشته باشد و قصد جنايت را نسبت به مجني عليه نداشته باشد مانند آن كه
كسي را به قصد تأديب به نحوي كه نوعاً سبب جنايت نمي شود بزند و اتفاقاً موجب جنايت گردد يا طبيبي مباشر تا
بيماري را به طور متعارف معالجه كند و اتفاقاً سبب جناي ت بر او شود.
ج- مواردي از جنايت عمدي كه قصاص در آن ها جايز نيست .
تبصره 1: جنايت هاي عمدي و شبه عمدي ديوانه و نابالغ به منزله خطاي محض است .
تبصره 2: در صورتي كه شخصي كسي را به اعتقاد قصاص يا به اعتقاد مهدورالدم بودن بكشد و اين امر بر دادگاه
ثابت شود و بعداً معلوم گردد كه مجن يعليه مورد قصاص و يا مهدورالدم نبوده است قتل به منزله ي خطاي شبيه
عمد است و اگر ادعاي خود را در مورد مهدورالدم بودن مقتول به اثبات برساند قصاص و ديه از او ساقط اس ت.
تبصره 3: هرگاه بر اثر ب ياحتياطي يا بي مبالاتي يا عدم مهارت و عدم رعايت مقررات مربوط به امري ، قتل يا ضرب
يا جرح واقع شود به نحوي كه اگر آن مقررات رعايت مي شد حادثه اي اتفاق نمي افتاد قتل و يا ضرب و يا جرح در
حكم شبه عمد خواهد بود.
ماده 296
بي در مواردي هم كه كسي قصد تيراندازي به كسي يا شيئي يا حيواني را داشته باشد و تير او به انسان گناه
ديگري اصابت كند عمل او خطاي محض محسوب مي شود.
باب دوم - مقدار ديه قتل نفس
ماده 297
ديه ي قتل مرد مسلمان يكي از امور ش شگانه ذيل است كه قاتل در انتخاب هر يك از آنها مخير م يباشد و تلفيق
آنها جايز نيست :
-1 يك عيب كه خيلي لاغر نباشند صد شتر سالم و بدون .
-2 عيب كه خيلي لاغر نباشند دويست گاو سالم و بدون .
-3 يك عيب كه خيلي لاغر نباشند هزار گوسفند سالم و بدون .
-4 حله دويست دست لباس سالم از هاي يمن .
-5 يك هزار دينار مسكوك سالم و غيرمغشوش كه هر دينار يك مثقال شرعي طلا به وزن 18 نخود است .
6- 6 نخود نقره م يباشد. / ده هزار درهم مسكوك سالم و غيرمغشوش كه هر درهم به وزن 12
تبصره: قيمت هر يك از امور ش شگانه در صورت تراضي طرفين و يا تعذر همه آ نها پرداخت مي شود.
ماده 298
شش ديه قتل عمد در مواردي كه قصاص ممكن نباشد و يا ولي مقتول به ديه راضي شود يكي از امور گانه فوق
خواهد بود لكن در كليه ي مواردي كه شتر به عنوان ديه تعيين مي شود لازم است كه سن آن از پنج سال گذشته و
داخل در سال ششم شده باشد.
ماده 299
ديه ي قتل در صورتي كه صدمه و فوت هر دو در يكي از چهار ماه حرام (رجب ، ذيقعد ه، ذيحجه ، محر م) و يا در
حرم مكه معظمه واقع شود علاوه بر يكي از موارد ش شگانه مذكور در ماده 297 به عنوان تشديد مجازات بايد يك
سوم هر نوعي كه انتخاب كرده است اضافه شود و ساير امكنه و ازمنه هر چند متبرك باشند داراي اين حكم
نيستند.
تبصره: حكم فوق در مواردي كه مقتول از اقارب قاتل باشد جاري نمي گردد.
ماده 300
ديه ي قتل زن مسلمان خواه عمدي و خواه غيرعمدي، نصف ديه مرد مسلمان اس ت.
ماده 301
ديه ي زن و مرد يكسان است تا وقتي كه مقدار ديه به ثلث ديه كامل برسد در آن صورت ديه زن نصف ديه مرد
است .
باب سوم - مهلت پرداخت ديه
ماده 302
مهلت پرداخت ديه در موارد مختلف از زمان وقوع قتل به ترتيب زير است :
الف- ديه ي قتل عمد بايد در ظرف يك سال پرداخت شود.
ب- ديه ي قتل شبيه عمد در ظرف دو سال پرداخت مي شود.
ج- ديه ي قتل خطاي محض در ظرف سه سال پرداخت مي شود.
تبصره 1: تأخير از اين مهلت ها بدون تراضي طرفين جايز نيس ت.
تبصره 2: ديه ي قتل جنين و نيز ديه ي نقص عضو يا جرح به ترتيب فوق پرداخت مي شود.
ماده 303
مد اگر قاتل در شبيه عمد در ت معين قادر به پرداخت نباشد به او مهلت مناسب داده م يشود.
باب چهارم - مسئول پرداخت ديه
ماده 304
شبه در قتل عمد و عمد مسئول پرداخت ديه خود قاتل اس ت.
ماده 305
در قتل خطاي محض در صورتي كه قتل با بينه يا قسامه يا علم قاضي ثابت شود پرداخت ديه به عهده عاقله است
و اگر با اقرار قاتل يا نكول او از سوگند يا قسامه ثابت شد به عهده خود اوست .
ماده 306
حت در خطاي محض ديه قتل و همچنين ديه جرا (موضحه ) و ديه جناي تهاي زيادتر از آن به عهده عاقله م يباشد
و ديه جراحت هاي كمتر از آن به عهده خود جاني اس ت.
تبصره: جنايت عمد و شبه عمد نابالغ و ديوانه به منزل هي خطاي محض و بر عهده ي عاقله م يباشد.
ماده 307
كه همه عاقله عبارت است از بستگان ذكور نسبي پدر و مادري يا پدري به ترتيب طبقات ارث به طوري ي كساني
كه حين الفوت مي توانند ارث ببرند به صورت مساوي عهد هدار پرداخت ديه خواهند بود.
تبصره: كسي كه با عقد ضمان جرير ه، ديه ي جنايت ديگري را به عهده گرفته است نيز عاقله محسوب مي شود.
ماده 308
نمي نابالغ و ديوانه و معسر جزء عاقله محسوب شود و عهد هدار ديه ي قتل خطايي نخواهد بود.
ماده 309
عاقله عه هر گاه قتل خطايي با گواهي شهود عادل ثابت شود ده دار ديه خواهد بود ولي اگر با اقرار جاني ثابت شود
خود جاني ضامن اس ت.
ماده 310
عاقله منكر خطايي هرگاه اصل قتل با شهادت شهود عادل ثابت شود و قاتل مدعي گردد كه خطا انجام شده و
بودن آن باشد در صورتي كه عاقله سوگند ياد كند قول عاقله مقدم بر قول جاني م يباشد.
ماده 311
عاقله فقط عهده دار پرداخت خسارت هاي حاصل از جناي تهاي خطايي محض از قتل ناموضحه است و در موارد
ذيل عاقله ضامن نمي باشد:
الف- جنايت هاي خطايي كه شخص بر خودش وارد آورد.
ب- اتلاف مالي كه به طور خطاي محض حاصل شود.
ماده 312
عاقله نبا هر گاه جاني داراي شد يا عاقله او نتواند ديه را در مدت سه سال بپردازد ديه از بيت المال پرداخت
مي شود.
ماده 313
ديه ي عمد و شب هعمد بر جاني است لكن اگر فرار كند از مال او گرفته مي شود و اگر مال نداشته باشد از بستگان
گرفته مي شود و اگر بستگاني نداشت يا تمكن نداشتند ديه از بيت المال « الاقرب فالاقرب » نزديك او با رعايت
داده م يشود.
ماده 314
در موارد قتل خطايي محض دادگاه مكلف است در حين رسيدگي ، عاقله را دعوت كند تا از خود دفاع نمايد ولي
عدم دسترسي به عاقله يا عدم حضور آن پس از احضار موجب توقف رسيدگي نخواهد شد.
ماده 315
نفر اگر دو متهم به قتل باشند و هر كدام ادعا كند كه ديگري كشته است و علم اجمالي بر وقوع قتل توسط يكي از
آن دو نفر باشد و حجت شرعي بر قاتل بودن يكي اقامه نشود و نوبت به ديه برسد با قيد قرعه ديه از يكي از آن
دو نفر گرفته مي شود.
پنجم باب - موجبات ضمان
ماده 316
جنايت اعم از آن كه به مباشرت انجام شود يا به تسبيب يا به اجتماع مباشر و سبب موجب ضمان خواهد بود.
ماده 317
باشد مباشرت آن است كه جنايت مستقيماً توسط خود جاني واقع شده .
ماده 318
تسبيب در جنايت آن است كه انسان سبب تلف شدن يا جنايت عليه ديگري را فراهم كند و خود مستقيماً
مرتكب جناي ت نشود به طوري كه اگر نبود جنايت حاصل نمي شد مانند آن كه چاهي بكند و كسي در آن بيفتد و
آسيب ببيند.
ماده 319
معالجه هر گاه طبيبي گر چه حاذق و متخصص باشد در هايي كه شخصاً انجام مي دهد يا دستور آن را صادر م يكند،
هر چند با اذن مريض يا ولي او باشد، باعث تلف جان يا نقص عضو يا خسارت مالي شود ضامن است .
ماده 320
ختنه هرگاه كننده در اثر بريدن بيش از مقدار لازم موجب جنايت يا خسارت شود ضامن است گرچه ماهر بوده
باشد.
ماده 321
هر گاه بيطار و دامپزش ك، گرچه متخصص باشد، در معالج هي حيواني هر چند با اذن صاحب او باشد موجب
خسارت شود ضامن است .
ماده 322
هر گاه طبيب يا بيطار و مانند آن قبل از شروع به درمان از مريض يا ولي او يا از صاحب حيوان برائت حاصل نمايد،
عهده دار خسارت پديد آمده نخواهد بود.
ماده 323
موجب تلف يا نقص عض هر گاه كسي در حال خواب بر اثر حركت و غلطيدن و ديگري شود جنايت او به منزله ي
خطاي محض بوده و عاقله ي او عهده دار خواهد بود.
ماده 324
هر گاه كسي چيزي را همراه خود يا با وسيل هي نقليه و مانند آن حمل كند و به شخص ديگري برخورد نموده
موجب جنايت گردد، در صورت عمد يا شبه عمد ضامن مي باشد و در صورت خطاي محض، عاقله ي او عهد هدار
مي باشد.
ماده 325
هر گاه كسي به روي شخصي سلاح بكشد يا سگي را به سوي او برانگيزد يا هر كار ديگري كه موجب هراس او
گردد انجام دهد، مانند فرياد كشيدن يا انفجار صوتي كه باعث وحشت م يشود، و بر اثر اين ارعاب آن شخص
بميرد اگر اين عمل نوعاً كشنده باشد يا با قصد قتل انجام شود گرچه نوعاً كشنده نباشد، قتل عمد محسوب شده
و موجب قصاص است و اگر اين عمل نه نوعاً كشنده و نه با قصد قتل انجام بگيرد قتل شب هعمد محسوب شده و
ديه ي آن بر عهد هي قاتل است .
ماده 326
گ هر گاه كسي ديگري را بترساند و موجب فرار او ردد و آن شخص در حال فرار خود را از جاي بلندي پرت كند يا
به درون چاهي بيفتد و بميرد، در صورتي كه آن ترساندن موجب زوال اراده و اختيار و مانع تصميم او گردد
ترساننده ضامن اس ت.
ماده 327
سبب جنايت گر هر گاه كسي خود را از جاي بلندي پرت كند و بر روي شخصي بيفتد و دد، در صورتي كه قصد
انجام جنايت را داشته باشد قتل عمد بوده و قصاص دارد و در صورتي كه قصد قتل نداشته ولي قصد پرت شدن را
داشته باشد و معمولاً با آن قتل انجام نمي شود، قتل شبه عمد بوده ديه در مال او خواهد بود و همچنين است اگر با
وجود قصد پرت شدن ، بي اختيار پرت شود. ولي اگر در اثر لغزش يا علل قهري ديگر و ب ياختيار به جايي پرت شود
و موجب جنايت گردد خودش ضامن است نه عاقل هاش .
ماده 328
تي كه نه قصد هرگاه كسي به ديگري صدمه وارد كند و يا كسي را پرت كند و او بميرد يا مجروح گردد، در صور
جنايت داشته باشد و نه كاري را كه قصد نموده است نوعاً سبب جنايت باشد، شب هعمد محسوب و عهده دار ديه ي
آن خواهد بود.
ماده 329
كه نه هرگاه كسي ديگري را بر روي شخص ثالث پرت كند و آن شخص ثالث بميرد يا مجروح گردد، در صورتي
قصد جنايت داشته باشد و نه كاري را كه قصد كرده است نوعاً سبب جنايت باشد، شب هعمد محسوب و عهد هدار
ديه م يباشد.
ماده 330
هر گاه كسي در ملك خود يا در مكان و راهي كه توقف در آن مجاز است توقف كرده يا وسيله ي نقليه خود را
متوقف كرده باشد و ديگري به او برخورد نمايد و مصدوم گردد آن شخص متوقف عهد هدار هيچ گونه خسارتي
نخواهد بود.
ما ده 331
محل هر كس در هايي كه توقف در آنجا جايز نيست متوقف شده يا شيي و يا وسيله اي را در اين قبيل محل ها
مستقر سازد و كسي اشتباهاً و بدون قصد، با شخص و يا شيي يا وسيله مزبور برخورد كند و بميرد، شخص متوقف
يا كسي كه شيي يا وسيله ي مزبور رادر محل مستقر ساخته عهده دار پرداخت ديه خواهد بود، و نيز اگر توقف
شخص مزبور با استقرار شيي و وسيله مورد نظر موجب لغزش راهگذر و آسيب كسي شود، مسئول پرداخت ديه
صدمه يا آسيب وارده است مگر آنكه عابر با وسعت راه و مح ل، عمداً قصد برخورد داشته باشد كه در اين صورت نه
فقط خسارتي به او تعلق نم يگيرد بلكه عهده دار خسارت وارده نيز م يباشد.
ماده 332
هر گاه ثابت شود كه مأمور نظامي يا انتظامي در اجراي دستور آمر قانوني تيراندازي كرده و هيچ گونه تخلف از
مقررات نكرده است ، ضامن ديه ي مقتول نخواهد بود و جز مواردي كه مقتول و يا مصدوم مهدورالدم نبوده ديه به
عهده بيت المال خواهد بود.
ماده 333
در مواردي كه عبور عابر پياده ممنوع است اگر عبور نمايد و رانند هاي كه با سرعت مجاز و مطمئنه در حركت بوده
و وسيله ي نقليه نيز نقص فني نداشته است و در عين حال قادر به كنترل نباشد و با عابر برخورد نموده منجر به
فوت يا مصدوم شدن وي گردد رانند ه ضامن ديه و خسارت وارده نيست .
ششم باب - اشتراك در جنايت
ماده 334
هر گاه دو نفر با يكديگر برخورد كنند و در اثر برخورد كشته شوند، هر دو سوار باشند يا پياده يا يكي سواره و
ديگري پياده باشد، در صورت شبه عمد نصف ديه هر كدام از مال ديگري پرداخت م يشود و در صورت خطاي
محض نصف ديه هر كدام بر عاقل هي ديگري است .
ماده 335
هر گاه دو نفر با يكديگر برخورد كنند و در اثر برخورد يكي از آ نها كشته شود در صورت شبه عمد نصف ديه
مقتول بر ديگري است و در صورت خطاي محض نصف ديه ي مقتول بر عاقل هي ديگري است .
تبصره: هر گاه كسي اتفاقاً و بدون قصد به شخصي برخورد كند و موجب آسيب او شود خطاي محض مي باشد.
ماده 336
هر گاه در اثر برخورد دو سوار، وسيل هي نقليه ي آن ها مانند اتومبيل خسارت ببيند، در صورتي كه تصادم و برخورد
به هر دو نسبت داده شود و هر دو مقصر باشند يا هيچ كدام مقصر نباشند، هر كدام نصف خسارت وسيل هي
نقليه ي ديگري را ضامن خواهد بود خواه آن دو وسيله از يك نوع باشند يا نباشند و خواه ميزان تقصير آن ها
مساوي يا متفاوت باشد و اگر يكي از آن ها مقصر باشد فقط مقصر ضامن است .
تبصره: تقصير اعم است از بي احتياطي ، ب يمبالاتي ، عدم مهارت ، عدم رعايت نظامات دولت ي.
ماده 337
هر گاه دو وسيله ي نقليه در اثر برخورد با هم باعث كشته شدن سرنشينان گردند در صورت شبه عمد، راننده ي
هر يك از دو وسيل هي نقليه ضامن نصف ديه ي تمام سرنشينان خواهد بود و در صورت خطاي مح ض، عاقله ي هر
كدام عهده دار نصف ديه ي تمام سرنشينان م يباشد و اگر برخورد يكي از آن دو شبه عمد و ديگري خطاي محض
باشد ضمان بر حسب مورد پرداخت خواهد شد.
تبصره: در صورتي كه برخورد دو وسيله ي نقليه خارج از اختيار رانند هها باشد مانند آن كه در اثر ريزش كوه يا
توفان و ديگر عوامل قهري تصادم حاصل شود هيچ گونه ضماني در بين نيست .
ماده 338
هر گاه شخصي را كه شبانه از منزلش خوانده و بيرون برد هاند مفقود شود دعوت كننده ضامن ديه ي اوست مگر اين
كه ثابت كند كه ديگري او را كشته است؛ و نيز اگر ثابت شود كه به مرگ عادي يا علل قهري در گذشته ، چيزي بر
عهده ي دعوت كننده نيست .
ماده 339
هر گاه كسي در معبر عام يا هر جاي ديگري كه تصرف در آن مجاز نباشد چاهي بكند يا سنگ يا چيز لغزنده اي بر
سر راه عابران قرار دهد يا هر عملي كه موجب آسيب يا خسارت عابران گردد انجام دهد عهده دار ديه يا خسارت
خواهد بود؛ ولي اگر اين اعمال در ملك خود يا در جايي كه تصرفش در آن مجاز است واقع شود عهده دار ديه يا
خسارت نخواهد بود.
هفتم باب - تسبيب در جنايت
ماده 340
هرگاه كسي در ملك ديگري با اذن او يكي از كارهاي مذكور در ماده 339 را انجام دهد و موجب آسيب يا خسارت
شخص ثالث شود عهده دار ديه يا خسارت نمي باشد.
ماده 341
مرتكب ضامن هرگاه در معبر عام عملي به مصلحت عابران انجام شود كه موجب وقوع جنايت يا خسارتي گردد،
ديه و خسارت نخواهد بود.
ماده 342
هرگاه كسي يكي از كارهاي مذكور ماده 339 را در منزل خود انجام دهد و شخصي را كه در اثر نابينايي يا تاريكي
آگاه به آن نيست به منزل خود بخواند، عهد هدار ديه و خسارت خواهد بود و اگر آن شخص بدون اذن صاحب منزل
يا با اذني كه قبل از انجام اعما لمذكور از صاحب منزل گرفته است وارد شود و صاحب منزل مطلع نباشد، عهد هدار
هيچ گونه ديه يا خسارت نمي باشد.
ماده 343
هرگاه در اثر يكي از عوامل طبيعي مانند سيل و غيره يكي از چيزهاي فوق حادث شود و موجب آسيب و خسارت
گردد هيچ كس ضامن نيست گرچه تمكن برطرف كردن آنها را داشته باشد؛ و اگر سيل يا مانند آن چيزي را به
همراه آورد و كسي آن را به جايي مانند محل اول يا بدتر از آن قرار دهد، عهد هدار ديه و خسار تهاي وارده خواهد
بود و اگر آن را از وسط جاده بردارد و به گوشه اي براي مصلحت عابرين قرار دهد عهد هدار چيزي نمي باشد.
ماده 344
هرگاه كسي در ملك ديگري عدوانا يكي از كارهاي مذكور در ماده 339 را انجام دهد و شخص ثالثي كه عدوانا
وارد آن ملك شده آسيب ببيند عامل عدواني عهده دار ديه و خسارت مي باشد.
ماده 345
عرضه مي هرگاه كسي كالايي را كه به منظور خريد و فروش شود يا وسيله نقليه اي را در معبر عام قرار دهد و
موجب خسارت گردد عهده دار آن خواهد بود مگر آنكه مصلحت عابران ايجاب كرده باشد كه آنها را موقتا در معبر
قرار دهد.
ماده 346
هرگاه كسي چيز لغزنده اي را در معبر بريزد كه موجب لغزش رهگذر گردد عهد هدار ديه و خسارت خواهد بود مگر
آنكه رهگذر بالغ عاقل يا مميز عمدا با اينكه م يتواند روي آن پا نگذارد به روي آنها پا بگذارد.
ماده 347
ك هرگاه سي چيزي را بر روي ديوار خود قرار دهد و در اثر حوادث پي شبيني نشده به معبر عام بيفتد و موجب
خسارت شود عهده دار نخواهد بود مگر آنكه آن را طوري گذاشته باشد كه عادتا ساقط م يشود.
ماده 348
نب هرگاه ناودان يا بالكن منزل و امثال آنكه قرار دادن آن در شارع عام مجاز وده و در اثر سقوط موجب آسيب يا
خسارت شود مالك آن منزل عهده دار خواهد بود و اگر نصب و قرار دادن آن مجاز بوده و اتفاقا سقوط كند و
موجب آسيب يا خسارت گردد مالك منزل عهده دار آن نخواهد بود.
ماده 349
با پايه محك هرگاه كسي در ملك خود يا ملك مباح ديگري ديواري را م بنا كرده لكن در اثر حادثه پي شبيني نشده
مانند زلزل ه سقوط كند و موجب خسارت گردد صاحب آن عهد هدار خسارت نم يباشد و همچنين اگر آن ديوار را به
سمت ملك خود بنا نموده كه اگر سقوط كند طبعا در ملك او سقوط خواهد كرد لكن اتفاقا به سمت ديگري سقوط
كند و موجب آسيب يا خسارت شود صاحب آ ن عهده دار چيزي نخواهد بود.
ماده 350
به هرگاه ديواري را در ملك خود به طور معتدل و بدون ميل به يك طرف بنا نمايد لكن تدريجا مايل به سقوط
سمت ملك ديگري شود، اگر قبل از آنكه صاحب ديوار تمكن اصلاح آن را پيدا كند ساقط شود و موجب آسيب يا
خسارت گردد چيزي بر عهده صاحب ديوار نيست و اگر بعد از تمكن از اصلا ح، با سهل انگاري سقوط كند و موجب
خسارت شود مالك آن ضامن مي باشد.
ماده 351
هرگاه كسي ديوار ديگري را منحرف و مايل به سقوط نمايد آنگاه ديوار ساقط شود و موجب آسيب يا خسارت
گردد آن شخص عهد هدار خسارت خواهد بود.
ماده 352
نمي هرگاه كسي در ملك خود به مقدار نياز يا زايد بر آن آتش روشن كند و بداند كه به جايي سرايت كند و عادتا
نيز سرايت نكند لكن اتفاقا به جاي ديگر سرايت كند و موجب تلف يا خسارت شود ضامن نخواهد بود.
ماده 353
كن هرگاه كسي در ملك خود آتش روشن د كه عادتا به محل ديگر سرايت م ينمايد يا بداند كه به جاي ديگر
سرايت خواهدكرد و در اثر سرايت موجب تلف يا خسارت شود عهد هدار آن خواهد بود گرچه به مقدار نياز خودش
روشن كرده باشد.
ماده 354
به هرگاه كسي در ملك خود آتشي روشن كند و آتش به جايي سرايت نمايد و سرايت او استناد داشته باشد ضامن
تلف و خسارتهاي وارده مي باشد گرچه به مقدار نياز خود روشن كرده باشد.
ماده 355
هرگاه كسي در ملك ديگري بدون اذن صاحب آن يا در معبر عام بدون رعايت مصلحت رهگذر آتشي را روشن
كند كه موجب تلف يا خسارت گردد ضامن خواهد بود گرچه او قصد اتلاف يا اضرار را نداشته باشد. تبصره: در
كليه مواردي كه روش نكننده آتش عهده دار تلف و آسيب اشخاص مي باشد بايد راهي براي فرار و نجات
آسيب ديدگان نباشد وگرنه روشن كننده آتش عهده دار نخواهد بود.
ماده 356
هرگاه كسي آتشي را روشن كند و ديگري مال شخصي را در آن بيندازد و بسوزاند عهده دار تلف يا خسارت
خواهد بود و روشن كننده آتش ضامن نيست .
ماده 357
مي صاحب هر حيواني كه خطر حمله و آسيب رساندن آن را داند بايد آن را حفظ نمايد و اگر در اثر اهمال و
سهل انگاري موجب تلف يا خسارت گردد صاحب حيوان عهده دار م يباشد و اگر از حال حيوان كه خطر حمله و
زيان رساندن به ديگران در آن هس تآگاه نباشد يا آنكه آگاه باشد ولي توانايي حفظ آن را نداشته باشد و در
نگهداري او كوتاهي نكند عهد هدار خسارتش نيست .
ماده 358
هرگاه حيواني به كسي حمله كند و آن شخص به عنوان دفاع از خود به مقدار لازم او را دفع نمايد و همين دفاع
موجب مردن يا آسيب ديدن آن حيوان شود شخص دفا عكننده ضامن نمي باشد و همچنين اگر آن حيوان را از
هجوم به نفس يا مال محترم به عنوان دفاع به مقدار لازم بازدارد و همين كار موجب تلف يا آسيب او شود
عهده دار نخواهد بود. تبصره: هرگاه در غير مورد دفاع يا در مورد دفاع بيش از مقدار لازم به آن آسيب وارد شود
شخص آسي برساننده ضامن مي باشد.
ماده 359
با سهل هرگاه انگاري و كوتاهي مالك ، حيواني به حيوان ديگر حمله كند و آسيب برساند مالك آن عهده دار
خسارت خواهدبود و هر گونه خسارتي بر حيوان حمله كننده و مهاجم وارد شود كسي عهده دار آن نمي باشد.
ماده 360
سيب برساند صاحب خانه ضامن مي هرگاه كسي با اذن وارد خانه كسي بشود و سگ خانه به او آ باشد خواه آن
سگ قبلا درخانه بوده يا بعدا وارد شده باشد و خواه صاحب خانه بداند كه آن حيوان او را آسيب م يرساند و خواه
نداند.
ماده 361
جايي متوقف هرگاه كسي كه سوار حيوان است حيوان را در نمايد ضامن تمام خسارتهايي است كه آن حيوان وارد
مي كند.
ماده 362
هرگاه كسي حيواني را بزند و آن حيوان در اثر زدن خسارتي وارد نمايد آن شخص زننده عهد هدار خسارتهاي وارد
خواهد بود.
هشتم باب - اجتماع سبب و مباشر يا اجتماع چند سبب
ماده 363
مباشر باشد در صورت اجتماع مباشر و سبب در جنايت، مباشر ضامن است مگر اين كه سبب اقوي از .
ماده 364
جنايت قبل هر گاه دو نفر عدواناً در وقوع جنايتي به نحو سبب دخالت داشته باشند كسي كه تأثير كار او در وقوع
از تأثير سبب ديگري باشد ضامن خواهد بود مانند آن كه يكي از آن دو نفر چاهي حفر نمايد و ديگري سنگي را در
كنار آن قرار دهد و عابر به سبب برخورد با سنگ به چاه افتد، كسي كه سنگ را گذارده ضامن است و چيزي به
عهده ي حفركننده نيست و اگر عمل يكي از آن دو عدواني و ديگري غيرعدواني باشد فقط شخص متعدي ضامن
خواهد بود.
ماده 365
هر گاه چند نفر با هم سبب آسيب يا خسارتي شوند به طور تساوي عهد هدار خسارت خواهند بود.
ماده 366
هر گاه بر اثر ايجاد سببي دو نفر تصادم كنند و به علت تصادم كشته شوند يا آسيب ببينند سبب ضامن خواهد
بود.
نهم باب - ديه اعضا
م اده 367
باشد جاني بايد هر جنايتي كه بر عضو كسي وارد شود و شرعاً مقدار خاصي به عنوان ديه براي آن تعيين نشده
ارش بپردازد.
فصل اول - ديه مو
ماده 368
هر گاه كسي موي سر يا صورت مردي را طوري از بين ببرد كه ديگر نرويد عهده دار دي هي كامل خواهد بود و اگر
دوباره برويد نسبت به موي سر ضامن ارش است و نسبت به ريش ثلث ديه ي كامل را عهده دار خواهد بود.
ماده 369
مي هر گاه كسي موي سر زني را طوري از بين ببرد كه ديگر نرويد، ضامن ديه كامل زن باشد و اگر دوباره برويد
عهده دار مهرالمثل خواهد بود و در اين حكم فرقي ميان كوچك و بزرگ نيست .
تبصره: اگر مهرالمثل بيش از ديه كامل باشد فقط به مقدار ديه ي كامل پرداخت مي شود.
ماده 370
كه نمي هر گاه مقداري از موهاي از بين رفته دوباره برويد و مقدار ديگر نرويد، نسبت مقداري رويد با تمام سر
ملاحظه مي شود و ديه به همان نسبت دريافت مي گردد.
ماده 371
تشخيص روييدن مجدد مو و نروييدن آن با خبره است و اگر طبق نظر خبره ديه يا ارش پرداخت شده و بعد از آن
دوباره روييد بايد مقدار زايد بر ارش به جاني مسترد شود.
ماده 372
ديه ي موهاي مجموع دو ابرو در صورتي كه هرگز نرويد پانصد دينار است و ديه ي هر كدام دويست و پنجاه دينار و
ديه ي هر مقدار از يك ابرو به همان نسبت خواهد بود و اگر دوباره روييده شود در هم هي موارد ارش است و اگر
مقداري از آن دوباره روييده شود و مقدار ديگر هرگز نرويد نسبت به آن مقدار كه مجدداً روييده شود ارش است و
نسبت به آن مقدار كه روييده نمي شود ديه با احتساب مقدار مساحت تعيين م يشود.
ماده 373
از بين بردن موهاي پلك چشم موجب ارش است خواه دوباره برويد خواه نرويد و خواه تمام آن باشد و خواه بعض
آن .
ماده 374
مي از بين بردن مو در صورتي موجب ديه يا ارش شود كه به تنهايي باشد نه با از بين بردن عضو يا كندن پوست و
مانند آن كه در اين موارد فقط ديه ي عضو قطع شده يا مانند آن پرداخت مي گردد.
فصل دوم - ديه چشم
ماده 375
از بين بردن دو چشم سالم موجب دي هي كامل است و ديه ي هر كدام از آ نها نصف ديه ي كامل خواهد بود.
تبصره: تمام چش مهايي كه بينايي دارند در حكم فوق يكسانند گر چه از لحاظ ضعف و بيماري و شبكوري و لوچ
بودن با يكديگر فرق داشته باشند.
ماده 376
لكه چشمي كه در سياهي آن ي سفيدي باشد اگر مانع ديدن نباشد ديه ي آن كامل است و اگر مانع مقداري از
ديدن باشد به طوري كه تشخيص ممكن باشد به همان نسبت از ديه كاهش مي يابد و اگر به طور كلي مانع ديدن
باشد در آن ارش است نه ديه .
ماده 377
ديه ي چشم كسي كه داراي يك چشم سالم و بينا باشد و چشم ديگرش نابيناي مادرزاد بوده يا در اثر بيماري يا
علل غيرجنايي از دست رفته باشد ديه كامل است و اگر چشم ديگرش را در اثر قصاص يا جنايتي از دست داده
باشد ديه آن نصف ديه است .
ماده 378
كسي كه داراي يك چشم بينا و يك چشم نابينا است ديه چشم نابيناي او ثلث ديه كامل است خواه چشم او
مادرزاد نابينا بوده است يا در اثر جنايت نابينا شده باشد.
ماده 379
ديه ي مجموع چهار پلك دو چشم ديه ي كامل خواهد بود و دي هي پلك هاي بالا ثلث ديه ي كامل و دي هي پلك هاي
پايين نصف ديه ي كامل اس ت.
فصل سوم - ديه بيني
ماده 380
يا نرمه از بين بردن تمام بيني دفعتاً ي آن كه پايين قصب و استخوان بيني است موجب دي هي كامل است و از بين
بردن مقداري از نرم هي بيني موجب همان نسبت ديه م يباشد.
ماده 381
نرمه از بين بردن مقداري از استخوان بيني بعد از بريدن ي آن موجب ديه ي كامل و ارش م يباشد.
ماده 382
اگر با شكستن يا سوزاندن يا امثال آن بيني را فاسد كنند در صورتي كه اصلاح نشود موجب ديه ي كامل است و
اگر بدون عيب جبران شود موجب يك صد دينار م يباشد.
ماده 383
كامل مي فلج كردن بيني موجب دو ثلث ديه كامل است و از بين بردن بيني فلج موجب ثلث ديه باشد.
ماده 384
از بين بردن هر يك از سورا خهاي بيني موجب ثلث ديه كامل است و سوراخ كردن بيني به طوري كه هر دو سوراخ
و پرده فاصل ميان آن پاره شود يا آن كه آن را سوراخ نمايد در صورتي كه باعث از بين رفتن آن نشود موجب ثلث
ديه كامل است و اگر جبران و اصلاح شود موجب خمس ديه مي باشد.
ماده 385
ديه ي از بين بردن نوك بيني كه محل چكيدن خون است نصف ديه كامل م يباشد.
فصل چهارم - ديه گوش
ماده 386
از بين بردن مجموع دو گوش ديه ي كامل دارد و از بين بردن هر كدام نصف ديه ي كامل و از بين بردن مقداري از
آن موجب ديه ي همان مقدار با رعايت نسبت به تمام گوش خواهد بود.
ماده 387
نرمه از بين بردن ي گوش ثلث دي هي آن گوش را دارد و از بين بردن قسمتي از آن موجب ديه ي به همان نسبت
خواهد بود.
ماده 388
پاره كردن گوش ثلث ديه دارد.
ماده 389
فلج كردن گوش دو ثلث ديه و بريدن گوش فلج ثلث ديه را دارد.
تبصره: هر گاه آسيب رساندن به گوش به حس شنوايي سرايت كند و به آن آسيب رساند يا موجب سرايت به
استخوان و شكستن آن شود براي هر كدام دي هي جداگانه اي خواهد بود.
ماده 390
يكسانند گوش سالم و شنوا و گوش كر در احكام مذكور در موارد فوق .
فصل پنجم - لب ديه
ماده 391
از بين بردن مجموع دو لب دي هي كامل دارد و از بين بردن هر كدام از ل بها نصف ديه كامل و از بين بردن هر
مقداري از لب موجب ديه ي همان مقدار با رعايت نسبت به تمام لب خواهد بود.
ماده 392
جنايتي كه ل ب ها را جمع كند و در اثر آن دندان ها را نپوشاند موجب مقداري است كه حاكم آن را تعيين م ينمايد.
ماده 393
لب جنايتي كه موجب سست شدن ها بشود به طوري كه با خنده و مانند آن از دندا نها كنار نرود موجب دو ثلث
ديه ي كامل مي باشد.
ماده 394
لب از بين بردن هاي فلج و ب يحس ثلث ديه دارد.
ماده 395
شكافتن يك يا دو لب به طوري كه دندا نها نمايان شوند موجب ثلث ديه ي كامل است و در صورت اصلاح و خوب
شدن خمس ديه ي كامل خواهد بود.
فصل ششم - ديه زبان
ماده 396
از بين بردن تمام زبان سالم يا لال كردن انسان سالم يا ضربه مغزي و مانند آن دي هي كامل دارد و بريدن تمام زبان
لال ثلث ديه ي كامل خواهد بود.
ماده 397
از بين بردن مقداري از زبان لال موجب دي هي همان مقدار با رعايت نسبت به تمام زبان خواهد بود ولي ديه ي
قسمتي از زبان سالم به نسبت از دست دادن قدرت اداي حروف خواهد بود.
ماده 398
تعيين مقدار ديه ي جنايتي كه بر زبان وارد شده و موجب از بين رفتن حروف نشود لكن باعث عيب گردد با تعيين
حاكم خواهد بود.
ماده 399
هر گاه مقداري از زبان را كسي قطع كند كه باعث از بين رفتن قدرت اداي مقداري از حروف باشد و ديگري مقدار
ديگر را كه باعث از بين رفتن مقداري از باقي حروف گردد ديه به نسبت از بين رفتن قدرت اداي حروف م يباشد.
ماده 400
بريدن زبان كودك قبل از حد سخن گفتن موجب ديه ي كامل است .
ماده 401
سخن نمي بريدن زبان كودكي كه به حد سخن گفتن رسيده ولي گويد ثلث ديه دارد و اگر بعداً معلوم شود كه زبان
او سالم و قدرت تكلم داشته ديه ي كامل محسوب و بقيه از جاني گرفته م يشود.
ماده 402
هر گاه جنايتي موجب لال شدن گردد و دي هي كامل از جاني گرفته شود و دوباره زبان به حال اول برگردد و سالم
شود ديه مسترد خواهد شد.
فصل هفتم - ديه دندان
ماده 403
بي از ن بردن تمام دندا نهاي بيست و هشت گانه ديه ي كامل دارد و به ترتيب زير توزيع مي شود:
1- هر يك از دندان هاي جلو كه عبارتند از پيش و چهارتايي و نيش كه از هر كدام دو عدد در بالا دو عدد در پايين
مي رويد و جمعاً دوازده تا خواهد بود پنجاه دينار و ديه ي مجموع آنها ششصد دينار مي شود.
2- هر يك از دندان هاي عقب كه در چهار سمت پاياني از بالا و پايين در هر كدام يك ضاحك و سه ضرس قرار
دارد و جمعاً شانزده تا خواهد بود بيست و پنج دينار و دي هي مجموع آن ها چهارصد دينار مي شود.
ماده 404
دندان هاي اضافي به هر نام كه باشد و به هر طرز كه روييده شود ديه اي ندارد و اگر در كندن آ نها نقصي حاصل
شود تعيين مقدار ارش آن با قاضي است و اگر هيچ گونه نقصي حاصل نشود ارش نخواهد داشت ولي به نظر قاضي
تا 74 ضربه شلاق محكوم مي شود.
ماده 405
هر گاه دندان ها از بيست و هشت تا كمتر باشد به همان نسبت از ديه ي كامل كاهش م ييابد خواه خلقتاً كمتر باشد
يا در اثر عارضه اي كم شده باشد.
ماده 406
فرقي ميان دندان هايي كه داراي رنگ هاي گوناگون م يباشند نيست و اگر دنداني در اثر جنايت سياه شود و نيفتد
ديه ي آن دو ثلث دي هي همان دندان است كه سالم باشد و ديه ي دنداني كه قبلاً سياه شده ثلث همان دندان سالم
است .
ماده 407
شكاف (اشقاق) دندان كه بدون كندن و از بين بردن آن باشد تعيين جريمه ي مالي آن با حاكم اس ت.
ماده 408
شكستن آن مقدار از دندان كه نمايان است با بقاي ريشه دي هي كامل آن دندان را دارد و اگر بعد از شكستن مقدار
مزبور كسي بقيه را از ريشه بكند جريمه ي آن با نظر حاكم تعيين م يشود خواه كسي كه بقيه را از ريشه كنده
همان كسي باشد كه مقدار نمايان دندان را شكسته يا ديگر ي.
ماده 409
كندن دندان شيري كودك كه ديگر به جاي آن دندان نرويد ديه ي كامل آن را دارد و اگر به جاي آن دندان برويد
ديه هر دندان شيري كه كنده شد يك شتر م يباشد.
ماده 410
دنداني كه كنده شود دي هي كامل دارد گر چه همان را در محلش قرار دهند و دوباره مانند سابق شود.
ماده 411
هر گاه دندان ديگري به جاي دندان اصلي كنده شده قرار گيرد و مانند دندان اصلي شود كندن آن ديه كامل دارد.
فصل هشتم - ديه گردن
ماده 412
شكستن گردن به طوري كه گردن كج شود ديه ي كامل دارد.
ماده 413
جنايتي كه موجب كج جريمه شدن گردن شود و همچنين جنايتي كه مانع فرو بردن غذا گردد ي آن با نظر حاكم
تعيين مي شود.
ماده 414
هر گاه جنايتي كه موجب كج شدن گردن و همچنين مانع فرو بردن غذا شده اثر آن زايل گردد ديه ندارد فقط بايد
ارش پرداخت شود گرچه بعد از برطرف شدن اثر آ ن، با دشواري بتواند گردن را مستقيم نگه بدارد يا غذا را فرو
ببرد.
فصل نهم - فك ديه
ماده 415
مج از بين بردن موع دو فك ديه ي كامل دارد و دي هي هر كدام آن ها پانصد دينار مي باشد و از بين بردن مقداري از
هر يك موجب ديه ي مساحت همان مقدار است و دي هي از بين بردن يك فك با مقداري از فك ديگر نصف ديه با
احتساب ديه مساحت فك ديگر خواهد بود.
ماده 416
ديه ي فك مستقل از ديه دندان م يباشد و اگر فك با دندان از بين برود ديه هر يك جداگانه محسوب مي گردد.
ماده 417
تعيين جريمه جنايتي كه موجب نقص فك شود يا باعث دشواري و نقص جويدن گردد ي مالي آن با نظر حاكم
است .
فصل دهم - ديه دست و پا
ماده 418
از بين بردن مجموع دو دست تا مفصل مچ ديه ي كامل دارد و ديه ي هر كدام از دس تها نصف ديه كامل است خواه
مجني عليه داراي دو دست باشد يا يك دست و دست ديگر را خلقتاً يا در اثر سانحه اي از دست داده باشد.
ماده 419
ديه ي قطع انگشتان هر دست تنها يا تا مچ پانصد دينار است .
ماده 420
جريمه ي مالي بريدن كف دست كه خلقتاً بدون انگشت بوده و يا در اثر سانحه اي بدون انگشت شده است با نظر
حاكم تعيين مي شود.
ماده 421
ديه ي قطع دست تا آرنج پانصد دينار است خواه داراي كف باشد و خواه نباشد و همچنين ديه ي قطع دست تا شانه
پانصد دينار است خواه آرنج داشته باشد خواه نداشته باشد.
ماده 422
ديه ي دستي كه داراي انگشت است اگر بيش از مفصل مچ قطع شود و يا بالاتر از آرنج قطع گردد پانصد دينار
است به اضافه ارش كه با در نظر گرفتن مساحت تعيين م يشود.
ماده 423
يا شانه كسي كه از مچ يا آرنج اش دو دست داشته باشد ديه ي دست اصلي پانصد دينار است و نسبت به دست
زايد قاضي به هر نحو كه مصلحت بداند نزاع را خاتمه مي دهد. تشخيص دست اصلي و زايد به نظر خبره خواهد
بود.
ماده 424
ديه ي ده انگشت دو دست و همچنين ديه ي ده انگشت دو پا دي هي كامل خواهد بود، ديه هر انگشت عشر ديه
كامل است .
ماده 425
ديه ي هر انگشت به عدد بندهاي آن انگشت تقسيم مي شود و بريدن هر بندي از انگش تهاي غير شست ثلث ديه
انگشت سالم و در شست نصف ديه شست سالم اس ت.
ماده 426
ديه ي انگشت زايد ثلث ديه ي انگشت اصلي است و ديه ي بندهاي زايد ثلث ديه ي بند اصلي اس ت.
ماده 427
ث ديه فلج كردن هر انگشت دو لث ديه ي انگشت سالم است و ديه ي قطع انگشت فلج ثلث ديه ي انگشت سالم
است .
ماده 428
احكام مذكور در مواد اين فصل در پا نيز جاري اس ت.
فصل يازدهم - ديه ناخن
ماده 429
كندن ناخن به طوري كه ديگر نرويد يا فاسد و سياه برويد ده دينار و اگر سالم و سفيد برويد پنج دينار است .
فصل دوازدهم - ديه ستون فقرات
ماده 430
شكستن ستون فقرات ديه ي كامل دارد خواه اصلاً درمان نشود يا بعد از علاج به صورت كمان و خميدگي درآيد يا
آن كه بدون عصا نتواند راه برود يا توانايي جنسي او از بين برود يا مبتلا به سلس و ريزش ادرار گردد و نيز ديه
جنايتي كه باعث خميدگي پشت شود يا آنكه قدرت نشستن يا راه رفتن را سلب نمايد دي هي كامل خواهد بود.
ماده 431
جنايت نماند جاني بايد هر گاه بعد از شكستن يا جنايت وارد نمودن بر ستون فقرات معالجه مؤثر شود و اثري از
يكصد دينار بپردازد.
ماده 432
هر گاه شكستن ستون فقرات باعث فلج شدن هر دو پا شود براي شكستن دي هي كامل و براي فلج دو پا دو ثلث
ديه كامل منظور م يگردد.
هم فصل سيزد - ديه نخاع
ماده 433
قطع تمام نخاع ديه ي كامل دارد و قطع بعضي از آن به نسبت مساحت خواهد بود.
ماده 434
ع هر گاه قطع نخاع موجب عيب عضو ديگر شود اگر آن ضو داراي ديه ي معين باشد بر ديه كامل قطع نخاع افزوده
مي گردد و اگر آن عضو داراي دي هي معين نباشد ارش آن بر ديه ي كامل قطع نخاع افزوده خواهد شد.
فصل چهاردهم - ديه بيضه
ماده 435
قطع دو بيضه دفعتاً دي هي كامل و قطع بيضه ي چپ دو ثلث ديه و قطع بيض هي راست ثلث ديه دارد.
تبصره: فرقي در حكم مذكور بين جوان و پير و كودك و بزرگ و عنين و سالم و مانند آن نيس ت.
ماده 436
ديه ي ورم كردن دو بيضه چهارصد دينار است و اگر تورم مانع راه رفتن مفيد شود ديه آن هشتصد دينار خواهد
بود.
فصل پانزدهم - ديه دنده
ماده 437
ديه هر يك از دنده هايي كه در پهلوي چپ واقع شده و محيط به قلب م يباشد بيست و پنج دينار و ديه هر يك از
ساير دنده ها ده دينار است .
فصل شانزدهم - ديه استخوان زير گردن
ماده 438
شكستن مجموع دو استخوان ترقوه ديه كامل دارد و شكستن هر كدام از آنها كه درمان نشود يا با عيب درمان
شود نصف ديه ي كامل است و اگر به خوبي درمان شود چهل دينار م يباشد.
فصل هفدهم - نشيمن ديه گاه
ماده 439
نشيمن شكستن استخوان گاه (دنبالچه ) كه موجب شود مجن يعليه قادر به ضبط مدفوع نباشد ديه ي كامل دارد و
اگر قادر به ضبط مدفوع باشد و قادر به ضبط باد نباشد ارش پرداخت خواهد شد.
ماده 440
ضربه كه به حد فاصل بيضه اي ها و دبر واقع شود و موجب عدم ضبط ادرار يا مدفوع گردد ديه ي كامل دارد و
همچنين اگر ضرب هاي به محل ديگري وارد آيد كه در اثر آن ضبط ادرار و مدفوع در اختيار مجن يعليه نباشد.
ماده 441
ختر با از بين بردن بكارت د انگشت كه باعث شود او نتواند ادرار را ضبط كند علاوه بر دي هي كامل ز ن، مهرالمثل
نيز دارد.
فصل هجدهم - ديه استخوان ها
ماده 442
ديه ي شكستن استخوان هر عضوي كه براي آن عضو ديه معيني است خمس آن م يباشد و اگر معالجه شود و
بدون عيب گردد ديه ي آن چهار پنجم ديه شكستن آن است و ديه ي كوبيدن آن ثلث ديه ي آن عضو و در صورت
درمان بدون عيب چهار پنجم ديه ي خرد شد ن استخوان م يباشد.
ماده 443
عضو بي در جدا كردن استخوان از عضو به طوري كه آن فايده گردد دو ثلث ديه ي همان عضو است و اگر بدون
عيب درمان شود، ديه ي آن چهار پنجم ديه اصل جدا كردن م يباشد.
فصل نوزدهم - ديه عقل
ماده 444
هر جنايتي كه موجب زوال عقل گردد ديه ي كامل دارد و اگر موجب نقصان آن شود ارش دارد.
ماده 445
شد از بين بردن عقل يا كم كردن آن موجب قصاص نخواهد .
ماده 446
جنايتي مانند ضربه هر گاه در اثر ي مغزي و شكستن سر يا بريدن دس ت، عقل زايل شود براي هر كدام ديه ي
جداگانه خواهد بود و تداخل نمي شود.
ماده 447
هر گاه در اثر جنايتي عقل زايل شود و دي هي كامل از جاني دريافت شود و دوباره عقل برگردد ديه مسترد مي شود
و ارش پرداخت خواهد شد.
ماده 448
مرجع تشخيص زوال عقل يا نقصان آن دو نفر خبره ي عادل مي باشد و اگر در اثر اختلاف رأي خبرگان زوال يا
نقصان عقل ثابت نشود قول جاني با سوگند مقدم اس ت.
فصل بيستم - ديه حس شنوايي
ماده 449
از بين بردن حس شنوايي مجموع دو گوش ديه ي كامل و از بين بردن حس شنوايي يك گوش نصف دي هي كامل
دارد گر چه شنوايي يكي از آن دو قو يتر از ديگري باشد.
ماده 450
هر گاه كسي فاقد حس شنوايي يكي از گو شها باشد كر كردن گوش سالم او نصف ديه دارد.
ماده 451
يي بر نمي هر گاه معلوم باشد كه حس شنوا گردد يا دو نفر عادل اهل خبره گواهي دهند كه برنمي گردد ديه مستقر
مي شود و اگر اهل خبره اميد به برگشت آن را پس از گذشت مدت معيني داشته باشد و با گذشتن آن مدت
شنوايي برنگردد ديه استقرار پيدا مي كند و اگر شنوايي قبل از دريافت ديه برگردد ارش ثابت مي شود و اگر بعد از
دريافت آن برگردد ديه مسترد نم يشود و اگر مجني عليه قبل از دريافت ديه بميرد ديه ثابت خواهد بود.
ماده 452
هر گاه با بريدن هر دو گوش شنوايي از بين برود دو ديه كامل لازم است و هر گاه با بريدن يك گوش حس شنوايي
به طور كلي از بين برود يك ديه ي كامل و نصف ديه لازم م يشود اگر با جنايت ديگري حس شنوايي از بين برود
هم ديه ي جنايت لازم است و هم ديه ي شنوايي .
تبصره: هر گاه دو نفر عادل اهل خبره گواهي دهند كه شنوايي از بين نرفته ولي در مجراي آن نقصي رخ داده كه
مانع شنوايي است همان ديه شنوايي ثابت است .
ماده 453
هرگاه كودكي كه زبان باز نكرده در اثر كر شدن نتواند سخن بگويد جاني علاوه بر ديه شنوايي به پرداخت ارش
محكوم مي شود.
ماده 454
هرگاه در اثر جنايتي حس شنوايي و گويايي از بين برود دو ديه كامل دارد.
ماده 455
اگر كسي سبب پاره شدن پرده گوش ديگري شود محكوم به پرداخت ارش است .
ماده 456
مجني در صورت اختلاف جاني و عليه هرگاه با نظر خبره ي معتمد موضوع روشن نشود مورد از باب لوث است و
مجني عليه با قسامه ديه را دريافت خواهد كرد.
يكم فصل بيست و - ديه بينايي
ماده 457
از بين بردن بينايي هر دو چشم دي هي كامل دارد و از بين بردن بينايي يك چشم نصف دي هي كامل دارد.
تبصره: فرقي در حكم مذكور بين چشم تيزبين يا لوچ يا شب كور و مانند آن نم يباشد.
ماده 458
حدقه هر گاه با كندن ي چش م، بينايي از بين برود ديه ي آن بيش از دي هي كندن حدقه نخواهد بود و اگر در اثر
جنايت ديگر مانند شكستن سر، بينايي از بين برود هم ديه ي جنايت يا ارش آن لازم است و هم دي هي بينايي .
ماده 459
ص در ورت اختلاف بين جاني و مجن يعليه ، با گواهي دو مرد خبره ي عادل يا يك خبر هي مرد و دو زن خبره ي عادل
به اين كه بينايي از بين رفته و ديگر بر نمي گردد يا اين كه بگويند اميد به برگشت آن هست ولي مدت آن را
تعيين نكنند ديه ثابت مي شود و همچنين اگر براي برگشت آن مدت متعارفي تعيين نمايند و آن مدت سپري شود
و بينايي برنگردد ديه ثابت خواهد بود. و هرگاه مجني عليه قبل از سپري شدن مدت تعيين شده بميرد ديه
استقرار م ييابد و همچنين اگر ديگري حدقه او را بكند ديه ي بينايي بر جاني اول ثابت خواهد بود. و هرگاه بينايي
برگردد و شخص ديگري آن چشم را بكند، بر جاني اول فقط ارش لازم مي باشد.
ماده 460
مجني هر گاه عليه مدعي شود كه بينايي هر دو چشم يا يك چشم او كم شده به ترتيب با آزمايش و سنجش با
همسالان يا با مقايسه با چشم ديگرش به نسبت تفاوت ديه پرداخت مي شود و در صورتي كه از طريق آزمايش
علم حاصل نشود از طريق قسامه اقدام م يشود.
ماده 461
مجني هرگاه عليه ادعا كند كه بينايي او زايل شده و شهادتي از متخصصان در بين نباشد حاكم او را با قسامه
سوگند مي دهد و به نفع او حكم صادر مي كند.
تبصره: قسامه براي كوري دو چشم شش قسم و براي كوري يك چشم سه قسم و براي كم شدن بينايي به نسبت
كم شدن آن م يباشد اعم از اينكه مدعي به تنهايي قسم ياد كند يا با افراد ديگر.
فصل بيست و دوم - ديه حس بويايي
ماده 462
يه از بين بردن حس بويايي هر دو مجراي بيني د ي كامل دارد و در صورت از بين بردن بويايي يك مجرا نصف ديه
است و قاضي در مورد اخير قبل از صدور حكم بايد به طرفين تكليف صلح بنمايد.
ماده 463
مجني در صورت اختلاف بين جاني و عليه هرگاه با آزمايش يا با مراجعه به دو متخصص عادل از بين رفتن حس
بويايي يا كم شدن آن ثابت نشود با قسامه (طبق تبصره ماده 461 ) به نفع مدعي حكم م يشود.
ماده 464
بايد مصالحه هر گاه حس بويايي قبل از پرداخت ديه برگردد ارش آن پرداخت خواهد شد و اگر بعد از آن برگردد
نمايند و اگر مجن ي عليه قبل از سپري شدن مدت انتظار برگشت بويايي بميرد ديه ثابت مي شود.
ماده 465
لا هر گاه در اثر بريدن بيني حس بويايي از بين برود دو ديه زم مي شود و اگر در اثر جنايت ديگر بويايي از بين رفت
ديه جنايت بر ديه بويايي افزوده م يشود و اگر آن جنايت ديه معين نداشته باشد ارش آن بر ديه ي بويايي اضافه
خواهد شد.
فصل بيست و سوم - ديه چشايي
ماده 466
از بين بردن حس چشايي موجب ارش اس ت.
ماده 467
با هر گاه بريدن زبان حس چشايي از بين برود بيش از ديه زبان نخواهد بود و اگر با جنايت ديگري حس چشايي از
بين برود ديه يا ارش آن جنايت بر ارش حس چشايي افزوده مي گردد.
ماده 468
مي در صورتي كه حس چشايي برگردد ارش مسترد شود.
ماده 469
م اگر با مراجعه به دو نفر كارشناس عادل قدار جنايت روشن شود طبق آن عمل مي شود و گر نه در صورت لو ث، با
قسامه مدعي حسب مورد حكم به نفع او صادر خواهد شد.
فصل بيست و چهارم - ديه صوت و گويايي
ماده 470
از بين بردن صوت شخص به طور كامل كه نتواند صدايش را آشكار كند ديه ي كامل دارد گر چه بتواند با اخفات و
آهسته صدايش را برساند.
ماده 471
يه از بين بردن گويايي به طور كامل كه نتواند اصلاً سخن بگويد نيز د ي كامل دارد.
ماده 472
در جنايتي كه موجب نقصان صوت شود ارش است .
ماده 473
گ ارش جنايتي كه باعث از بين رفتن صوت نسبت به بعضي از حروف شود بايد با مصالحه معلوم ردد.
پنجم فصل بيست و - ديه زوال منافع
ماده 474
جنايتي كه موجب سلس و ريزش ادرار شود به ترتيب زير ارش دارد:
الف- در صورت دوام آن در كليه ي ايام تا پايان هر روز دي هي كامل دارد.
ب- در صورت دوام آن در كليه ي روزها تا نيمي از هر روز دو ثلث ديه دارد.
ج- در صورت دوام آن در كليه ي روزها تا هنگام برآمدن روز ثلث ديه دارد.
تبصره: هر گاه سلس و ريزش ادرار در بعضي از روزها بود و بعداً خوب شود جريمه ي آن با نظر حاكم تعيين
مي شود.
ماده 475
اعمال ارتكابي زير باعث ارش است :
الف- باعث از بين رفتن انزال شود.
ب- قدرت توليد مثل و بارداري را از بين ببرد.
ج- لذت مقاربت را از بين ببرد.
ماده 476
جنايتي كه باعث از بين رفتن توان مقاربت به طور كامل شود ديه ي كامل دارد.
ماده 477
در هر جنايتي كه موجب زوال يا نقص بعضي از منافع گردد مانند خوا ب، لمس يا موجب پديد آمدن بعضي از
بيماري ها شود و ديه ي آن معين نشده باشد ارش تعيين مي شود.
ماده 478
محل ختنه هر گاه آلت رجوليت مرد از گاه و يا بيشتر قطع شود ديه ي كامل دارد و كمتر از ختنه گاه به نسبت
مساحت ختنه گاه احتساب مي گردد و به همان نسبت از ديه پرداخت خواهد شد.
ماده 479
قط هر گاه آلت زنانه كلاً ع شود دي هي كامل دارد و هر گاه يك طرف آن قطع شود نصف ديه دارد.
باب دهم - ديه جراحات
فصل اول - ديه جراحت سر و صورت
ماده 480
ديه جراحت سر و صورت به ترتيب زير است :
1- حارصه : خراش پوست بدون آنكه خون جاري شود - يك شتر.
2- داميه : خراشي كه از پوست بگذرد و مقدار اندكي وارد گوشت شود و همراه با جريان خون باشد كم يا زياد - دو
شتر.
-3 متلاحمه : نرسد جراحتي كه موجب بريدگي عميق گوشت شود لكن به پوست نازك روي استخوان - سه شتر.
4- سمحاق: جراحتي كه از گوشت بگذرد و به پوست نازك روي استخوان برسد - چهار شتر.
-5 موضحه : جراحتي كه از گوشت بگذرد و پوست نازك روي استخوان را كنار زده و استخوان را آشكار كرده -
پنج شتر.
-6 هاشمه : باشد عملي كه استخوان را بشكند گر چه جراحتي را توليد نكرده - ده شتر. 7- منقله : جراحتي كه
درمان آن جز با جا به جا كردن استخوان ميسر نباشد - پانزده شتر.
-8 مأمومه : كه به كيسه جراحتي ي مغز برسد ثلث ديه كامل و يا 33 شتر ديه دارد.
9- دامغه : جراحتي كه كيسه ي مغز را پاره كند غير از ثلث دي هي كامل ارش بر او افزوده مي گردد.
تبصره: ديه ي جراحات گوش و بيني و لب در حكم جراحات سر و صورت م يباشد.
ماده 481
هر گاه يكي از جراحت هاي مذكور در بندهاي 1 تا 5 در غير سر و صورت واقع شود در صورتي كه آن عضو داراي
ديه ي معين باشد بايد نسبت ديه ي آن را با ديه كامل سنجيد آنگاه به مقدار همان نسبت ديه ي جراحت هاي فوق
را كه در غير سر و صورت واقع مي شود تعيين كرد و در صورتي كه آن عضو داراي ديه ي معين نباشد دادن ارش
لازم است .
تبصره: جراحات وارده به گردن در حكم جراحات بدن م يباشد.
فصل دوم - ديه جراحتي كه به درون بدن انسان وارد مي شود
ماده 482
ديه ي جراحتي كه به درون بدن انسان وارد مي شود به ترتيب زير است :
الف- جائفه : جراحتي كه با هر وسيله و از هر جهت به شكم يا سينه يا پشت و يا پهلوي انسان وارد شود ثلث ديه
كامل است .
ب- هر گاه وسيله اي از يك طرف بدن فرو رفته و از طرف ديگر بيرون آمده باشد دو ثلث ديه كامل دارد.
تبصره: وسيله ي واردكننده جراحت اعم از سلاح سرد و گرم است .
فصل سوم - ديه جراحتي كه در اعضاي انسان فرو م يرود
ماده 483
كه مجني هر گاه نيزه يا گلوله يا مانند آن در دست يا پا فرو رود در صورتي عليه مرد باشد ديه ي آن يكصد دينار و
در صورتي ك ه زن باشد دادن ارش لازم است .
باب يازدهم - ديه جنايتي كه باعث تغيير رنگ پوست يا تورم مي شود
ماده 484
ديه ي ضربتي كه در اثر آن رنگ پوست متغير گردد به قرار زير اس ت:
الف- سياه شدن صورت بدون جراحت و شكستگي شش دينار
ب- كبود شدن صورت سه دينار
ج- سرخ شدن صورت يك دينار و نيم
د- در ساير اعضاي بدن در صورت سياه شدن سه دينار و در صورت كبود شدن يك دينار و نيم و در صورت سرخ
شدن سه ربع ديناراس ت.
تبصره 1: فرقي در حكم مذكور بين زن و مرد و كوچك و بزرگ نيست و همچنين فرقي ميان تغيير رنگ تمام
صورت يا قسمتي از آن و نيز فرقي بين آن كه اثر جنايت مدتي بماند يا زايل گردد نمي باشد.
تبصره 2: جنايتي كه باعث تغيير رنگ پوست سر شود دادن ارش لازم است .
ماده 485
جنايتي كه موجب تورم شود دادن ارش لازم است و اگر موجب تورم و تغيير رنگ شود ارش آن بر ديه كه قبلاً
بيان شد افزود ه مي شود.
ماده 486
ديه ي فلج كردن هر عضوي كه دي هي معين دارد دو ثلث ديه ي همان عضو است و دي هي قطع كردن عضو فلج ثلث
ديه ي همان عضو است .
باب دوازدهم - ديه سقط جنين
ماده 487
ديه سقط جنين به ترتيب زير است :
1- ديه نطفه كه در رحم مستقر شده بيست دينار.
2- ديه علقه كه خون بسته است چهل دينار.
3- ديه مضغه كه به صورت گوشت درآمده است شصت دينار.
-4 مرحله ديه جنين در اي كه به صورت استخوان درآمده و هنوز گوشت نروييده است هشتاد دينار.
5- ديه جنين كه گوشت و استخوان بندي آن تمام شده و هنوز روح در آن پيدا نشده يكصد دينار.
تبصره: در مراحل فوق هيچ فرقي بين دختر و پسر نمي باشد.
6- ديه ي جنين كه روح در آن پيدا شده است اگر پسر باشد ديه ي كامل و اگر دختر باشد نصف ديه ي كامل و اگر
مشتبه باشد سه ربع دي هي كامل خواهد بود.
ماده 488
هر گاه در اثر كشتن مادر، جنين بميرد و يا سقط شود دي هي جنين در هر مرحله اي كه باشد بايد بر ديه مادر
افزوده شود.
ماده 489
هر گاه زني جنين خود را سقط كند ديه ي آن را در هر مرحله اي كه باشد بايد بپردازد و خود از آن ديه سهمي
نمي برد.
ماده 490
هر گاه چند جنين در يك رحم باشند به عدد هر يك از آنها ديه جداگانه خواهد بود.
ماده 491
ديه ي اعضاي جنين و جراحات آن به نسبت ديه ي همان جنين است .
ماده 492
ديه ي سقط جنين در موارد عمد و شبه عمد بر عهد هي جاني است و در موارد خطاي محض بر عاقله ي اوست خواه
روح پيدا كرده باشد و خواه نكرده باشد.
ماده 493
اگر در اثر جنايت چيزي از زن ساقط شود كه منشأ انسان بودن آن طبق نظر پزشك متخصص ثابت نباشد ديه و
ارش ندارد لكن اگر در اثر آن صدم هاي بر مادر وارد شده باشد برحسب مورد جاني محكوم به پرداخت ديه يا ارش
خواهد بود.
باب سيزدهم - ديه جنايتي كه بر مرده واقع مي شود
ماده 494
ديه ي جنايتي كه بر مرده ي مسلمان واقع مي شود به ترتيب زير است :
الف- بريدن سر يكصد دينار.
ب- بريدن هر دو دست يا هر دو پا يكصد دينار و بريدن يك دست يا يك پا پنجاه دينار و بريدن يك انگشت از
دست يا يك انگشت از پا ده دينار و قطع يا نقص ساير اعضا و جوارح به همين نسبت ملحوظ مي گردد.
تبصره: ديه ي مذكور در اين ماده به عنوان ميراث به ورثه نم يرسد بلكه مال خود ميت محسوب شده و بدهي او از
آن پرداخت مي گردد و در راه هاي خير صرف م يشود.
ماده 495
كليه در ي مواردي كه به موجب مقررات اين قانون ارش منظور گرديده با در نظر گرفتن دي هي كامله انسان و نوع و
كيفيت جناي ت، ميزان خسارت وارده طبق نظر كارشناس تعيين مي شود.
ماده 496
برحسب در اين قانون مواردي از ديات كه ديه دينار يا شتر تعيين شده است، شتر و دينار موضوعيت ندارد و
منظور نسبت مشخص از ديه ي كامله است و جاني در انتخاب نوع آن مخير مي باشد.
ماده 497
كليه مشتمل بر چهارصد و نود و « مجازات اسلامي » ي قوانيني كه با اين قانون مغاير باشند ملغي اس ت. موضوع
هفت ماده و يكصد و سه تبصره كه طبق اصل هشتاد و پنجم قانون اساسي در جلسه ي روز سه شنبه هشتم مرداد
ماه ي كهزار و سيصد و هفتاد كميسيون امور قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي به تصويب رسيده و در
جلسه ي علني روز سه شنبه مورخ هجدهم دي ماه ي كهزار و سيصد و شصت و نه با پنج سال مدت اجراي
آزمايشي آن موافقت گرديده و ماد هي 5 آن مورد اختلاف مجلس و شوراي نگهبان قرار گرفته ، در اجراي اصل
يكصد و دوازدهم قانون اساسي در جلسه روز پن جشنبه مورخ هفتم آذرماه ي كهزار و سيصد و هفتاد مجمع
تشخيص مصلحت نظام بررسي و ماد هي پنج لايح هي فوق الذكر عيناً به تصويب مجمع تشخيص مصلحت نظام
رسيده است .
فصل اول - جرايم ضد امنيت داخلي و خارجي كشور
ماده 498
جمعيت يا شعبه جمعيتي هر كس با هر مرامي، دسته، بيش از دو نفر در داخل يا خارج از كشور تحت هر اسم يا
عنواني تشكيل دهد يا اداره نمايد كه هدف آن بر هم زدن امنيت كشور باشد و محارب شناخته نشود به حبس از
دو تا ده سال محكوم مي شود.
ماده 499
هركس در يكي از دسته ها يا جمعيت ها يا شعب جمعي تهاي مذكور در ماده ( 498 ) عضويت يابد، به سه ماه تا پنج
سال حبس محكوم م يگردد مگر اينكه ثابت شود از اهداف آن بي اطلاع بوده است .
ماده 500
يا به نفع هر كس عليه نظام جمهوري اسلامي ايران گروه ها و سازمان هاي مخالف نظام به هر نحو فعاليت تبليغي
نمايد به حبس از سه ماه تا يك سال محكوم خواهد شد.
ماده 501
هر كس نقشه جع به ها يا اسرار يا اسناد و تصميمات را سياست داخلي يا خارجي كشور را عالماً و عامداً در اختيار
افرادي كه صلاحيت دسترسي به آ نها را ندارند قرار دهد يا از مفاد آن مطلع كند به نحوي كه متضمن نوعي
جاسوسي باشد، نظر به كيفيات و مراتب جرم به يك تا ده سال حبس محكوم مي شود.
ماده 502
هر كس به نفع يك دولت بيگانه و به ضرر دولت بيگانه ديگر در قلمرو ايران مرتكب يكي از جرايم جاسوسي شود
به نحوي كه به امنيت ملي صدمه وارد نمايد به يك تا پنج سال حبس محكوم خواهد شد.
ماده 503
هر كس به قصد سرقت يا نقشه برداري يا كسب اطلاع از اسرار سياسي يا نظامي يا امنيتي به مواضع مربوطه داخل
شود و همچنين اشخاصي كه بدون اجازه ي مأمورين يا مقامات ذي صلاح در حال نقش هبرداري يا گرفتن فيلم يا
عكسبرداري از استحكامات نظامي يا اماكن ممنوعه دستگير شوند به شش ماه تا سه سال حبس محكوم مي شوند.
ماده 504
مسلح هستند تحريك مؤثر ب هر كس نيروهاي رزمنده يا اشخاصي را كه به نحوي در خدمت نيروهاي ه عصيا ن،
فرار، تسليم يا عدم اجراي وظايف نظامي كند در صورتي كه قصد براندازي حكومت يا شكست نيروهاي خودي در
مقابل دشمن را داشته باشد محارب محسوب مي شود و الا چنانچه اقدامات وي مؤثر واقع شود به حبس از دو تا ده
سال و در غير اين صورت به شش ماه تا سه سال حبس محكوم م يشود.
ماده 505
به هر كس با هدف برهم زدن امنيت كشور هر وسيله اطلاعات طبقه بندي شده را با پوشش مسئولين نظام يا
مأمورين دولت يا به نحو ديگر جمع آوري كند چنان چه بخواهد آن را در اختيار ديگران قرار دهد و موفق به انجام
آن شود به حبس از دو تا ده سال و در غير اين صورت به حبس از يك تا پنج سال محكوم مي شود.
ماده 506
طبقه چنان چه مأمورين دولتي كه مسئول امور حفاظتي و اطلاعاتي بندي شده مي باشند و به آن ها آموزش لازم
داده شده است، در اثر ب يمبالاتي و عدم رعايت اصول حفاظتي، توسط دشمنان تخليه اطلاعاتي شوند به يك تا
شش ماه حبس محكوم مي شوند.
ماده 507
خاصي كه عليه هر كس داخل دستجات مفسدين يا اش امنيت داخلي يا خارجي كشور اقدام مي كنند بوده و رياست
يا مركزيتي نداشته باشد و قبل از تعقيب، قصد جنايت و اسامي اشخاصي را كه در فتنه و فساد دخيل هستند، به
مأمورين دولتي اطلاع دهد و يا پس از شروع به تعقيب با مأمورين دولتي همكاري مؤثري به عمل آورد از مجازات
معاف و در صورتي كه شخصاً مرتكب جرم ديگري شده باشد فقط به مجازات آن جرم محكوم خواهد شد.
ماده 508
ن هر كس يا گروهي با دول خارجي متخاصم به هر نحو عليه جمهوري اسلامي ايران همكاري مايد، در صورتي كه
محارب شناخته نشود به يك تا ده سال حبس محكوم مي گردد.
ماده 509
عليه هر كس در زمان جنگ مرتكب يكي از جرايم امنيت داخلي و خارجي موضوع اين فصل شود به مجازات اشد
همان جرم محكوم م يگردد.
ماده 510
هر كس به قصد برهم زدن امنيت ملي يا كمك به دشمن، جاسوساني را كه مأمور تفتيش يا وارد كردن هر گونه
لطمه به كشور بود هاند شناخته و مخفي نمايد يا سبب اخفاي آ نها بشود به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم
مي شود.
تبصره: هر كس بدون آن كه جاسوسي كند و يا جاسوسان را مخفي نمايد، افرادي را به هر نحو شناسايي و جذب
نموده و جهت جاسوسي عليه امنيت كشور به دولت خصم يا كشورهاي بيگانه معرفي نمايد به شش ماه تا دو سال
حبس محكوم مي شود.
ماده 511
هر كس به قصد بر هم زدن امنيت كشور و تشويش اذهان عمومي تهديد به بمب گذاري هواپيما، كشتي و وسايل
نقليه ي عمومي نمايد يا ادعا نمايد كه وسايل مزبور بمب گذاري شده است علاوه بر جبران خسارات وارده به دولت
و اشخاص، به شش ماه تا دو سال حبس محكوم م يگردد.
ماده 512
هر كس مردم را به قصد بر هم زدن امنيت كشور به جنگ و كشتار با يكديگر اغوا يا تحريك كند صرف نظر از اين
كه موجب قتل و غارت بشود يا نشود به يك تا پنج سال حبس محكوم مي گردد.
( تبصره: در مواردي كه احراز شود متهم قبل از دستيابي نظام توب ه كرده باشد مشمول مواد ( 508 ) و ( 509 ) و ( 512
نمي شود.
فصل دوم - اهانت به مقدسات مذهبي و سوء قصد به مقامات داخلي
ماده 513
هر كس به مقدسات اسلام و يا هر يك از انبياي عظام يا ائمه ي طاهرين (ع ) يا حضرت صديق هي طاهره (س ) اهانت
نمايد اگر مشمول حكم ساب النبي باشد اعدام مي شود و در غير اين صورت به حبس از يك تا پنج سال محكوم
خواهد شد.
ماده 514
هر كس به حضرت امام خميني، بنيانگذار جمهوري اسلامي رضوان ا... عليه و مقام معظم رهبري به نحوي از انحا
اهانت نمايد به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.
ماده 515
هر كس به جان رهبر و هر يك از رؤساي قواي سه گانه و مراجع بزرگ تقليد، سوء قصد نمايد چنان چه محارب
شناخته نشود به حبس از سه تا ده سال محكوم خواهد شد.
فصل سوم - سوء قصد به مقامات سياسي خارجي
ماده 516
هر كس به جان رئيس كشور خارجي يا نماينده ي سياسي آن در قلمرو ايران سوءقصد نمايد به مجازات مذكور در
ماده ي ( 515 ) محكوم مي شود مشروط به اينكه در آن كشور نيز نسبت به ايرا ن معامله ي متقابل بشود و الا اگر
مجازات خفيف تر اعمال گردد به همان مجازات محكوم مي شود.
تبصره: چنان چه سوءقصد منتهي به قتل يا جرح يا ضرب شود علاوه بر مجازات مزبور به قصاص يا ديه مطابق
ضوابط و مقررات مربوط محكوم خواهد شد.
ماده 517
هر كس علناً نسبت به رئيس كشور خارجي يا نمايند هي سياسي آن كه در قلمرو خاك ايران وارد شده است
توهين نمايد به يك تا سه ماه حبس محكوم مي شود مشروط به اين كه در آن كشور نيز در مورد مذكور نسبت به
ايران معامله ي متقابل بشود.
تبصره: اعمال مواد اين فصل منوط به تقاضاي دولت مربوطه يا نماينده سياسي آن دولت يا مطالبه مجني عليه يا
ولي او است و در صورت استرداد تقاضا تعقيب جزايي نيز موقوف خواهد شد.
فصل چهارم - تهيه و ترويج سكه قلب
ماده 518
قبيل سكه هر كس شبيه هر نوع مسكوك طلا يا نقره داخلي يا خارجي از ي بهار آزادي، سكه هاي حكومت هاي
قبلي ايران، ليره و نظاير آن را از پول ها و ارزهاي ديگر كه مورد معامله واقع مي شود، بسازد يا عالماً داخل كشور
نمايد يا مورد خريد و فروش قرار دهد يا ترويج سكه ي قلب نمايد به حبس از يك تا ده سال محكوم مي شود.
ماده 519
هر كس به قصد تقلب به هر نحو از قبيل تراشيدن، بريدن و نظاير آن از مقدار مسكوكات طلا يا نقره ي ايراني يا
خارجي بكاهد يا عالماً و عامداً در ترويج اين قبيل مسكوكات شركت يا آن را داخل كشور نمايد به حبس از يك تا
سه سال محكوم م يشود.
ماده 520
هر كس شبيه مسكوكات رايج داخلي يا خارجي غير از طلا و نقره را بسازد يا عالماً عامداً آن ها را داخل كشور
نمايد يا در ترويج آن ها شركت كند يا مورد خريد و فروش قرار دهد به حبس از يك تا سه سال محكوم مي شود.
ماده 521
هر گاه اشخاصي كه مرتكب جرايم مذكور در مواد ( 518 ) و ( 519 ) و ( 520 ) مي شوند قبل از كشف قضيه ، مأمورين
تعقيب را از ارتكاب جرم مطلع نمايند يا در ضمن تعقيب به واسطه ي اقرار خود موجبات تسهيل تعقيب سايرين را
فراهم آورند يا مأمورين دولت را به نحو مؤثري در كشف جرم كمك و راهنمايي كنند بنا به پيشنهاد رئيس حوزه ي
قضايي مربوط و موافقت دادگاه و يا با تشخيص دادگاه در مجازات آنان تخفيف متناسب داده مي شود و حسب
مورد از مجازات حبس معاف مي شوند مگر آن كه احراز شود قبل از دستگيري توبه كرده اند كه در اين صورت از
كليه ي مجازات هاي مذكور معاف خواهند شد.
ماده 522
علاوه بر مجازات هاي مقرر در مواد ( 518 ) و ( 519 ) و( 520 ) كليه ي اموال تحصيلي از طريق موارد مذكور نيز به
عنوان تعزير به نفع دولت ضبط م يشود.
فصل پنجم - جعل و تزوير
ماده 523
جعل و تزوير عبارتند از: ساختن نوشته يا سند يا ساختن مهر يا امضاي اشخاص رسمي يا غير رسمي، خراشيدن يا
تراشيدن يا قلم بردن يا الحاق يا محو يا اثبات يا سياه كردن يا تقديم يا تأخير تاريخ سند نسبت به تاريخ حقيقي
يا الصاق نوشت هاي به نوشته ي ديگر يا به كار بردن مهر ديگري بدون اجازه ي صاحب آن و نظاير اي نها به قصد
تقلب .
ماده 524
هر كس احكام يا امضا يا مهر يا فرمان يا دست خط مقام رهبري و يا رؤساي سه قوه را به اعتبار مقام آنان جعل كند
يا با علم به جعل يا تزوير استعمال نمايد، به حبس از سه تا پانزده سال محكوم خواهد شد.
ماده 525
بر هر كس يكي از اشياي ذيل را جعل كند يا با علم به جعل يا تزوير استعمال كند يا داخل كشور نمايد علاوه
جبران خسارت وارده به حبس از يك تا ده سال محكوم خواهد شد:
1- احكام يا امضا يا مهر يا دست خط معاون اول رئيس جمهور يا وزرا يا مهر يا امضاي اعضاي شوراي نگهبان يا
نمايندگان مجلس شوراي اسلامي يا مجلس خبرگان يا قضات يا يكي از رؤسا يا كارمندان و مسئولين دولتي از
حيث مقام رسمي آنا ن.
-2 شركت مهر يا تمبر يا علامت يكي از ها يا مؤسسات يا ادارا ت دولتي يا نهادهاي انقلاب اسلامي
3- احكام دادگاه ها يا اسناد يا حواله هاي صادره از خزانه دولتي
-4 مي منگنه يا علامتي كه براي تعيين عيار طلا يا نقره به كار رود.
5- اسكناس رايج داخلي يا خارجي يا اسناد بانكي نظير برات هاي قبول شده از طرف بان كها يا چ كهاي صادره از
طرف بانك ها و ساير اسناد تعهدآور بانكي
تبصره: هر كس عمداً و بدون داشتن مستندات و مجوز رسمي داخلي و بي نالمللي و به منظور القاي شبهه در
كيفيت توليدات و خدمات از نام و علايم استاندارد ملي يا بين المللي استفاده نمايد به حداكثر مجازات مقرر در اين
ماده محكوم خواهد شد.
ماده 526
بانكي هر كس اسكناس رايج داخلي يا خارجي يا اسناد نظير برات هاي قبول شده از طرف بانك ها يا چك هاي
صادره از طرف بانك ها و ساير اسناد تعهدآور بانكي و نيز اسناد يا اوراق بهادار يا حواله هاي صادره از خزانه را به
قصد اخلال در وضع پولي يا بانكي يا اقتصادي يا برهم زدن نظام و امنيت سياسي و اجتماعي جعل يا وارد كشور
نمايد يا با علم به مجعول بودن استفاده كند، چنان چه مفسد و محارب شناخته نشود به حبس از پنج تا بيست
سال محكوم مي شود.
ماده 527
هر كس مدارك اشتغال به تحصيل يا فارغ التحصيلي يا تأييديه يا ريز نمرات تحصيلي دانشگاه ها و مؤسسات
آموزش عالي و تحقيقاتي داخل يا خارج از كشور يا ارزشنام ههاي تحصيلات خارجي را جعل كند يا با علم به جعلي
بودن آن را مورد استفاده قرار دهد علاوه بر جبران خسارت، به حبس از يك تا سه سال محكوم خواهد شد.
در صورتي كه مرتكب، يكي از كاركنان وزارتخانه ها يا سازمان ها و مؤسسات وابسته به دولت يا شهرداري ها يا
نهادهاي انقلاب اسلامي باشد يا به نحوي از انحا در امر جعل يا استفاده از مدارك و اوراق جعلي شركت داشته
باشد به حداكثر مجازات محكوم مي گردد.
ماده 528
يا م هر كس مهر يا منگنه يا علامت يكي از ادارات ؤسسات يا نهادهاي عمومي غيردولتي مانند شهردار يها را جعل
كند يا با علم به جعل استعمال نمايد علاوه بر جبران خسارت وارده به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم خواهد
شد.
ماده 529
شركت هر كس مهر يا منگنه يا علامت يكي از هاي غيردولتي كه مطابق قانون تشكيل شده است يا يكي از
تجارتخانه ها را جعل كند يا با علم به جعل، استعمال نمايد علاوه بر جبران خسارت وارده به حبس از سه ماه تا دو
سال محكوم خواهد شد.
ماده 530
يا شركت هر كس مهر يا تمبر يا علامت ادارات ها يا تجارتخانه هاي مذكور در مواد قبل را بدون مجوز به دست آورد
و به طريقي كه به حقوق و منافع آ نها ضرر وارد آورد استعمال كند يا سبب استعمال آن گردد علاوه بر جبران
خسارت وارده به دو ماه تا دو سال حبس محكوم خواهد شد.
ماده 531
اشخاصي كه مرتكب جرايم مذكور در مواد قبل شد هاند هر گاه قبل از تعقيب به دولت اطلاع دهند و ساير
مرتكبين را در صورت بودن، معرفي كنند يا بعد از تعقيب وسايل دستگيري آن ها را فراهم نمايند حسب مورد در
مجازات آنان تخفيف داده م يشود و يا از مجازات معاف خواهند شد.
ماده 532
نوشته هر يك از كارمندان و مسئولان دولتي كه در اجراي وظيفه خود در احكام و تقريرات و ها و اسناد و سجلات
و دفاتر و غير آن ها از نوشته ها و اوراق رسمي تزوير كند اعم از اين كه امضا يا مهري را ساخته يا امضا يا مهر يا
خطوط را تحريف كرده يا كلم هاي الحاق كند يا اسامي اشخاص را تغيير دهد علاوه بر مجازات هاي اداري و جبران
خسارت وارده به حبس از يك تا پنج سال يا به پرداخت شش تا سي ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهد شد.
ماده 533
اشخاصي كه كارمند يا مسئول دولتي نيستند هر گا ه مرتكب يكي از جرايم مذكور در ماده ي قبل شوند علاوه بر
جبران خسارت وارده به حبس از شش ماه تا سه سال يا سه تا هجده ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهند
شد.
ماده 534
تحرير نوشته هر يك از كاركنان ادارات دولتي و مراجع قضايي و مأمورين به خدمات عمومي كه در ها و قراردادها ي
راجع به وظايفشان مرتكب جعل و تزوير شوند اعم از اين كه موضوع يا مضمون آن را تغيير دهند يا گفته و
نوشته ي يكي از مقامات رسمي، مهر يا تقريرات يكي از طرفين را تحريف كنند يا امر باطلي را صحيح يا صحيحي
را باطل يا چيزي را كه بدان اقرار نشده است اقرار شده جلوه دهند، علاوه بر مجازات هاي اداري و جبران خسارت
وارده به حبس از يك تا پنج سال يا شش تا سي ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهند شد.
ما ده 535
هر كس اوراق مجعول مذكور در مواد ( 532 ) و ( 533 ) و ( 534 ) را با علم به جعل و تزوير مورد استفاده قرار دهد
علاوه بر جبران خسارت وارده به حبس از شش ماه تا سه سال يا به سه تاهجده ميليون ريال جزاي نقدي محكوم
خواهد شد.
ماده 536
يا نوشته هر كس در اسناد هاي غيررسمي جعل يا تزوير كند يا با علم به جعل و تزوير آنها را مورد استفاده قرار
دهد علاوه بر جبران خسارت وارده به حبس از شش ماه تا دوسال يا به سه تا دوازده ميليون ريال جزاي نقدي
محكوم خواهد شد.
ماده 537
ع عكسبرداري از كارت شناسايي، اوراق هويت شخصي و مدارك دولتي و مومي و ساير مدارك مشابه در صورتي
كه موجب اشتباه با اصل شود بايد ممهور به مهر يا علامتي باشد كه نشان دهد آن مدارك رونوشت يا عكس
مي باشد، در غير اين صورت عمل فوق جعل محسوب مي شود و تهيه كنندگان اين گونه مدارك و استفاده كنندگان
از آن ها به جاي اصلي عالماً عامداً، علاوه بر جبران خسارت به حبس از شش ماه تا دو سال و يا به سه تا دوازده
ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهند شد.
ماده 538
تقديم هر كس شخصاً يا توسط ديگري براي معافيت خود يا شخص ديگري از خدمت دولت يا نظام وظيفه يا براي
به دادگاه گواهي پزشكي به اسم طبيب جعل كند به حبس از شش ماه تا يك سال يا به سه تا شش ميليون ريال
جزاي نقدي محكوم خواهد شد.
ماده 539
هر گاه طبيب تصديق نامه بر خلاف واقع درباره ي شخصي براي معافيت از خدمت در ادارات رسمي يا نظام وظيفه
يا براي تقديم به مراجع قضايي بدهد به حبس از شش ماه تا دو سال يا به سه تا دوازده ميليون ريال جزاي نقدي
محكوم خواهد شد و هر گاه تصديق نامه ي مزبور به واسطه ي اخذ مال يا وجهي انجام گرفته علاوه بر استرداد و
ضبط آن به عنوان جريمه، به مجازات مقرر براي رشوه گيرنده محكوم م يگردد.
ماده 540
ساير تصديق براي نامه هاي خلاف واقع كه موجب ضرر شخص ثالثي باشد يا آن كه خسارتي بر خزان هي دولت وارد
آورد مرتكب علاوه بر جبران خسارت وارده به شلاق تا ( 74 ) ضربه يا به دويست هزار تا دو ميليون ريال جزاي
نقدي محكوم خواهد شد.
ماده 541
هر كس به جاي داوطلب اصلي هر يك از آزمون ها اعم از كنكور ورودي دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي،
دانشسراها، مراكز تربيت معلم، اعزام دانشجو به خارج از كشور يا امتحانات داخلي و نهايي واحدهاي مزبور يا
امتحانات دبيرستان ها، مدارس راهنمايي و هنرستان ها و غيرو در جلسه امتحان شركت نمايد، حسب مورد مرتكب
و داوطلب علاوه بر مجازات اداري و انتظامي به دويست هزار تا يك ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهد شد.
ماده 542
مجازات شروع به جعل و تزوير در اين فصل حداقل مجازات تعيين شده ي همان مورد خواهد بود.
فصل ششم - سرقت محو يا شكستن مهر و پلمپ و نوشته ها از اماكن دولتي
ماده 543
محلي هر گاه يا چيزي بر حسب امر مقامات صالح رسمي مهر يا پلمپ شده باشد و كسي عالماً و عامداً آن ها را
بشكند يا محو نمايد يا عملي مرتكب شود كه در حكم محو يا شكستن پلمپ تلقي شود، مرتكب به حبس از سه
ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.
باشد به ح در صورتي كه مستحفظ آن مرتكب شده بس از يك تا دو سال محكوم مي شود و اگر ارتكاب به واسطه ي
اهمال مستحفظ واقع گردد مجازات مستحفظ يك تا شش ماه حبس يا حداكثر ( 74 ) ضربه شلاق خواهد بود.
ماده 544
بعض يا كل نوشته هر گاه ها يا اسناد يا اوراق يا دفاتر يا مطالبي كه در دفاتر ثبت و ضبط دولتي مندرج يا در اماكن
دولتي محفوظ يا نزد اشخاصي كه رسماً مأمور حفظ آن ها هستند سپرد ه شده باشد، ربوده يا تخريب يا بر خلاف
مقررات معدوم شود، دفتردار و مباشر ثبت و ضبط اسناد مذكور و ساير اشخاص كه به واسطه ي اهمال آن ها جرم
مذكور وقوع يافته است، به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم خواهند شد.
ماده 545
مرتكبين هر يك از انواع و اقسام جرم هاي مشروح در ماده ي فوق به حبس از سه تا شش سال محكوم خواهند
گرديد و اگر امانت دار يا مستحفظ مرتكب يكي از جرايم فوق الذكر شود به سه تا ده سال حبس محكوم خواهد
شد.
ماده 546
كه مرتكب به در صورتي عنف، مهر يا پلمپ را محو نمايد يا بشكند يا عملي مرتكب شود كه در حكم محو يا
شكستن پلمپ تلقي شود يا نوشته يا اسناد را بربايد يا معدوم كند حسب مورد به حداكثر مجازات هاي مقرر در
مواد قبل محكوم خواهد شد و اين مجازات مانع از اجراي مجازات جرايمي كه از قهر و تشدد حاصل شده است
نخواهد بود.
فصل هفتم - مقصرين فرار محبوسين قانوني و اخفاي
ماده 547
تا هر زنداني كه از زندان يا بازداشتگاه فرار نمايد به شلاق ( 74 ) ضربه يا سه تا شش ماه حبس محكوم م يشود و
اگر براي فرار درب زندان را شكسته يا آن را خراب كرده باشد، علاوه بر تأمين خسارت وارده به هر دو مجازات
محكوم خواهد شد.
تبصره: زندانياني كه مطابق آيي ننامه ي زندان ها به مرخصي رفته و خود را در موعد مقرر بدون عذر موجه معرفي
ننمايند فراري محسوب و به مجازات فوق محكوم مي گردند.
ماده 548
هر گاه مأموري كه موظف به حفظ يا ملازمت يا مراقبت متهم يا فرد زنداني بوده در انجام وظيفه مسامحه و اهمالي
نمايد كه منجر به فرار وي شود به شش ماه تا سه سال حبس يا جزاي نقدي از سه تا هجده ميليون ريال محكوم
خواهد شد.
ماده 549
يا توقيف هر كس مأمور حفظ يا مراقبت يا ملازمت زنداني شده اي باشد و مساعدت در فرار نمايد يا راه فرار او را
تسهيل كند يا براي فرار وي تباني و مواضعه نمايد به ترتيب ذيل مجازات خواهد شد:
الف- اگر توقيف شده متهم به جرمي باشد كه مجازات آن اعدام يا رجم يا صلب است و يا زنداني به يكي از اين
مجازات ها محكوم شده باشد به سه تا ده سال حبس و اگر محكوميت محكوم عليه حبس از ده سال به بالا باشد و
يا توقيف شده متهم به جرمي باشد كه مجازات آن حبس از ده سال به بالا است به يك تا پنج سال حبس و چنان
چه محكوميت زنداني و يا اتهام توقيف شده غير از موارد فوق الذكر باشد به شش ماه تا سه سال حبس محكوم
خواهد شد.
ب- اگر زنداني محكوم به قصاص يا توقيفشده متهم به قتل مستوجب قصاص باشد، عامل فرار موظف به تحويل
دادن وي مي باشد و در صورت عدم تحويل، زنداني م يشود و تا تحويل وي در زندان باقي مي ماند و چنان چه متهم
غياباً محاكمه و برائت حاصل كند و يا قتل شب هعمد يا خطئي تشخيص داده شود عامل فرار به مجازات تعيين شده
در ذيل بند (الف ) محكوم خواهد شد و اگر فراري فوت كند و يا تحويل وي ممتنع شود چنان چه محكوم به قصاص
باشد فراري دهنده به پرداخت ديه به اولياي دم مقتول محكوم خواهد شد.
ج- اگر متهم يا محكومي كه فرار كرده محكوم به امر مالي يا ديه باشد، عامل فرار علاوه بر مجازات تعيين شده در
ذيل بند الف ضامن پرداخت ديه و مال محكوم به نيز خواهد بود.
ماده 550
هر يك از مستخدمين و مأمورين دولتي كه طبق قانون مأمور دستگيري كسي بوده و در اجراي وظيفه ي دستگيري
مسامحه و اهمال كرده باشد به پرداخت يكصد هزار تا پانصد هزار ريال جزاي نقدي محكوم خواهد شد و چنان چه
مسامحه و اهمال به قصد مساعدت بوده كه منجر به فرار وي شده باشد علاوه بر مجازات مذكور به حبس از شش
ماه تا سه سال محكوم مي شود.
ماده 551
اگر عامل فرار از مأمورين مذكور در ماد هي ( 549 ) نباشد و عامداً موجبات فرار اشخاصي كه قانوناً زنداني يا
دستگير شده اند را فراهم آورد به طريق ذيل مجازات خواهد شد.
الف- چنان چه زنداني محكوم به اعدام يا حبس دائم يا رجم يا صلب بوده مجازات او يك تا سه سال حبس و اگر
زنداني متهم به جرمي بوده كه مجازات آن اعدام يا رجم يا صلب است مجازات از شش ماه تا دو سال حبس و
چنان چه محكوميت زنداني و يا مجازات قانوني توقيف شده غير از موارد فو قالذكر باشد مجازات او سه ماه تا يك
سال حبس خواهد بود.
ب- اگر زنداني محكوم به قصاص باشد عامل فرار موظف به تحويل دادن وي مي باشد و در صورت عدم تحويل،
زنداني م يشود و تا تحويل وي در زندان باقي مي ماند. چنانچه فراري فوت كند و يا تحويل وي ممتنع شود
فراري دهنده به پرداخت ديه به اولياي دم مقتول محكوم خواهد شد.
ماده 552
هر كس به شخص زنداني يا توقيف شده براي مساعدت به فرار اسلحه بدهد به حبس از دو تا پنج سال محكوم
مي شود.
ماده 553
مر به هر كس شخصي را كه قانوناً دستگير شده و فرار كرده يا كسي را كه متهم است به ارتكاب جرمي و قانوناً ا
دستگيري او شده است مخفي كند يا وسايل فرار او را فراهم كند به ترتيب ذيل مجازات خواهد شد:
چنان چه كسي كه فرار كرده محكوم به اعدام يا رجم يا صلب يا قصاص نفس و اطراف و يا قطع يد بوده مجازات
مخفي كننده يا كم ككننده ي او در فرار، حبس از يك تا سه سال است و اگر محكوم به حبس دائم يا متهم به
جرمي بوده كه مجازات آن اعدام يا صلب است محكوم به شش ماه تا دو سال حبس خواهد شد و در ساير حالات
مجازات مرتكب يك ماه تا يك سال حبس خواهد بود.
تبصره: در صورتي كه احراز شود فرد فراري دهنده و يا مخفي كننده يقين به بي گناهي فرد متهم يا زنداني داشته و
در دادگاه نيز ثاب ت شود از مجازات معاف خواهد شد.
ماده 554
هر كس از وقوع جرمي مطلع شده و براي خلاصي مجرم از محاكمه و محكوميت مساعدت كند از قبيل اين كه براي
او منزل تهيه كند يا ادل هي جرم را مخفي نمايد يا براي تبرئه ي مجرم ادله ي جعلي ابراز كند حسب مورد به يك تا
سه سال حبس محكوم خواهد شد.
تبصره: در موارد مذكور در ماده ي ( 553 ) و اين ماده در صورتي كه مرتكب از اقارب درجه اول متهم باشد مقدار
مجازات در هر مورد از نصف حداكثر تعيين شده بيشتر نخواهد بود.
فصل هشتم - مشاغل غصب عناوين و
ماده 555
نتظامي كه هر كس بدون سمت رسمي يا اذن از طرف دولت خود را در مشاغل دولتي اعم از كشوري يا لشكري و ا
از نظر قانون مربوط به او نبوده است دخالت دهد يا معرفي نمايد به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم خواهد شد
و چنان چه براي دخالت يا معرفي خود در مشاغل مزبور، سندي جعل كرده باشد مجازات جعل را نيز خواهد
داشت .
ماده 556
هر كس بدون مجوز و به صورت علني لبا سهاي رسمي مأموران نظامي يا انتظامي جمهوري اسلامي ايران يا
نشان ها، مدال ها يا ساير امتيازات دولتي را بدون تغيير يا با تغيير جزئي كه موجب اشتباه شود مورد استفاده قرار
دهد در صورتي كه عمل او به موجب قانون ديگري مستلزم مجازات شديدتري نباشد به حبس از سه ماه تا يك
سال و يا جزاي نقدي از يك ميليون و پانصد هزار ريال تا شش ميليون ريال محكوم خواهد شد و در صورتي كه از
اين عمل خود سوءاستفاده كرده باشد به هر دو مجازات محكوم خواهد شد.
تبصره: استفاده از البسه و اشياي مذكور در اين ماده در اجراي هنرهاي نمايشي مشمول مقررات اين ماده نخواهد
بود.
ماده 557
هر كس علني و به صورت غير مجاز لبا سهاي رسمي يا متحدالشكل مأموران كشورهاي بيگانه يا نشان ها يا
مدال ها يا ساير امتيازات دول تهاي خارجي در ايران را مورد استفاده قرار دهد به شرط معامله ي متقابل و يا در
صورتي كه موجب اختلال در نظ م عمومي گردد مشمول مقررات ماد هي فوق است .
فصل نهم - تخريب اموال تاريخي ، فرهنگي
ماده 558
محوطه هر كس به تمام يا قسمتي از ابنيه، اماكن، ها و مجموعه هاي فرهنگي-تاريخي يا مذهبي كه در فهرست آثار
ملي ايران به ثبت رسيده است، يا تزئينات، ملحقات، تأسيسات، اشيا و لوازم و خطوط و نقوش منصوب يا موجود
در اماكن مذكور ك ه مستقلاً نيز واجد حيثيت فرهنگي-تاريخي يا مذهبي باشد، خراب ي وارد آورد علاوه بر جبران
خسارات وارده به حبس از يك الي ده سال محكوم م يشود.
ماده 559
فرهنگي هر كس اشيا و لوازم و همچنين مصالح و قطعات آثار -تاريخي را از موزه ها و نمايشگا هها، اماكن تاريخي و
مذهبي و ساير اماكني كه تحت حفاظت يا نظارت دولت است، سرقت كند يا با علم به مسروقه بودن، اشياي مذكور
را بخرد يا پنهان دارد در صورتي كه مشمول مجازات حد سرقت نگردد علاوه بر استرداد آن به حبس از يك تا پنج
سال محكوم مي شود.
ماده 560
هر كس بدون اجازه از سازمان ميراث فرهنگي كشور، يا با تخلف از ضوابط مصوب و اعلام شده از سوي سازمان
مذكور در حريم آثار فرهنگي-تاريخي مذكور در اين ماده مبادرت به عملياتي نمايد كه سبب تزلزل بنيان آن ها
شود، يا در نتيج هي آن عمليات به آثار و بناهاي مذكور خرابي يا لطمه وارد آيد، علاوه بر رفع آثار تخلف و پرداخت
خسارات وارده به حبس از يك تا سه سال محكوم مي شود.
ماده 561
هر گونه اقدام به خارج كردن اموال تاريخي-فرهنگي از كشور هر چند به خارج كردن آن نينجامد قاچاق محسوب
و مرتكب علاوه بر استرداد اموال به حبس از يك تا سه سال و پرداخت جريمه ي معادل دو برابر قيمت اموال
موضوع قاچاق محكوم مي گردد.
تبصره: تشخيص ماهيت تاريخي-فرهنگي به عهده سازمان ميراث فرهنگي كشور م يباشد.
ماده 562
هر گونه حفاري و كاوش به قصد به دست آوردن اموال تاريخي-فرهنگي ممنوع بوده و مرتكب به حبس از شش
ماه تا سه سال و ضبط اشياي مكشوفه به نفع سازمان ميراث فرهنگي كشور و آلات و ادوات حفاري به نفع دولت
محكوم مي شود. چنان چه حفاري در اماكن و محوط ههاي تاريخي كه در فهرست آثار ملي به ثبت رسيده است يا
در بقاع متبركه و اماكن مذهبي صورت گيرد علاوه بر ضبط اشياي مكشوفه و آلات و ادوات حفاري، مرتكب به
حداكثر مجازات مقرر محكوم مي شود.
تبصره 1 : هر كس اموال تاريخي-فرهنگي موضوع اين ماده را حسب تصادف به دست آورد و طبق مقررات سازمان
ميراث فرهنگي كشور نسبت به تحويل آن اقدام ننمايد به ضبط اموال مكشوفه محكوم مي گردد.
تبصره 2: خريد و فروش اموال تاريخي-فرهنگي حاصله از حفاري غيرمجاز ممنوع است و خريدار و فروشنده
علاوه برضبط اموال فرهنگي مذكور، به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم مي شوند. هر گاه فروش اموال مذكور
تحت هر عنوان از عناوين به طور مستقيم يا غيرمستقيم به اتباع خارجي صورت گيرد، مرتكب به حداكثر مجازات
مقرر محكوم مي شود.
ماده 563
تپه هر كس به اراضي و ها و اماكن تاريخي و مذهبي كه به ثبت آثار ملي رسيده و مالك خصوصي نداشته باشد
تجاوز كند به شش ماه تا دو سال حبس محكوم م يشود مشروط بر آن كه سازمان ميراث فرهنگي كشور قبلاً
حدود مشخصات اين قبيل اماكن و مناطق را در محل تعيين و علامتگذاري كرده باشد.
ماده 564
هر كس بدون اجازه ي سازمان ميراث فرهنگي و برخلاف ضوابط مصوب اعلام شده از سوي سازمان مذكور به
مرمت يا تعمير، تغيير، تجديد و توسعه ي ابنيه يا تزئينات اماكن فرهنگي-تاريخي ثبت شده در فهرست آثار ملي
مبادرت نمايد، به حبس از شش ماه تا دو سال و پرداخت خسارت وارده محكوم م يگردد.
ماده 565
فرهنگي هر كس بر خلاف ترتيب مقرر در قانون حفظ آثار ملي، اموال -تاريخي غيرمنقول ثب تشده در فهرست
آثار ملي رابا علم و اطلاع از ثبت آن به نحوي به ديگران انتقال دهد به حبس از سه ماه تا يك سال محكوم
مي شود.
ماده 566
هر كس نسبت به تغيير نحوه ي استفاده از ابنيه، اماكن و محوطه هاي مذهبي-فرهنگي و تاريخي كه در فهرست
آثار ملي ثبت شد هاند، بر خلاف شئونات اثر و بدون مجوز از سوي سازمان ميراث فرهنگي كشور اقدام نمايد علاوه
بر رفع آثار تخلف و جبران خسارت وارده به حبس از سه ماه تا يكسال محكوم مي شود.
ماده 567
كليه در ي جرايم مذكور در اين فصل، سازمان ميراث فرهنگي يا ساير دواير دولتي برحسب مورد شاكي يا مدعي
خصوصي محسوب مي شود.
ماده 568
در مورد جرايم مذكور در اين فصل كه به وسيله ي اشخاص حقوقي انجام شود هر يك از مديران و مسئولان كه
دستوردهنده باشند، برحسب مورد به مجازات هاي مقرر محكوم مي شوند.
تبصره: اموال فرهنگي-تاريخي حاصله از جرايم مذكور در اين فصل تحت نظر سازمان ميراث فرهنگي كشور
توقيف و در كليه مواردي كه حكم به ضبط و استرداد اموال، وسايل، تجهيزات و خسارات داده مي شود به نفع
سازمان ميراث فرهنگي كشور مورد حكم قرار خواهد گرف ت.
ماده 569
كليه در ي موارد اين فصل در صورتي كه ملك مورد تخريب، ملك شخصي بوده و مالك از ثبت آن به عنوان آثار
ملي بي اطلاع باشد از مجازا تهاي مقرر در مواد فوق معاف خواهد بود.
فصل دهم - تقصيرات مقامات و مأمورين دولتي
ماده 570
هر يك از مقامات و مأمورين دولتي كه بر خلاف قانون، آزادي شخصي افراد ملت را سلب كند يا آنان را از حقوق
مقرر در قانون اساسي محروم نمايد علاوه بر انفصال از خدمت و محروميت سه تا پنج سال از مشاغل دولتي به
حبس از شش ماه تا سه سال محكوم خواهد شد.
ماده 571
هر گاه اقداماتي كه بر خلاف قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مي باشد بر حسب امضاي ساختگي وزير يا
مأمورين دولتي به عمل آمده باشد، مرتكب و كساني كه عالماً آن را به كاربرده باشند به حبس از سه تا ده سال
محكوم خواهند شد.
م اده 572
هر گاه شخصي بر خلاف قانون حبس شده باشد و در خصوص حبس غيرقانوني خود شكايت به ضابطين دادگستري
يا مأمورين انتظامي نموده و آنان شكايت او را استماع نكرده باشند و ثابت ننمايند كه تظلم او را به مقامات
ذي صلاح اعلام و اقدامات لازم را معمول داشت هاند به انفصال دائم از همان سمت و محروميت از مشاغل دولتي به
مدت سه تا پنج سال محكوم خواهند شد.
ماده 573
اگر مسئولين و مأمورين بازداشتگاه ها و ندامتگاه ها بدون اخذ برگ بازداشت صادره از طرف مراجع و مقامات
صلاحيت دار، شخصي را به نام زنداني بپذيرند به دو ماه تا دو سال حبس محكوم خواهند شد.
ماده 574
اگر مسئولين و مأمورين بازداشتگاه ها و ندامتگاه ها ارائه دادن يا تسليم كردن زنداني به مقامات صالح قضايي يا از
ارائه دادن دفاتر خود به اشخاص مزبور امتناع كنند يا از رسانيدن تظلمات محبوسين به مقامات صالح ممانعت يا
خودداري نمايند مشمول ماده ي قبل خواهند بود مگر اين كه ثابت نمايند كه به موجب امر كتبي رسمي از طرف
رئيس مستقيم خود، مأمور به آن بوده اند كه در اين صورت مجازات مزبور درباره ي آمر مقرر خواهد شد.
ماده 575
هر گاه مقامات قضايي يا ديگر مأمورين ذ يصلاح بر خلاف قانون توقيف يا دستور بازداشت يا تعقيب جزايي يا قرار
مجرميت كسي را صادر نمايند به انفصال دائم از سمت قضايي و محروميت از مشاغل دولتي به مدت پنج سال
محكوم خواهند شد.
ماده 576
صاحب چنان چه هر يك از منصبان و مستخدمين و مأمورين دولتي و شهردار يها در هر رتبه و مقامي كه باشد از
مقام خود سوءاستفاده نموده و از اجراي اوامر كتبي دولتي يا اجراي قوانين مملكتي و يا اجراي احكام يا اوامر
مقامات قضايي يا هر گونه امري كه از طرف مقامات قانوني صادر شده باشد جلوگيري نمايد به انفصال از خدمات
دولتي از يك تا پنج سال محكوم خواهد شد.
ماده 577
چه چنان مستخدمين و مأمورين دولتي اعم از استانداران و فرمانداران و بخشداران يا معاونان آن ها و مأمورين
انتظامي در غير موارد حكميت در اموري كه در صلاحيت مراجع قضايي است دخالت نمايند و با وجود اعتراض
متداعيين يا يكي از آن ها يا اعتراض مقامات صلاحي تدار قضايي رفع مداخله ننمايند به حبس از دو ماه تا سه سال
محكوم خواهند شد.
ماده 578
قضايي يا غيرقضايي هر يك از مستخدمين و مأمورين دولتي براي اين كه متهمي را مجبور به اقرار كند او را اذيت
و آزار بدني نمايد علاوه بر قصاص يا پرداخت ديه حسب مورد به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم م يگردد و
چنان چه كسي در اين خصوص دستور داده باشد فقط دستوردهنده به مجازات حب س مذكور محكوم خواهد شد و
اگر متهم به واسط هي اذيت و آزار فوت كند، مباشر مجازات قاتل و آمر مجازات آمر قتل را خواهد داش ت.
ماده 579
سخت چنان چه هر يك از مأمورين دولتي محكومي را تر از مجازاتي كه مورد حكم است مجازات كند يا مجازاتي
كند كه مورد حكم نبوده است به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم خواهد شد و چنان چه اين عمل به دستور
فرد ديگري انجام شود فقط آمر به مجازات مذكور محكوم م يشود و چنان چه اين عمل موجب قصاص يا ديه باشد
مباشر به مجازات آن نيز محكوم مي گردد و اگر اقدام مزبور متضمن جرم ديگري نيز باشد مجازات همان جرم
حسب مورد نسبت به مباشر يا آمر اجرا خواهد شد.
ماده 580
هر يك از مستخدمين و مأمورين قضايي يا غيرقضايي يا كسي كه خدمت دولتي به او ارجاع شده باشد بدون
ترتيب قانوني به منزل كسي بدون اجازه و رضاي صاحب منزل داخل شود به حبس از يك ماه تا يك سال محكوم
خواهد شد مگر اينكه ثابت نمايد به امر يكي از رؤساي خود كه صلاحيت حكم را داشته است مكره به اطاعت امر
او بوده، اقدام كرده است كه در اين صورت مجازات مزبور در حق آمر اجرا خواهد شد و اگر مرتكب يا سبب وقوع
جرم ديگري نيز باشد مجازات آن را نيز خواهد ديد و چنان چه اين عمل در شب واقع شود مرتكب يا آمر به
حداكثر مجازات مقرر محكوم خواهد شد.
ماده 581
صاحب هر يك از منصبان و مستخدمين و مأمورين دولتي كه با سوءاستفاده از شغل خود به جبر و قهر مال يا حق
كسي را بخرد يا بدون حق بر آن مسلط شود يا مالك را اكراه به فروش به ديگري كند علاوه بر رد عين مال يا
معادل نقدي قيمت مال يا حق، به مجازات حبس از يك سال تا سه سال يا جزاي نقدي از شش تاهجده ميليون
ريال محكوم مي گردد.
ماده 582
م هر يك از مستخدمين و مأمورين دولتي، راسلات يا مخابرات يا مكالمات تلفني اشخاص را در غير مواردي كه
قانون اجازه داده حسب مورد مفتوح يا توقيف يا معدوم يا بازرسي يا ضبط يا استراق سمع نمايد يا بدون اجازه
صاحبان آن ها مطالب آن هارا افشا نمايد به حبس از يك سال تا سه سال و يا جزاي نقدي از شش تا هجده ميليون
ريال محكوم خواهد شد.
ماده 583
مسلح هر كس از مقامات يا مأمورين دولتي يا نيروهاي يا غير آن ها بدون حكمي از مقامات صلاحي تدار در غير
مواردي كه در قانون جلب يا توقيف اشخاص را تجويز نموده، شخصي را توقيف يا حبس كند يا عنفاً در محلي
مخفي نمايد به يك تا سه سال حبس يا جزاي نقدي از شش تا هجده ميليون ريال محكوم خواهد شد.
ماده 584
كسي كه با علم و اطلاع براي ارتكاب جرم مذكور در ماده ي فوق مكاني تهيه كرده و بدين طريق معاونت با مرتكب
نموده باشد به مجازات حبس از سه ماه تا يك سال يا جزاي نقدي از يك ميليون و پانصد هزار ريال تا شش
ميليون ريال محكوم خواهد شد.
ماده 585
به اگر مرتكب يا معاون قبل از آن كه تعقيب شود شخص توقيف شده را رها كند يا اقدام لازم جهت رها شدن وي
عمل آورد در صورتي كه شخص مزبور را زياده از پنج روز توقيف نكرده باشد مجازات او حبس از دو تا شش ماه
خواهد بود.
ماده 586
هر گاه مرتكب براي ارتكاب جرايم مذكور در ماده ( 583 ) اسم يا عنوان مجعول يا اسم و علامت مأمورين دولت يا
لباس منتسب به آنان را به تزوير اختيار كرده يا حكم جعلي ابراز نموده باشد علاوه بر مجازات ماده ي مزبور به
مجازات جعل يا تزوير محكوم خواهد شد.
ماده 587
قبل توقيف چنان چه مرتكب جرايم مواد شده يا محبوس شده يا مخفي شده را تهديد به قتل نموده يا شكنجه و
آزار بدني وارد آورده باشد علاوه بر قصاص يا پرداخت ديه حسب مورد به يك تا پنج سال حبس و محروميت از
خدمات دولتي محكوم خواهد شد.
فصل يازدهم - ارتشا و ربا و كلاهبرداري
ماده 588
كه هر يك از داوران و مميزان و كارشناسان اعم از اين توسط دادگاه معين شده باشد يا توسط طرفين، چنان چه
در مقابل اخذ وجه يا مال به نفع يكي از طرفين اظهار نظر يا اتخاذ تصميم نمايد به حبس از شش ماه تا دو سال يا
مجازات نقدي از سه تا دوازده ميليون ريال محكوم و آنچه گرفته است به عنوان مجازات مؤدي به نفع دولت ضبط
خواهد شد.
ماده 589
در صورتي كه حكام محاكم به واسطه ي ارتشا حكم به مجازاتي اشد از مجازات مقرر در قانون داده باشند علاوه بر
مجازات ارتشا حسب مورد به مجازات مقدار زايدي كه مورد حكم واقع شده محكوم خواهند شد.
ماده 590
اگر رشوه به صورت وجه نقد نباشد بلكه مالي بلاعوض يا به مقدار فاحش ارزان تر از قيمت معمولي يا ظاهراً به
قيمت معمولي و واقعاً به مقدار فاحشي كمتر از قيمت به مستخدمين دولتي اعم از قضايي و اداري به طور مستقيم
يا غيرمستقيم منتقل شود يا براي همان مقاصد، مالي به مقدار فاحشي گرا نتر از قيمت از مستخدمين يا مأمورين
مستقيم يا غيرمستقيم خريداري گردد، مستخدمين و مأمورين مزبور مرتشي و طرف معامله را شي محسوب
مي شود.
ماده 591
هر گاه ثابت شود كه راشي براي حفظ حقوق حقه خود ناچار از دادن وجه يا مالي بوده تعقيب كيفري ندارد و وجه
يا مالي كه داده به او مسترد م يگردد.
ماده 592
هر كس عالماً و عامداً براي اقدام به امري يا امتناع از انجام امري كه از وظايف اشخاص مذكور در ماده ( 3) قانون
1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام مي باشد /9/ تشديد مجازات مرتكبين ارتشا، اختلاس و كلاهبرداري مصوب 15
وجه يا مالي يا سند پرداخت وجه يا تسليم مالي را مستقيم يا غيرمستقيم بدهد در حكم راشي است و به عنوان
مجازات علاوه بر ضبط مال، ناشي از ارتشا به حبس از شش ماه تا سه سال و يا تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم
مي شود.
تبصره: در صورتي كه رشوه دهنده براي پرداخت رشوه مضطر بود ه و يا پرداخت آن را گزارش دهد يا شكايت نمايد
از مجازات حبس مزبور معاف خواهد بود و مال به وي مسترد م يگردد.
ماده 593
قبيل هر كس عالماً و عامداً موجبات تحقق جرم ارتشا از مذاكره، جلب موافقت يا وصول و ايصال وجه يا مال يا
سند پرداخت وجه را فراهم نمايد به مجازات راشي برحسب مورد محكوم مي شود.
ماده 594
مجازات شروع به عمل ارتشا در هر مورد حداقل مجازا ت مقرر در آن مورد اس ت.
ماده 595
هر نوع توافق بين دو يا چند نفر تحت هر قراردادي از قبيل بيع، قرض، صلح و امثال آن جنسي را با شرط اضافه با
همان جنس مكيل و موزون معامله نمايد و يا زايد بر مبلغ پرداختي، دريافت نمايد ربا محسوب و جرم شناخته
مي شود. مرتكبين اعم از ربادهنده، رباگيرنده و واسطه بين آ نها علاوه بر رد اضافه به صاحب مال به شش ماه تا
سه سال حبس و تا ( 74 ) ضربه شلاق و نيز معادل مال مورد ربا به عنوان جزاي نقدي محكوم مي گردند.
تبصره 1: در صورت معلوم نبودن صاحب مال، مال مورد ربا از مصاديق اموال مجهو لالمالك بوده و در اختيار ولي
فقيه قرار خواهد گرفت .
تبصره 2: هر گاه ثابت شود ربادهنده در مقام پرداخت وجه يا مال اضافي مضطر بوده از مجازات مذكور در اين ماده
معاف خواهد شد.
تبصره 3: هر گاه قرارداد مذكور بين پدر و فرزند يا زن و شوهر منعقد شود يا مسلمان از كافر ربا دريافت كند
مشمول مقررات اين ماده نخواهد بود.
ماده 596
غي هر كس با استفاده از ضعف نفس شخصي يا هوي و هوس او يا حوايج شخصي افراد ر رشيد به ضرر او نوشته يا
سندي اعم از تجاري يا غيرتجاري از قبيل برات، سفته، چك، حواله، قبض و مفاصاحساب و يا هر گونه نوشته اي كه
موجب التزام وي يا برائت ذمه ي گيرنده ي سند يا هر شخص ديگر م يشود به هر نحو تحصيل نمايد علاوه بر جبران
خسارات مالي به حبس از شش ماه تا دو سال و از يك ميليون تا ده ميليون ريال جزاي نقدي محكوم مي شود و
اگر مرتكب، ولايت يا وصايت يا قيمومت بر آن شخص داشته باشد مجازات وي علاوه بر جبران خسارات مالي از
سه تا هفت سال حبس خواهد بود.
فصل دوازدهم - امتناع از انجام وظايف قانوني
ماده 597
هر ي ك از مقامات قضايي كه شكايت و تظلمي مطابق شرايط قانوني نزد آ نها برده شود و با وجود اينكه رسيدگي
به آن ها از وظايف آنان بوده به هر عذر و بهانه اگر چه به عذر سكوت يا اجما ل يا تناقض قانون از قبول شكايت يا
رسيدگي به آن امتناع كند يا صدور حكم را بر خلاف قانون به تأخير اندازد يا بر خلاف صري ح قانون رفتار كند،
دفعه ي اول از شش ماه تا يك سال و در صورت تكرار به انفصال دائم از شغل قضايي محكوم مي شود و در هر
صورت به تأديه خسارات وارده نيز محكوم خواهد شد.
هم فصل سيزد - تعديات مأمورين دولتي نسبت به دولت
ماده 598
هر يك از كارمندان و كاركنان ادارات و سازمان ها يا شوراها و يا شهرداري ها و مؤسسات و شرك تهاي دولتي و يا
وابسته به دولت و يا نهادهاي انقلابي و بنيادها و مؤسساتي كه زير نظر ولي فقيه اداره م يشوند و ديوان محاسبات
و مؤسساتي كه به كمك مستمر دولت اداره مي شوند و يا دارندگان پايه ي قضايي و به طور كلي اعضا و كاركنان
قواي سه گانه و همچنين نيروهاي مسلح و مأمورين به خدمات عمومي اعم از رسمي و غيررسمي وجوه نقدي يا
مطالبات يا حوالجات يا سهام و ساير اسناد و اوراق بهادار يا ساير اموال متعلق به هر يك از سازما نها و مؤسسات
فوق الذكر يا اشخاصي كه بر حسب وظيفه به آن ها سپرده شده است را مورد استفاده غيرمجاز قرار دهد بدون آن
كه قصد تملك آن ها را به نفع خود يا ديگري داشته باشد، متصرف غيرقانوني محسوب و علاوه بر جبران خسارات
وارده و پرداخت اجر تالمثل به شلاق تا ( 74 ) ضربه محكوم م يشود و در صورتي كه منتفع شده باشد علاوه بر
مجازات مذكور به جزاي نقدي معادل مبلغ انتفاعي محكوم خواهد شد و همچنين است در صورتي كه به علت
اهمال يا تفريط موجب تضييع اموال و وجوه دولتي گردد و يا آن را به مصارفي برساند كه در قانون اعتباري براي
آن منظور نشده يا در غير مورد معين يا زايد بر اعتبار مصرف نموده باشد.
ماده 599
هر شخصي عهده دار انجام معامله يا ساختن چيزي يا نظارت در ساختن يا امر به ساختن آن براي هر يك از ادارات
و سازمان ها و مؤسسات مذكور در ماده ( 598 ) بوده است به واسطه تدليس در معامله از جهت تعيين مقدار يا
صفت يا قيمت بيش از حد متعارف مورد معامله يا تقلب در ساختن آن چيز نفعي براي خود يا ديگري تحصيل كند
علاوه بر جبران خسارات وارده به حبس از ش ش ماه تا پنج سال محكوم خواهد شد.
ماده 600
يني كه هر يك از مسئولين دولتي و مستخدمين و مأمور مأمور تشخيص يا تعيين يا محاسبه يا وصول وجه يا مالي
به نفع دولت است بر خلاف قانون يا زياده بر مقررات قانوني اقدام و وجه يا مالي اخذ يا امر به اخذ آن نمايد به
حبس از دو ماه تا يك سال محكوم خواهد شد. مجازات مذكور در اين ماده در مورد مسئولين و مأمورين شهرداري
نيز مجري است و در هر حال آن چه برخلاف قانون و مقررات اخذ نموده است به ذ يحق مسترد م يگردد.
ماده 601
هر يك از مستخدمين و مأمورين دولتي كه برحسب مأموريت خود اشخاص را اجير يا استخدام كرده يا مباشرت
حمل و نقل اشيايي را نموده باشد و تمام يا قسمتي از اجرت اشخاص يا اجرت حمل و نقل را كه توسط آنان به عمل
آمده است به حساب دولت آورده ولي نپرداخته باشد به انفصال موقت از سه ماه تا سه سال محكوم م يشود و
همين مجازات مقرر است درباره ي مستخدميني كه اشخاص را به بيگاري گرفته و اجرت آ نها را خود برداشته و به
حساب دولت منظور نموده است و در هر صورت بايد اجرت مأخوذه را به ذ يحق مسترد نمايد.
ماده 602
جير هر يك از مستخدمين و مأمورين دولتي كه برحسب مأموريت خود حق داشته است اشخاصي را استخدام و ا
كند و بيش از عد هاي كه اجير يا استخدام كرده است به حساب دولت منظور نمايد يا خدمه شخصي خود را جزء
خدمه دولت محسوب نمايد و حقوق آن ها را به حساب دولت منظور بدارد به شلاق تا ( 74 ) ضربه و تأديه مبلغي كه
به ترتيب فوق به حساب دولت منظور داشته است محكوم خواهد گرديد.
ماده 603
هر يك از كارمندان و كاركنان و اشخاص عهد هدار وظيفه مديريت و سرپرستي در وزارتخانه ها و ادارات و
سازمان هاي مذكور در ماده ( 598 ) كه بالمباشره يا به واسطه در معاملات و مزايده ها و مناقص هها و تشخيصات و
امتيازات مربوط به دستگاه متبوع ، تحت هر عنواني اعم از كميسيون يا ح قالزحمه و حق العمل يا پاداش براي خود
يا ديگري نفعي در داخل يا خارج كشور از طريق توافق يا تفاهم يا ترتيبات خاص يا ساير اشخاص يا نمايندگان و
شعب آن ها منظور دارد يا بدون مأموريت از طرف دستگاه متبوعه بر عهده آن چيزي بخرد يا بسازد يا در موقع
پرداخت وجوهي كه حسب وظيفه به عهده او بوده يا تفريغ حسابي كه بايد به عمل آورد براي خود يا ديگري نفعي
منظور دارد به تأديه دو برابر وجوه و منافع حاصله از اين طريق محكوم مي شود و در صورتي كه عمل وي موجب
تغيير در مقدار يا كيفيت مورد معامله يا افزايش قيمت تمام شده ي آن گردد به حبس از شش ماه تا پنج سال و يا
مجازات نقدي از سه تا سي ميليون ريال نيز محكوم خواهد شد.
ماده 604
نوشته هر يك از مستخدمين دولتي اعم از قضايي و اداري، ها و اوراق و اسنادي كه حسب وظيفه به آنان سپرده
شده يا براي انجام وظايفشان به آن ها داده شده است را معدوم يا مخفي نمايد يا به كسي بدهد كه به لحاظ قانون
از دادن به آن كس ممنوع مي باشد علاوه بر جبران خسارت وارده به حبس از سه ماه تا ي ك سال محكوم خواهد
شد.
ماده 605
هر يك از مأمورين ادارات و مؤسسات مذكور در ماد هي ( 598 ) كه از روي غرض و بر خلاف حق درباره يكي از
طرفين اظهار نظر يا اقدامي كرده باشد به حبس تا سه ماه يا مجازات نقدي تا مبلغ يك ميليون و پانصد هزار ريال
و جبران خسارت وارده محكوم خواهد شد.
ماده 606
هر يك از رؤسا يا مديران يا مسئولين سازما نها و مؤسسات مذكور در ماده ( 598 ) كه از وقوع جرم ارتشا يا
اختلاس يا تصرف غيرقانوني يا كلاهبرداري يا جرايم موضوع مواد ( 599 ) و ( 603 ) در سازمان يا مؤسسات تحت
اداره يا نظارت خود مطلع شد ه و مراتب را حسب مورد به مراجع صلاحيتدار قضايي يا اداري اعلام ننمايد علاوه بر
حبس از شش ماه تا دو سال به انفصال موقت از شش ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.
فصل چهاردهم - تمرد نسبت به مأمورين دولت
ماده 607
كه با ع هر گونه حمله يا مقاومتي لم و آگاهي نسبت ب ه مأمورين دولت در حين انجام وظيفه آنان به عمل آيد تمرد
محسوب م يشود و مجازات آن به شرح ذيل است :
1- هر گاه متمرد به قصد تهديد اسلحه خود را نشان دهد، حبس از شش ماه تا دو سال .
-2 يك تا سه هر گاه متمرد در حين اقدام دست به اسلحه برد، حبس از سال .
3- در ساير موارد حبس از سه ماه تا يك سا ل.
تبصره: اگر متمرد در هنگام تمرد مرتكب جرم ديگري هم بشود به مجازات هر دو جرم محكوم خواهد شد.
فصل پانزدهم - هتك حرمت اشخاص
ماده 608
( توهين به افراد از قبيل فحاشي و استعمال الفاظ ركيك چنان چه موجب حد قذف نباشد به مجازات شلاق تا ( 74
ضربه و يا پنجاه هزار تا يك ميليون ريال جزاي نقدي خواهد بود.
ماده 609
مجلس هر كس با توجه به سمت، يكي از رؤساي سه قوه يا معاونان رئيس جمهور يا وزرا يا يكي از نمايندگان
شوراي اسلامي يا نمايندگان مجلس خبرگان يا اعضاي شوراي نگهبان يا قضات يا اعضاي ديوان محاسبات يا
كاركنان وزارتخانه ها و مؤسسات و شرك تهاي دولتي و شهرداري ها در حال انجام وظيفه يا به سبب آن توهين
نمايد به سه تا شش ماه حبس و يا تا ( 74 ) ضربه شلاق و يا پنجاه هزار تا يك ميليون ريال جزاي نقدي محكوم
مي شود.
فصل شانزدهم - اجتماع و تباني براي ارتكاب جرايم
ماده 610
مرتكب شوند يا هرگاه دو نفر يا بيشتر اجتماع و تباني نمايند كه جرايمي بر ضد امنيت داخلي يا خارج كشور
وسايل ارتكاب آن را فراهم نمايند در صورتي كه عنوان محارب بر آنان صادق نباشد به دو تا پنج سال حبس
محكوم خواهند شد.
ماده 611
تباني بنمايند كه عليه هر گاه دو نفر يا بيشتر اجتماع و اعراض يا نفوس يا اموال مردم اقدام نمايند و مقدمات
اجرايي را ه م تدارك ديده باشند ولي بدون اراد هي خود موفق به اقدام نشوند حسب مراتب به حبس از شش ماه تا
سه سال محكوم خواهند شد.
فصل هفدهم - عليه جرايم اشخاص و اطفال
ماده 612
يا شاكي هر كس مرتكب قتل عمد شود و شاكي نداشته داشته ولي از قصاص گذشت كرده باشد و يا به هر علت
قصاص نشود در صورتي كه اقدام وي موجب اخلال در نظم و صيانت و امنيت جامعه يا بيم تجري مرتكب يا ديگران
گردد دادگاه مرتكب را به حبس از سه تا ده سال محكوم مي نمايد.
تبصره: در اين مورد معاونت در قتل عمد موجب حبس از يك تا پنج سال خواهد بود.
ماده 613
حبس هر گاه كسي شروع به قتل عمد نمايد ولي نتيجه منظور بدون اراده وي محقق نگردد به شش ماه تا سه سال
تعزيري محكوم خواهد شد.
ماده 614
هر كس عمداً به ديگري جرح يا ضربي وارد آورد كه موجب نقصان يا شكستن يا از كار افتادن عضوي از اعضا يا
منتهي به مرض دائمي يا فقدان يا نقص يكي از حواس يا منافع يا زوال عقل مجني عليه گردد در مواردي كه قصاص
امكان نداشته باشد چنانچه اقدام وي موجب اخلال در نظم و صيانت و امنيت جامعه يا بيم تجري مرتكب يا
ديگران گردد به دو تا پنج سال حبس محكوم خواهد شد و در صورت درخواست مجن يعليه مرتكب به پرداخت
ديه نيز محكوم مي شود.
تبصره: در صورتي كه جرح وارده منتهي به ضايعات فوق نشود و آلت جرح اسلحه يا چاقو و امثال آن باشد مرتكب
به سه ماه تا يك سال حبس محكوم خواهد شد.
ماده 615
هر گاه عده اي با يكديگر منازعه نمايند هر يك از شرك تكنندگان در نزاع حسب مورد به مجازات زير محكوم
مي شوند:
1- در صورتي كه نزاع منتهي به قتل شود به حبس از يك تا سه سال .
-2 تا سه در صورتي كه منتهي به نقص عضو شود به حبس از شش ماه سال .
3- در صورتي كه منتهي به ضرب و جرح شود به حبس از سه ماه تا يك سال .
تبصره 1: در صورتي كه اقدام شخص، دفاع مشروع تشخيص داده شود مشمول اين ماده نخواهد بود.
تبصره 2 : مجازات هاي فوق مانع اجراي مقررات قصاص يا ديه حسب مورد نخواهد شد.
ماده 616
كه قت در صورتي ل غيرعمد به واسطه ي ب ياحتياطي يا ب يمبالاتي يا اقدام به امري كه مرتكب در آن مهارت نداشته
است يا به سبب عدم رعايت نظامات واقع شود مسبب به حبس از يك تاسه سال و نيز به پرداخت ديه در صورت
مطالبه از ناحيه اولياي دم محكوم خواهد شد مگر اين كه خطاي محض باشد.
تبصر ه: مقررات اين ماده شامل قتل غيرعمد در اثر تصادف رانندگي نمي گردد.
ماده 617
هر كس به وسيله ي چاقو و يا هر نوع اسلحه ي ديگر تظاهر يا قدر تنمايي كند يا آن را وسيله مزاحمت اشخاص يا
اخاذي يا تهديد قرار دهد يا با كسي گلاويز شود در صورتي كه از مصاديق محارب نباشد به حبس از شش ماه تا دو
سال و تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم خواهد شد.
ماده 618
عمومي هر كس با هياهو و جنجال يا حركات غيرمتعارف يا تعرض به افراد موجب اخلال نظم و آسايش و آرامش
گردد يا مردم را از كسب و كار باز دارد به حبس از سه ماه تا يك سال و تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم خواهد شد.
ماده 619
حيثيت هر كس در اماكن عمومي يا معابر متعرض يا مزاحم اطفال يا زنان بشود يا با الفاظ و حركات مخالف شئون و
به آنان توهين نمايد به حبس از دو تا شش ماه و تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم خواهد شد.
ماده 620
هر گاه جرايم مذكور در مواد ( 616 ) و ( 617 ) و ( 618 ) در نتيجه ي توطئه ي قبلي و دست هجمعي واقع شود هر يك از
مرتكبين به حداكثر مجازات مقرر محكوم خواهد شد.
ماده 621
هر كس به قصد مطالبه گر به عنف يا تهديد يا حيله يا به هر نحو ي وجه يا مال يا به قصد انتقام يا به هر منظور دي
ديگر شخصاً يا توسط ديگري شخصي را بربايد يا مخفي كند به حبس از پنج تا پانزده سال محكوم خواهد شد. در
صورتي كه سن مجني عليه كمتر از پانزده سال تمام باشد يا ربودن توسط وسايل نقليه انجام پذيرد يا به
مجني عليه آسيب جسمي يا حيثيتي وارد شود مرتكب به حداكثر مجازات تعيين شده محكوم خواهد شد و در
صورت ارتكاب جرايم ديگر به مجازات آن جرم نيز محكوم مي گردد.
تبصره: مجازات شروع به ربودن سه تا پنج سال حبس اس ت.
ماده 622
هر كس عالماً عامداً به واسطه ي ضرب يا اذيت و آزار زن حامله، موجب سقط جنين وي شود علاوه بر پرداخت ديه
يا قصاص حسب مورد به حبس از يك تا سه سال محكوم خواهد شد.
ماده 623
طه هر كس به واس ي دادن ادويه يا وسايل ديگري موجب سقط جنين زن گردد به شش ماه تا يك سال حبس
محكوم مي شود و اگر عالماً و عامداً زن حامله اي را دلالت به استعمال ادويه يا وسايل ديگري نمايد كه جنين وي
سقط گردد به حبس از سه تا شش ماه محكوم خواهد شد مگر اين كه ثابت شود اين اقدام براي حفظ حيات مادر
مي باشد و در هر مورد حكم به پرداخت ديه مطابق مقررات مربوط داده خواهد شد.
ماده 624
مي اگر طبيب يا ماما يا داروفروش و اشخاصي كه به عنوان طبابت يا مامايي يا جراحي يا داروفروشي اقدام كنند
وسايل سقط جنين فراهم سازند و يا مباشرت به اسقاط جنين نمايند به حبس از دو تا پنج سال محكوم خواهند
شد و حكم به پرداخت ديه مطابق مقررات مربوط صورت خواهد پذيرفت .
ماده 625
قتل و جرح و ضرب هر گاه در مقام دفاع از نفس يا عرض يا مال خود مرتكب يا شخص ديگري واقع شود با رعايت
مواد ذيل مرتكب مجازات نمي شود مشروط بر اين كه دفاع متناسب با خطري باشد كه مرتكب را تهديد مي كرده
است .
تبصره: مقررات اين ماده در مورد دفاع از مال غير در صورتي قابل اجرا است كه حفاظت مال غير به عهده ي
دفاع كننده بوده يا صاحب مال استمداد نمايد.
ماده 626
در مورد هر فعلي كه مطابق قانون جرم بر نفس ياعرض يا مال محسوب مي شود ولو اين كه از مأمورين دولتي صادر
گردد، هر گونه مقاومت براي دفاع از نفس يا عرض يا مال جايز خواهد بود.
ماده 627
كه دفاع در مواقعي صادق است :
الف- خوف براي نفس يا عرض يا ناموس يا مال مستند به قراين معقول باشد.
ب- دفاع متناسب با حمله باشد.
ج- توسل به قواي دولتي يا هر گونه وسيله ي آسا نتري براي نجات ميسر نباشد.
ماده 628
مقاومت در مقابل نيروهاي انتظامي و ديگر ضابطين دادگستري در موقعي كه مشغول انجام وظيفه خود باشند دفاع
محسوب نمي شود ولي هر گاه اشخاص مزبور از حدود وظيفه ي خود خارج شوند و بر حسب ادله و قراين موجود
خوف آن باشد كه عمليات آن ها موجب قتل يا جرح يا تعرض به عرض يا مال گردد در اين صورت دفاع در مقابل
آن ها نيز جايز است .
ماده 629
در موارد ذيل قتل عمدي به شرط آن كه دفاع متوقف به قتل باشد مجازات نخواهد داشت :
الف- دفاع از قتل يا ضرب و جرح شديد يا آزار شديد يا دفاع از هتك ناموس خود و اقارب .
ب- دفاع در مقابل كسي كه در صدد هتك عرض و ناموس ديگري به اكراه و عنف بر آيد.
ج- دفاع در مقابل كسي كه در صدد سرقت و ربودن انسان يا مال او بر آيد.
ماده 630
هر گا شته باشد مي ه مردي همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبي مشاهده كند و علم به تمكين زن دا تواند در
همان حال آنان را به قتل برساند و در صورتي كه زن مكره باشد فقط مرد را م يتواند به قتل برساند. حكم ضرب و
جرح در اين مورد نيز مانند قتل است .
ماده 631
هر كس طفلي را كه تازه متولد شده است بدزدد يا مخفي كند يا او را به جاي طفل ديگري يا متعلق به زن ديگري
غير از مادر طفل قلمداد نمايد به شش ماه تا سه سال حبس محكوم خواهد شد و چنان چه احراز شود كه طفل
مزبور مرده بوده مرتكب به ي كصد هزار تا پانصد هزار ريال جزاي نقدي محكوم خواهد شد.
ماده 632
موقع مطالبه اگر كسي از دادن طفلي كه به او سپرده شده است در ي اشخاصي كه قانوناً حق مطالبه دارند امتناع
كند به مجازات از سه ماه تا شش ماه حبس يا به جزاي نقدي از يك ميليون و پانصد هزار تا سه ميليون ريال
محكوم خواهد شد.
ماده 633
كسي ش هر گاه خصاً يا به دستور ديگري طفل يا شخصي را كه قادر به محافظت خود نمي باشد در محلي كه خالي از
سكنه است رها نمايد به حبس از شش ماه تا دو سال و يا جزاي نقدي از سه ميليون تا دوازده ميليون ريال محكوم
خواهد شد و اگر در آبادي و جايي كه داراي سكنه باشد رها كند تا نصف مجازات مذكور محكوم خواهد شد و
چنان چه اين اقدام سبب وارد آمدن صدمه يا آسيب يا فوت شود رهاكننده علاوه بر مجازات فوق حسب مورد به
قصاص يا ديه يا ارش نيز محكوم خواهد شد.
ماده 634
محك هر كس بدون مجوز مشروع نبش قبر نمايد به مجازات حبس از سه ماه و يك روز تا يك سال وم م يشود و هر
گاه جرم ديگري نيز با نبش قبر مرتكب شده باشد به مجازات آن جرم هم محكوم خواهد شد.
ماده 635
هر كس بدون رعايت نظامات مربوط به دفن اموات جنازه اي را دفن كند يا سبب دفن آن شود يا آن را مخفي نمايد
به جزاي نقدي از يك صد هزار تا يك ميليون ريال محكوم خواهد شد.
ماده 636
تعقيب هر كس جسد مقتولي را با علم به قتل مخفي كند يا قبل از اين كه به اشخاصي كه قانوناً مأمور كشف و
جرايم هستند خبر دهد، آن را دفن نمايد به حبس از سه ماه و يك روز تا يك سال محكوم خواهد شد.
فصل هجدهم - عمومي جرايم ضد عفت و اخلاق
ماده 637
هر گاه زن و مردي كه بين آ نها علق هي زوجيت نباشد، مرتكب روابط نامشروع يا عمل منافي عفت غير از زنا از
قبيل تقبيل يا مضاجعه شوند، به شلاق تا نود و نه ضربه محكوم خواهند شد و اگر عمل با عنف و اكراه باشد فقط
اكراه كننده تعزير م يشود.
ماده 638
هر كس علناً در انظار و اماكن عمومي و معابر تظاهر ب ه عمل حرامي نمايد علاوه بر كيفر عمل به حبس از ده روز تا
دو ماه يا تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم م يگردد و در صورتي كه مرتكب عملي شود كه نفس آن عمل داراي كيفر
نمي باشد ولي عفت عمومي را جريح هدار نمايد فقط به حبس از ده روز تا دو ماه يا تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم
خواهد شد.
تبصره: زناني كه بدون حجاب شرعي در معابر و انظار عمومي ظاهر شوند به حبس از ده روز تا دو ماه و يا از پنجاه
هزار تا پانصد هزار ريال جزاي نقدي محكوم خواهند شد.
ماده 639
مي علاوه بر مجازات مقرر، محل مربوطه به « الف » افراد زير به حبس از يك تا ده سال محكوم شوند و در مورد بند
طور موقت با نظر دادگاه بسته خواهد شد:
الف- كسي كه مركز فساد و يا فحشا داير يا اداره كند.
ب- كسي كه مردم را به فساد يا فحشا تشويق نموده يا موجبات آن را فراهم نمايد.
تبصره: هر گاه بر عمل فوق عنوان قوادي صدق نمايد علاو ه بر مجازات مذكور به حد قوادي نيز محكوم مي گردد.
ماده 640
اشخاص ذيل به حبس از سه ماه تا يك سال و جزاي نقدي از يك ميليون و پانصد هزار ريال تا شش ميليون ريال و
تا ( 74 ) ضربه شلاق يا به يك يا دو مجازات مذكور محكوم خواهند شد:
-1 هر كس نوشته يا ط كلي هر رح، گراور، نقاشي، تصاوير، مطبوعات، اعلانات، علايم، فيلم، نوار سينما و يا به طور
چيز كه عفت و اخلاق عمومي را جريح هدار نمايد براي تجارت يا توزيع به نماي ش و معرض انظار عمومي گذارد يا
بسازد يا براي تجارت و توزيع نگاه دارد.
-2 به م هر كس اشياي مذكور را نظور اهداف فوق شخصاً يا به وسيله ي ديگري وارد يا صادر كند و يا به نحوي از
انحا متصدي يا واسطه ي تجارت و يا هر قسم معامله ي ديگر شود يا از كرايه دادن آن ها تحصيل مال نمايد.
3- هر كس اشياي فوق را به نحوي از انحا منتشر نمايد يا آ نها را به معرض انظار عمومي بگذارد.
-4 يج هر كس براي تشويق به معامله اشياي مذكور در فوق و يا ترو آن اشيا به نحوي از انحا اعلان و يا فاعل يكي
از اعمال ممنوعه ي فوق و يا محل به دست آوردن آن را معرفي نمايد.
تبصره 1: مفاد اين ماده شامل اشيايي نخواهد بود كه با رعايت موازين شرعي و براي مقاصد علمي يا هر مصلحت
حلال عقلايي ديگر تهيه يا خريد و فروش و مورد استفاده متعارف علمي قرار مي گيرد.
تبصره 2: اشياي مذكور ضبط و محو آثار م يگردد و جهت استفاده ي لازم به دستگاه دولتي ذ يربط تحويل خواهد
شد.
ماده 641
هر گاه كسي به وسيل هي تلفن يا دستگاه هاي مخابراتي ديگر براي اشخاص ايجاد مزاحمت نمايد علاوه بر اجراي
مقررات خاص شركت مخابرات، مرتكب به حبس از يك تا شش ما ه محكوم خواهد شد.
فصل نوزدهم - جرايم بر ضد حقوق و تكاليف خانوادگي
ماده 642
عت مالي نفقه هر كس با داشتن استطا ي زن خود را در صورت تمكين ندهد يا از تأديه نفقه ساير اشخاص
واجب النفقه امتناع نمايد دادگاه او را از سه ماه و يك روز تا پنج ماه حبس محكوم م ينمايد.
ماده 643
هر گاه كسي عالماً زن شوهردار يا زني را كه در عد هي ديگري است براي مردي عقد نمايد، به حبس از شش ماه تا
سه سال يا از سه ميليون تا هيجده ميليون ريال جزاي نقدي و تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم مي شود و اگر داراي
دفتر ازدواج و طلاق يا اسناد رسمي باشد براي هميشه از تصدي دفتر ممنوع خواهد گرديد.
ماده 644
شوند به كساني كه عالماً مرتكب يكي از اعمال زير حبس از شش ماه تا دو سال و يا از سه تا دوازده ميليون ريال
جزاي نقدي محكوم م يشوند:
1- هر زني كه در قيد زوجيت يا عده ي ديگري است خود را به عقد ديگري در آورد در صورتي كه منجر به مواقعه
نگردد.
-2 كه منتهي به هركسي كه زن شوهردار يا زني را كه در عده ديگري است براي خود تزويج نمايد در صورتي
مواقعه نگردد.
ماده 645
به منظور حفظ كيان خانواده، ثبت واقعه ي ازدواج دائم، طلاق و رجوع طبق مقررات الزامي است، چنان چه مردي
بدون ثبت در دفاتر رسمي مبادرت به ازدواج دائم، طلاق و رجوع نمايد به مجازات حبس تعزيري تا يك سال
محكوم مي گردد.
ماده 646
مم ازدواج قبل از بلوغ بدون اذن ولي نوع است. چنان چه مردي با دختري كه به حد بلوغ نرسيده بر خلاف مقررات
ماده ( 1041 ) قانون مدني و تبصره ي ذيل آن ازدواج نمايد به حبس تعزيري از شش ماه تا دو سال محكوم مي گردد.
ماده 647
چنان چه هر يك از زوجين قبل از عقد ازدواج طرف خود را به امور واهي از قبيل داشتن تحصيلات عالي، تمكن
مالي، موقعيت اجتماعي، شغل و سمت خاص، تجرد و امثال آن فريب دهد و عقد بر مبناي هر يك از آ نها واقع
شود مرتكب به حبس تعزيري از شش ماه تا دو سال محكوم مي گردد.
فصل بيستم - سر قسم و شهادت دروغ و افشاي
ماده 648
اطبا و جراحان و ماماها و داروفروشان و كليه ي كساني كه به مناسبت شغل يا حرف هي خود محرم اسرار مي شوند
هر گاه در غير از موارد قانوني، اسرار مردم را افشا كنند به سه ماه و يك روز تا يك سال حبس و يا به يك ميليون
و پانصد هزار تا شش ميليون ريال جزاي نقدي محكوم مي شوند.
ماده 649
هر كس در دعواي حقوقي يا جزايي كه قسم متوجه او شده باشد سوگند دروغ ياد نمايد به شش ماه تا دو سال
حبس محكوم خواهد شد.
ماده 650
هر كس در دادگاه نزد مقامات رسمي شهادت دروغ بدهد به سه ماه و يك روز تا دو سال حبس و يا به يك ميليون
و پانصد هزار تا دوازده ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهد شد.
تبصره: مجازات مذكور در اين ماده علاوه بر مجازاتي است ك ه در باب حدود و قصاص و ديات براي شهادت دروغ
ذكر گرديده است .
يكم فصل بيست و - سرقت و ربودن مال غير
ماده 651
باشد مرتكب هر گاه سرقت جامع شرايط حد نباشد ولي مقرون به تمام پنج شرط ذيل از پنج تا بيست سال حبس
و تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم مي گردد:
-1 باشد سرقت در شب واقع شده .
-2 نفر يا بيشتر باشند سارقين دو .
3- يك يا چند نفر از آن ها حامل سلاح ظاهر يا مخفي بوده باشند.
-4 كه از ديوار بالا رفته يا حرز را شكسته يا كليد ساختگي به كار برده يا اين عنوان يا لباس مستخدم دولت را
اختيار كرده يا بر خلاف حقيقت خود را مأمور دولتي قلمداد كرده يا در جايي كه محل سكني يا مهيا براي سكني
يا توابع آن است سرقت كرده باشند.
-5 باشند در ضمن سرقت كسي را آزار يا تهديد كرده .
ماده 652
يا هر گاه سرقت مقرون به آزار باشد و سارق مسلح باشد به حبس از سه ماه تا ده سال و شلاق تا ( 74 ) ضربه
محكوم مي شود و اگر جرحي نيز واقع شده باشد علاوه بر مجازات جرح به حداكثر مجازات مذكور در اين ماده
محكوم مي گردد.
ماده 653
هركس در راه ها و شوارع به نحوي از انحا مرتكب راهزني شود در صورتي كه عنوان محارب بر او صادق نباشد به
سه تا پانزده سال حبس و شلاق تا ( 74 ) ضربه محكوم مي شود.
ماده 654
ظاهر يا هر گاه سرقت در شب واقع شده باشد و سارقين دو نفر يا بيشتر باشند و لااقل يك نفر از آنان حامل سلاح
مخفي باشد در صورتي كه بر حامل اسلحه عنوان محارب صدق نكند جزاي مرتكب يا مرتكبان حبس از پنج تا
پانزده سال و شلاق تا ( 74 ) ضربه م يباشد.
ماده 655
به سرقت مجازات شروع هاي مذكور در مواد قبل تا پنج سال حبس و شلاق تا ( 74 ) ضربه مي باشد.
ماده 656
باشد مرتكب به در صورتي كه سرقت جامع شرايط حد نباشد و مقرون به يكي از شرايط زير حبس از شش ماه تا
سه سال و تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم مي شود:
1- سرقت در جايي كه محل سكني يا مهيا براي سكني يا در توابع آن يا در محل هاي عمومي از قبيل مسجد و
حمام و غير اين ها واقع شده باشد.
2- سرقت در جايي واقع شده باشد كه به واسطه ي درخت و يا بوته يا پرچين يا نرده محرز بوده و سارق حرز را
شكسته باشد.
-3 باشد در صورتي كه سرقت در شب واقع شده .
-4 نفر يا بيشتر باشند سارقين دو .
5- سارق مستخدم بوده و مال مخدوم خود را دزديده يا مال ديگري را در منزل مخدوم خود يا منزل ديگري كه
به اتفاق مخدوم به آن جا رفته يا شاگرد يا كارگر بوده و يا در محلي كه معمولاً محل كار و ي بوده از قبيل خانه،
دكان، كارگاه، كارخانه و انبار سرقت نموده باشد.
6- هر گاه اداره كنندگان هتل و مسافرخانه و كاروانسرا و كاروان و به طور كلي كساني كه به اقتضاي شغل اموالي
در دسترس آنان است تمام يا قسمتي از آن را مورد دستبرد قرار دهند.
ماده 657
طريق كيف هركس مرتكب ربودن مال ديگري از زني، جيب بري و امثال آن شود به حبس از يك تا پنج سال و تا
74 ) ضربه شلاق محكوم خواهد شد. )
ماده 658
هر گاه سرقت در مناطق سيل يا زلزل هزده يا جنگي يا آتش سوزي يا در محل تصادف رانندگي صورت پذيرد و حايز
شرايط حد نباشد مرتكب به مجازات حبس از يك تا پنج سال و تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم خواهد شد.
ماده 659
عمومي كه به هزينه هر كس وسايل و متعلقات مربوط به تأسيسات مورد استفاده ي دولت يا با سرمايه دولت يا
سرمايه ي مشترك دولت و بخش غيردولتي يا به وسيله ي نهادها و سازمان هاي عمومي غيردولتي يا مؤسسات
خيريه ايجاد يا نصب شده مانند تأسيسات بهر هبرداري آب و برق و گاز و غيره را سرقت نمايد به حبس از يك تا
پنج سال محكوم مي شود و چنانچه مرتكب از كاركنان سازما نهاي مربوطه باشد به حداكثر مجازات مقرر محكوم
خواهد شد.
ماده 660
هر كس بدون پرداخت حق انشعاب و اخذ انشعاب آب و برق و گاز و تلفن مبادرت به استفاده غيرمجاز از آب و برق
و تلفن و گاز نمايد علاوه بر جبران خسارت وارده به تحمل تا سه سال حبس محكوم خواهد شد.
ماده 661
مو در ساير موارد كه سرقت مقرون به شرايط مذكور در اد فوق نباشد مجازات مرتكب، حبس از سه ماه و يك روز
تا دو سال و تا ( 74 ) ضربه شلاق خواهد بود.
ماده 662
هر كس با علم و اطلاع يا با وجود قراين اطمينا نآور به اين كه مال در نتيجه ي ارتكاب سرقت به دست آمده است
آن را به نحوي از انحا تحصيل يا مخفي يا قبول نمايد يا مورد معامله قرار دهد به حبس از شش ماه تا سه سال و تا
74 ) ضربه شلاق محكوم خواهد شد. )
حرفه در صورتي كه متهم معامله اموال مسروقه را ي خود قرار داده باشد به حداكثر مجازات در اين ماده محكوم
مي گردد.
ماده 663
هر كس عالماً در اشيا و اموالي كه توسط مقامات ذي صلاح توقيف شده است و بدون اجازه، دخالت يا تصرفي نمايد
كه منافي با توقيف باشد ولو مداخل هكننده يا متصرف مالك آن باشد به حبس از سه ماه تا يك سال محكوم خواهد
شد.
ماده 664
هر كس عالماً عامداً براي ارتكاب جرمي اقدام به ساخت كليد يا تغيير آن نمايد يا هر نوع وسيله اي براي ارتكاب
جرم بسازد يا تهيه كند به حبس از سه ماه تا يك سال و تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم خواهد شد.
ماده 665
هر كس مال ديگري را بربايد و عمل او مشمول عنوان سرقت نباشد به حبس از شش ماه تا يك سال محكوم
خواهد شد و اگر در نتيجه ي اين كار صدم هاي به مجني عليه وارد شده باشد ب ه مجازات آن نيز محكوم خواهد شد.
ماده 666
در صورت تكرار جرم سرقت، مجازات سارق حسب مورد حداكثر مجازات مقرر در قانون خواهد بود.
تبصره: در تكرار جرم سرقت در صورتي كه سارق سه فقره محكوميت قطعي به اتهام سرقت داشته باشد دادگاه
نمي تواند از جهات مخففه در تعيين مجازات استفاده نمايد.
ماده 667
كليه در ي موارد سرقت و ربودن اموال مذكور در اين فصل دادگاه علاوه بر مجازات تعيين شده سارق يا رباينده را
به رد عين و در صورت فقدان عين به رد مثل يا قيمت مال مسروقه يا ربوده شده و جبران خسارت وارده محكوم
خواهد نمود.
فصل بيست و دوم - تهديد و اكراه
ماده 668
هر كس با جبر و قهر يا با اكراه و تهديد ديگري را ملزم به دادن نوشته يا سند يا امضا و يا مهر نمايد و يا سند و
نوشته اي كه متعلق به او يا سپرده به او مي باشد را از وي بگيرد به حبس از سه ماه تا دو سال و تا ( 74 ) ضربه شلاق
محكوم خواهد شد.
ماده 669
نسبت به هر گاه كسي ديگري را به هر نحو تهديد به قتل يا ضررهاي نفسي يا شرفي يا مالي و يا به افشاي سري
خود يا بستگان او نمايد، اعم از اين كه به اين واسطه تقاضاي وجه يا مال يا تقاضاي انجام امر يا ترك فعلي را
نموده يا ننموده باشد به مجازات شلاق تا ( 74 ) ضربه يا زندان از دو ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.
فصل بيست و سوم - ورشكستگي
ماده 670
مي كساني كه به عنوان ورشكستگي به تقلب محكوم شوند به مجازات حبس از يك تا پنج سال محكوم خواهند
شد.
ماده 671
سا مجازات ورشكسته به تقصير از شش ماه تا دو ل حبس است .
ماده 672
شكستگي بين هر گاه مدير تصفيه در امر رسيدگي به ور طلبكاران و تاجر ورشكسته مستقيماً يا مع الواسطه از
طريق عقد قرارداد يا به طريق ديگر تباني نمايد به شش ماه تا سه سال حبس و يا به جزاي نقدي از سه تا هجده
ميليون ريال محكوم م يگردد.
فصل بيست و چهارم - خيانت در امانت
ماده 673
نمايد به هر كس از سفيد مهر يا سفيد امضايي كه به او سپرده شده است يا به هر طريق بدست آورده سوءاستفاده
يك تا سه سال حبس محكوم خواهد شد.
ماده 674
يا نوشته هر گاه اموال منقول يا غيرمنقول هايي از قبيل سفته و چك و قبض و نظاير آن به عنوان اجاره يا امانت يا
رهن يا براي وكالت يا هر كار با اجرت يابي اجرت به كسي داده شده و بنا بر اين بوده است كه اشياي مذكور مسترد
شود يا به مصرف معيني برسد و شخصي كه آن اشيا نزد او بوده آن ها را به ضرر مالكين يا متصرفين آ نها استعمال
يا تصاحب يا تلف يا مفقود نمايد به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم خواهد شد.
پنجم فصل بيست و - احراق و تخريب و اتلاف اموال و حيوانات
ماده 675
هر كس عمداً عمارت يا بنا يا كشتي يا هواپيما يا كارخانه يا انبار و به طور كلي هر محل مسكوني يا معد براي
سكني يا جنگل يا خرمن يا هر نوع محصول زراعي يا اشجار يا مزارع يا باغ هاي متعلق به ديگري را آتش بزند به
حبس از دو تا پنج سال محكوم مي شود.
تبصره 1: اعمال فوق در اين فصل در صورتي كه به قصد مقابله با حكومت اسلامي باشد مجازات محارب را خواهد
داشت .
تبصره 2: مجازات شروع به جرايم فوق شش ماه تا دو سال حبس مي باشد.
ماده 676
شد هر كس ساير اشياي منقول متعلق به ديگري را آتش بزند به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم خواهد .
ماده 677
يا هر كس عمداً اشياي منقول يا غيرمنقول متعلق به ديگري را تخريب نمايد يا به هر نحو كلاً يا بعضاً تلف نمايد و
از كار اندازد به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم خواهد شد.
ماده 678
هر گاه جرايم مذكور در مواد ( 676 ) و ( 677 ) به وسيله ي مواد منفجره واقع شده باشد مجازات مرتكب دو تا پنج
سال حبس است .
ماده 679
گوشت هر كس به عمد و بدون ضرورت حيوان حلال متعلق به ديگري يا حيواناتي كه شكار آن ها توسط دولت
ممنوع اعلام شده است را بكشد يا مسموم يا تلف يا ناقص كند به حبس از نود و يك روز تا شش ماه يا جزاي
نقدي از يك ميليون و پانصد هزار ريال تا سه ميليون ريال محكوم خواهد شد.
ماده 680
هر كس بر خلاف مقررات و بدون مجوز قانوني اقدام به شكار يا صيد حيوانات و جانوران وحشي حفاظت شده
نمايد به حبس از سه ماه تا سه سال و يا جزاي نقدي از يك و نيم ميليون ريال تا هجده ميليون ريال محكوم
خواهد شد.
ماده 681
قباله هر كس عالماً دفاتر و ها و ساير اسناد دولتي را بسوزاند يا به هر نحو ديگري تلف كند به حبس از دو تا ده
سال محكوم خواهد شد.
ماده 682
هر كس عالماً هر نوع اسناد يا اوراق تجارتي و غيرتجارتي غيردولتي را كه اتلاف آن ها موجب ضرر غير است
بسوزاند يا به هر نحو ديگر تلف كند به حبس از سه ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.
ماده 683
مت هر نوع نهب و غارت و اتلاف اموال و اجناس و ا عه يا محصولات كه از طرف جماعتي بيش از سه نفر به نحو قهر و
غلبه واقع شود چنان چه محارب شناخته نشوند به حبس از دو تا پنج سال محكوم خواهند شد.
ماده 684
هر كس محصول ديگري را بچراند يا تاكستان يا باغ ميوه يا نخلستان كسي را خراب كند يا محصول ديگري را
قطع و درو نمايد يا به واسطه سرقت يا قطع آبي كه متعلق به آن است يا با اقدامات و وسايل ديگر خشك كند يا
( باعث تضييع آن بشود يا آسياب ديگري را از استفاده بيندازد به حبس از شش ماه تا سه سال و شلاق تا ( 74
ضربه محكوم مي شود.
ماده 685
هر كس اصله ي نخل خرما را به هر ترتيب يا هر وسيله بدون مجوز قانوني از بين ببرد يا قطع نمايد به سه تا شش
ماه حبس يا از يك ميليون و پانصد هزار تا سه ميليون ريال جزاي نقدي يا هر دو مجازات محكوم خواهد شد.
ماده 686
م هر كس درختان موضوع ماده يك قانون گسترش فضاي سبز را عالماً عامداً و بر خلاف قانون ذكور قطع يا
موجبات از بين رفتن آ نها را فراهم آورد علاوه بر جبران خسارت وارده حسب مورد به حبس تعزيري از شش ماه
تا سه سال و يا جزاي نقدي از سه ميليون تا هجده ميليون ريال محكوم خواهد شد.
ماده 687
قبيل شبكه هر كس در وسايل و تأسيسات مورد استفاده عمومي از هاي آب و فاضلاب، برق، نفت، گاز، پست و
تلگراف و تلفن و مراكز فركانس و ماكروويو (مخابرات ) و راديو و تلويزيون و متعلقات مربوط به آنها اعم از سد و
كانال و انشعاب لوله كشي و نيروگاه هاي برق و خطوط انتقال نيرو و مخابرات (كابل هاي هوايي يا زميني يا نوري ) و
دستگاه هاي توليد و توزيع و انتقال آن ها كه به هزينه يا سرمايه ي دولت يا با سرماي هي مشترك دولت و بخش
غيردولتي يا توسط بخش خصوصي براي استفاده ي عمومي ايجاد شده و همچنين در علايم راهنمايي و رانندگي و
ساير علايمي كه به منظور حفظ جان اشخاص يا تأمين تأسيسات فوق يا شوارع و جاده ها نصب شده است، مرتكب
تخريب يا ايجاد حريق يا از كار انداختن يا هر نوع خرابكاري ديگر شود بدون آن كه منظور او اخلال در نظم و
امنيت عمومي باشد به حبس از سه تا ده سال محكوم خواهد شد.
تبصره 1: در صورتي كه اعمال مذكور به منظور اخلال در نظم و امنيت جامعه و مقابله با حكومت اسلامي باشد
مجازات محارب را خواهد داش ت.
تبصره 2: مجازات شروع به جرايم فوق يك تا سه سال حبس است .
ماده 688
هر اقدامي كه تهديد عليه بهداشت عمومي شناخته شود از قبيل آلوده كردن آب آشاميدني يا توزيع آب
آشاميدني آلوده، دفع غيربهداشتي فضولات انساني و دامي و مواد زايد، ريختن مواد مسمو مكننده در رودخان هها،
زباله در خيابان ها و كشتار غيرمجاز دام، استفاده ي غيرمجاز فاضلاب خام يا پساب تصفيه ي خانه هاي فاضلاب
براي مصارف كشاورزي ممنوع مي باشد و مرتكبي ن چنان چه طبق قوانين خاص مشمول مجازات شديدتري نباشند
به حبس تا يك سال محكوم خواهند شد.
تبصره 1: تشخيص اين كه اقدام مزبور تهديد عليه بهداشت عمومي و آلودگي محيط زيست شناخته م يشود و نيز
غيرمجاز بودن كشتار دام و دفع فضولات دامي و همچنين اعلام جرم مذكور حسب مورد بر عهد هي وزارت
بهداشت، درمان و آموزش پزشكي، سازمان حفاظت محيط زيست و سازمان دامپزشكي خواهد بود.
تبصره 2: منظور از آلودگي محيط زيست عبارت است از پخش يا آميختن مواد خارجي به آب يا هوا يا خاك يا
زمين به ميزاني كه كيفيت فيزيكي، شيميايي يا بيولوژيك آن را به طوري كه به حال انسان يا ساير موجودات زنده
يا گياهان يا آثار يا ابنيه مضر باشد تغيير دهد.
ماده 689
تخريب در تمام موارد مذكور در اين فصل هر گاه حرق و و ساير اقدامات انجام شده منتهي به قتل يا نقص عضو يا
جراحت و صدمه به انساني شود مرتكب علاوه بر مجازات هاي مذكور حسب مورد به قصاص و پرداخت ديه و در هر
حال به تأديه خسارات وارده نيز محكوم خواهد شد.
ششم فصل بيست و - هتك حرمت منازل و املاك غير
ماده 690
هركس به وسيله ي صحنه سازي از قبيل پي كني، ديواركشي، تغيير حد فاصل، امحاي مرز، كرت بندي، نهركشي،
حفر چاه، غرس اشجار و زراعت و امثال آن به تهيه ي آثار تصرف در اراضي مزروعي اعم از كشت شده يا در آيش
زراعي، جنگ لها و مراتع ملي شده، كوهستا نها، باغ ها، قلمستان ها، منابع آب، چشمه سارها، انهار طبيعي و
پارك هاي ملي، تأسيسات كشاورزي و دامداري و دامپروري و كشت و صنعت و اراضي موات و باير و ساير اراضي و
املاك متعلق به دولت يا شركت هاي وابسته به دولت يا شهرداري ها يا اوقاف و همچنين اراضي و املاك و موقوفات
و محبوسات و اثلاث باقيه كه براي مصارف عا مالمنفعه اختصاص يافته يا اشخاص حقيقي يا حقوقي به منظور
تصرف يا ذ يحق معرفي كردن خود يا ديگري، مبادرت نمايد يا بدون اجازه سازمان حفاظت محيط زيست يا مراجع
ذي صلاح ديگر مبادرت به عملياتي نمايد كه موجب تخريب محيط زيست و منابع طبيعي گردد يا اقدا م به هرگونه
تجاوز و تصرف عدواني يا ايجاد مزاحمت يا ممانعت از حق در موارد مذكور نمايد به مجازات يك ماه تا يك سال
حبس محكوم مي شود.
دادگاه موظف است حسب مورد رفع تصرف عدواني يا رف ع مزاحمت يا ممانعت از حق يا اعاده وضع به حال سابق
نمايد.
تبصره 1: رسيدگي به جرايم فو قالذكر خارج از نوبت به عمل مي آيد و مقام قضايي با تنظيم صورت مجلس دستور
متوقف ماندن عمليات متجاوز را تا صدور حكم قطعي خواهد داد.
تبصره 2: در صورتي كه تعداد متهمان سه نفر يا بيشتر باشد و قراين قوي بر ارتكاب جرم موجود باشد قرار
بازداشت صادر خواهد شد، مدعي م يتواند تقاضاي خلع يد و قلع بنا و اشجار و رفع آثار تجاوز را بنمايد.
ماده 691
هركس به قهر و غلبه داخل ملكي شود كه در تصرف ديگري است اعم از آن كه محصور باشد يا نباشد يا در ابتداي
ورود به قهر و غلبه نبوده ولي بعد از اخطار متصرف به قهر و غلبه مانده باشد علاوه بر رفع تجاوز حسب مورد به
يك تا شش ماه حبس محكوم مي شود. هرگاه مرتكبين دو نفر يا بيشتر بوده و لااقل يكي از آ نها حامل سلا ح
باشد به حبس از يك تا سه سال محكوم خواهند شد.
ماده 692
هر گاه كسي ملك ديگري را به قهر و غلبه تصرف كند علاوه بر رفع تجاوز به حبس از سه ماه تا يك سال محكوم
خواهد شد.
ماده 693
م اگر كسي به موجب حكم قطعي محكوم به خلع يد از مال غيرمنقولي يا محكوم به رفع مزاحمت يا رفع مانعت از
حق شده باشد، بعد از اجراي حكم مجدداً مورد حكم را عدواناً تصرف يا مزاحمت يا ممانعت از حق نمايد علاوه بر
رفع تجاوز به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.
ماده 694
هركس در منزل يا مسكن ديگري به عنف يا تهديد وارد شود به مجازات از شش ماه تا سه سال حبس محكوم
خواهد شد و در صورتي كه مرتكبين دو نفر يا بيشتر بوده و لااقل يكي از آ نها حامل سلاح باشد به حبس از يك
تا شش سال محكوم مي شوند.
ماده 695
چنان چه جرايم مذكور در مواد ( 692 ) و ( 693 ) در شب واقع شده باشد مرتكب به حداكثر مجازات محكوم
مي شود.
ماده 696
در كليه ي مواردي كه محكو معليه علاوه بر محكومي تكيفري به رد عين يا مثل مال يا اداي قيمت يا پرداخت ديه و
ضرر و زيان ناشي از جرم محكوم شده باشد و از اجراي حكم امتناع نمايد در صورت تقاضاي محكو مله دادگاه با
فروش اموال محكوم عليه به جز مستثنيات دين حكم را اجرا يا تا استيفاي حقوق محكو مله، محكوم عليه را
بازداشت خواهد نمود.
تبصره: چنانچه محكو معليه مدعي اعسار شود تا صدور حكم اعسار و يا پرداخت به صورت تقسيط بازداشت ادامه
خواهد داشت .
هفتم فصل بيست و - افترا و توهين و هتك حرمت
ماده 697
هركس به وسيله ي اوراق چاپي يا خطي يا به وسيل هي درج در روزنامه و جرايد يا نطق در مجامع يا به هر وسيله
ديگر، به كسي امري را صريحاً نسبت دهد يا آن ها را منتشر نمايد كه مطابق قانون آن امر جرم محسوب مي شود و
( نتواند صحت آن اسناد را ثابت نمايد جز در مواردي كه موجب حد است به يك ماه تا يك سال حبس و تا ( 74
ضربه شلاق يا يكي از آ نها حسب مورد محكوم خواهد شد.
تبصره: در مواردي كه نشر آن امر اشاعه فحشا محسوب گردد هرچند بتواند صحت اسناد را ثابت نمايد مرتكب به
مجازات مذكور محكوم خواهد شد.
ماده 698
عمومي هر كس به قصد اضرار به غير يا تشويش اذهان يا مقامات رسمي به وسيله ي نامه يا شكواييه يا مراسلات يا
عرايض يا گزارش يا توزيع هرگونه اوراق چاپي يا خطي با امضا يا بدون امضا اكاذيبي را اظهار نمايد يا با همان
مقاصد اعمالي را برخلاف حقيقت راساً يا به عنوان نقل قول به شخص حقيقي يا حقوقي يا مقامات رسمي تصريحاً
يا تلويحاً نسبت دهد اعم از اين كه از طريق مزبور به نحوي از انحا ضرر مادي يا معنوي به غير وارد شود يا نه علاوه
بر اعاده حيثيت در صورت امكان، بايد به حبس از دو ماه تا دو سال و يا شلاق تا ( 74 ) ضربه محكوم شود.
ماده 699
هر كس عالماً عامداً به قصد متهم نمودن ديگري آلات و ادوات جرم يا اشيايي را كه يافت شدن آن در تصرف يك
نفر موجب اتهام او م يگردد بدون اطلاع آن شخص در منزل يا محل كسب يا جيب يا اشيايي كه متعلق به اوست
بگذارد يا مخفي كند يا به نحوي متعلق به او قلمداد نمايد و در اثر اين عمل شخص مزبور تعقيب گردد، پس از
( صدور قرار منع تعقيب و يا اعلام برائت قطعي آن شخص، مرتكب به حبس از شش ماه تا سه سال و يا تا ( 74
ضربه شلاق محكوم مي شود.
ماده 700
يك تا هركس با نظم يا نثر يا به صورت كتبي يا شفاهي كسي را هجو كند و يا هجويه را منتشر نمايد، به حبس از
شش ماه محكوم مي شود.
هشتم فصل بيست و - تجاهر به استعمال مشروبات الكلي و قماربازي و ولگردي
ماده 701
مجامع هر كس متجاهراً و به نحو علن در اماكن و معابر و عمومي مشروبات الكلي استعمال نمايد، علاوه بر اجراي
حد شرعي شرب خمر به دو تا شش ماه حبس تعزيري محكوم م يشود.
ماده 702
هر كس مشروبات الكلي را بخرد يا حمل يا نگهداري كند به سه تا شش ماه حبس و يا تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم
مي شود.
ماده 703
هر كس مشروبات الكلي را بسازد يا بفروشد يا در معرض فروش قرار دهد يا از خارج وارد كند يا در اختيار ديگري
قرار دهد به سه ماه تا يك سال حبس و تا ( 74 ) ضربه شلاق و از ي ك ميليون و پانصد هزار تا شش ميليون ريال
جزاي نقدي يا يك يا دو مورد از آن ها محكوم م يشود.
ماده 704
هر كس محلي را براي شرب خمر داير كرده باشد يا مردم را به آن جا دعوت كند به سه ماه تا دو سال حبس و
74 ) ضربه شلاق و يا از يك ميليون و پانصد هزار تا دوازده ميليون ريال جزاي نقدي يا هر دوي آن ها محكوم )
خواهد شد و در صورتي كه هر دو مورد را مرتكب شود به حداكثر مجازات محكوم خواهد شد.
ماده 705
قماربازي با هر وسيله اي ممنوع و مرتكبين آن به يك تا شش ماه حبس و يا تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم مي شوند و
درصورت تجاهر به قماربازي به هر دو مجازات محكوم مي گردند.
ماده 706
حبس يا تا پانصد هر كس آلات و وسايل مخصوص به قماربازي را بخرد يا حمل يا نگهداري كند به يك تا سه ماه
هزار تا يك ميليون و پانصد هزار ريال جزاي نقدي محكوم مي شود.
ماده 707
مخص هر كس آلات و وسايل وص به قماربازي را بسازد يا بفروشد يا در معرض فروش قرار دهد يا از خارج وارد كند
يا در اختيار ديگري قرار دهد به سه ماه تا يك سال حبس و يك ميليون و پانصد هزار تا شش ميليون ريال جزاي
نقدي محكوم مي شود.
ماده 708
هركس قمارخانه داير كند يا مردم را براي قمار به آن جا دعوت نمايد به شش ماه تا دو سال حبس و يا از سه
ميليون تا دوازده ميليون ريال جزاي نقدي محكوم مي شود.
ماده 709
جريمه ضبط مي تمام اسباب و نقود متعلق به قمار حسب مورد معدوم يا به عنوان شود.
ماده 710
اشخاصي كه در قمارخان هها يا اماكن معد براي صرف مشروبات الكلي موضوع مواد ( 701 ) و ( 705 ) قبول خدمت
كنند يا به نحوي از انحا به دايركنند هي اين قبيل اماكن كمك نمايند معاو ن محسوب مي شوند و مجازات مباشر در
جرم را دارند ولي دادگاه مي تواند نظر به اوضاع و احوال و ميزان تأثير عمل معاون، مجازات را تخفيف دهد.
ماده 711
هر ( گاه يكي از ضابطين دادگستري و ساير مأمورين صلاحيت دار از وجود اماكن مذكور در مواد ( 704 ) و ( 705
و( 708 ) يا اشخاص مذكور در ماده ي ( 710 ) مطلع بوده و مراتب را به مقامات ذ يصلاح اطلاع ندهند يا برخلاف واقع
گزارش نمايند در صورتي كه به موجب قانوني ديگر مجازات شديدتري نداشته باشند به سه تا شش ماه حبس يا تا
74 ) ضربه شلاق محكوم م يشوند. )
ماده 712
هر كس تكدي يا كلاشي را پيشه خود قرار داده باشد و از اين راه امرار معاش نمايد يا ولگردي نمايد به حبس از
يك تا سه ماه محكوم خواهد شد و چنانچه با وجود توان مالي مرتكب عمل فوق شود علاوه بر مجازات مذكور كليه
اموالي كه از طريق تكدي وكلاشي به دست آورده است مصادره خواهد شد.
ماده 713
هركس طفل صغير يا غيررشيدي را وسيله ي تكدي قرار دهد يا افرادي را به اين امر بگمارد به سه ماه تا دو سال
حبس و استرداد كليه ي اموالي كه از طريق مذكور به دست آورده است محكوم خواهد شد.
نهم فصل بيست و - جرايم ناشي از تخلفات رانندگي
ماده 714
بي هر گاه احتياطي يا بي مبالاتي يا عدم رعايت نظامات دولتي يا عدم مهارت راننده (اعم از وسايط نقليه زميني يا
آبي يا هوايي ) يا متصدي وسيله ي موتوري منتهي به قتل غيرعمدي شود مرتكب به شش ماه تا سه سال حبس و
نيز به پرداخت ديه در صورت مطالبه از ناحيه ي اولياي دم محكوم م يشود.
تبصره: اظهار نظر كارشناسي در خصوص تشخيص ب ياحتياطي يا بي موالاتي يا عدم رعايت نظامات دولتي يا عدم
مهارت در مورد سوانح مربوط به وسايل نقليه ي زميني، آبي و هوايي حسب مورد اداره راهنمايي و رانندگي،
شركت راه آهن جمهوري اسلامي ايران، سازمان بنادر و كشتيراني و سازمان هواپيمايي كشوري مي باشد.
ماده 715
هر گاه يكي از جهات مذكور در ماد هي ( 714 ) موجب مرض جسمي يا دماغي كه غيرقابل علاج باشد و يا از بين
رفتن يكي از حواس يا از كار افتادن عضوي از اعضاي بدن كه يكي از وظايف ضروري زندگي انسان را انجام
مي دهد يا تغيير شكل دايمي عضو يا صورت شخص يا سقط جنين شود مرتكب به حبس از دو ماه تا يك سال و به
پرداخت ديه در صورت مطالبه از ناحيه مصدوم محكوم مي شود.
ماده 716
هر گاه يكي از جهات مذكور در ماد هي ( 714 ) موجب صدمه ي بدني شود كه باعث نقصان يا ضعف دايم يكي از
منافع يا يكي از اعضاي بدن شود و يا باعث از بين رفتن قسمتي از عضو مصدوم گردد، بدون آن كه عضو از كار
بيفتد يا باعث وضع حمل زن قبل از موعد طبيعي شود مرتكب به حبس از دو ماه تا شش ماه و پرداخت ديه در
صورت مطالبه از ناحيه مصدوم محكوم خواهد شد.
ماده 717
هر گاه يكي از جهات مذكور در ماده ( 714 ) موجب صدمه ي بدني شود مرتكب به حبس از يك تا پنج ماه و
پرداخت ديه در صورت مطالبه از ناحيه ي مصدوم محكوم م يشود.
ماده 718
در مورد مواد فوق هرگاه راننده يا متصدي وسايل موتوري در موقع وقوع جرم مست بوده يا پروانه نداشته يا
زيادتر از سرعت مقرر حركت مي كرده است يا آن كه دستگاه موتوري را با وجود نقص و عيب مكانيكي مؤثر در
تصادف به كار انداخته يا در محل هايي كه براي عبور پياده رو علامت مخصوص گذارده شده است، مراعات لازم
ننمايد و يا از مح لهايي كه عبور از آن ممنوع گرديده است رانندگي نموده، به بيش از دو سوم حداكثر مجازات
مذكور در مواد فوق محكوم خواهد شد. دادگاه مي تواند علاوه بر مجازات فوق مرتكب را براي مدت يك تا پنج
سال از حق رانندگي يا تصدي وسايل موتوري محروم نمايد.
تبصره: اعمال مجازات موضوع مواد ( 714 ) و ( 718 ) اين قانون از شمول بند ( 1) ماده ي ( 3) قانون وصول برخي از
1373 مجلس شوراي اسلامي مستثني م يباشد. /12/ درآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين مصوب 28
ماده 719
جو هر گاه مصدوم احتياج به كمك فوري داشته و راننده با و د امكان رساندن مصدوم به مراكز درماني و يا استمداد
از مأمورين انتظامي از اين كار خودداري كند و يا به منظور فرار از تعقيب، محل حادثه را ترك و مصدوم را رها كند
حسب مورد به بيش از دو سوم حداكثر مجازات مذكور در مواد ( 714 ) و ( 715 ) و ( 716 ) محكوم خواهد شد. دادگاه
نمي تواند در مورد اين ماده اعمال كيفيت مخففه نمايد.
تبصره 1: راننده در صورتي مي تواند براي انجام تكاليف مذكور در اين ماده وسيله نقليه را از صحنه حادثه حركت
دهد كه براي كمك رسانيدن به مصدوم توسل به طريق ديگر ممكن نباشد.
تبصره 2: در تمام موارد مذكور هرگاه راننده مصدوم را به نقاطي براي معالجه و استراحت برساند و يا مأمورين
مربوطه را از واقعه آگاه كند و يا به هر نحوي موجبات معالجه و استراحت و تخفيف آلام مصدوم را فراهم كند
دادگاه مقررات تخفيف را درباره ي او رعايت خواهد نمود.
ماده 720
پلا هركس در ارقام و مشخصات ك وسايل نقليه ي موتوري زميني، آبي يا كشاورزي تغيير دهد و يا پلاك وسيله ي
نقليه ي موتوري ديگري را به آن الصاق نمايد يا براي آن پلاك تقلبي به كار برد يا چنين وسايلي را با علم به تغيير
و يا تعويض پلاك تقلبي مورد استفاده قرار دهد و همچنين هركس به نحوي از انحا در شماره ي شاسي، موتور يا
پلاك وسيله ي نقليه موتوري و يا پلا كهاي موتور و شاسي كه از طرف كارخانه ي سازنده حك يا نصب شده بدون
تحصيل مجوز از راهنمايي و رانندگي تغيير دهد و آن را از صورت اصل يكارخانه خارج كند به حبس از شش ماه تا
يك سال محكوم خواهد شد.
ماده 721
هر كس بخواهد وسيله ي نقليه ي موتوري را اوراق كند مكلف است مراتب را با تعيين محل توقف وسيل هي نقليه به
راهنمايي و رانندگي محل اطلاع دهد، راهنمايي و رانندگي محل بايد ظرف مدت يك هفته اجازه ي اوراق كردن
وسيله ي نقليه را بدهد و اگر به دلايلي با اوراق كردن موافقت ندارد تصميم قطعي خود را ظرف همان مدت با ذكر
دليل به متقاضي ابلاغ نمايد، هرگاه راهنمايي و رانندگي هيچ گونه اقدامي در آن مدت نكرد اوراق كردن وسيله ي
نقليه پس از انقضاي مدت مجاز است . تخلف از اين ماده براي اورا قكننده موجب محكوميت از دو ماه تا يك سال
حبس خواهد بود.
ماده 722
چنان چه وسيله ي موتوري يا پلاك آن سرقت يا مفقود شود، شخصي كه وسيله در اختيار و تصرف او بوده است
اعم از آن كه مالك بوده يا نبوده پس از اطلاع مكلف است بلافاصله مراتب را به نزديكترين مركز نيروي انتظامي
اعلام نمايد، متخلف از اين ماده به جزاي نقدي از پانصد هزار تا يك ميليون ريال محكوم خواهد شد.
ماده 723
هر كس بدون گواهينامه رسمي اقدام به رانندگي و يا تصدي وسايل موتوري كه مستلزم داشتن گواهينامه ي
مخصوص است، بنمايد و همچنين هر كس به موجب حكم دادگاه از رانندگي وسايل نقليه ي موتوري ممنوع باشد به
رانندگي وسايل مزبور مبادرت ورزد براي بار اول به حبس تعزيري تا دو ماه يا جزاي نقدي تا يك ميليون ريال و يا
هر دو مجازات و در صورت ارتكاب مجدد به دوماه تا شش ماه حبس محكوم خواهد شد.
ماده 724
هر راننده ي وسيله ي نقليه اي كه در دستگاه ثبت سرعت وسيله ي نقليه عمداً تغييري دهد كه دستگاه، سرعتي
كمتر از سرعت واقعي نشان دهد و يا با علم به اين كه چنين تغييري در دستگاه مزبور داده شده با آن وسيل هي
نقليه رانندگي كند براي بار اول به حبس از ده روز تا دو ماه و يا جزاي نقدي از پنجاه هزار تا پانصد هزار ريال و يا
هر دو مجازات و در صورت تكرار به دو تا شش ماه حبس محكوم خواهد شد.
ماده 725
هر يك از مأمورين دولت كه متصدي تشخيص مهارت و دادن گواهينام هي رانندگي هستند اگر به كسي كه واجد
شرايط رانندگي نبوده پروانه بدهند به حبس تعزيري از شش ماه تا يك سال و به پنج سال انفصال از خدمات
دولتي محكوم خواهند شد و پروان هي صادره نيز ابطال مي گردد.
ماده 726
هر كس در جرايم تعزيري معاونت نمايد حسب مورد به حداقل مجازات مقرر در قانون براي همان جرم محكوم
مي شود.
ماده 727
،622 ،608 ، 566 قسمت اخير ماده ي 596 ،565 ،564 ،563،562 ،561 ،560 ،559 ، جرايم مندرج در مواد 558
699 و 700 ،698 ،697 ،694 ،692 ،690 ،684،685 ،682 ،679 ،677 ،676 ،669 ،668 ،648 ،642 ،632،633
جز با شكايت شاكي خصوصي تعقيب نم يشود و در صورتي كه شاكي خصوصي گذشت نمايد دادگاه مي تواند در
مجازات مرتكب تخفيف دهد و يا با رعايت موازين شرعي از تعقيب مجرم صرف نظر نمايد.
ماده 728
مي قاضي دادگاه تواند با ملاحظه ي خصوصيات جرم و مجرم و دفعات ارتكاب جرم در موقع صدور حكم و در
صورت لزوم از مقررات مربوط به تخفيف، تعليق و مجازات هاي تكميلي و تبديلي از قبيل قطع موقت خدمات
عمومي حسب مورد استفاده نمايد.
ماده 729
كليه ي قوانين مغاير با اين قانون از جمله قانون مجازات عمومي مصوب سال 1304 و اصلاحات و الحاقات بعدي آن
ملغي است .
قانون فوق مشتمل بر دويست و سي و دو ماده و چهل و چهار تبصره در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ دوم
1375 به تأييد شوراي /3/ خرداد ماه يك هزار و سيصد و هفتاد و پنج مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 6
نگهبان رسيده است .
لازم به ذكر است كه شماره ي مواد مصوبه مجلس تحت عنوان كتاب پنجم تعزيرات و مجازا تهاي بازدارنده به
دنبال مواد قانون مجازات اسلامي كه قبلاً به تصويب رسيده از شماره 498 تا 729 تدوين گرديده است .
--------------------------------------------
دريافت شده از پايگاه نشر مقالات حقوقي
حق گستر.
براي نشر مقالات حقوقي خود
به كنيد حق گستر مراجعه .
منتظر شما هستيم.
ir.HaghGostar.www


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
-1 تعريف قرارداد كار
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : جمعه 28 اسفند 1394

حقوقي دريافت شده از پايگاه نشر مقالات
حق گستر.
براي نشر مقالات حقوقي خود
كنيد به حق گستر مراجعه .
منتظر شما هستيم.
www.HaghGostar.ir
نوي سنده : آرمين خوشوقتي
-1 تعريف قرارداد كار
كتبي يا شفاهي كه به م قرارداد كارعبارت است از قراردادي وجب آن كارگر در قبال دريافت حق السعي كاري
رابراي مدت موقت يا مدت غيرموقت براي كارفرما انجام م يدهد. در كارهايي كه طبيعت آنها جنبه مستمر دارد
درصورتي كه مدتي درقرارداد ذكرنشود، قرارداد دائمي تلقي مي شود، شروط مذكوردر قرارداد كار و يا تغييرات
بعدي آن در صورتي نافذ خواهد بود كه براي كارگر مزايايي كمتر از امتيازات مقرر درقانون كار منظور ننمايد.
2- ويژگي هاي قرارداد كار
براي صحت قرارداد كار در زمان انعقادقرارداد رعايت شرايط ذيل الزامي است:
مشروعيت مورد قرارداد
معين بودن موضوع قرارداد
شر عدم ممنوعيت قانوني و عي طرفين در تصرف اموال يا انجام كار مورد نظر
لازم به ذكراست اصل بر صحت كليه قراردادهاي كار است مگر آنكه بطلان آنها در مراجع ذيصلاح به اثبات رسد.
قرارداد كار علاوه بر مشخصات دقيق طرفين بايد حاوي موارد ذيل باشد:
بايد به نوع كار يا حرفه يا وظيفه اي كه كارگر آن اشتغال يابد
حقوق يا مزد مبنا و لواحق آن
مرخصي ها ساعات كار، تعطيلات و
محل انجام كار
تاريخ انعقاد قرارداد كار
معين باشد مدت قرارداد، چنانچه كاربراي مدت
نمايد موارد ديگري كه عرف و عادت شغل يا محل ايجاب
در مواردي كه قرارداد كتبي باشد قرارداد در 4 نسخه تنظيم مي گردد كه يك نسخه از آن به اداره كار محل و يك
نسخه نزد كارگر و يك نسخه نزد كارفرما و نسخه ديگر در اختيار شوراي اسلامي كار و دركارگاههائيكه فاقد شورا
هستند در اختيار نماينده كارگر قرار م يگيرد.
3- دوره آزمايشي
يكديگر مي طرفين با توافق توانند مدتي را به نام دوره آزمايشي كار تعيين نمايند. در خلال اين دوره هر يك از
طرفين حق دارد بدون اخطار قبلي و بي آنكه الزام به پرداخت خسارت داشته باشد، رابطه كار را قطع نمايد.
درصورتي كه قطع رابطه كار از طرف كارفرما باشد وي ملزم به پرداخت حقوق تمام دوره آزمايشي خواهد بود و
چنانچه كارگر رابطه كار را قطع نمايد كارگر فقط مستحق دريافت حقوق مدت انجام كار خواهدبود.
مدت دوره آزمايشي بايد در قرارداد كار مشخص شود. حداكثر اين مدت براي كارگران ساده و نيمه ماهر يك ماه و
براي كارگران ماهر و داراي تخصص سطح بالاسه ماه م يباشد.
4- قراردادهاي كارمزدي
باشد كارمزد عبارت است از مزدي كه بابت انجام مقدار كاري مشخص كه از نظر كمي قابل اندازه گيري يا شمارش
به ازاي هر واحدكار تعيين و پرداخت مي شود. كارمزد برحسب آنكه حاصل كار موردنظر مربوط به يك نفر يا يك
گروه مشخصي از كارگران يا مجموعه كارگران كارگاه باشد به ترتيب به صورت كارمزد انفرادي، كارمزد گروهي و
كارمزدجمعي تعيين مي گردد.
در نظام كارمزد گروهي و جمعي بايد علاوه برشغل هر يك ازكارگران، سهم هر يك درميزان فعاليت و كارمزد
متعلقه از قبل مشخص گردد و موضوع موردقبول كارگران باشد.
قرارداد كارمزدي برحسب آنكه اولين واحد يا قطعه، ملاك محاسبه كارمزد قرار گيرد ساده و چنانچه براي مازاد بر
تعدادمشخص باشد تركيبي است. در صورت تركيبي بودن، نرخ كارمزد تعيين شده نبايد كمتر از جمع مزدثابت
تقسيم بر تعداد كاري كه مزدثابت بابت آن تعيين شده است باشد.
ت درصورت وقف كار به واسطه قواي قهريه يا حوادث غيرقابل پيش بيني كه وقوع آن از اراده طرفين خارج باشد
مقررات ماده 15 قانون كار اجراء خواهدشد. ولي هر گاه عوامل توقف كاربراي كارفرما قابل پيش بيني بوده و خارج
از اختيار كارگر باشد، كارفرما علاوه بر مزد ثابت (در مورد قرارداد كار تركيبي) مكلف به پرداخت مزد مدت توقف
كار به ماخذ متوسط كارمزد آخرين ماه كاركرد كارگر خواهد بود. در صورت بروز اختلاف، تشخيص موراد فوق با
وزارت كار و امور اجتماعي است.
4-1- نحوه محاسبه حقوق و مزايا قراردادهاي كارمزدي
مجموع مزد كارمزدي كه براساس آئين نامه به كارگر پرداخت مي شود نبايد كمتر ازحداقل مزد قانوني به نسبت
ساعات عادي كار باشد.
تابع ارجاع كار اضافي به كارگران كارمزدي علاوه بر ساعات عادي كار و نيز كار نوبتي و كار در شب براي آنان
مقررات قانون كار است. ماخذ محاسبه فوق العاده نوبت كار يا شب كاري كارگران كارمزد نرخ كارمزد آنهاست.
ثابت چنانچه بجاي روز جمعه روز ديگري به عنوان تعطيل هفتگي توافق شده باشد نرخ كارمزد و نيز مزد (در مورد
قرارداد كار تركيبي) در روز جمعه % 40 اضافه مي شود. نحوه محاسبه مزد روزهاي تعطيل و جمعه و روزهاي تعطيل
رسمي و مرخصي كارگران كارمزد تابع ماده 43 قانون كار م يباشد.
قت هر گاه قرارداد كارمزدي به صورت پاره و (كمتر از حداكثر ساعات قانوني كار) باشد، مزاياي رفاهي انگيز هاي به
نسبت ساعات كار مورد قرارداد و به ماخذ ساعات كار قانوني محاسبه و پرداخت م يشود. ماخذ محاسبه مزد،
32 قانون كار در مورد ، 31 ، 29 ، 27 ، 20 ، حقوق، حق سنوات و خسارات و مزاياي پايان كار موضوع مواد 18
كارگران كارمزد، ميانگين مجموع پرداختي ها در آخرين 90 روز كاركرد كارگر است.
نامه مقر در صورتي كه به موجب عرف و رويه ديگري در كارگاه مزد و مزايايي بيش از آنچه دراين آئين ر شده است
جاري باشد، عرف و رويه مذكور براي كارگران مشمول و همچنين كارگراني كه بعداً به صورت كارمزدي دركارگاه
استخدام مي شوند جاري است.
تغيير نظام كارمزدي به ساير نظامهاي مزدي يا بالعكس در مورد تمام يا قسمتي ازكاركنان در كارگاه بايستي پس از
تائيد شوراي اسلامي كار يا انجمن صنفي و يا نمايندگان قانوني كارگران كارگاه به تصويب وزارت كار و امور
اجتماعي برسد.
-5 ساعتي قراردادهاي مزد
مي مزدساعتي مزدي است كه بابت ساعاتي كه وقت كارگر در اختيار كارفرماست محاسبه و پرداخت شود.
درقراردادهاي مزدساعتي، نوع كار(صرف نظر از مقدار و ميزان آن) و نيز ساعات كار در روز يا هفته يا ماه مشخص
مي گردد.
اعمال نظام مزد ساعتي در موارد ذيل مجاز است:
مسافر متصديان حمل و نقل كالا و
مطب كارگران هاي خصوصي پزشكان، كلينكيهاي پزشكي و پيراپزشكي، دامپزشكي و نظاير آنها در صورتي كه
مدت فعاليت آنها كمتر از حداكثر ساعات قانوني كار در شبانه روز باشد.
نها مشاغل غيرتمام وقت در زمينه هاي مشاوره و نظاير آ
مشاغل مربوط به نگهداري و مراقبت از اموال، تاسيسات و ساختمان و حيوانات به شرطي كه ساعات كار كمتر از
حداكثر ساعات قانوني كار در شبانه روز باشد.
هشي مشاغل آموزشي و پژو
البته ذكر مشاغل فوق مانع از اعمال ساير نظامهاي مزدي در فعاليتهاي مذكور نخواهد بود اما استفاده از نظام مزد
ساعتي جز در موراد معوقه فوق موكول به اخذ موافقت وزارت كار و امور اجتماعي است.
-5-1 تي محاسبه حقوق ومزايا قراردادهاي مزدساع
در نظام مزد ساعتي، كارفرما مكلف است علاوه بر مزد ثابت، مزاياي رفاهي از قبيل حق مسكن، حق خوار بار و
كمك عائله مندي را به نسبت ساعات كار محاسبه و به كارگر پرداخت نمايد.
ساعتي مي مزد كارگراني كه مشمول نظام مزد باشند به تناسب ساعات كار عادي كار در شبانه روز نبايد كمتر از
مزد مشاغل مشابه در نظام روزمزدي باشد. در كارگاههايي كه فعاليت آنها جنبه استمرار دارد يا به صورت فصلي
فعاليت مي كنند كارگران مشمول مزدساعتي حق استفاده از مرخصي و تعطيلات رسمي با استفاده ازمزد را دارند.
ك هر گاه نوع كار طوري باشد كه تعداد ساعات ار عادي و مجموع مزد هر روز مساوي باشند مزد مذكور معادل
روزهاي كار است در غير اين صورت ماخذ محاسبه، ميانگين مزد ساعتي كارگر در روزهاي آخرين ماه كاركرد وي
خواهد بود.
قانوني باشد مبلغ پرداختي به هرحال نبايد كمتر از حداقل مزد . ماخذ محاسبه مزد، حقوق، حق سنوات و خسارات
و مزاياي پايان كار موضوع مواد 18 و 20 و 27 و 29 و 31 و 32 قانون كار در مورد كارگران مشمول نظام
مزدساعتي، ميانگين مجموع پرداختي ها در آخرين 90 روز كاركرد كارگر است.
ساعتي مي در كارگاههائي كه داراي عرف و رويه خاص در مورد مزد باشند در صورتي كه بر اساس عرف و رويه
موجود مزد و مزايايي بيش از ضوابط مقرر در اين آئين نامه به كاركنان مشمول پرداخت نمايند عرف و رويه موجود
مزد و مزاياي بيش از ضوابط مقرر در اين آئين نامه به كاركنان مشمول پرداخت نمايند عرف و رويه مذكور مناط
اعتباراست.
ساعتي به سا تغيير نظام مزد ير نظامهاي مزدي در اجراي ماده 26 قانون كار با موافقت كاركنان مشمول و تائيد
وزارت كار و اموراجتماعي امكان پذيراست.
-6 ساعتي قراردادهاي كارمزد
خت مي كارمزد ساعتي مزدي است كه در مقابل انجام كار مشخص در زمان مشخص پردا شود. در قرارداد كارمزد
ساعتي بايد ميزان و مقدار كار متناسب با زمان مشخص باشد.
يا مجموعه كارمزد ساعتي برحسب آنكه حاصل كار مورد نظر مربوط به يك نفر يا گروه مشخصي از كارگران
كارگران كارگاه باشد به ترتيب به صورت كارمزد ساعتي انفرادي، كارمزد ساعتي گروهي و كارمزد ساعتي جمعي
تعيين مي گردد.
در نظام كارمزد ساعتي گروهي و جمعي بايد علاوه بر شغل هر يك از كارگران، سهم هر يك در ميزان فعاليت و
كارمزد ساعتي متعلقه ازقبل مشخص گردد و موضوع موردقبول كارگران باشد. مشاغل قابل شمول در نظام كارمزد
ساعتي نوعاً مشاغلي هستند كه استاندارد زمان انجام كار توسط ابزار و يا دستگاه مورد استفاده از قبل مشخص
شده ياقابل مشخص شدن باشند.
مقاطع استفاده از نظام كارمزد ساعتي در كارگاههايي كه فعاليت آنها جنبه مستمر دارد و يا به صورت فصلي يا در
زماني خاص فعاليت ندارند موكول به اخذ موافقت اداره كار و اموراجتماعي محل است.
فعاليتهايي كه تو عرضه مي سط صاحبان حرفه، پيشه و مشاغل آزاد مستقيماً به مصرف كننده شود و در مدت
معين و محدود انجام مي گيرند مشمول مقررات كارمزد ساعتي نميباشند (مانندمعلمين خصوصي كه بطور پاره
وقت و غير مستمرانجام وظيفه م ينمايند).
6-1- نحوه محاسبه حقوق ومزايا قراردادهاي كارمزد ساعتي
ساعتي نمي مزد كارگراني كه مشمول نظام كارمزد باشند به تناسب ساعات عادي كار شبانه روز نبايد كمتر از مزد
مشاغل در نظام روزمزدي باشد. دركارگاههايي كه فعاليت آنها جنبه مستمر دارد و يا به صورت فصلي كار مي كنند
كارگران مشمول كارمزد ساعتي حق استفاده از مرخصي و تعطيلات با استفاده از مزد را دارند.
هرگاه نوع كار طوري باشد كه تعداد ساعات كار عادي و مجموع كارمزد هر روز مساوي باشند مزدايام مذكور
معادل كارمزد روزهاي كار است. در غيراين صورت ماخذ محاسبه ميانگين كارمزد ساعتي كارگر در روزهاي
كارآخرين ماه كارخواهد بود.
، 27 ، 20 ، ماخذ محاسبه مزد، حقوق، حق سنوات و خسارات و مزاياي پايان كار موضوع پايان كار موضوع مواد 18
32 قانون كار در مورد كارگران مشمول كارمزد ساعتي م يباشند. ، 31 ، 29
ين درصورتي كه بر اساس عرف و رويه موجود مزد و مزايايي بيش از ضوابط مقرر در اين آئ نامه به كاركنان مشمول
پرداخت مي شود، عرف و رويه مذكور معتبر خواهد بود.
تغيير نظام كارمزد ساعتي به ساير نظامهاي مزد در اجراي ماده 26 قانون كار با موافقت كاركنان مشمول و تائيد
وزارت كار و امور اجتماعي امكان پذيراست. ساير مقررات كار و ضوابط و مقررات قانون كار ناظر به كارگران كه در
بالا به آن اشار هاي نشد، در مورد كارگران مشمول نظام كارمزدي، مزدساعتي و كارمزد ساعتي نيزحاكم است.
نوي سنده : آرمين خوشوقتي
حقوقي دريافت شده از پايگاه نشر مقالات
حق گستر.
براي نشر مقالات حقوقي خود
به حق گستر م كنيد راجعه .
منتظر شما هستيم.
www.HaghGostar.ir


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
متن كامل اعلاميه جهاني حقوق بشر
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : جمعه 28 اسفند 1394

حقوقي دريافت شده از پايگاه نشر مقالات
حق گستر.
براي نشر مقالات حقوقي خود
كنيد به حق گستر مراجعه .
منتظر شما هستيم.
www.HaghGostar.ir
متن كامل اعلاميه جهاني حقوق بشر
اعلاميه حقوق بشر شامل يك ديباچه و 30 ماده، در تاريخ 10 دسامبر 1948 مطابق با 19 آذر 1327
شمسي در مجمع عمومي سازمان ملل تصويب شد و همه ساله جهانيان اين روز را به نام " روز حقوق
بشر" جشن مي گيرند.با توجه به اهميت جهاني اين اعلاميه واينكه امروزه ميزان پايبندي كشورها
نسبت به حقوق بشر با اين سند سنجيده مي شود متن كامل آن ارائه مي گردد.
مقدمه
از آنجا كه شناسايي حيثيت ذاتي كليه اعضاي بشري و حقوق يكسان و انتقال ناپذير آنان اساس آزادي،
عدالت و صلح را در جهان تشكيل مي دهد.
از آنجا كه عدم شناسايي و تحقير حقوق بشر منتهي به اعمال وحشيانه اي گرديده است بشريت را كه رو
به عصيان واداشته و ظهور دنيايي كه درآن افراد بشر در بيان عقيده، آزاد و از ترس و فقر، فارغ باشند به
عنوان بالاترين آمال بشر اعلام شده است.
از آنجا كه اساسا" حقوق انساني را بايد با اجراي قانون حمايت كرد تا بشربه عنوان آخرين علاج، به قيام
بر ضد ظلم و فشار مجبور نگردد.
ازآنجا كه اساسا" لازم است توسعه روابط دوستانه بين ملل را مورد تشويق قرار داد.
از آنجا كه مردم ملل متحد، ايمان خود را به حقوق اساسي بشر و مقام و ارزش فرد انساني حقوق مرد و
زن و تساوي مجددا" در منشور، اعلام كرده اند و تصميم راسخ گرفته اند كه به پيشرفت اجتمايي كمك
كنند و در محيطي آزادتر وضع زندگي بهتري بوجود آورند.
از آنجا كه دول عضو متعهد شده اند كه احترام جهاني و رعايت واقعي حقوق بشر و آزاديهاي اساسي را با
همكاري سازمان ملل تامين كنند.
از آنجا كه حسن تفاهم مشتركي نسبت به اين حقوق و آزاديها براي اجراي كامل اين تعهد، كمال اهميت
را دارد، مجمع عمومي اين اعلاميه جهاني حقوق بشر را آرمان مشتركي براي تمام مردم و كليه ملل،
اعلام ميكند و افراد همه اركان اجتماع، اين اعلاميه را دايما"، در مد نظر داشته باشند و مجاهدت كنند
كه به وسيله تعليم و تربيت, احترام اين حقوق و آزاديها توسعه يابد و با تدابير تدريجي ملي و بين
المللي، شناسايي و اجراي واقعي و حياتي آنها چه در ميان خود و چه در بين مردم كشورهايي كه در
قلمرو آنها مي باشد، تامين گردد.
ماده 1- همه افراد بشر آزاد و با حيثيت و حقوق يكسان زاييده مي شوند و داراي موهبت خرد و وجدان
مي باشند و با يكديگر با روحيه برادري رفتار كنند.
ماده 2- هركس مي تواند از كليه آزاديها كه در اعلاميه حاضر به آن تصريح شده، بي هيچگونه برتري،
منجمله برتري از نظر نژاد و رنگ و جنس و زبان و دين يا هر عقيده ديگر، و از نظر زاد و بوم يا موقعيت
اجتماعي، و از نظر توانگري يا نسب يا هر وضع ديگر بهره مند گردد. نيز هيچ امتيازي بر اساس نظام
سياسي يا قانوني يا بين المللي مربوط به كشور يا سرزميني كه شخص از تبعه آن محسوب است وجود
نخواهد داشت، خواه سرزمين مزبورمستقل باشد يا زير سرپرستي خواه فاقد خود مختاري باشد يا
سرزميني كه حاكميت آن به شرطي از شروط محدود شده باشند.
ماده 3- هر كس حق دارد از زندگي و آزادي و امنيت شخصي خويش برخوردار باشد.
ماده 4- هيچ كس را نمي توان به بنده گي يا برده گي گرفت. بنده گي و سوداگري بنده در هر شكل كه
باشد ممنوع است.
ماده 5- هيچ كس را نمي توان شكنجه كرد يا مورد عقوبت با روش وحشيانه و غير انساني يا اهانت آميز
قرار داد.
ماده 6- هر كس داراي اين حق است كه شخصيت حقوقي او در همه جا مراعات گردد.
ماده 7- همه افراد در پيشگاه قانون يكسانند و حق دارند كه بي هيچ تفاوت از پشتيباني قانون بطور
برابر استفاده كنند.
هر ك مقابل هرگونه تبع س حق دارد در يض كه ناقض اين اعلاميه باشد ودر مقابل هرگونه عملي كه چنين
تبعيضي را تشويق كند، از حمايت يكسان قانون برخوردار گردد.
ماده 8- هركس مي تواند از تعدي به حقوق اصلي كه به موجب قانون اساسي يا قانونهاي ديگر براي او
شناخته شده است به دادگاههاي صلاحيت دار ملي متوسل گردد تا حقش استيفا شود.
ماده 9- هيچ كس را نمي توان خودسرانه بازداشت كرد يا زنداني ساخت يا تبعيد نمود.
ماده 10 - هركس حق دارد با استفاده كامل از تساوي حقوق با ديگران، دعواي او در يك دادگاه مستقل و
بي طرف عادلانه و علني رسيدگي شود و آن دادگاه در باره حقوق و تعهدات او، يا صحت هرگونه اتهام
كيفري كه به او متوجه باشد حكم دهد.
ماده 11 - الف) هركس متهم به ارتكاب جرمي باشد, تا وقتي تقصير او طي محا كمه علني كه در آن هر
گونه تضمين ضروري براي دفاع تامين شده باشد قانونا" به ثبوت نرسد، بيگناه محسوب مي شود.
ب) همچنين هيچكس به علت ارتكاب عملي يا خودداري از عملي محكوم نخواهد شد مگر وقتي كه آن
كار بموجب قوانين ملي يا بين المللي در هنگام ارتكاب، جرم محسوب باشد.نيز هيچكس به مجازاتي
بيش از مجازات مقرر در هنگام ارتكاب جرم محكوم نخواهد شد.
ماده 12 - زندگاني خصوصي يا امور خانوادگي يا محل سكونت، يا مراسلات كسي نبايد در معرض دخالت
خود سرانه واقع شود.نيز به حيثيت و حسن شهرت هيچكس نمي توان حمله كرد.هركس حق دارد در
اين گونه دخالت ها يا اين گونه تجاوزها, از پشتيباني قانون برخوردار باشد.
ماده 13 - الف) هركس حق دارد در داخل هر كشور آزادانه نقل مكان كند و هر كجا بخواهد اقامت گزيند.
ب) هركس مي تواند هر كشوري را كه بخواهد، منجمله كشور خود را،ترك كند و مي تواند به كشور خود
باز گردد.
ماده 14 - الف) هركس حق دارد براي گريز از هر گونه شكنجه و فشار به جايي پناهنده شود. نيز مي
تواند در ساير كشورها از پناهندگي استفاده كند.
ب) در جرايم غير سياسي يا اموري كه مخالف با اصول و هدفهاي ملل متحد باشد نمي توان از حق
پناهندگي استفاده كرد.
ماده 15 - الف) هركس مي تواند هر مليتي را بخواهد بپذيرد.
ب) هيچ كس را نمي توان خود سرانه از مليت او محروم ساخت يا حق تغيير مليت از اورا سلب نمود.
ماده 16 - الف) زن و مرد وقتي به سن ازدواج برسند مي توانند بدون هيچ قيد نژادي و ملي و ديني
ازدواج كنند، و خانواده بنياد گذارند. آنان به هنگام زناشويي و در اثنا و هنگام انحلال آن، داراي حقوق
متساوي مي باشند.
ب) عقد ازدواج جز با رضاي آزادانه همسران آينده، قانوني نيست.
ج) خانواده عنصر طبيعي و اساسي اجتماع است و بايد از پشتيباني جامعه برخوردار باشد.
ماده 17 - الف) هركس به تنهايي يا با شراكت ديگري داراي حق مالكيت است.
ب) مالكيت هيچ كس را نمي توان بر خلاف قانون از وي سلب كرد.
ماده 18 - هركس داراي حق آزادي فكر و ضمير و دين است. لازمه اين حق آن است كه هر كس خواه به
تنهايي يا با ديگران علني يا خصوصي از راه تعليم و پيگيري و ممارست، يا از طريق شعايير و انجام
مراسم ديني،بتواند آزادانه،دين و يقينيات خود را ابراز كند.
ماده 19 - هر كس آزاد است هر عقيده اي را بپذيرد و آن را به زبان بياورد و اين حق شامل پذيرفتن
هرگونه راي بدون مداخله اشخاص مي باشد و مي تواند به هر وسيله كه بخواهد بدون هيچ قيد و
محدوديت به حدود جغرافيايي، اخبار و افكار را تحقيق نمايد و دريافت كند و انتشار دهد.
ماده 20 - الف)هر كس حق دارد آزادانه در احزاب و جماعت هاي مسالمت آميز شركت جويد.
ب) هيچ كس را نمي توان وادار ساخت به حزبي بپيوندد.
ماده 21 - الف) هركس حق دارد مستقيما" يا به وسيله نمايندگاني كه آزادانه انتخاب شده باشند در اداره
امور عمومي كشور خود شركت جويد.
ب) اراده ملت اساس قدرت اختيارات ملي است,اين اراده به وسيله انتخابات شرافتمندانه صورت مي
گيرد كه دوره به دوره از طريق انتخابات عمومي يكسان, با راي مخفي يا بنا به روشي مشابه با آن كه
آزادي راي را تامين , انجام مي يابد.
ماده 22 - هر كس از حيث اينكه عضو جامعه محسوب است حق دارد از تامين اجتماعي برخوردار گردد،
و مي تواند به كمك كوشش ملي و ياري بين المللي با توجه به سازمان و امكانات هر كشور از حقوق
اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي كه با حيثيت و تكامل آزاد شخصيت انساني ملازمه داشته باشد بهره ور
گردد.
ماده 23 - الف) هر كس حق كار و حق برگزيدن آزادانه كار با شرايط عادلانه و ارضا كننده دارد، نيز حق
دارد كه در مقابل بيكاري حمايت شود.
ب) هر كس در مقابل كار مساوي، بدون هيچ گونه رعايت امتياز، حق دستمزد مساوي دارد.
ج) هر كس در مقابل كار، حق دارد دستمزدي منصفانه و ارضا كننده دريافت كند كه براي او و خانواده
اش وجه معيشتي فراهم آورد كه شايسته حيثيت كمال يافته انساني باشد و در صورت مقتضي حق دارد
از كليه وسايل حمايت اجتماعي استفاده نمايد.
د) هر كس حق دارد براي پشتيباني از منافع خود، با ديگران تشكيل سنديكا بدهد و عضو سنديكايي
شود.
ماده 24 - هر كس حق استراحت و استفاده از ايام فراغت دارد، منجمله حق دارد ساعات كارش بطور
معقول محدود باشد و از مرخصي نوبتي با دريافت حقوق استفاده كند.
ماده 25 - الف) هركس حق دارد از سطح يك زندگاني برخوردار باشد كه سلامت و رفاه او و خانواده اش،
منجمله خوراك و لباس و مسكن و رسيدگي هاي پزشكي آنان را تامين كند. همچنين حق دارد از
خدمات ضروري اجتماعي در هنگام بيكاري و بيماري و درمانده گي و بيوه گي و پيري يا در ساير مواردي
كه بنا به اوضاع و احوالي بيرون از اراده او، وسايل معاش وي مختل گردد استفاده كند.
ب) مادر بودن و فرزند بودن، استفاده از كمك و مساعدت مخصوص را ايجاب مي كند.هر كودك خواه
حاصل زناشويي قانوني باشد يا غير قانوني، از حمايت اجتماعي برابر برخوردار مي گردد.
ماده 26 - الف) هر كس حق دارد از تعليم و تربيت استفاده كند. تعليم و تربيت بايد دست كم در مورد
آموزش ابتدايي و اساسي رايگان باشد. تعليمات فني و حرفه اي بايد براي همه ممكن باشد. دسترسي به
تعليمات عاليه بايد براي همه و بنا به شايستگي هر كس امكان پذير باشد.
ب)هدف تعليم و تربيت بايد شكوفايي كامل شخصيت بشري و تقويت احترام به حقوق بشر و آزاديهاي
اساسي باشد. تعليم و تربيت بايد حسن تفاهم و گذشت ودوستي بين همه ملتها و همه گروهها از هر نژاد
يا هر دين، همچنين گسترش فعاليتهاي ملل متحد را براي حفظ صلح تسهيل كند.
ج) پدر و مادر براي تعيين نوع تعليم و تربيت فرزند خود حق اولويت دارند.
ماده 27 - الف) هر كس حق دارد آزادانه در زندگاني فرهنگي اجتماع شركت جويد و از اقسام هنرها
استفاده كند و در پيشرفت علمي و بركات حاصل از آن سهيم باشد.
ب) هر كس حق دارد از منافع اخلاقي و مادي ناشي از هرگونه دستاورد علمي و ادبي يا هنري كه بوجود
آورده باشد حمايت شود.
ماده 28 - هركس حق دارد بكوشد تا در سطح اجتماعي و جهاني چنان سامان و نظمي حكمفرما شود كه
حقوق و آزاديهايي كه در اين اعلاميه اعلام شده است در آن سطح به نتيجه كامل برسد.
ماده 29 - الف) هركس نسبت به اجتماعي كه فقط در آن اجتماع رشد آزاد و كامل شخصيت او امكان
پذير است تكاليفي بر عهده دارد.
ب)هركس در اجراي حقوق و در مقام برخورداري از آزاديهاي خويش، تنها از محدوديت هايي پيروي مي
كند كه قانون منحصرا" به منظور تامين شناسايي و حرمت به حقوق و آزاديهاي ديگران، بالجمله براي
تحقق بخشيدن به مقتضيات عادله اخلاق و نظام اجتماعي و مصلحت عمومي، در يك جامعه دموكرات
وضع كرده باشد.
ج) در هيچ حال نمي توان حقوق و آزاديهاي مزبور را به نحوي بكار برد كه با هدفها و اصول ملل متحد
منافي باشد.
ماده 30 - هيچ يك از مقررات اعلاميه حاضر را نميتوان بنحوي تفسير كرد كه براي دولتي يا گروهي يا
فردي متضمن حقي شود كه بنا بر آن، بتواند به فعاليتي دست زند يا كاري انجام دهد كه هدف آن از بين
بردن حقي از حقوق و آزاديهاي مذكور در اين اعلاميه باشد.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
آب دادن اميرالمؤ منين عليه السلام به علامه امينى از حوض كوثر
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : پنج شنبه 27 اسفند 1394

آب دادن اميرالمؤ منين عليه السلام به علامه امينى از حوض كوثر
قاى عبداللّه چايچى از قول مرحوم حجة الاسلام دكتر محمّد هادى امينى فرزند علاّمه امينى رحمه الله نقل مى كند: وقتى پدرم را دفن كرديم مرحوم علاّمه بحرالعلوم آمد و به من تسليت گفت و معانقه نمود. سپس فرمود: (من در اين فكر بودم ببينم مولا اميرالمؤ منين عليه السلام چه مرحمتى در مقابل زحمات و خدمات مرحوم امينى مى نمايند. در عالم خواب ديدم : حوضى است آقا اميرالمؤ منان عليه السلام بر لب آن ايستاده اند. افراد مى آيند و مولا از آن حوض آب به آنها مى دهند. گفتند: اين حوض كوثر است . در اين حال آقاى امينى به نزديك حوض رسيد ت ظرف را گذاشتند، آستينها را بالا زده و دستان مباركشان را پر از آب كردند و به علامه آب خورانيدند و خطاب به او فرمودند: بَيّضَ اللّه وَجهك كما بَيَّضت وجهى (پروردگار رو سفيد كند تو را كما اينكه مرا رو سفيد كرد). مولا در اين عبارت دو حقيقت را بيان كردند. علامه نسبت به حضرات معصومين عليهم السلام بسيار ادب داشت . وقتى وارد حرم مطّهر حضرت امير عليه السلام مى شد از پايين به بالاى سر نمى رفت . روبروى حضرت مى ايستاد و گريه شديدى مى نمود. خود ايشان به من فرمودند: (از آن وقتى كه در نجف هستم از سمت بالاى سر حرم نرفته ام .) از پايين وارد شدشه و از همان سمت خارج مى شدند.(1


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
علامت‏هاى منافق
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : پنج شنبه 27 اسفند 1394

آيه‏اى از قرآن

«ليجزى الله الصادقين بصدقهم و يعذب المنافقين ان شاء او يتوب عليهم ان الله‏كان غفورا رحيما.» (1) .

قرآن در اين آيه مباركه، منافق را در برابر صادق قرار داده است; از اين دانسته‏مى‏شود كه منافق صادق نمى‏باشد و دروغ گو خواهد بود و نفاق نمونه‏اى است ازدروغ گويى.

اكنون شايسته است كه منافق شناسانيده و علامت‏هايش نشان داده شود.

سخنى از رسول خداصلى الله عليه وآله

امام جعفر صادق‏عليه السلام فرمايش جدش رسول خدا را چنين بيان مى‏كند:

«سه چيز است كه در هر كس يافت‏شود، منافق خواهد بود، هر چند روزه بگيرد ونماز بخواند و خودش چنين پندارد كه مسلمان است: در امانت‏خيانت كند; در سخن‏دروغ بگويد; در وعده خلف كند.» (2) .

بنابر اين، خيانت در امانت، دروغ در سخن، خلف در وعده، اگر در كسى يافت‏شود، او منافق مى‏باشد و او را در صف مسلمانان با ايمان راه نيست. نظر دقيق،تشخيص مى‏دهد كه هر يك از اين صفات سه گانه، نوعى از بى حقيقتى مى‏باشد.

امانت چيست؟

مقصود از امانت، سپرده‏اى است كه در دست كسى مى‏باشد (خواه زر و سيم‏باشد، خواه جواهرات، خواه ناموس و خواه چيزهاى ديگر) و به طور كلى چيزى كه‏در نظر امانتگذار، ارجمند و گران بهاست و به همين علت، آن را به امانتدار مى‏سپارد،چون خود را قادر بر حفظ آن نمى‏بيند.

خردمندان، گوهر گران بهاى خود را نزد كسى امانت مى‏گذارند كه آن را خطرى‏تهديد نكند و احتمال رسيدن گزندى بدان ندهند. چيزى كه چندان ارزشى ندارد يا نزدصاحبش عزيز نمى‏باشد، به امانت‏سپرده نمى‏شود، چون بود و نبودش تفاوتى ندارد.

امانتدار كيست؟

امانتدار كسى است كه مورد اعتماد باشد و امانت‏سپار بدو بد گمان نباشد و او رااز نظر دوستى و تقوا فردى كامل بداند.

كسى به زودى مورد اعتماد قرار نمى‏گيرد. روزها بايستى بگذرد، آزمايش‏هابشود تا اعتمادى در دل پيدا گردد.

كسانى كه زود به كسى اعتماد پيدا مى‏كنند، از خرد دورند و احساسات بر آن‏هاحكومت مى‏كند. عاقل به آسانى عزيز خود را به دست كسى نمى‏دهد، مگر پس از آن‏كه وى را مورد مطالعه قرار دهد; گفتارش را بشنود; رفتارش را بنگرد; از دگران‏در باره او تحقيق كند; پس از آن كه همه اين‏ها درست‏بود، اعتمادى در قلب‏پيدا خواهد شد.

امانتدارى و نادرستى

امانتدار خائن از بدترين مردم است. او گرگى است پوست ميش بر خود كشيده.او ديوى است در زى فرشتگان در آمده. بايستى سال‏ها تظاهر كند، ريا كارى كند تاساده لوحان به ديده خوش بينى بدو بنگرند و او را نمونه‏اى از پاكى بشناسند. خود رادرست كار و امين نشان دادن، ولى در باطن، نادرست و خيانت كار بودن، زشت‏ترين‏زشتى‏ها و پليدترين پليدى‏هاست، آن هم زشتى و پليديى كه با نامردى همراه است.

قاضى خيانت‏كار

عبد الله مستوفى در كتابش آورده كه مردى نزد ميرزا تقى خان امير كبير شكوه بردكه پارچه بسته‏اى از شال كشميرى كه پول زر در آن بود، نزد قاضى امانت گذاردم و به‏سفرى رفتم. اكنون كه باز گشته‏ام و سپرده خود را پس گرفته و بسته را گشوده‏ام،مى‏بينم كه زر رفته و سيم به جاى آن نشسته، در صورتى كه گره آن گشوده نشده است‏و شال هم پارگى ندارد و چون بر سخن خود گواه ندارم، كسى از من نمى‏پذيرد، آن هم‏نسبت‏به قاضى!

امير دانست كه راست مى‏گويد. پارچه شال را بگرفت و دقيقا مورد مطالعه قرارداد، فكرى به خاطرش رسيد و گفت: برو چندى ديگر بيا، اين دستمال شال نزد من‏باشد، مشروط بر آن كه به كسى نگويى.

روز بگذشت و شب فرا رسيد و امير براى خواب به بستر رفت. نيمه شب از جاى‏برخاست و به طورى كه كسى آگاه نشود، گوشه‏اى از رويه لحاف ترمه را به قدريك مهر نماز بسوزانيد و سپس در بستر بيارميد.

شب ديگر كه براى خواب به بستر شد، ديد لحاف عوض شده ولى چيزى نگفت.پس از چند شب، امير ديد، لحاف ترمه باز گشته. گوشه رفو شده لحاف را با دستمال‏شال تطبيق كرد، ديد هر دو رفو، كار يك استاد است.

از بانو پرسيد كه اين لحاف سوخته بود، چه كرديد؟ بانو كه گمان نمى‏كرد امير ازسوختگى آگاه باشد، اراحت‏شد، ولى پس از آن كه امير گفت: من خودسوزانده بودم، آسوده خاطر شده و گفت: استاد رفوگرى آورديم و لحاف را رفو كرد.

امير امر به احضار استاد كرد. دستمال شال را بدو نشان داد و پرسيد: اين را تورفو كردى؟ استاد رفوگر نظرى به پارچه انداخت و گفت: آرى.

دليل براى خيانت قاضى پيدا شد. به احضار قاضى امر كرد و زرها را بگرفت و به‏صاحبش پس داد و قاضى خيانت كار نتوانست منكر بشود.

تفو بر ملتى كه قضات آن، خيانت كار باشند. هستى چنين ملت و حياتش درخطر نابودى خواهد بود. افراد چنين ملت آسايش نخواهند ديد و پيوسته در عذاب‏به سر خواهند برد. شكايت‏ها بايستى نزد قاضى برده شود، پس، از قاضى بايد به كه‏شكايت كرد؟

هر چه بگندد نمكش مى‏زنند واى از آن دم كه بگندد نمك!

قاضى كه خيانت كار شد و امنيت قضايى از ميان رفت، كسى بر مال و جان وناموسش ايمن نخواهد بود. وقتى كه مال و جان و ناموس در خطر باشد، مرگ به اززندگى است.

دنياى امروز براى رسيدگى به گناهان قضات، محكمه انتظامى قضات تشكيل‏داده است.

من نمى‏دانم اگر فساد در دستگاه قضاوت راه يافت، محكمه انتظامى به چه دردمى‏خورد، چون قضات آن محكمه هم مورد سوء ظن خواهند بود; آن‏ها هم از ميان‏همان قضات انتخاب شده‏اند و از آسمان نيامده‏اند.

اگر كسى از محكمه انتظامى قضات شكايتى داشته باشد، بايد به كه و كجا شكايت‏كند؟

در اسلام، قضاوت انتخابى است نه انتصابى. در زمان امير كبير هم قضاوت،انتخابى بوده و اين قاضى شوم، چقدر تظاهر كرده، چقدر حقه بازى و عوام فريبى‏كرده تا جلب اعتماد مردم را كرده كه او را پناهگاه دعاوى قضايى و امانت‏هاى خودقرار داده‏اند.

اين قاضى در زمان امير كبير از دنيا خبرى نداشت و به زندگى كوچكى قانع بود،فقط طبع پليدش وى را به خيانت واداشت. اما قاضى امروز از همه چيز دنيا خبر دارد،كاخ‏هاى آسمان خراش را مى‏بيند، باغ شميران را مى‏بيند، اتوموبيل لينكلن وكاديلاك‏را مى‏بيند، دوشيزگان زيبا و مهوشان پرى پيكر را مى‏بيند، پست‏هاى عالى و مناصب‏ارجمند را مى‏نگرد و دلش همه را مى‏خواهد، صبرش هم كم است و براى رسيدن به‏اين‏ها عجله نيز دارد.

خلف وعده

دومين چيزى كه رسول خداصلى الله عليه وآله از نشانى‏هاى منافقان قرار داده، دروغ در سخن‏است كه اين كتاب در باره آن بحث مى‏كند.

سومين علامت، خلف در وعده مى‏باشد. منافق، اضافه بر آن دو دروغ، داراى اين‏دروغ نيز مى‏باشد; او هرگاه وعده‏اى بدهد و عهدى كند به وعده‏اش وفادار نيست و به‏عهدش پاى بند نمى‏باشد.

پاره‏اى از سياستمداران امروز، يكى از طرق سياستمدارى را اين مى‏دانند كه دربرابر تقاضاها وعده دروغ بدهند، پيمان ببندند و بدان پايدار نباشند و اين كار را نشانه‏زيركى و عقل مى‏دانند.

اسلام از اين كار ناجوان‏مردانه به دور است و پيغمبر اسلام از آن بيزار.

پيمان بستن و پيمان شكستن، گناهى است‏بس بزرگ، به ويژه اگر با خدا باشد.

عده‏اى با امير المؤمنين‏عليه السلام برادر پيغمبر اسلام بيعت كردند و سپس پيمان على راشكستند و با حضرتش به جنگ پرداختند و خسر الدنيا و الآخره شدند; پيغمبراسلام، آنان را ناكثين يعنى پيمان شكن‏ها لقب داد.

اقسام منافق

دو رنگى اقسامى دارد و منافق چند گونه است:

منافقى است كه به دروغ اظهار اسلام مى‏كند، ولى در دل كافر است.

منافقى است كه اظهار قدس و تقوا مى‏كند و خود را عادل و درست كارمى‏نماياند، ولى در باطن، فاسقى است‏بى بند و بار كه به هيچ چيز پاى بند نمى‏باشد;منافق سوم، كسى است كه اظهار دوستى مى‏كند و از خود صميميت نشان مى‏دهد،ولى در باطن دشمن مى‏باشد; او اين كارها را نشانه عقل و خرد مى‏داند.

منافقان صدر اسلام، ظاهرى فريبا داشتند و به دروغ، اظهار مسلمانى مى‏كردند ودر نماز جماعت رسول خدا حاضر مى‏شدند، ولى در باطن، معتقد نبودند و بر كفرخود باقى بودند. آن‏ها با رسول خدا بيعت كرده بودند كه با جان و مال از اسلام دفاع‏كنند اما نه تنها به اين پيمان عمل نكردند، بلكه در نبردهاى اسلام فرار مى‏كردند وموجبات شكست اسلام را فراهم مى‏ساختند; پيوسته مترصد بودند كه فرصتى‏به‏دست آورند تا با ضربتى قطعى كمر اسلام را بشكنند.

نقشه خطرناك منافقان

در سال يازدهم هجرت، به رسول خداصلى الله عليه وآله خبر رسيد كه روم، آهنگ حمله به‏اسلام دارد. حضرتش پيش دستى كرده و با سپاهى گران از مدينه به سوى شام روان‏شد تا خانه دشمن را ميدان نبرد قرار دهد; اين جهاد را مورخان غزوه تبوك ناميده وعده سپاهيان اسلام را از سى هزار تا هفتاد هزار نوشته‏اند.

منافقان از موقعيت استفاده كردند و خطرناك‏ترين نقشه را براى نابودى اسلام‏كشيدند. نخست‏به ضعيف كردن روحيه سربازان اسلام و ترسانيدن آن‏ها از روم‏بپرداختند; عظمت و نيرومندى و اسلحه آن دولت را به رخ مسلمانان مى‏كشيدند ومى‏گفتند: رسول خدا در نبرد با روم شكست‏خواهد خورد.

خرماها رسيده بود و فصل چيدن خرما بود، به مسلمانان مى‏گفتند: اگر برويد وخرماهاى خود را نچينيد بايستى منتظر فاسد شدن خرماها بر سر درختان و خرابى‏باغ‏هايتان باشيد كه شايد بدين وسيله بتوانند آن‏ها را از رفتن در ركاب رسول خداصلى الله عليه وآله‏باز دارند و حضرتش را در اين نبرد سهمگين تنها بگذارند.

وقتى وجود مقدس پيغمبر اسلام از مدينه خارج شد، منافقان نيز در ركاب‏حضرتش خارج شدند، چون پيمان بسته بودند كه براى نشر دعوت اسلام از هيچ‏گونه‏كمك و يارى دريغ نكنند، ولى به اين پيمان وفا نكردند. ناگهان از نيمه راه به طوردسته جمعى از سپاه اسلام جدا شده و به مدينه باز گشتند. مورخان شماره منافقان راكه چنين شكافى در لشكر اسلام ايجاد كردند، با شماره سپاهيان رسول خداصلى الله عليه وآله برابرگفته‏اند.

خبرگان نظامى مى‏دانند كه در اين ساعت، وظيفه رسول خداصلى الله عليه وآله چقدر دشواربوده، كسى كه نيمى از سپاهيانش، يك باره، سر از فرمان بپيچند و فرار را بر قرارترجيح دهند.

پس از اين حادثه، روحيه سربازان در اين نبرد خطرناك چگونه بوده؟ وجودمقدس رسول خداصلى الله عليه وآله در اين وقت چه شاهكار نظامى به كار برده تا توانسته روحيه‏مسلمانان را نگاه دارد و با خود به استقبال مرگ برد؟ بدبختانه تاريخ در اين جا ساكت‏است و از ذكر اين نكته حساس غفلت ورزيده است.

اين‏ها قسمتى از نقشه خطرناك منافقان بود و يا مقدمه‏اى براى اجراى نقشه‏خطرناك‏ترى بود كه اگر خدا نخواسته، آن نقشه اجرا مى‏شد، تاريخ اسلام به شكل‏ديگرى در مى‏آمد.

هنگام حركت رسول بزرگوار از مدينه براى جهاد با روم، وضع مدينه چنين شدكه جز زنان و كودكان كسى در مدينه باقى نماند، چون هر مسلمانى كه توانايى‏حمل اسلحه داشته، بايستى به قصد جهاد در ركاب رسول از مدينه خارج شود.

پايتخت اسلام در خطر قرار گرفت و مدافعى در آن به نظر نمى‏رسيد و بهترين‏فرصت‏براى غارت مدينه و اسارت زنان و فرزندان مسلمانان بود.

عرب‏هاى بيابانگرد و غارتگر از اين وضع آگاه شدند. بسيارى از آنان هنوز كافربودند و اسلام نياورده بودند، دسته‏اى هم كه به صورت ظاهر، اسلام آورده بودند،هنوز روح چپاولگرى در آن‏ها موجود بود، چون مسلمان حقيقى نشده بودند، بلكه‏پاره‏اى از آن‏ها در دل، تخم دشمنى با اسلام كاشته بودند.

بدون مدافع شدن مدينه را چه كسى به غارتگران عرب اطلاع داد؟ جز منافقان‏كسى ديگر نمى‏تواند باشد. كار از اين هم بالاتر بود; ميان دشمنان داخلى اسلام، يعنى‏منافقان و دشمنان خارجى اسلام، يعنى يغما گران عرب، قراردادى بسته شده و نقشه‏شومى براى ريشه كن كردن اسلام و نابود كردن مسلمانان طرح شده بود.

نقشه چه بود؟ نقشه اين بود كه پس از بيرون رفتن رسول با سپاه و دور شدن ازمدينه و بلكه شروع نبرد با روم، به يك باره از داخل و خارج حمله كنند و شهر مدينه‏را به تصرف در آورند; اموال مسلمانان را غارت و زنان و فرزندانشان را اسير سازند.

مسلمانان هم كه گرفتار جنگ با روم هستند، نمى‏توانند به مدينه كمكى كنند و برفرض هم كمكى بشود، نوش دارويى خواهد بود پس از مرگ سهراب.

اين كار، خنجرى بود كه از پشت‏بر پيكر اسلام زده مى‏شد. نبرد در روم هم‏صد درصد به زيان اسلام تمام مى‏شد، زيرا سپاهى كه خانه‏اش تصرف شده باشد، زن‏و فرزندش اسير شده باشد، هستى اش به يغما رفته باشد، نخواهد توانست نبرد كند ياهمگى كشته خواهند شد و يا پا به گريز خواهند نهاد، در نتيجه پيغمبر اسلام نيز درميدان جنگ، كشته خواهد شد و اثرى از اسلام و مسلمانى باقى نخواهد ماند.

وجود مقدس پيغمبر بزرگ اسلام، با بهترين طرز، اين نقشه را خنثى فرمود و به‏سوى روم حركت كرد. حضرتش مردى لايق، دلير، فداكار، جنگنده، دانا، مدبر،شب‏زنده دار و با ايمانى را براى جلوگيرى از اين خطر در نظر گرفت و او را محافظ ومدافع مدينه قرار داد. او مردى بود كه عرب از ضرب شمشيرش مى‏ترسيد. او مردى‏بود كه بهترين راه مبارزه با كفار و منافقان را از رسول حق آموخته بود. او مردى بود كه‏تا يك نفر مسلمان ناراحت‏بود، او راحتى نداشت. او مردى بود كه از آغاز دعوت‏اسلام در پشت‏سر رسول خدا ايستاده بود و قدم به قدم به دنبال حضرتش گام برداشته‏بود. او مردى بود كه هيچ وقت عقب نشينى نكرده بود. او مردى بود كه وقتى زن‏هاى‏مدينه دانستند كه تحت‏حمايتش قرار گرفته‏اند، همگى به خواب راحت رفتند. اومردى بود كه پس از تعيين او سربازان اسلام با اطمينان كامل به حفظ مال خود و زن وفرزند خود، به سوى ميدان جنگ قدم برداشتند. او مردى بود كه كفار و منافقان،وجودش را براى خود بزرگ‏ترين خطر مى‏دانستند و دقيقه‏اى در عمر با وى دوستى‏نكردند. ديگر كسى جرات حمله به مدينه را نداشت.

اين مرد كه بود؟ اين مرد على‏عليه السلام بود كه پيغمبر اسلام او را خليفه خود قرارداده بود.

خبر كه پخش شد، آب‏ها از آسياها افتاد و نقشه‏ها نقش بر آب شد. منافقان‏ماست‏ها را كيسه كردند. عرب‏هاى بيابانى در جاى خود خشك شدند. شادى وسرور، سرتاسر مدينه را فرا گرفت. چقدر خوش‏بختند كسانى كه در زير سايه‏على‏عليه السلام زندگى مى‏كنند!

غم از چهره منافقان مى‏باريد. قهقهه شادى در خانه‏هاى مسلمانان طنين انداز بود.مدينه‏اى كه پشتيبانش على‏عليه السلام باشد از هيچ چيز بيم و هراسى ندارد.

نقشه ديگر

منافقان عكس العملى كه نشان دادند، اين بود كه شهرت دادند كه پيغمبر اسلام ازعلى رنجيده، از اين جهت او را با خود نبرده و گرنه تاكنون سابقه ندارد كه محمد، على‏را همراه نبرده باشد.

منظور اين بود كه بدين وسيله، على را از مدينه بيرون كنند و به دنبال رسول‏بفرستند و در نبودن او نقشه خود را اجرا كنند. هر منافقى در گوشه و كنار، اين خبر رابه ديگرى مى‏گفت. كم كم خبر پخش شد. سرانجام به گوش على رسيد. على بر اسب‏باد پيماى خود سوار شد و خود را به رسول كه هنوز از مدينه چندان دور نشده بودرسانيد.

فرمان خلافت

سربازان اسلام آمدن على را خبر تازه‏اى گرفتند و حس كنجكاوى در آنان‏تحريك شد. همه مى‏خواستند بدانند كه على براى چه آمده و در هنگام شرفيابى،خدمت رسول خداصلى الله عليه وآله چه عرض خواهد كرد. على شرفياب شد و عرض ادب كرد واشتياق خود را در ملازمت رسول اظهار داشت.

پيغمبر موافقت نكرد و فرمود: تو سمتى نسبت‏به من دارى كه هارون به موسى‏داشت; تفاوت آن است كه بعد از من پيغمبرى نيست و اگر پيغمبرى بود تو بودى;شايسته نيست كه به اين سفر بروم، مگر آن كه تو خليفه من باشى. (3) .

على به سرعت‏باز گشت و سرافراز و مفتخر بود و به حفظ و حراست كشوراسلام بپرداخت. او تنها امير مدينه نبود، بلكه سمت جانشينى رسول خدا را نيزعهده دار بود.

هارون موسى

آيا هارون موسى، چه سمتى نسبت‏به موسى داشته تا دقيقا سمت على به محمددانسته شود؟

قرآن پاسخ اين پرسش را مى‏دهد: «و قال موسى لاخيه هارون اخلفنى فى قومى‏و اصلح.» (4) .

قرآن در جاى ديگر از زبان موسى مى‏گويد كه از خدايش خواست: «واجعل لى‏وزيرا من اهلى، هارون اخى، اشدد به ازرى و اشركه فى امرى.» (5) .

قرآن پاسخ خدا را به موسى چنين نقل مى‏كند: «قد اوتيت‏سؤلك يا موسى.» (6) .

از اين آيه‏هاى مباركه دانسته مى‏شود كه هارون برادر موسى بود، خليفه موسى‏بود، وزير موسى بود، يار و ياور موسى بود، شريك موسى بود، فرمانش بر همه‏پيروان موسى واجب الاطاعه بود.

پس على برادر محمد است، خليفه محمد است، وزير محمد است، يار و ياورمحمد است، شريك محمد است، فرمانش بر همه پيروان محمد واجب الاطاعه‏مى‏باشد. تنها تفاوت، آن است كه هارون پيغمبر بود و على پيغمبر نيست.

نكته‏اى چند

در ختام فرمان رسول، جمله‏اى است كه شايسته دقت مى‏باشد. حضرتش به على‏فرمود: شايسته نيست كه من به اين سفر بروم، مگر آن كه تو خليفه من باشى.

(نگارنده، تعبير «شايسته نيست‏» را ترجمه جمله «لا ينبغى‏» قرار داد.)

اكنون اين پرسش پيش مى‏آيد: چرا سفر رسول خدا شايسته نبوده، مگر آن كه‏على خليفه‏اش باشد؟ ممكن است‏شايسته نبودن، از اين جهت‏بوده كه اگر رسول خدامى‏رفت و على خليفه نبود، پايتخت اسلام و كشور اسلام در خطر حمله كفار ومنافقان قرار مى‏گرفت. على بايد خليفه باشد كه در موقع احتمال خطر به زودى ازنقاط مختلف، نيرو فراهم كند و خطر را دفع كند.

ممكن است از اين جهت‏بوده كه رسول خداصلى الله عليه وآله در نبرد با روم، احتمال داشت‏شكست‏بخورد. على بايستى پشت جبهه را محكم كند تا از ناحيه كافران عرب درهنگام عقب نشينى خطرى متوجه نيروى اسلام نگردد.

ممكن است از اين جهت‏بوده كه اگر رسول خداصلى الله عليه وآله در جبهه، احتياج به نيروى‏كمكى پيدا كند، خليفه‏اش در اين مدت نيرويى آماده كرده و به امداد رسول بفرستد.

ممكن است از اين جهت‏بوده كه اين نبرد براى جان رسول خداصلى الله عليه وآله خطر داشت.از طرفى ممكن بود كه حضرتش در ميدان جنگ شهيد شود، چنان كه سردارانش درنبرد قبلى با روم همگى شهيد شدند و خطر شهادت براى رسول خدا بيش از آن‏هابود، زيرا آن حضرت در ميدان‏هاى جنگ، هميشه نزديك‏ترين كس به دشمن بود.احتمال شهادت رسول، تعيين خليفه را لازم مى‏كرد تا مبادا مسلمانان بدون پيشوابمانند. اسلام بايستى هميشه پايدار باشد.

خطر ديگرى كه جان رسول را تهديد مى‏كرد، از ناحيه منافقان سرى بود; آن‏هايى‏كه به مدينه باز نگشته بودند، بلكه همراه رسول رفته بودند. آن‏ها در اين سفر، قصدقتل حضرتش را داشتند، چنان كه هنگام بازگشتن به سوى مدينه، بدين كاراقدام كردند، ولى خداى بزرگ، پيغمبر خود را حفظ و خطر مرگ را از او دفع كرد.

علل ديگرى هم اضافه بر اين علل نيز در كار بوده است.

پى‏نوشتها:

1) احزاب (33) آيه 24.

2) وافى، ج 4، ص 239.

3) در مورد اين حديث كه به «حديث منزلت‏» مشهور است‏به بحار الانوار، ج 37، ص 254، باب 53 مراجعه شود.

4) اعراف (7) آيه 142 .

5) طه (20) آيه 29 - 32.

6) طه (20) آيه 36.

next page index  

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بزرگ‏ترين گناهان
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : پنج شنبه 27 اسفند 1394

دروغ

بزرگ‏ترين گناهان

امير المؤمنين‏عليه السلام مى‏فرمايد:

«ان اعظم الخطايا عند الله اللسان الكذوب; (1) .

بزرگ‏ترين گناهان نزد خدا، زبان بسيار دروغ گو است.»

زبان دروغ گو داشتن، يعنى دروغ گو بودن. دروغ به وسيله زبان، وجود پيدامى‏كند و زبان يكى از علل وجودى دروغ است. اگر كسى دروغى بگويد، اين كار بازبانش انجام مى‏گيرد. اگر زبانى بسيار دروغ گو باشد، دارنده آن زبان، بسيار دروغ‏خواهد گفت.

هر گناهى با عضوى از اعضاى انسان در خارج رخ مى‏دهد و گناه را مى‏توان به آن‏عضو نسبت داد; چون گناه كار گناه را به وسيله آن عضو انجام داده است. دست‏خيانت‏كار داشتن، يعنى دزد و خائن به مال بودن. چشم ناپاك داشتن، يعنى خائن به‏ناموس بودن. زبان دروغ گو داشتن، يعنى دروغ گو بودن.

سر آن كه زبان پر دروغ، بزرگ‏ترين گناه است، در آينده روشن خواهد شد; اكنون‏بايد معناى دروغ روشن شود.

دروغ چيست؟

دروغ، سخن بر خلاف حقيقت است و دروغ گو كسى است كه بر خلاف حقيقت،خبرى مى‏دهد.

شما اگر گرسنه باشيد و به منزل دوست‏خود برويد، او براى شما غذا بياورد، شمابگوييد من سير هستم، اين سخن دروغ است، چون بر خلاف حقيقت است; شما نيزدروغ گو هستيد، زيرا بر خلاف حقيقت‏خبر داده‏ايد.

كم را بيش گفتن يا بيش را كم گفتن، دروغ است و گوينده‏اش دروغ گومى‏باشد، چنان كه بود را نبود و يا نبود را بود خبر دادن دروغ گويى مى‏باشد و نيزبد را خوب و خوب را بد يا كوچك را بزرگ و بزرگ را كوچك خواندن، دروغ‏خواهد بود.

دروغ و دروغ گويى

دروغ از صفات سخن است و دروغ گويى از صفات سخن گو و اين دو هميشه باهم يار نيستند. مى‏شود سخنى دروغ باشد، ولى گوينده‏اش دروغ گو نباشد، چنان كه‏ممكن است كسى دروغ بگويد، ولى سخنش دروغ نباشد، بلكه راست و مطابق‏حقيقت‏باشد.

شما اگر به وقوع حادثه‏اى اطمينان پيدا كرديد، در صورتى كه آن حادثه رخ نداده‏باشد، هنگامى كه از وقوع آن خبر مى‏دهيد، شما دروغ گو نيستيد، ولى خبر شمادروغ است. دروغ گو اگر سخن راستى بگويد كه به نظرش بر خلاف حقيقت‏باشد،خبر او راست است، چون مطابق با واقع است، ولى خودش دروغ گفته، زيرا به نظرخودش بر خلاف حقيقت، سخن گفته است.

در زبان عربى

در زبان عربى، دروغ را كذب گويند و خبر دروغ را خبر كاذب مى‏خوانند،چنان كه خود دروغ‏گو را نيز كاذب مى‏خوانند.

پس در اين زبان، كاذب بودن، هم صفت‏سخن مى‏باشد، و هم صفت‏سخن گو واين اشتراك، ممكن است گاهى موجب اشتباه بشود و به گمان برسد كه هر جا كه‏خبر كاذب پيدا شود، خبر دهنده هم بايد كاذب باشد، يعنى صفت گفته را به گوينده‏سرايت‏بدهند.

نظريه‏اى از قرن سوم

نظام، دانشمند نامى قرن سوم در دروغ نظريه‏اى دارد; او مى‏گويد:

«دروغ، سخن بر خلاف عقيده است، نه بر خلاف واقع.»

نظام براى اثبات صحت نظريه‏اش به اين آيه شريفه استدلال مى‏كند:

«والله يشهد ان المنافقين لكاذبون; (2) .

خدا گواهى مى‏دهد كه منافقان، دروغ گويند.»

منافقان، شرفياب حضور رسول خداصلى الله عليه وآله مى‏شدند و عرضه مى‏داشتند كه ماگواهى مى‏دهيم كه تو رسول خداصلى الله عليه وآله هستى.

خدا در اين سوره مباركه با پيغمبر خود سخن مى‏گويد و منافقان را به اومى‏شناساند. خدا مى‏فرمايد: وقتى كه منافقان نزد تو آمدند و گفتند كه ما شهادت‏مى‏دهيم كه تو رسول خدا هستى، با آن كه خدا مى‏داند كه تو رسول او هستى وليكن‏بدان كه منافقان دروغ مى‏گويند.

بيان استدلال: سخن منافقان كه شهادت به رسالت‏بود، سخنى بود مطابق حقيقت،ولى خدا آنان را دروغ گو خوانده است.

دروغ گو بودن منافقان از اين نظر است كه آن‏ها اين سخن را از روى ايمان‏نگفتند، بلكه در دل، بر خلاف آن، عقيده داشتند; از اين پى مى‏بريم كه دروغ، سخن برخلاف عقيده است، نه بر خلاف حقيقت.

نظرى به اين نظريه

گويا دو چيز، موجب اشتباه اين مرد دانا شده كه دروغ را سخن بر خلاف عقيده‏پنداشته، نه بر خلاف حقيقت:

1. غفلت از اين كه كاذب هم صفت‏خبر قرار مى‏گيرد و هم صفت مخبر; اوپنداشته كه كاذب، تنها صفت مخبر خواهد بود و بس.

2. گمان آن كه ميان خبر دروغ و دروغ گو ملازمه مى‏باشد و اين صورت به‏خاطرش نرسيده كه ممكن است‏خبر دهنده، دروغ گو باشد، ولى خبرش دروغ‏نباشد، لذا نتيجه گرفته كه دروغ، سخن بر خلاف اعتقاد است، نه بر خلاف واقع.

ولى آيه شريفه اگر دليل بر سخن ما نباشد، سخن نظام را اثبات نمى‏كند، زيراسخن منافقان، راست و عين حقيقت‏بود، ولى خود آن‏ها در اين حقيقت گويى‏دروغ گو بودند، چون كلامشان را بر خلاف واقع مى‏پنداشتند.

علماى بيان، استدلال نظام را چنين ابطال كرده‏اند كه منافقان، دروغ گوى درشهادت دادن بوده‏اند.

معماى طاووس

طاووس يمنى كه از بزرگان برادران اهل سنت مى‏باشد و براى خويش مقام‏شامخى در دانش قائل بوده، به پندار خود معمايى درست كرده بود، آن را از حضرت‏امام باقرعليه السلام بپرسيد:

كدام مردمى بودند كه شهادت به حق دادند، ولى در عين حال دروغ گو بودند؟

امام فرمود: آنان منافقان بودند، در موقعى كه به رسول خداصلى الله عليه وآله عرض كردند ماشهادت مى‏دهيم كه تو رسول خدايى با آن كه گفته آن‏ها راست‏بود، ولى خود آن‏هادروغ گو بودند. (3) .

منافقان

منافقان كسانى بوده‏اند كه در زبان، اظهار اسلام مى‏كردند و خود را پيرورسول خداصلى الله عليه وآله مى‏خواندند، ولى در دل، دشمن آن حضرت بودند و پيامبرى‏حضرتش را انكار مى‏كردند. قرآن آنان را چنين معرفى مى‏كند:

«برخى از مردم مى‏گويند كه ما به خدا و روز قيامت ايمان آورده‏ايم، ولى آن‏هامؤمن نيستند و مى‏خواهند خدا و مسلمانان را گول بزنند; آن‏ها خودشان راگول مى‏زنند و بس، ولى نمى‏فهمند.» (4) .

«وقتى كه مسلمانان را مى‏بينند، مى‏گويند ما ايمان آورده‏ايم، وقتى كه با همكيشان‏پليد خود مى‏نشينند، مى‏گويند ما با شماييم و مسلمانان را مسخره مى‏كنيم; خدا هم‏آن‏ها را مسخره مى‏كند و آنان را رها مى‏كند تا در اين گمراهى همچنان سر گردان‏بمانند; اين‏ها كسانى هستند كه هدايت و رستگارى را داده، ضلالت و گمراهى راخريده‏اند و تجارتشان سود نكرده است.» (5) .

دسته‏هاى منافقان

منافقان چهار دسته بوده‏اند:

دسته‏اى از روى طمع و براى رسيدن به مال و مقام در اسلام داخل شدند. در ميان‏اين دسته، كسانى بودند كه خبر ظهور پيغمبر اسلام از كاهنان عرب به آن‏هارسيده بود، آن‏ها از موفقيت‏هاى آن حضرت در آينده اطلاع داشتند، اينان مردم‏هشيارى بودند و با نقشه كامل در اسلام داخل شدند.

دسته دوم كه زيركى دسته اول را نداشتند، هنگامى كه فتوحات اسلام را ديدند،اسلام آوردند; پيدايش اين دسته، پس از غزوه بدر بود.

دسته سوم، بر اثر فشار محيط و عدم مساعدت اوضاع و احوال با ماندن آن‏ها دركفر به اسلام رو كردند; اين دسته بيش‏تر اهل مدينه بودند.

دسته چهارم، كسانى بودند كه پس از ايمان آوردن، سست عقيده شده و بى دين ولا مذهب گرديده بودند، ولى طمع يا وضع محيط به آن‏ها اجازه نمى‏داد كه كفر باطنى‏خود را آشكار كنند و به طور علنى با پيغمبر اسلام به مخالفت‏برخيزند.

منافقان مدينه

منافقان را در ميان پيروان رسول خداصلى الله عليه وآله بايد ستون پنجم كفر ناميد. آن‏ها در ميان‏مسلمانان ايجاد اختلاف مى‏كردند و روحيه سربازان اسلام را ضعيف مى‏كردند، درزير پرده با كفار روابط داشتند.

وقتى كه رسول خداصلى الله عليه وآله به قصد دفاع كفار از مدينه براى غزوه احد خارج شد،«عبدالله بن ابى‏» سر دسته منافقان مدينه با حضرتش مخالفت كرد و پيش‏نهاد كرد كه‏در مدينه بمانيد و دفاع كنيد. در اين پيش‏نهاد به قدرى اصرار ورزيد كه كارشان باسعد بن معاذ، رئيس عشيره اوس به مشاجره كشيد.

آيا منظور عبدالله از اين پيش‏نهاد، تخطئه رسول خداصلى الله عليه وآله و سبك كردن اوامر آن‏حضرت، پيش مسلمانان بود؟ آيا منظورش ايجاد شكاف و اختلاف ميان مسلمانان‏بود؟ آيا مى‏خواست وقت‏حمله كفار به مدينه، دروازه‏ها را بگشايد و سپاه دشمن راوارد شهر كند؟

وقتى كه نقشه‏اش نقش بر آب گشت و پيغمبر اسلام با سپاه هزار نفرى اش‏از مدينه خارج شد، عبدالله نقشه ديگرى كشيد و خود را در زمره لشكر اسلام‏قرار داد. در ميان راه به يك بار با سيصد نفر از همكيشانش از سپاه دين جدا شده وبه مدينه باز گشت. (6) .

بايستى بزرگى اين خيانت را در نظر آورد كه بازگشت‏يا فرار يك سوم سپاه،آن‏هم به سرعت، چگونه روحيه سربازان را متزلزل مى‏كند، آن هم سربازانى كه ازفرمانده خود هيچ گونه بيمى نداشته باشند.

منافقان مكى

غزوه احد شروع شد. در آغاز، بر اثر رشادت و فداكارى اميرالمؤمنين‏عليه السلام فتح‏نصيب مسلمانان گرديد و كفار فرار كردند، ولى همين كه مسلمانان به جمع كردن‏غنيمت‏هاى جنگ مشغول شدند، كفار قريش، نيروى پراكنده خود را گرد آورده وناگهان از پشت‏سر بر مسلمانان تاختند. مردمانى كه سلاح را كنار گذاشته بودندو به جمع آورى غنايم مشغول بودند، از اين غافل گيرى پريشان شدند وپابه فرار گذاشتند. از سپاه هفتصد نفرى به جز شصت هفتاد نفر استقامت نكردند و ازاين گروه به جز دو تن، همگى شهيد شدند; آن دو يكى على‏عليه السلام بود و ديگرى‏ابو دجانه انصارى.

علاوه بر بازگشت عبدالله، كه خود روحيه سربازان اسلام را ضعيف كرده بود،غافل‏گيرى كفار نيز موجب تضعيف بيش‏تر روحيه آنان گرديد، در نتيجه،رسول خداصلى الله عليه وآله در پيش دشمن تنها ماند و بزرگ‏ترين خطر، متوجه هستى اسلام‏گرديد.

ارتباط منافقان با كفار

طبرى مى‏نويسد: عده‏اى از فراريان، تصميم گرفتند كه به وسيله عبدالله بن ابى ازابوسفيان رئيس كفار امان بگيرند!

از اين مطلب چند نكته دقيق تاريخى استفاده مى‏شود:

يكى آن كه عبدالله بن ابى با ابوسفيان، روابط صميمانه داشتند و گرنه چنين توقعى‏از وى صحيح نبود.

ديگر آن كه در ميان كسانى كه با رسول خداصلى الله عليه وآله ماندند و قبل از شروع جنگ‏بازنگشتند، منافقانى موجود بوده‏اند كه با عبدالله روابط صميمانه داشته‏اند، چه اگرصميميتى در كار نبود، انتظار ميانجى گرى از او بى جا بود.

سوم آن كه، اين‏ها از منافقان مدينه نبودند، بلكه منافقانى از مردم مكه بودند كه ازابو سفيان بر خويش بيم داشتند، چون منطقه نفوذ ابو سفيان، تنها مكه بود.

احتمال ديگرى كه در كار هست، اين است كه اينان با عبدالله هم پيمان بوده‏اند كه‏از ميدان نبرد فرار كنند و رسول خدا را به كشتن دهند.

نكته ديگرى كه استفاده مى‏شود اين است كه نفاق اينان، از نفاق منافقان مدينه‏پنهان‏تر بوده، چون آشكارا با آن‏ها هم كارى نمى‏كردند، بلكه در سر با آنان بودند.

«و اذا خلوا الى شياطينهم قالوا انا معكم; (7) .

وقتى كه شيطان‏هاى خود را در نهان مى‏بينند، مى‏گويند ما با شما هستيم.»

مطلبى كه جلب نظر مى‏كند، روابط صميمى عبد الله با ابو سفيان بوده، به طورى‏كه ابو سفيان، شفاعت او را در باره مكه‏اى‏ها مى‏پذيرفته و امان مى‏داده.

آيا اين روابط صميمانه، برخاسته از چه بوده؟ چون تاريخ نمى‏گويد كه اين دوقبل از اسلام روابطى داشته‏اند; اضافه بر اين، قبل از اسلام، ابو سفيان شخصيتى‏نداشته است.

آيا عبدالله بعد از اسلام به ابو سفيان خدماتى كرده؟ آيا به گردن او حقوقى داشته كه‏ابو سفيان نمى‏توانسته تقاضاى عبدالله را نپذيرد؟

پى‏نوشتها:

1) فيض كاشانى، المحجة البيضاء، ج 5، ص 243.

2) منافقون (63) آيه 1.

3) عوالم العلوم، ج 11، ص 318.

4) بقره (2) آيات 8 - 9.

5) بقره (2) آيات 14 - 16.

6) سيره ابن هشام، ج 3، ص 64، ط، المكتبة العلمية بيروت.

7) بقره (2)، آيه 14.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
اصول اخلاق اجتماعي
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : پنج شنبه 27 اسفند 1394

آزادى
آزادى و آزادگـى ، مرادف واژه (حرّيت ) و (آزاده ) مرادف (حرّ) در زبان عربى است . حرّ به مـعـنـاى بـرگـزيـده هـر چـيـز و انـسـان كـريـم نـيـز آمـده اسـت ، واژه مقابل آزادى بندگى ، رقيّت ، عبوديت ، اسارت و اجبار است .1
آزادى اين چنين در اسلام معنا شده است :
اسـلام ، قـانـون خويش را نخست بر اساس توحيد سپس بر اخلاق نيكو بنا نهاده و هر چيزى كه مـتـعـلق بـه انـسـان اسـت يا انسان به نحوى بدان وابسته است ، حكمى از احكام شرع را با خود دارد. خـواه خـرد بـاشـد يـا كـلان ، فـردى بـاشـد يـا اجـتـمـاعـى ، و آزادى بـه مـعـنـاى مـتداول آن در جهان امروز، جايى در اسلام ندارد. آزادى در اسلام به معناى رهايى از بندگى غير خدا (و تنها بندگى خدا) است ، چنين عنوانى گر چه يك كلمه بيش نيست ، ولى از گستره وسيعى بـرخـوردار اسـت كـه بـا آزادى ديـگـر مـكـاتـب هـرگـز قابل قياس نيست .2
بـر اين اساس ، انسان تا در وادى بى خدايى و خارج از محدوده اطاعت به سر مى برد، گر چه در ظـاهـر از قـيـد و بندهاى شرع ، خود را رها مى بيند، ولى در واقع در هزاران نوع دام آشكار و نـهـان گـرفتار است و گوسفند بى شبانى را مى ماند كه علاوه بر حيرت و سرگردانى ، هر لحـظه ممكن است چنگال درنده بى رحمى به زندگى اش پايان دهد، ولى اگر به وادى عبوديت گـام نهد و مهر بندگى خدا را بر پيشانى زند، همه خطرهاى خانمان سوز و ضدّ آزادى را پشت سر نهاده به آزادى واقعى دست مى يابد.
نتيجه اينكه ، در اسلام (بندگى خدا) عين (آزادى ) و نافرمانى خدا مساوى با بردگى است .
آزادى معنوى و اجتماعى
از نـظـر روان شـنـاسـى اسـلامـى ، انـسـان در مـسـيـر زنـدگـى بـا دو نـوع عـامـل مـزاحـم : درونـى و بـيـرونـى درگـيـر اسـت ؛ گـروه نـخـسـت عـبـارتـنـد از رذائل اخـلاقـى و خـواهـش هـاى نـفـسـانـى كـه شـرافـت ، انـسـانـيـت ، عـقـل و وجـدان انـسـان را اسـير خويش مى سازند. آزادى اى كه انسان در اين مصاف از دست مى دهد (آزادى معنوى ) نام دارد.
عـوامـل بـيـرونى نيز عبارتند از انسان هاى قلدر و استثمارگر كه با سوء استفاده از توانمندى خـويـش ، انـسـان هاى ضعيف را به بردگى مى كشند و با مكيدن خون آنها، به زندگى خويش ، زرق و بـرق بـيشترى مى دهند و عرصه را بر آنها تنگ مى كنند تا خود راحت تر زندگى كنند. آنـچـه كـه انـسـان ها در برابر اين قلدران و زور مداران از دست مى دهند، (آزادى اجتماعى ) است .3
جـايـگاه آزادى معنوى ، در اخلاق فردى است و آنچه اينجا پى مى گيريم (آزادى اجتماعى ) است با اين تذكّر كه آزادى اجتماعى مولود آزادى معنوى است و بدون آن معنا پيدا نمى كند.
نگرش اسلام به آزادى
هـمـان گـونـه كـه يـاد شـد، تـوحـيـد و فـضـائل اخـلاقـى ، دو ركـن اسـاسـى شـريـعت اسلام را تشكيل مى دهند و اين دو تضمين كننده آزادى هاى فردى و اجتماعى انسانند و تاءمين همه ابعاد آزادى ، از افـتخارات اسلام به شمار مى رود؛ در ديدگاه اميرمؤ منان (ع ) خداوند سبحان سرشت انسان را با آزادى عجين كرده است :
(لا تكَوُنَنَّ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللّهُ سُبْحانَهُ حُرّاً)4
هرگز بنده ديگرى نشو؛ در حالى كه خداوند سبحان ، تو را آزاد آفريده است .
بـر ايـن اسـاس ، نـظام تكوين و قوانين اسلامى بر حرّيت انسان استوار است و اگر كسانى راه بـردگـى را بـپـيـمـايـنـد هم در جهت مخالف فطرت و وجدان خويش ، گام برداشته اند و هم بر خلاف خواست خدا عمل كرده اند.
از سوى ديگر، در جهان بينى اسلامى ، انسان در انتخاب راه زندگى نيز آزاد است :
(اِنّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ اِمّا شاكِراً وَ اِمّا كَفوُراً)5
ما راه را به او نشان داديم ، خواه سپاسگزار باشد يا ناسپاس !
چـنـانـكـه (اصـل آزادى ) را در مـنشور جهانى خويش نيز گنجانده و به همه پيروان اديان الهى اعلام مى كند:
(قُلْ يا اَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا اِلَى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ اَلا نَعْبُدَ اِلاّ اللّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لانَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً اَرْباباً مِنْ دوُنِ اللّهِ...)6
بـگو، اى اهل كتاب ، بياييد به سوى سخنى كه ميان ما و شما يكسان است (و آن ) اين كه جز خدا را نـپـرسـتـيم و چيزى را همتاى او قرار ندهيم و برخى از ما برخى ديگر را به جاى خداوند به خدايى نگيرد.
تاءمين اصل آزادى
اسـلام ، پـس از طـرح آزادى بـه عـنـوان يـك اصل فراگير و خدشه ناپذير، ضمن دفاع از آن ، جـايـگـاه ويـژه اى در بـرنامه ريزى هاى زيربنايى خود، بدان اختصاص مى دهد. كه برخى از نمودهاى آن را به اختصار توضيح مى دهيم :
الف ـ توحيد
جمله ارزشمند (لا اله الاّ الله ) شعار توحيد و عصاره معارف اسلامى است كه هربامدادان و شبان گـاهـان ، جان هاى مؤ منان را با نسيم آن مى نوازد و مؤ من با زمزمه چنين شعارى در واقع ، آزادى را مـزمـزه مـى كـنـد و مـوحّد حقيقى ، آزاده واقعى نيز هست چنانكه آيه شگرف (اِيّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيّاكَ نـَسْتَعينُ) نيز در هر نمازى ، انسان را از هر گونه وابستگى مى رهاند و به خدا مى رساند و به همين دليل ، زيباترين پرستش ، از آنِ آزادگان است ؛ حضرت امام حسين (ع ) مى فرمايد:
(...اِنَّ قَوْماً عَبَدوُا اللّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبادَةُ الاَْحْرارِ وَ هِىَ اَفْضَلُ الْعِبادَةِ)7
گـروهـى خـداونـد را سـپـاسـگـزارانـه عبادت مى كنند، كه اين عبادت ، عبادت آزادگان و بهترين شكل عبادت است .
ب ـ ولايت
اصـيـل تـريـن وظـيـفـه سفيران الهى و جانشينان آنها، آزاد ساختن انسان ها از همه قيدو بندهاست . قرآن درباره اين رسالت پيامبر مى فرمايد:
(... وَ يَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَ الاَْغْلالَ الَّتى كانَتْ عَلَيْهِمْ....)8
(پيامبر) بارهاى سنگين و زنجيرهايى را كه بر آن هاَبود، (از دوش و گردنشان ) برمى دارد.
امير مؤ منان (ع ) نيز مى فرمايد:
(سـَمـِعْتُ رَسوُلَ اللّهِ (ص ) يَقوُلُ: اَنَا وَ عَلِىُّ اَبَوا هذِهِ الاُْمَّةِ وَ لَحَقُّنا عَلَيْهِمْ اَعْظَمُ مِنْ حَقِّ اَبَوَىْ وِلادَتـِهـِمْ فـَاِنـّا نـُنْقِذُهُمْ، اِنْ اَطاعُونا، مِنَ النّارِ اِلى دارِ الْقَرارِ وَ نُلْحِقُهُمْ مِنَ الْعُبُودِيَّةِ بِخِيارِ الاَْحْرارِ)9
از رسـول خـدا(ص ) شـنـيـدم كـه مـى فـرمـود: مـن و على ، پدران اين امّت هستيم و حقّ ما بر مردم ، بـزرگ تـر از حق پدر و مادرى است كه آنان را به دنيا مى آورند. چرا كه ما مردم را ـ اگر از ما اطـاعـت كـنـنـد ـ از درون آتـش بـه سـراى پـايـدار رهـايى مى بخشيم . و از بردگى رهانيده به بهترين آزادگان ، ملحقشان مى سازيم .
و به همين جهت در زيارت نامه امام على (ع ) آمده است :
(اَلسَّلامُ عَلى والِى الاَْحْرارِ)10
درود بر رئيس و سرپرست آزادگان .
كيست مولا آنكه آزادت كند
بند رقّيّت ز پايت وا كند.11
شـرط (عـدالت ) در مـناصب دينى همچون ولايت ، مرجعيت ، امامت جمعه و جماعت ، قضاوت و شهادت و... نـيـز تـداعـى كـنـنده آن است كه رهبران خرد و كلان جامعه اسلامى بايد از روحيه آزادمنشى و وارسـتـگى برخوردار باشند تا بتوانند چنين منشى را در جامعه تقويت كنند و زيردستان خود را نيز آزاده بار آورند.
ج ـ اخلاق اسلامى
مسلمانان وظيفه دارند با خودسازى و تزكيه نفس ، نخست در كسب آزادى معنوى بكوشند، سپس به عـرصـه آزادى هـاى اجـتـمـاعـى پـا بـگـذارنـد. وارسـتـگـى از رذائل اخـلاقى و آراستگى به فضائل آن ، زنجيرهاى وابستگى انسان را يكى از پس از ديگرى پـاره مـى كـنـد و او را به قلّه آزادگى مى رساند. انسان آزاده ، به آزادى ديگران نيز احترام مى گذارد و انسان هاى آزاد منش ، جامعه آزاد را تشكيل مى دهند. از اين رو، امام على صلوات الله عليه ، تقوا را رمز آزادى و رهايى مى داند و مى فرمايد:
(فـَاِنَّ تـَقـْوَى اللّهِ مـِفـْتـاحُ سـَدادٍ وَ ذَخـيـرَةُ مـَعـادٍ وَ عـِتـْقٌ مـِنْ كـُلِّ مـَلَكـَةٍ وَ نـَجـاةٌ مـِنْ كـُلِّ هَلَكَةٍ)12
همانا تقواى الهى كليد گشايش هر درى ، اندوخته قيامت ، آزادى از هر عادت (زشت ) و نجات از هر تباهى است .
مـتـّقـيـان بـا پـشـت پـا زدن بـه زرق و بـرق دنـيـا بـه درجـه اى از مـنـاعـت طـبـع و آزاد مـنـشـى نايل مى شوند كه كاه و طلا پيش ‍ چشمشان يكسان مى شود.
رسـول اكـرم (ص )، روزى از اصـحـاب صـفـّه ديـدن مـى كـرد، يـكـى از آنـان عـرض كـرد: يـا رسول اللّه ! من از دنيا دل بريده ام و سنگ و طلا نزد من يكسان شده است !
پيامبر فرمود: تو اينك ، حرّ و آزاده اى !13
د - قوانين و روابط اجتماعى
احـكـام و مـقـررات اسـلامـى ، بويژه روابط اجتماعى آن به گونه اى طرّاحى شده كه كم ترين خـدشـه اى به روحيه آزاد منشى افراد و آزادى اجتماعى ، وارد نيايد؛ مسلمانان در چارچوب قوانين اسـلام ، از آزادى كـامل برخوردارند و هيچ كس حق ندارد آزادى مشروع آنها را محدود يا مشروط كند، به طور مثال :
ـ هـر كـسـى در انـتـخـاب شـغـل ، مـحـلّ سـكـونـت ، ازدواج ، كـسـب و تـجـارت ، انـتـخـاب قـاضـى ، وكيل ، وكيل مدافع و مانند اينها آزاد است .
ـ مـال ، جان ، ناموس و آبروى شهروندان مسلمان ، كاملا" محترم و محفوظ است و هيچ كس مجاز نيست بدون و مجوز شرعى ، كم ترين اهانتى به آنان بكند، يا زيانى به آنها برساند.
ـ همه در برابر قانون يكسانند و اسلام هيچ گونه امتياز نژادى ، اجتماعى ، سياسى ، اقتصادى و... را ـ كه به نحوى آزادى ديگران را محدود مى كند ـ به رسميت نمى شناسد.
ـ قوانين مدنى اسلام به طور واقع بينانه و منصفانه از مظلوم دفاع مى كند، تا در برابر ظالم ايستادگى كرده ، حقش را بگيرد و آزادى خدادادى اش سلب نگردد.
ـ قـوانـيـن جـزايـى اسـلام ، بـشـدت ، گـلوى نابكاران را مى فشارد، تا امنيت و آزادى ديگران را نگيرند و مردم با پشت گرمى به قانون ، احساس آرامش كنند.
ـ به مردم اجازه مى دهد كه براى احقاق حقوق خويش از هيچ كوششى فروگذار نكنند، در برابر مـتـجـاوزان بـه حريم آزادى مردانه قيام كنند و مانند سرور آزادمردان ـ سيد الشهداء(ع ) ـ فرياد برآورند :
(لا وَاللّهِ لا اُعْطيهِم بِيَدى اِعْطاءَ الذَّليلِ وَ لا اَفِرُّ فِرارَ الْعَبيدِ)14
نه ، به خدا سوگند! با خوارى ، دست بيعت به آنان نمى دهم و مانند بردگان نيز فرار نمى كنم !و... .
نشانه هاى آزادمردان
فرد و جامعه اى كه از آزادگى برخوردار باشد، بايد به طور طبيعى ، آثار آن را نيز از خود بروز دهد چرا كه (از كوزه همان برون تراود كه در اوست ) برخى از نشانه هاى آزادگى چنين است :
1ـ پايمردى
امام صادق (ع ) فرمود :
آزاده ، در هـر حال آزاده است ؛ اگر گرفتارى برايش پيش آيد، صبر مى كند، اگر مصيبت ها بر او فـرو ريـزد، قـامـتـش را نـمـى شـكـنـد، اگـر اسـيـر و مـقـهـور گـردد و راحـتـى اش به سختى بدل شود ـ مانند يوسف صدّيق (ع ) ـ آزادى اش آسيبى نمى بيند...15
2ـ كسب حلال
انسان يا جامعه آزاده ، هرگز به خود اجازه نمى دهد كه از راه هاى نامشروع امرارمعاش كند، يا با زد و بـنـدهـاى اقـتـصـادى ، خـون ديـگـران را بـه شـيـشـه كـشـد، بـلكـه بـا جـوانـمـردى از راه حلال ، زندگى خويش را اداره مى كند، چنانكه مولاى آزادگان ـ امام على (ع ) ـ فرمود:
(مِنْ تَوْفِيقِ الْحُرِّ اكْتِسابُهُ الْمالَ فى حِلِّهِ)16
كسب در آمد حلال ، از توفيق هاى انسان آزاده است .
3ـ فضائل اخلاقى
آزادگـى و سـجـايـاى اخـلاقـى ، تـاءثـيـر مـتـقـابـل در يـكـديـگـر دارنـد و هـمـان گـونـه كـه فـضـائل ، ريـشـه حـرّيـت هـسـتـنـد آزادگـى نـيـز بـرخـى فـضـائل را در پى مى آورد، همانند: خوشرويى ، حيا و عفّت ، و فا و تدبير و غيره . امام صادق (ع ) در روايتى به برخى از آنها اشاره كرده مى فرمايد:
پـنـج خـصـلت اگـر در كـسى نباشد، چندان سودى نخواهد داشت ؛ وفا، تدبير، حيا و حسن خلق و پنجمين آنها ـ كه همه اين خصلت ها را در خود دارد ـ آزادگى است .17
4ـ دورى از زشتى ها
آزادمـنـشى ، با گناه ، شهوت پرستى و هر كار زشت و ننگ آورد ديگرى ناسازگاراست ، از اين رو، آزادگان هيچ گاه گرد چنين كارهايى نمى گردند؛ زيرا همان گونه كه يادآور شديم دورى از رذئل اخلاقى شرط اساسى دستيابى به آزادگى مى باشد و به تعبير امام صادق (ع ):
(اِنَّ صاحِبَ الدّينِ... رَفَضَ الشَّهَواتِ فَصارَ حُرّاً)18
شخص متديّن ، از شهوات ، دورى گزيده تا آزاده گشته است .
و آلودگـى بـه گـنـاه و شـهـوت بـه مـعـنـاى بـازگـشـت از مـسـيـر آزادگـى اسـت و بـه هـمـيـن دليل اميرمؤ منان سلام الله عليه مى فرمايد:
(جَمالُ الْحُرِّ تَجَنُّبُ الْعارِ)19
جلوه زيبايىِ انسان آزاده ، در پرهيز از ننگ و عار است .
امانت دارى
(امـانت ) به معنى وديعه ، گرو و رهن ، راستى و درستى ، و (امانت دارى ) به معنى درستى ، امين بودن و ديندارى آمده است .20
از نـظـر عـقل و منطق ، راستى و درستى و پس دادن به موقع امانت كارى ارزشمند و لازمه انسانيت است كه فطرت پاك انسان ها پايبندى به آن را طالب و از خيانت در امانت ، سخت منزجر است .
در فـرهـنـگ اسـلام نـيـز (امانتدارى ) جزو اصول و پايه هاى اخلاقى شمرده شده و بگونه اى شگفت مورد تاءكيد قرار گرفته است . قرآن مجيد مى فرمايد:
(فَاِنْ اَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَلْيَؤَدِّ الَّذِى اؤْتُمِنَ اَمانَتَهُ وَ لْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ)21
اگـر كـسى از شما ديگرى را امين دانست ، آن كسى كه امين شمرده شده بايد امانت وى را باز پس دهد و بايد از خداوند كه پروردگار اوست پروا كند.
(اِنَّ اللّهَ يَاءْمُرُكُمْ اَنْ تُؤَدّوُا الاَْماناتِ اِلى اَهْلِها)22
خداوند به شما فرمان مى دهد كه امانت ها را به صاحبانش بازگردانيد.
خـداونـد در آيـه اوّل از فـرد مـسـلمان و در آيه دوم از عموم مسلمانان مى خواهد كه امين باشند و در امانت ، خيانت نورزند و وديعه را، هر چه باشد، به صاحبش برگردانند.
اميرمؤ منان (ع ) نيز، امانتدارى را مهمترين ويژگى مسلمان دانسته و فرموده است :
(رَاءْسُ الاِْسْلامِ الاَْمانَةُ)23
امانتدارى در راءس دستورات ـ يا برنامه هاى ـ اسلام است .
در سخنى ديگر، اداى امانت را در راستاى تكميل دين دانسته و فرموده است :
(مَنْ عَمِلَ بِالاَْمانَةِ فَقَدْ اَكْمَلَ الدِّيانَةَ)24
هر كس امانتدارى كند، ديندارى را كامل كرده است .
نـظـر بـه ايـن كـه قـبول يا ردّ امانت تا قبل از تحويل گرفتن آن ، در اختيار انسان است ، بايد ابـتـدا قـدرى دربـاره آن بـيـنـديـشـد و اگـر تـوان اداى آن را در خـود نـمـى يـابـد، از اوّل آن را نـپـذيـرد و در جـايـگـاه شـريـف امـانـتـدارى وارد نـشـود كـه بـعـهـدهـا بـه سـبـب سـهـل انـگـارى يـا نـاتـوانـى و بـى ارادگـى بـه ايـن اصل مهم اخلاقى پشت پا نزند.
انواع امانت
امـانـت هـايـى كـه در اخـتـيـار انـسـان قـرار مى گيرد، ممكن است از سوى خدا، پيامبر و امام يا مردم باشد. پس امانت بر سه نوع است :
الف ـ امانت الهى
قرآن مجيد بر عرضه امانت خدا به انسان ، تصريح دارد:
(اِنـّا عـَرَضـْنَا الاَْمانَةَ عَلَى السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ وَ الْجِبالِ فَاَبَيْنَ اَنْ يَحْمِلْنَها وَ اَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الاِْنْسانَ اِنَّهُ كانَ ظَلوُماً جَهوُلاً)25
مـا امـانـت را بـر آسـمـان هـا و زمـيـن و كـوه هـا عـرضـه داشـتـيـم ، از تـحـمـل آن سـربـاز زدنـد و از آن ترسيدند ولى انسان آن را برداشت راستى او ستمكارى نادان بود.
مرحوم علامه طباطبايى فرموده است : (مراد از امانت در اين آيه ، ولايت الهى است .)26
برخى مفسران عقيده دارند كه (امانت الهى ) شامل تمامى تكاليف الهى ، اعضاء و جوارح ، قواى بشرى و هر نعمت و مالى كه از سوى خدا نصيبش گشته ، مى شود.27
معناى ديگر اين سخن آن است كه تمام نعمت هاى تشريعى و تكوينى ، امانت هاى الهى محسوب مى شوند كه انسان به عنوان امين ، آنها را در اختيار گرفته است .
ب ـ امانت پيامبر(ص )
رسول خدا(ص ) نيز به عنوان رهبر اسلام امانت هايى را به امّت سپرده است . ازجمله خود، بارها فرمود:
(اِنـّى تـارِكٌ فـيـكـُمُ الثَّقـَلَيـْنِ: كـِتـابَ اللّهِ وَ عـِتـْرَتـى وَ لَنْ يـَفـْتـَرِقـا حـَتـّى يـَرِدا عَلَىَّالْحَوْضَ)28
همانا من دو چيز گرانبها در ميان شما (به امانت ) مى گذارم : كتاب خدا و خاندانم و اين دو هرگز از هم جدا نمى شوند تا آنكه كنار حوض (كوثر) نزد من آيند.
ايـن دو گنجينه گرانبها، وديعه پيامبرند كه مسلمانان وظيفه دارند از آنها به شايستگى مراقبت كـنـنـد. هـمين طور سنت و سخنان حكمت آميز آن حضرت و بالتبع امامان نيز بايد مورد دقت و حفاظت قـرار گـيـرد و بـا جـدّيـت و صـداقـت بـه نـسـل بـعـد تـحـويـل گـردد و هـر گـونـه مـمـاشات و سـهل انگارى در صيانت از اسلام ناب محمدى از جانب هر شخص و گروهى ، خيانت آشكار و جبران ناپذيرى است كه لعنت خدا و فرشتگان را در پى خواهد داشت .
ج ـ امانت مردم
امـانـتـگـذارى و امـانـتدارى ، از لوازم زندگى اجتماعى است كه همواره در ميان جوامع بشرى رواج داشـتـه و بـه تناسب افراد و موقعيت ها، تنوع و دگرگونى يافته است . امانت گاهى يك مطلب علمى ، راز نظامى ، فرمول صنعتى و گاهى سخنى يا چيزى نفيس و گرانبها و... بوده است .
تنوّع در امانتدارى
هر امانتى ، امانتدارىِ مناسب خود را مى طلبد به اين بيان كه حفاظت و نگهدارى امانت الهى آن است كـه ولايـت الهى را در مسير خود قرار دهد. بطور مثال وفادارى و پيروى فكرى و عملى خويش را نـسـبـت بـه رهـبـرى الهـى ابـراز دارد و از پيروى ديگران كه خيانت محسوب مى شود بپرهيزد و رهـبـران الهـى نيز نسبت به مقام ولايت امين هستند، چنان كه حضرت صادق (ع ) در تفسير آيه (اِنَّ اللّهَ يَاءْمُرُكُمْ اَنْ تُؤَدّوُا الاَْماناتِ اِلى اَهْلِها)29 فرمود:
(اَمَرَ اللّهُ الاِْمامَ الاَوَّلَ اَنْ يَدْفَعَ اِلَى الاِْمامِ الَّذى بَعْدَهُ كُلَّ شَىْءٍ عِنْدَهُ)30
خـداونـد بـه امـامِ نـخـسـت ، فـرمـان داده اسـت كه هر چه (از ودايع امامت ) نزد اوست به امام بعدى تحويل دهد.
امانتدارى نسبت به جوارح و اعضا نيز به اين است كه آنها را در اطاعت و عبادت خدا به كار گيرد و نـعـمـت هـاى الهـى را در معصيت و نافرمانى او صرف نكند، هنگام انجام دستورات خدا و پرداخت حـقـوق واجـب او مـتـوجـه بـاشـد كـه در حـال ردّ امـانـت اسـت و آن را تـمـام و كـامـل بـپـردازد، چـنـان كـه در حـالات امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) نقل شده كه هنگام نماز، سخت پريشان و مضطرب مى شد و رنگش تغيير مى كرد، مى پرسيدند، اى امـيـرمـؤ مـنـان چه شده است ؟ مى فرمود: (وقت نماز رسيده ؛ وقت اداى امانتى كه خدا آن را بر آسمان ها و زمين عرضه كرد و آنها ترسيدند (كه آن را بپذيرند).31
امـانـتدارى نسبت به قرآن ، قرائت ، احترام گزاردن و به كار بستن آن است و در مورد سنت نبوى نـيـز بـه كـار بـسـتـن سـخـنـان آن بـزرگـوار و اطـاعـت از اوامـر و نـواهـى آن رسول بزرگ الهى ، طرز صحيح اداى امانت است .
قرآن مجيد خبر مى دهد كه روز قيامت ، رسول اكرم (ص ) ازامّت خود نزد خدا چنين گله مى كند:
(وَ قالَ الرَّسوُلُ يا رَبِّ اِنَّ قَوْمِى اتَّخَذوُا هذَا الْقُرآنَ مَهْجوُراً)32
پيامبر گفت : پروردگارا، قوم من اين قرآن را رها كردند.
نسبت به امانت هاى مردمى نيز بايد اقدامى شايسته انجام گيرد، اگر امانت ، گوهرى گرانبها و نـفـيـس اسـت بـايـد در جـاى محكم و امنى از آن محافظت شود و اگر سخنى سربسته و سرّى است بايد در صندوق سينه نگهدارى شود و مانند آن .
امانتدارى ، شاءن پيامبر و امام
نظر به اينكه امانتدارى از اصول اخلاق انسانى و مورد سفارش فراوان خداست ، طبيعى است كه رهبران الهى از آن بهره كافى داشته و بيش از ديگران به آن پايبند باشند، از اين رو خداوند همه فرستادگان خود را به چنين زينتى آراسته است . امام ششم (ع ) فرمود:
(اِنَّ اللّهَ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً قَطُّ اِلاّ بِصِدْقِ الْحَديثِ وَ اَدَاءِ الاَْمانَةِ)33
خداوند هيچ پيامبرى را جز به راستگويى و اداى امانت برنينگيخت .
چنين بود كه پيامبر بزرگ اسلام حتى پيش از بعثت از سوى مردم لقب (امين ) گرفته بود.
امام صادق (ع ) در اين باره فرمود:
(... ديـنـُهـُمُ الْوَرَعُ وَ الصِّدْقُ وَ الصَّلاحُ وَ الاِْجـْتـِهـادُ وَ اَداءُ الاَْمـانـَةِ اِلَى الْبـِرِّ وَ الْفاجِرِ...)34
ديـن امـامـان ، عبارت است از: ورع ، راستگويى ، صلاح ، كوشش و اداى امانت به (همه افراد، اعم از) نيكوكار و بدكار .
هـمـچـنـيـن آن حـضـرت بـه يـكى از شيعيان فرمود: بنگر كه على (ع ) با چه چيزى به آن مقام و مـنـزلت ، در نـزد رسـول خـدا(ص ) رسـيـد، تـو نـيـز به آن پايبند باش : همانا آن حضرت با راستگويى و امانت بدان مقام دست يافت .35
هـمـچنين به پيروان خويش رهنمود مى دهد كه اگر بخواهند شيعه واقعى باشند، بايد امانتدارى پيشه كنند:
(مـَنْ كـانَ مـِنـّا فـَلْيـَقـْتـَدِ بـِنـا فـَاِنَّ مـِنْ شَاءْنِنَا الْوَرَعُ وَ الاِْجْتِهادُ وَ اَداءُ الاَْمانَةِ اِلَى الْبَرِّ وَ الْفاجِرِ...)36
كسى كه مى خواهد از ما باشد بايد به مـا اقتدا كند، براستى كه ورع ، كوشش ، اداى امانت به نيكوكار و بدكار از شاءن ماست .
ملاك مسلمانى
ويـژگـى و اهـمـيـّت (امـانـتـدارى ) تـا آنجا مورد توجه اسلام است كه آن را با ايمان ، ملازم و برابر دانسته و ايمان افراد را آن گاه مى پذيرد كه با امانتدارى تواءم باشد. قرآن مجيد آن را از خصوصيات مؤ منان واقعى دانسته و فرمود است :
(وَ الَّذينَهُمْ لاَِماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعوُنَ)37
آنان كه امانت ها و پيمان خويش را به انجام مى رسانند.
همچنين اميرمؤ منان (ع ) فرمود:
(لا اِيمانَ لِمَنْ لا اَمانَةَ لَهُ)38
كسى كه امانتدار نيست ، ايمان ندارد.
حـضـرت جـواد (ع ) از پـدرانـش از رسـول خـدا(ص ) چـنـيـن نقل مى كند:
(لا تـَنـْظـُروُا اِلى كَثْرَةِ صَلاتِهِم وَ صَوْمِهِمْ وَ كَثْرَةِ الْحَجِّ وَ الْمَعْروُفِ وَ طَنْطَنَتِهِمْ بِاللَّيْلِ وَ لكِنِ انْظُروُا اِلى صِدْقِ الْحَديثِ وَ اَداءِ الاَْمانَةِ)39
بـه كـثـرت نـمـاز ، روزه ، حـجّ، كـارهـاى خـوب و نـاله هـاى شـبـانـه آنها نگاه نكنيد، بلكه به راستگويى و امانتداريشان بنگريد (و آن را ملاك مسلمانى آنها قرار دهيد.)
بـنابراين ، حفاظت و نگهدارى امانت و بازگرداندن به موقع آن ، معيار و ميزان مسلمانى افراد و جامعه است كه اگر به آن مقيد باشند داراى اسلام واقعى اند و گرنه ايمان چندانى ندارند.
دامنه امانتدارى
از ويـژگـى هـاى مهمّ امانتدارى ، فراگيرى و شمول آن است كه تحت هيچ شرايطى استثناپذير نـيـسـت و امـانت بايد به صاحب آن اعم از مؤ من و كافر، كوچك و بزرگ ، سياه و سفيد، و دوست و دشمن مسترد گردد.
امام صادق (ع ) فرمود:
ثَلاثَةٌ لا عُذْرَ لاَِحَدٍ فيها، اَداءُ الاَْمانَةِ اِلَى الْبَرِّ وَ الْفاجِرِ...)40
در (انجام ) سه چيز براى كسى عذرى نيست (اول ) اداى امانت به نيكوكار و بدكار...
امـانـت هـر چـنـد از نـظـر ظـاهـر و ارزش مـادّى كـم بـهـا بـاشـد، قـابـل احـتـرام و پـس دادن اسـت . در ايـن زمـيـنـه امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) نقل كرده كه رسول خدا(ص ) ساعتى پيش از ارتحال ، سه بار به من فرمود:
(يـا اَبـَاالْحـَسـَنِ اَدِّ الاَْمـانـَةَ اِلَى الْبـَرِّ وَ الْفـاجـِرِ فـيـمـا قـَلَّ وَ جـَلَّ حـَتـّى فـِى الْخـَيـْطِ وَ الِْمخْيَطِ)41
اى ابـوالحـسـن ، امـانـت را بـه نـيـكـوكـار و بـدكـار پس بده ، كم باشد يا زياد، حتى اگر نخ وسوزنى باشد.
امانت گذار هر چند از نظر فكرى و اجتماعى چهره اى زشت و كريه داشته و مرتكب كردارى شنيع شـده بـاشـد و يـا حـتى حقوقى را بدهكار باشد، هرگز از وديعه اى كه به امانت سپرده محروم نمى گردد.
عـبـداللّه بن سنان گويد: در مسجدى بر حضرت صادق (ع ) وارد شدم در حالى كه آن حضرت ، نـمـاز عـصـر را بـه جاى آورده و رو به قبله نشسته بود. عرض كردم : اى پسر پيامبر! يكى از پـادشـاهـان بـر اسـاس اعـتمادى كه به ما دارد، اموالى را به رسم امانت نزد ما سپرده است . با تـوجـه بـه ايـنـكـه خـمـس آنـهـا را بـه شـمـا نمى پردازد، اجازه مى دهيد ما خمس آنها را به شما بـپـردازيم ؟ امام ، در پاسخ سه بار فرمود: به پروردگار اين قبله سوگند! اگر ابن ملجم ـ قاتل جدّم على (ع ) ـ امانتى به من بسپارد به اوبر مى گردانم !42
و در سخنى ديگر، به شيعيان چنين سفارش مى كند:
(اَدُّوا الاَْمانَةَ وَ لَوْ اِلى قاتِلِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلي (ع ))43
امانت را ادا كنيد گر چه به كشنده حسين بن على (ع ) باشد!
آثار امانتدارى
ايـن اصـل مـهم اخلاقى ، آثار ارزنده اى نيز در پى دارد كه به برخى از پيامدهاى آن اشاره مى كنيم :
الف ـ خير و سلامت
حضرت رضا از پدرانش از رسول خدا(ص ) نقل كرده كه فرمود:
(لا تَزالُ اُمَّتى بِخَيْرٍ ما تُحابُّوا وَ تَهادوُا وَ اَدَّوُا الاَْمانَةَ)44
پـيـروان مـن مادامى كه يكديگر را دوست بدارند و هدايت نمايند و اداى امانت كنند پيوسته در خير خواهند بود.
لقمان حكيم به فرزندش مى گويد:
(اَدِّ الاَْمانَةَ تَسْلِمْ لَكَ دُنْياكَ وَ اخِرَتُكَ)45
امانت را رد كن تا دنيا و آخرتت سالم باشد.
ب ـ راستى و درستى
اگـر افـراد و جـامـعـه امانت يكديگر را حفاظت كنند و در آن خيانت نورزند و همه امانت هاى الهى را پاس دارند، درستى و راستى فزونى خواهد يافت .
امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(اِذا قَوِيَتِ الاَْمانَةُ كَثُرَ الصِّدْقُ)46
وقتى امانتدارى تقويت گردد راستى فزونى مى يابد.
ج ـ روزى و ثروت
رسول خدا(ص ) فرمود:
(اَلاَْمانَةُ تَجْلِبُ الْغَناءَ)47
امانتدارى ثروت فراوان مى آورد.
امام على (ع ) نيز فرمود:
(اَلاَْمانَةُ تَجُرُّ الرِّزْقَ)48
امانتدارى ، روزى آور است .
د ـ امنيت روز جزا
امـام هـادى (ع ) فـرمود: حضرت موسى (ع ) در مناجات خود از خدا پرسيد:پاداش كسى كه از تو شرم كند و خيانت را ترك نمايد، چيست ؟ خداوند فرمود: امنيّت روز جزا.49
ه‍ ـ رهايى از دوزخ
مـؤ مـن پـاك سـرشـتـى كـه در هـيـچ امـانـتـى خـيـانـت نـورزد و هر وديعه اى را سالم به صاحبش برگرداند، حيف است داخل دوزخ شود، چنين كسى روحى بهشتى دارد و در فضايى بهشتى زيسته و در آخـرت نـيـز جـايـگـاهـى جـز بـهـشـت نـخـواهـد داشـت . ابـوذر گـويـد: از رسول خدا(ص ) شنيدم كه فرمود:
(عـَلى حـافـَتَىِ الصِّراطِ يَوْمَ الْقِيمَةِ الرَّحِمُ وَ الاَْمانَةُ فَاِذا مَرَّ عَلَيْهِ الْوَصُولُ لِلرَّحِمِ وَ الْمُؤَدّى لِلاَْمانَةِ لَمْ يُتَكَفَّاْ بِهِ فِى النّارِ)50
روز قيامت در دو سوى صراط، (صله رحم ) و (امانتدارى ) قرار دارند و هنگامى كه انجام دهنده صله رحم و امانتدار از روى آن عبور كند بدان وسيله از لغزيدن در دوزخ نجات مى يابد.
اخوّت
تـضاد منافع ، برترى طلبى ، تنگ چشمى ، محدوديت نعمت ها و ثروت ها و... انگيزه هايى است كه از روزهاى نخستين زندگى بشر، طعم شيرين صلح و همزيستى مسالمت آميز را در ذائقه انسان هـا تـلخ كـرده و آنـان را ـ كـه بـر اثـر خـلقـت و طـبـيـعـت ، همزاد، همراه و هم هدف هستند ـ به جان يـكـديـگـر انـداخـتـه اسـت ؛ بـرادركـشى رسم روزگاران شده و خوردن ميراث برادران ، قانون زندگى .... از سوى ديگر آدميزادگان هيچ چاره اى جز زندگى انسانى در كنار يكديگر ندارند و همزيستى ، همكارى ، هميارى و غمخوارى در سرشت آنان نهاده شده است .
شـريعت جاويد اسلام ، براى پايان دادن به برادركشى و نجات انسان از ورطه انسانخوارى و خودمحورى ، بهترين طرح زندگى را در همان برادرى و تحكيم احساسات پاك ديگر دوستى در شـاهـراه ايـمـان بـه خـدا طـراحـى و ارائه داد واز ايـن رهـگـذر، فـرزندان آدم را به چنگ زدن به حـبـل المـتـيـن (اخـوّت ) رهـنـمـون گـشـت و از يـكـايك آنان در خانواده بزرگ اسلام ، ثبت نام به عمل آورد و به آنان يادآورى كرد:
(وَ اذْكـرُوُا نـِعـْمـَتَ اللّهِ عـَلَيـْكـُمْ اِذْ كـُنـْتـُمْ اَعْداءً فَاَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَاَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ اِخْواناً...)51
نـعـمـت خـدا را بـر خـويـشـتـن بـه يـاد آوريـد آنـگـاه كـه دشـمـن يـكـديـگـر بـوديـد پـس مـيـان دل هايتان ، الفت انداخت تا به بركت نعمت او برادران هم شديد.
از اين رو، (اخوّت ) در زندگى اجتماعى انسان مسلمان ، جانِ دوباره گرفت و در گلستان اخلاق اسلامى ، بر كرسى اصالت نشست ؛ زيرا:
(اِنَّمَا الْمُؤْمِنوُنَ اِخْوَةٌ فَاَصْلِحوُا بَيْنَ اَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقوُا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَموُنَ)52
در حـقـيـقـت مـؤ مـنـان ، بـرادر يكديگرند، پس ميان برادرانتان را آشتى دهيد و تقواى الهى پيشه سازيد شايد مشمول رحمت (خدا) واقع شويد.
حقيقت نه شعار
(اخـوت ) يـك حـقـيقت جارى در همه ابعاد زندگى مؤ منان است و با ماهيت ايمانى آنان گره خورده است . امام صادق (ع )، برادر دوستى را بخشى از دين دوستى دانسته و فرموده است :
(مِنْ حُبِّ الرِّجُلِ دينَهُ حُبُّهُ اَخاهُ)53
برادر دوستىِ مرد، از دين دوستى اوست .
حضرت باقر(ع ) آن را پرتوى از نور الهى قلمداد كرده و فرموده است :
(مـَنِ اسـْتـَفـادَ اَخـاً فـِى اللّهِ عـَلى اِيـمـانٍ بـِاللّهِ وَ وَفـاءٍ بِاَخائِهِ طَلَباً لِمَرْضاتِ اللّهِ فَقَدِ اسْتَفادَ شُعاعاً مِنْ نُورِ اللّهِ...)54
هر كس براى جلب رضايت خدا فردى را بر اساس ايمان به خدا و رعايت پيمان برادرى انتخاب كند در واقع ، پرتوى از نور خدا را يافته است .
رعـايـت پـيـمـان بـرادرى ، وظـيـفـه خـطـيـرى اسـت كـه بر عهده مؤ من قرار مى گيرد و بخشى از اعمال دينى او را تشكيل مى دهد و بدين ترتيب (اخوّت ) جايگاه خويش را در متن زندگى اسلامى بـاز مـى كـنـد. سـر آمـد مؤ منان امام على (ع ) انجام وظيفه نسبت به برادران ايمانى را سرلوحه كردار متقيان معرفى كرده ، مى فرمايد:
(قـَضـاءُ حـُقـوُقِ الاِْخـَوانِ اَشـْرَفُ اَعـْمـالِ الْمـُتَّقـينَ؛ يَسْتَجْلِبُ مَوَدَّةَ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبينَ وَ شَوْقَ الْحوُرِ الْعينِ)55
بـرآوردن حـقـوق برادران ، شريف ترين كردار پرهيزكاران است كه دوستى فرشتگان مقرّب و اشتياق حورالعين را به خود جلب مى كند.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مشروعيت حكومت، از ديدگاه قرآن
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : پنج شنبه 27 اسفند 1394

مشروعيت حكومت، از ديدگاه قرآن و سنت

از قرآن كريم و روايات شيعى مى‏توان مشروعيت سه‏گونه حكومت را به وضوح دريافت:
1. حكومت انبيا و جانشينان آنها كه از سوى خداوند تعيين شده‏اند و نام آنها مشخص گرديده است. اينان انسان كامل و معصوم از خطا هستند و در تصميمها، فرمانها و دستورهاى خود خطا نمى‏كنند. به همين خاطر اطاعت آنها واجب است و مردم با اطاعت مطلق از آنها مى‏توانند با تضمين الهى مطمئن باشند كه به راه خطا نخواهند رفت. حتى اگر ابهامى داشته باشند مى‏توانند از حاكمان بپرسند و پاسخ بگيرند. در شيعه، اين افراد منحصر به پيامبر و 12 جانشين تعيين شده هستند. دختر پيامبر، حضرت فاطمه زهرا (س) نيز گرچه داراى حكومت نيست اما معصوم است و مى‏توان دستورهاى او را با اصمينان خاطر به كار بست.
بجز اختلاف در شمار جانشينان پيامبر، اين باور، وجه مشترك همه شيعيان و از اصول اعتقادى شيعه به شمار مى‏آيد و مهمترين وجه تمايز شيعه و اهل سنت است. اين حكومت، دينى است.
2. حكومت شوراى همه امت. از آنجا كه همه غير معصومان، ناقص و جايزالخطا هستند، عقل، قرآن و روش و دستور پيامبر و امامان حكم مى‏كند كه دانش، تجربه و خرد همه صاحبنظران و دست‏اندركاران در هر تصميم كوچك و بزرگ با يكديگر پيوند خورَد تا خطاى آن به حداقل برسد. از آيات و روايات مى‏توان دريافت كه خداوند چنين كوششى را بى‏ياور نمى‏گذارد و راه تصميم درست را نشان مى‏دهد. به عبارت ديگر شورا با تأييد خداوند معصوم است. پس در نبود معصوم، شوراى همه معتقدان به اسلام و محكمات اسلامى جانشين معصوم است و اطاعت تصميمهايى كه از اين راه ساخته و گرفته مى‏شوند و به صورت فرمان و دستور صادر مى‏گردند، واجب است. اين در واقع اطاعت هر فرد عضو جمع، از عقل و دانش جمعى است.
چنين حكومتى طبيعتا دينى است زيرانگرش، عقيده و استنباطهاى اسلامى مسلمانان نيز در آن نقش اساسى دارد.
3. حكومت غيردينى كارآمد و قدرتمند، عدالت‏گستر و آزاديبخش. حاكم يا حاكميت در اين نوع حكومت مى‏تواند كافر يا اهل فسق و فجور باشد اما مؤمنان آزاد باشند كه كار خود را بكنند، كافران بهره خود را ببرند و در تنگنا نباشند، مالياتها و اموال بيت‏المال به درستى گردآورى و به عدالت توزيع گردد، با دشمنان پيكار شود، راهها امن باشند، عدالت قضايى برقرار باشد، حق مظلوم از ظالم گرفته شود و كسى نتواند به كسى زور بگويد و ستم كند و همه در امنيت خاطر روز را به شب و شب را به روز رسانند.
اين حكومت، دينى نيست اما مزاحمتى نيز براى دين و دينمداران ايجاد نمى‏كند. اطاعت چنين حكومتى واجب است.
فلسفه حكومت در اسلام و ملاك حقانيت حكومت از ديدگاه اسلامى، اين نوع حكومت را تأييد مى‏كنند. در خطبه 40 نهج‏البلاغه نيز حضرت على (ع) در پاسخ خوارج كه مى‏گفتند: حكومت، تنها از آن خداست ويژگيهايى را كه پيش از اين آمد، برمى‏شمارد و براى چنين حكومتى نيز قائل به مشروعيت مى‏شود. عالم و پرهيزكار بزرگ شيعى سيدبن طاووس نيز تصريح كرده است كه: سلطان كافر عادل از سلطان مسلمان جابر افضل است2

32. دو نگاه به صفويه

پس از يك دوره هرج و مرج و ناامنى و بيسامانى در ايران پس از انقراض تيموريان و دست‏اندازى خارجيان و اروپاييان به كشور، دوران 230 ساله حكومت صفويه از يك نگاه، يكى از درخشانترين دورانهاى بالندگى تمدن و فرهنگ ايرانى - اسلامى است. پيشرفت فنون، هنرها و دانشهاى گوناگون در اين عهد، چشمگير و مايه افتخار نسلهاست. حمايت بيدريغ مادى و معنوى پادشاهان صفوى از عالمان، دانشمندان، فن‏آوران و هنرمندان، و سازمان‏يافتگى اين حمايتها در كنار پيشرفت اقتصادى و گسترش جغرافيايى، به ويژه در اوج شكوفايى و قدرت نظامى اين سلسله، انكارناشدنى است. اينها غرور و افتخار و اعتماد به نفس را براى همه ايرانيان به ارمغان آورد و نيروى متراكم و نهفته‏اى را كه در عمق انديشه، ايمان، احساس و نوآورى ايرانى حياتى خفته داشت، به جنبش و پويش و رويش واداشت. پيشرفت و توسعه علوم دينى، تنها شاخه‏اى از اين درخت تناور است.

1-   حاج ميرزا حسين نورى طبرسى، فيض قدسى، ترجمه سيد جعفر نبوى، ص 81، به نقل از الاجازه الكبيره.
2-   سيد على‏بن طاووس، كشف المحجه لثمره المهجه، ترجمه سيد محمدباقر شهيدى گلپايگانى، ص 6.


از ديگر سو در اوج قدرت صفوى به فداييان يا جلادانى برمى‏خوريم كه با يك اشاره شاه، شخصى را در يك لحظه تكه‏تكه يا منفجر مى‏كنند، او را از عضوى محروم مى‏سازند يا حتى زنده‏زنده مى‏خورند. قدرتى را مى‏بينيم كه به راحتى قتل عام مى‏كند يا با سعايت فردى و عزت نفس خوشنويسى بزرگ مانند ميرعماد، تنها به تهمتى در مذهب، پيكر قطعه‏قطعه شده او را بر سر راه مى‏اندازد. در اين ميان كسى را قدرت و جرئت آن نيست كه اعتراضى كند يا حتى بر سر كشتگان آيد و آنان را به خاك سپارد. در دوران حضيض اين سلسله نيز برخى جلوه‏هاى بيداد، تجاوز، تبعيض، فقر، ضعف قدرت مركزى، بيكفايتى شاه، حكومت خواجگان و خواجه‏سرايان و درباريانِ رفاه‏طلب، و بى‏بندوبارى، بيسامانى و هرج‏ومرج را مى‏بينيم، اما اغماض و تحسين و تملق همه چيز را آسان مى‏كند.
در كنار اينها و در همه فراز و نشيب سلسله صفوى، مذهب و تظاهر به مذهب اساس وحدت ملى و لايه زيرين و رويين فعاليتهاى اساسى بوده است بى‏آن‏كه در لايه‏هاى ميانى كه شامل اكثر فعاليتها و روح و مغز و جسم آنهاست تأثير بگذارد. به همين خاطر تظاهرات مذهبى را در كنار نمودهاى غيرمذهبى يا مغاير با آموزه‏هاى دينى مى‏توانيم ببينيم بى‏آن‏كه اغلب مزاحمتى براى يكديگر ايجاد كنند يا پرسشى را علنى سازند. اين حقيقت از اندرون دربار تا مسير كوچه و بازار نمايان است. خطوط قرمز نيز مشخص‏اند. حكومت، دشمنى به اصطلاح بدمذهب در بيرون مرزها دارد (حكومت عثمانى) و دشمنى با حكومت به معنى همگرايى با بدمذهبى است. و اين يعنى پذيرش مرگ و آوارگى و شكنجه و از دست دادن خانه و زن و فرزند.
در زمانهايى از اين سلسله، شاه را مرشد كامل مى‏خوانند و اطاعتش را واجب مى‏دانند.
مردم نيز به شاه علاقه دارند و به سر او سوگند مى‏خورند. تقريبا در تمام دوران حيات سلسله صفويه، هنرمندان، دانشوران، عالمان و فن‏آوران از حكومت و پشتيبانيهاى او راضى‏اند و بى‏دغدغه به كار خود يا اجراى سفارشهاى حكومت مى‏پردازند و زندگى را به خوبى و بااحترام مى‏گذرانند.
ديگر طبقات جامعه نيز اغلب زندگى را كمابيش در امنيت و آسايش نسبى مى‏گذرانند و كار خود را به پيش مى‏برند.
اگر وضعيت شيعيان و ايرانيان شيعى را قبل و بعد از صفويه با يكديگر مقايسه كنيم، درك اين نكته دشوار نخواهد بود كه ايرانيان آن زمان، روى كارآمدن حكومت صفوى را هديه‏اى خدايى و مائده‏اى آسمانى بدانند كه به وسيله نسلى از فرزندان خاندان نبوى در پهنه ايران گسترده است و تا ظهور امام غايب گسترده خواهد ماند.

33. رفتار صفويه با عالمان

ترديد نيست در اين‏كه صفويان شيعى بودند، در گسترش تشيع كوشيدند و پس از قرنها حكومتى شيعى را در ايران به روى كار آوردند كه توانست قدرت خود را در برابر حكومتهاى غيرشيعى تثبيت كند و استمرار بخشد. شيعه پس از قرنها فشار و سكوت، اينك فضايى آزاد و بى‏بيم‏وهراس براى تظاهرات مذهبى و اظهارنظرهاى عقيدتى خويش مى‏ديد.
براى يك عالِم شيعى، اين چيزى نيست كه بتوان آن را دست كم گرفت. حداقل اين‏كه در چنين حكومتى، شيعيان از عالم و جاهل آزادند و بى‏دغدغه به انديشه‏ها و رفتارهاى مذهبى خود مى‏پردازند. ذهنيت عالم شيعى از حكومتهاى غير شيعى، اغلب با واژه‏ها و نمونه‏هايى از تكفير، قتل و تقيه آميخته بوده است.
در اين ميان حكومت نوپاى شيعى در پى تأسيس نهادهاى دينى براى گسترش فرهنگ تشيع و استحكام عقيدتى مبانى حكومت خويش بود و در اين راه مايه و سرمايه مى‏گذاشت. به همين خاطر حكومت صفويه را - به ويژه در آغاز كار - مى‏بينيم كه عالمان را از همه جا دعوت مى‏كند، آنها را بر روى دست مى‏برد و فرمان آنها را بر روى چشم مى‏گذارد. صفويان به عالمان منصب مى‏داند و آنها را از وابستگى به دربار معارف مى‏داشتند. عالمان طراز اول حكومتى كه منصبهاى دينى رسمى از سوى حكومت داشتند مجبور نبودند فرمانبردار حكومتيان و زيردست دولتيان باشند، در مراسم رسمى حضور يابند و به استقبال و سلام روند. آنان در امور قضايى و شرعى مستقل بودند و مستقل عمل مى‏كردند. حكم رسمى آنان مستقيما از سوى شاه صادر مى‏شد و او حكم را به گونه‏اى نمى‏نوشت كه انگار عالم را تا آن مقام بالا برده و او را به اين منصب مفتخر كرده است بلكه در ظاهر و در حكم، اين‏گونه اظهار مى‏كرد كه آن عالم در مرتبه چنين اختياراتى است و شاه اينك با فروتنى تمام از روى تقاضا - يى گاه عاجزانه - كرده است كه او اين اختيارات را بپذيرد و بر او و دولتيان منت نهد و براساس اين اختيارات با دست باز به ترويج مراسم جمعه و جماعات و نشر علوم دينى و تعليم شريعت بپردازد.
طبيعى است اين‏گونه احترام به عالم به خاطر علمش و علميتش، به معنى احترام به علم است و احترام به علم يعنى احترام به عالم، حتى اگر از عالمان طراز اول نباشد. اين نيز معلوم است كه عالمان رده چندم همگى شاگردان و ياران و حاميان و مورد حمايت عالمان رده اول‏اند.
در كمترين حد اين‏كه رفتار صفويان با عالم، به گونه‏اى نبوده است كه وى احساس خفت كند.

34. صفويان از نگاه عالم دوران صفوى

بر اساس رهنمودهاى قرآن و حديث، عوامل زير بر ذهنيت هر عالم بزرگ شيعى دوران صفوى نسبت به صفويان حاكم بوده است:
1. رهبرى حكومت حق از آن معصوم است و بس. جز اين، همه دولتها، كم يا بيش عناصرى از باطل را در خود دارند.
2. قيام شيعه بايد به رهبرى معصوم باشد. چه، اگر هنگام قيام است كه بايد امام قائم بيايد؛ و اگر نيست، قيام كورِ نارس و شهادت بدون بينش، جز شكست و خوارى چيزى براى شيعه به ارمغان نخواهد آورد. اينجا تنها عالم شيعى، طلاب علوم دينى و مؤمنان‏اند كه ضرر مى‏بينند.
3. ديگر حكومتها همه باطل‏اند و شيعه بايد در اين حكومتها، مواضعى را اتخاذ كند كه امامان معصوم در دولت جور داشتند. آنان مى‏كوشيدند بيشترين پيام را برسانند، كمترين تلفات را بدهند و بيشترين اصلاحات را به عمل آورند، ضمن اين‏كه مواضع خود را مستحكمتر مى‏كردند.
4. قيام عليه حكومت و براندازى آن وابسته به شرايط، زمينه‏ها و پيشنيازهايى است: آموزش و تبليغ، تربيت نيروهاى شايسته و كاردان و صالح، طرح براى حكومت، نارضايى عمومى، بسيج توده‏ها، تجهيز امكانات و... .
5. انديشه حكومت اسلامى در غيبت معصوم، يا انديشه حكومت فقيهان در ذهن عالم صفوى نبوده است. اين انديشه در دوران قاجار پديد آمد. پيش از اين، فقيهان، محدوده اختيار خود را تا حدى مى‏دانستند كه به حكومت مربوط نشود يا از سوى حكومت به آنان تفويض شود.
6. نسبت به حاكم جور نبايد موضع ستيز داشت. در اين صورت جز بند و زنجير و قتل و كشتار بيفايده به دست نخواهد آمد. بايد موضع اصلاح گرفت و طبق دستور خداوند به موسى و هارون درباره رفتار با فرعون، با حاكم از قول لين (گفتار نرم) بهره برد: باشد كه... به فرموده خداوند ... به خويش آيد يا {از كار خود} بيمناك شود1 بنابراين بايد احترامات متقابل و تعارفات معمول ميان عالمان و حاكمان محفوظ بماند.
7. امر به معروف و نهى از منكر به شرط احتمال تأثير است. هرچه با حفظ موضع و پرهيز از آلودگى، نزديكى عالمان به حاكمان بيشتر باشد و آنان بر حاكمان بيشتر نفوذ داشته باشند، احتمال تأثير امر به معروف و نهى از منكر بر حاكمان اطرافيان آنها، مقامهاى حكومتى و مردم بيشتر مى‏شود و در واقع بر قدرت عالمان و ترويج دين مى‏افزايد.
8. در بيرون از مرزهاى صفوى، جز خوارى، دربه‏درى، فقر، تنهايى و احتمالا كشته شدن به جرم تشيع، خبرى نيست.
9. در داخل مرزهاى حكومت صفويان، عالمان، دانشمندان، هنرمندان، فن آوران و اديبان شيعى را تكريم مى‏كنند و به آنها امكانات كار و تدريس و تبليغ و مقررى ثابت مى‏دهند. رفاه نسبى نيز در ميان عموم حكمفرماست. كسى انگيزه و دليلى براى مخالفت با حكومت نمى‏بيند. حكومت مزاحم مردم نيست.
10. پس از قرنها دشوارى، شيعه داراى حكومتى شده است. دشمن خارجى نيز كه هم چشم طمع به سرزمين دارد و هم تيغ تيز براى شيعيان، در كمين است. تضعيف حكومت صفوى فايده‏اى جز گشودن راه دشمن مذهب و ميهن ندارد.
11. مى‏توان با حكومت هيچ كارى نداشت. نزديكى با حكومت هزاران خطر و مسئوليت دارد: توجيه حكومت ستم يا ستم حكومت، احتمال آلودگى به فساد و تملق، چشمپوشى از بسيارى خطاها يا ستمها، خوردن لقمه حرام، همنشينى با اراذل و اوباش دربارى، هتك حرمت عالم در صورت مخالفت در ميان آن همه موافق، توقعاتى كه حكومت در برابر تسهيلات اعطايى دارد، و... .
12. گرچه مفاسد قرب پادشاهان بسيار است اما فوايدى نيز با خود دارد: دريافت هزينه سنگين نسخه‏بردارى و تكثير كتاب، پخش كتاب در سرزمينهاى گوناگون، گشودن گرهى از كار مؤمنى، توصيه‏اى به مقامى براى رعايت حال كسى، پيشگيرى از ستمى، رفع ظلمى، گرفتن اختيار براى فعاليتهاى اصلاحى و تبليغى،... . و اينها در نزد خداوند بسيار ارزشمندند. مگر ائمه به همين دلايل و به خاطر حفظ جان شيعيان، كسانى را رخصت نمى‏دادند كه در دستگاه حكومت ستم، صاحب مقام و موقعيت و - به اصطلاح - عامل نفوذى باشند؟
13. اگرچه حكومت، تنها شايسته آن رهبرانى است كه خطا نكنند، اما اين حكومت، شيعى است. او در واقع مدافع ائمه معصوم و حافظ جان و حامى شيعيان است. در تبليغ مذهب شيعه مى‏كوشد. از همه عالمان عاجزانه و محترمانه دعوت كرده است كه بيايند و او را در تشكيل حكومتى كه مورد رضاى خدا باشد يارى و راهنمايى كنند. او بسيارى توصيه‏ها را به كار مى‏بندد.
مگر كار ما تبليغ دين و گسترش مذهب نيست؟ اين موقعيتى است كه خداوند در اختيار ما قرار داده است. در واقع اين حكومت مى‏تواند ابزار ترويج و گسترش شيعه و بازوى اجرايى روحانيت باشد و خود نيز چون مى‏خواهد. اگر او را راهنمايى و كمك نكنيم، فردا چه عذرى در پيشگاه پروردگار و پيشوايان دين

1-   قرآن كريم، سوره طه (20)، آيه 44.


خواهيم داشت؟
14. نزديكى با حكومت و تقرب با پادشاهان كارى دشوار، حساس و اغلب مايه تهمت و بدنامى در ميان عموم مردم و مقدس مآبان است. در مقابل، اغلب مردم كار آسان و بى‏مسئوليت كناره‏گيران و زاهدان را مى‏ستايند. اما آيا بايد مقبوليت عام و خاص را برخدمت به دين و كسب رضاى خدا ترجيح داد؟
15. گرچه اين حكومت، مدعى تشيع و ترويج دين است اما با شواهدى مى‏توان گفت كه تشيع را ابزار قدرت قرار داده است. پادشاهانش اهل شراب و عيش و عشرت‏اند. محكومان را به روشهاى غيراسلامى مجازات مى‏كنند. تصوف را وسيله گردآورى ارادتمند و فدايى براى خود قرار داده‏اند. دست به كشتن كسانى مى‏زنند كه احكام اسلامى آنها كشتن نيست. همان حكومت جور است كه نقاب تشيع بر چهره زده است.
16. بايد به آينده انديشيد؛ به گردآورى ميراث تشيع؛ به ترويج دين و مذهب؛ به قدرت شيعه در برابر اهل سنت؛ به گسترش معارف دينى و بازسازى آنها؛ به تأليف، ترجمه، گردآورى، شرح وتفسير؛ به نسخه‏بردارى، تكثير و توزيع كتاب در جهان تشيع. حكومتها مى‏روند اما اينها مى‏مانند.
بايد از امكانات حكومت براى اين مقاصد بزرگ بهره برد.
17. ممكن است اين حكومت نيز از ديدگاهى، مانند حكومتهاى غيرشيعى باشد اما از موضعى كه گرفته است مى‏توان بهره برد. مى‏توان از آن اختيارات گرفت. مى‏توان در حد توان براى همكارى با آن شرط گذاشت. مى‏توان در حد مقدور و وسع خويش به اصلاحگرى - هرچند ناچيز - پرداخت. مى‏توان اگر ممكن نباشد، به اندرون پادشاهان و رفتارها و منشهاى فردى آنها كارى نداشت. مى‏توان اگر ممكن شد، به برخى رفتارهاى اجتماعى شاهان اعتراضى هرچند خفيف كرد.
مى‏توان بدون پاگذاشتن به روى خطوط قرمز حكومت، در ديگر نقاط تأثير نهاد. اگر در جايى كارى نتوان كرد، آن‏گاه سكوت مشروع است و تكليفى نيست.
18. بايد منتظر ظهور مصلح كل باشيم اما به ما دستور نداده‏اند كه بگذاريم همه چيز خراب شود تا امام زمان آن را درست كند. به عكس، امر به تبليغ، ترويج و اصلاح، شامل دوران غيبت نيز مى‏شود.
19. فرض كنيم حكومتى بى‏اعتنا به دين است. اگر بتواند عدالت و امنيت را برقرار كند، چه دليلى براى مخالفت با آن داريم؟
20. در فقه، بابى است به نام تولى عن الجائر (پذيرش منصب رسمى از سوى حاكم ستمگر). در اين باب بحث در اين مى‏شود كه پذيرش فرد مؤمن، منصبى را از حاكمى كه مقبول شرع نيست، چه زمان حرام، چه زمان مستحب و چه هنگام واجب است. اين استحباب. يا وجوب، وابسته به امكان امر به معروف و نهى از منكر خواهد بود. بر فرض كه صفويه ستمكار باشند، اگر بتوان امر به معروف و نهى از منكر و گرهى از كار مسلمانان گشود، پذيرش منصب از سوى آنان اگر واجب نباشد مستحب كه هست.
طبيعى است كه با اين ملاحظات، عالمان بزرگ معاصر صفويان، يكى از دو موضع را اتخاذ كنند، همان‏گونه كه چنين نيز كردند:
1) ارتباط با دستگاه حكومت، بهره‏گيرى از امكانات حكومتى براى تبليغ و ترويج دين و مذهب، ارائه رهنمود يا هشدار به حكومت، فعاليتهاى اصلاحى در حد ممكن، سكوت در مواردى كه كارى نمى‏شد كرد، حفظ احترامات و تعارفات لازم ميان عالمان و حكومت، حفظ و ارتقاى حرمت روحانيان، خدمت به مردم.
2) دورى از حكومت، نيفكندن خويش در شبهه به خاطر احتمال موازى وجوب و حرمت، بركنار ماندن از خطرات تقرب پادشاهان، بخشيدن عطاى حكومت به لقاى آن.
به خاطر اين دو ديدگاه بود كه حتى برخى عالمان خارج از محدوده حكومت صفوى به ايران آمدند و در مقابل، برخى عالمان ايرانى، كمترين ارتباطى با صفويان برقرار نكردند و كناره گرفتند.
مجلسى، پدرش، استادانش و استادان پدرش از آنها بودند كه گزينه نخست را انتخاب كردند.
به عبارت بهتر، آنها دست حكومت را پس نزدند، دعوتش را رد نكردند، منصبى را كه به آنها پيشنهاد شده بود پذيرفتند و راه خدمت را با همه دشواريها، خرده‏گيريها و تهمتهايش برگزيدند.
در كنار اين اختلاف نظرها، اين نتيجه مشترك طبيعى است كه اكثر عالمان دوران صفوى - چه نزديكان با حكومت و چه كناره‏گيران از آن - توقع حكومت اسلامى از حاكمان صفوى نداشته‏اند بلكه تنها راضى به اين بوده‏اند كه مرزهاى ايران محفوظ بماند، ظواهرى از شرع رعايت شود، عدالت مراعات و رفاه ايجاد گردد و عالمان و مردمان مشكلى نداشته باشند تا در حد مقدور بتوان از ظلمى يا فشارى جلوگيرى كرد، دست افتاده اى را گرفت، به فعاليتهاى علمى پرداخت، مردم را با معارف دين آشنا ساخت و در فتنه‏ها جان خود و مردم را از رنج و قتل بى‏ثمر محفوظ داشت.
به همه دلايلى كه پيش از اين درباره شرايط قيام برشمرديم، عالمان صفوى و بسيارى از علمان سده‏هاى بعد در پى اصلاح و بهبود بودند نه براندازى و انقلاب. آنها به جاى آن‏كه بخواهند حكومت را در دست گيرند، به اين مى‏انديشيده‏اند كه چگونه حاكم را - هرچند اندك - به سوى عدالت بكشانند، يا رگ خواب وى را به دست آورند و دستورهاى شرع را از طريق او به جريان بيندازند، يا دست‏كم كارى كنند كه اگر به خيرش اميد نيست شر نرساند.
البته در اين پندارها و نيز در عرصه اجرا، گاه از خطا در تشخيصها يا در شيوه‏هاى عمل بركنار نبوده‏اند.

35. مجلسى:شيخ‏الاسلام اصفهان، توابع و لواحق

منصب شيخ‏الاسلامى در زمان شاه طهماسب صفوى ايجاد شد. شيخ‏الاسلام را شاه تعيين مى‏كرد به اين‏گونه كه پيشنهاد اين منصب را به بالاترين و عالمترين روحانى زمان مى‏داد و پس از پذيرش وى، طى حكمى، فلسفه تعيين اين حكم و شرح وظايف آن و نيز - به همراه ذكر فضايل شخص منصوب - علت گزينش آن عالم را به اين مقام بيان مى‏داشت.
پيش از مجلسى بزرگانى اين منصب را پذيرفته بودند كه آنها نيز بالاترين مقام روحانى زمان خويش را داشتند. نامدارانى چون محقق كَرَكى و شيخ بهائى از اين جمله‏اند.
وظايف و اختيارات شيخ‏الاسلام را مى‏توان از بندهاى آتى دريافت: ـ اين مجتهد عصر و اعلم زمان، نايب‏الامام اطاعتش واجب و مخالفتش در حد شرك است و درباريان و صاحبمنصبان متخلف مجازات خواهند شد.
ـ امر و نهى‏هاى او در: امور شرعى، عزل و نصب متصديان امور شرعى و كليه امور شرعى ديگر لازم‏الاجرا و نافذ است.
ـ همه مأموران و واليان حكومت بايد تكريم لازم را در حق اين عالم رعايت كنند و توقع نداشته باشند كه وى به ديدار يا استقبال صاحبمنصبان رود يا در مجلسى آنان حضور يابد.
مجلسى، نخست به سال 1090 ه.ق (يعنى 183 سال پس از آغاز صفويه به سن 53 سالگى، در دوران سلطنت شاه سليمان) سمت قضاوت را پذيرفت. وى پس از پذيرش اين منصب به مسجد رفت، بر منبر نشست، بسيار گريست، حديثى مشهور را درباره دشوارى كار قضاوت و شقاوت فرد ناصالح براى اين منصب خواند و گفت: مردم! من در عاقبت كار خود متحيرم. با اين‏كه پدرم و خودم ترويج دين و تعليم مسائل اصول و فروع بوده و بيشتر اهالى اطراف و نواحى به تعليم من و پدرم به شرع و مسائل حلال و حرام آگاه شده‏اند، پس چگونه شد كه عاقبت كار من به قضاوت ختم شد؟
اين گزارش نشان مى‏دهد كه مجلسى قلبا راضى به پذيرش منصب قضاوت نبوده است.
8 سال بعد، در واپسين روزهاى زندگى آقا حسين خوانسارى كه وى بيمار و بسترى بود به سال 1098 ه.ق، منصب شيخ‏الاسلامى از سوى شاه سليمان در حالى به ملا محمدباقر مجلسى پيشنهاد شد كه 61 سال از عمرش مى‏گذشت، اعلم زمان خود بود و بيشترين تأليف و خدمت به دين را در ميان ديگر علما داشت.
شواهد و قراين نشان مى‏دهد كه عالمان بزرگ تمايلى به پذيرش مسئوليت شيخ‏الاسلامى نداشته‏اند و شاهان براى برداشتن موانع فكرى و اجرايى از راه آنان و براى اين‏كه آنان احساس دست نشاندگى حكومت، وابستگى به دربار و فرمانبرى حاكمان، صاحبمنصبان، گماشتگان و مقامات دولتى نكنند، تمهيداتى مى‏انديشيدند. نخست اين‏كه خود را شأن اين نمى‏دانستند كه مجتهد اعلم را به مقامى منصوب كنند بلكه چنين اظهار مى‏كردند كه وى از پيش گزينش شده و علم و اعلميت وى چيزى نيست كه پادشاه در آن دخالت داشته باشد. بنابراين پادشاه، تنها او را معرفى مى‏كند. دوم؛ كليه اختيارات شرعى را به عهده او مى‏نهادند و خاص و عام را ملزم به اطاعت او مى‏كردند. سوم؛ هرگونه وظيفه‏اى در برابر شاه، دربار و صاحبمنصبان را پيشاپيش از دوش وى برمى‏داشتند. چهارم؛ شاه فروتنانه از اعلم زمان درخواست مى‏كرد كه منت نهد و اين سمت را بپذيرد.
طبيعى است كه در اين حالت، عذرى براى عالم در نپذيرفتن اين فرصت طلايى خدمت به دين و مردم باقى نمى‏ماند.
به همين خاطر شاه سليمان براى كسب رضايت مجلسى در ايفاى وظايف شيخ‏الاسلامى و نشان دادن ميزان احترام خود نسبت به وى و ديگر علما، و اظهار خردى و حقارت در برابر عظمت مقام اين عالم دينى، بارها واژه التماس (= درخواست عاجزانه) را بر زبان خويش جارى ساخت.
در حكم شيخ‏الاسلامى مجلسى بر اين‏كه وى مجتهد عصر و اعلم اهل زمان به كتاب و سنت است تصريح شده و از گزينش وى به منصب جليل‏القدر عظيم‏الشأن شيخ‏الاسلامى دارالسلطنه {= پايتخت} اصفهان و توابع و لواحق سخن به ميان آمده است. برخى اختيارات و وظايفى كه در اين حكم براى شيخ‏الاسلام جديد تعيين شده است عبارت‏اند از: امر به معروف و نهى از منكرات، اجراى احكام شرعى، برپايى سنتهاى اسلامى، جلوگيرى از فعاليت بدعتگذاران و فاسقان، رعايت حال عالمان و فقيهان و رسيدگى به آنها و ديگر امورى كه در حيطه وظايف شيخ‏الاسلامان است. نيز تأكيد شده است كه وى در اجراى وظايف خويش ترديد نكند و رعايت احدى را مانع اجراى احكام دينيه نگرداند. همه مردم از همه اصناف و طبقات بايد مطيع فرمان او باشند و حاكمان و وزيران و كلانتران براى رفع مشكلات قضايى در محضر او حاضر شوند، از او نخواهند كه به مجلس آنان حاضر شود و خلاصه همه لوازم و شرايط احترام را نسبت به وى به عمل آورند1.
اين نكته نيز گفتنى است كه در همان زمان و از آغاز دوران صفوى عالمانى بوده‏اند كه با پذيرش منصب حكومتى از سوى عالمان طراز اول مخالفت داشته و اين مخالفت را در گفتارها و نوشتارهاى خود به صراحت بيان كرده و حتى به طعن و بدگويى اين عالمان صاحب‏اقتدار پرداخته‏اند. مجلسى نيز از اين بدگوييها و دشمنيها بركنار نمانده است.

36. بت‏شكنىِ مجلسى

در سال 1098 ه.ق كه شاه سليمان صفوى مجلسى را به شيخ‏الاسلامى اصفهان و حومه منصوب كرد و به او استقلال كامل در عمل داد، به مجلسى گزارش دادند كه بتى در اصفهان است و هنديان مقيم اصفهان (به تعبير ناقلان: كفار هند) آن را در نهادن پرستش مى‏كنند. وى افرادى را به آنجا گسيل داشت تا بت را بشكنند. هنديان دارايى بسيارى به شاه بخشيدند به اين اميد كه از شكستن بت جلوگيرى كند و آنها نيز بت را به هند انتقال دهند. شاه نپذيرفت و بت را شكستند. اين بت خدمتكارى داشت كه پس از اين رخداد، از دورى آن بت طاقت نياورد و خود را به دار آويخت و كشت2.
اين واقعه را سيد نعمت‏الله جزايرى شاگرد مجلسى در كتاب مقامات نقل كرده است و ديگران هم اين را منكر نشده‏اند. برخى نيز مجلسى را به خاطر اين عمل ستوده‏اند.
پرسشى كه در اينجا مى‏توان به ميان آورد اين‏كه: هنديان، آن بت را چه مرتبتى مى‏نهادند؟
اگر آن را خالق خود مى‏دانستند و وجود خود را وابسته به وجود او، شكستن بت مى‏توانست ابطال عقيده آنان باشد زيرا با شكستن آن و زنده ماندن هنديان، خالقيت بت منتفى مى‏شود؛ كارى كه ابراهيم (ع) كرد و وجدان بت‏پرستان را برانگيخت. اما اگر چنين نبوده است و هنديان تنها آن را احترامى مى‏نهاده‏اند و آن را مجسمه يا مظهر و نماد بودا يا يكى از خدايان خود مى‏دانسته‏اند، اين شكستن چه تأثيرى در آنان مى‏تواند نهاده باشد؟ چه حجتى بى‏پاسخ براى آنان آورده شده و كدام براهين عقلى براى آنان اقامه شده است تا از آيين و باور خويش دست بردارند؟ كدام عالم و دانشمند ايشان به بحث فراخوانده شده است؟ اين كار چه امتياز و دستاوردى براى اسلام به ارمغان آورده يا چه خطر و آسيبى را از آن دور ساخته است؟ آيا در آن زمان كسى در اصفهان متخصص شناخت اديان هندى و مباحثه كلامى با عالمان آن بوده است؟ و... .
159 سال پيش از آن كه مجلسى شيخ‏الاسلامى پايتخت (اصفهان) را بپذيرد، شاه طهماسب صفوى همين فرمان را براى عالم بزرگ شيعى، على بن حسين بن عبدالعالى كَرَكى (معروف به محقق كركى) صادر كرد. پايتخت صفوى در آن زمان هرات بود. پيش از آن‏كه محقق كركى به هرات پا بگذارد، شاه مجالس بحث و مناظره‏اى ميان علماى شيعه و سنى ترتيب داده بود. در مجلس اول، يكى از علماى متعصب اهل سنت كه سى سال عهده‏دار منصب شيخ‏الاسلامى هرات و كل خراسان بود، به خاطر مخالفت شديد با شيعه، به فرمان شاه به قتل رسيد. چند روز بعد كه محقق كركى به هرات رسيد و از اين ماجرا آگاه شد، بر قتل او تأسف خورد، شاه را به خاطر اين كار نكوهش كرد و گفت كه اگر او كشته نمى‏شد، با حجتها و برهانهاى عقلى و نقلى او را ساكت مى‏كرديم و از پذيرش او، بيشتر مردم ماوراءالنهر و خراسان به مذهب حقه شيعه اثناعشرى مى‏گرويدند3.
به هر حال، اين‏كه شخصى عالم دين و مذهب خويش باشد، لزوما به اين معنى نيست كه آيين ديگر را نيز بشناسد و بتواند با علماى آن به بحث و مناظره بپردازد و با استدلال، آنها را ساكت كند. در هر صورت، اين حجتهاى بى‏پاسخ‏اند كه تعيين مى‏كنند چه كسى مخالف حق، حق ستيز، معاند، لجباز و در نتيجه كافر است، تا بتوان احكام كفر را بر وى جارى كرد. اگر حجت كامل و تمام و برهان قاطع نباشد، چه فرق است ميان اين‏كه مسلمانان به فتواى عالم خويش بتكده‏اى را خراب كنند با اين‏كه بت‏پرستان به دستور روحانى خود مسجدى را ويران سازند.

37. نظريه‏پردازى مجلسى براى حكومت

در جلوس شاه سلطانحسين صفوى بر تخت سلطنت، مجلسى خطابه‏اى نگاشت كه در آن مراسم خوانده شد. در بخشى از اين خطبه مجلسى ادعا مى‏كند كه در دوران غيبت خالق بى‏منت، از مزيدِ لطف... فرمانروايى... را در كف كفايت و قبضه درايت سلاطين عدالت‏شعار... سپرده كه عموم مردم در سايه عدالت ايشان به امنيت و آسايش روزگار بگذرانند. مجلسى در همين خطبه معتقد است كه صفويه مصداق اين حديث‏اند كه: اگر خداوند خير مردمى را خواهد، پادشاهى مهربان بر آنان مى‏گمارد زيرا مردم ايران سالهاست كه در سايه مهربانى، عدالت و قدرت سلاطين صفوى به فراغ بال و رفاه حال آرميده‏اند.

1-   حسن طارمى، علامه مجلسى، صص 49 ـ 53.
2-   حاج ميرزا حسين نورى طبرسى، فيض قدسى، ترجمه جعفر نبوى، ص 67، به نقل از روضات‏الجنات، ج 2، ص 76.
3-  حسن طارمى، علامه مجلسى، صص 61 ـ 62، به نقل از جهانگشاى خاقان، صص 394 ـ 395.


در نقد اين سخن مجلسى بايد گفت: ممكن است صفويه مصداق آن حديث باشند. ممكن است دوران سلطه اين سلسله را يكى از درخشانترين دورانهاى شكوفايى اقتصادى و فرهنگى ايران و نيز مصداقى هرچند ناقص اما بارز براى عدالت و رفاه عمومى در تاريخ اين سرزمين دانست. ميزان دقت اين نظر را پژوهشها تعيين مى‏كنند. اما اين گزاره كه: خداوند در دوران غيبت، امور فرمانروايى مردم را به فرمانروايان عادل سپرده است، نه مستندى از قرآن و حديث دارد و نه با تجربه دوران غيبت تا به امروز مى‏خواند. اين حكم به گونه‏اى است كه اگر تنها يك فرمانرواى غيرعادل در دوران غيبت بتوان يافت، مى‏توان آن را ابطال كرد چه رسد به اين‏كه يافتن حتى يك فرمانرواى عادل در دوران غيبت، همانند يافتن سوزن در انبار كاه باشد.
اثبات چنين حكمى نامستند به كتاب و سنت در حد محال، و ابطال آن در حد اثبات بديهى است.
از حديث مذكور چنين برمى‏آيد كه خداوند ممكن است از سر مزيد لطف و احسان و خيرخواهى براى مردمى، فرمانروايى عادل بر آنها بگمارد؛ نه اين كه در دوران غيبت، خداوند از سر مزيد لطف و احسان و خيرخواهى، براى همه مردمان، در همه زمانها و مكانها، فرمانروايانى عادل قرار داده است.
مجلسى نيز همانند ديگر عالمان شيعى معتقد به اين نيست كه اين پادشاهان، معصوم و مصداق اولواالامر در قرآن‏اند و اطاعت مطلق آنان واجب است. نيز عقيده بر اين ندارد كه فرمانرواى عادل در غيرمعصوم يافت نمى‏شود. عقيده او آن است كه از سلطان عادل بايد تبعيت نمود و براى سلطان ظالم دعا كرد كه خداوند او را به صلاح آرد. به موازات آن بايد به اصلاح خود پرداخت از آن روكه از سويى حكومت آيينه ملت است و از سوى ديگر دعاى مردم ناصالح مستجاب نمى‏شود. اگر مردم اصلاح يابند، خداوند يا سلطان را عادل مى‏كند و يا به حكومتش پايان مى‏دهد.
ميزان دقت نظرى و شيوه اجراى عملى اين ديدگاه را بايد در مجالى ديگر بررسى كرد.
مستنداتى نيز در هر بخش براى اين نظر يافت مى‏شود. اما هيچ كدام از اينها مجوز اين نيستند كه نظريه‏پردازى مجلسى براى حكومت در دوران غيبت را از نظر عقلى يا نقلى تأييد كنيم.

38. چرا ستايش پادشاهان؟

بر اساس آنچه در بند مربوط به ديدگاه عالمان نسبت به حكومت صفوى آورديم، در بسيارى موارد مى‏توان با توجيهاتى پذيرفت كه:
1) با پادشاهان نبايد تند سخن گفت تا مبادا به ورطه ستيز بيفتند.
2) حرمت پادشاهان را نگاه بايد داشت و با آنان بايد مهربانانه رفتار كرد تا دل آنان براى پذيرش حق و تغيير رفتار باطل نرم شود.
3) اگر شاهان به عالم احترام نهادند او نيز بايد احترام لازم را نسبت به آنان معمول دارد و تعارفهاى غيرخلاف شرع را به جا آورد.
4) مى‏توان كتاب را به آنان تقديم كرد يا در ديباچه به نام آنان اشاره داشت تا بتوان از بودجه دولتى كتاب را تكثير و ترويج نمود.
5) نثر دوران صفوى، نثرى مكلف و آكنده از آرايه‏هاى لفظى و معنوى است. بنابراين طبيعى است كه عالم دوران صفوى در مقدمه كتاب خويش، نام سلطان را با تكلف و تعبيرهاى گوناگون و آرايه‏هاى لفظى و معنوى ببرد.
6) گاه دستور دادن به شخص را كه چگونه باشد در قالب بيان صفت براى او به كار مى‏برند.
يعنى ان‏شاءالله كه چنين هستى و باشى.
اما هيچ كدام اينها به آن معنى نيستند كه يك شيعه - چه رسد به عالمى شيعى به ويژه با آن همه اختيارات و احتراماتى كه حكومت براى او قائل است - نيم، يك، يك و نيم و حتى دو صفحه آغازين كتاب خود را به مدح پادشاهى هرچند عادل اختصاص دهد و عبارات و تعبيرهايى درباره وى به كار برد كه نه تنها حقيقت ندارند بلكه اگر هم حقيقت داشته باشند مصداق بارز تملق‏اند كه در شرع مذموم است و پيامبر دستور داده است كه: بر چهره متملقان بيفشانيد و امام اول شيعيان، در دوران حكومتش مردم را منع كرده است از اين‏كه او را بستايند.
شواهدى نشان مى‏دهد كه اين عمل مجلسى مورد سؤال و نقد برخى از معاصران او - حتى در ميان برخى از نزديكترين شاگردانش - بوده است. حتى در برخى رؤياها كه به وسيله شاگردان و نزديكان ارادتمند اما نقاد مجلسى پس از درگذشت وى نقل مى‏شود، مى‏توان تأييدى بر توجيه پذيرش مقام به خاطر خدمت به مردم يافت. اما همين رؤياها اگر صادق باشند حاكى از اين‏اند كه ستايش صاحبمنصبان، در جهان ديگر عيب شمرده مى‏شود، و اگر صادق نباشند بازگوى اين حقيقت‏اند كه در اين جهان، عالمان دين آن را عيب مى‏دانند.

39. فعاليتهاى اجتماعى مجلسى

معاصران و شاگردان مجلسى درباره وى گفته‏اند كه امور زندگى و نيازهاى دنيويش را در نهايت نظم و ترتيب رسيدگى مى‏كرد. بارها به زيارت خانه خدا و زيارتگاههاى عراق نايل شد. امام جمعه و جماعت بود. خطبه‏هاى نماز جمعه را مى‏نوشت و مى‏خواند. مجالس وعظ و نصيحت و مراسم شبهاى احيا را به گونه‏اى پرشور و تأثيرگذار برپا مى‏داشت. به امر به معروف و نهى از منكر مى‏پرداخت. در بخشندگى و سخاوت نسبت به كسانى كه به وى روى مى‏آوردند، دستِ بازى داشت.
زمانى كه به مقام شيخ‏الاسلامى اصفهان و توابع آن منصوب شد، انتظام امور شرعى، ترويج دين و رسيدگى به امور شيعيان به وى محول گشت. در اين حال به تنهايى همه نزاعها و دعاوى را رسيدگى مى‏كرد، مسائل شرعى را پاسخ مى‏گفت، نيازهاى مؤمنان را برمى‏آورد، به مؤمنان يارى مى‏رساند، ظلم و ستم ستمگران و اشرار را از آنها برطرف مى‏ساخت و شكايت ستمديدگان را به گوش رؤسا و دست‏اندركاران مى‏رساند تا به نجات آنان بينجامد. با همه اين مسئوليتها از نمازگزاردن بر مردگان، رفتن به ميهمانى مردم، عيادت بيماران و اجراى مراسم دينى روى برنمى‏تافت. از اين رو كه دعوت همگان را مى‏پذيرفت، شخصى مسئول بود كه اسامى ميزبانان را بنويسد و پس از نماز عشا به وى يادآورى كند كه امشب ميهمان كيست. در ترويج تشيع فعال بود. اشتياقى بسيار به تدريس داشت و از محضر وى فضلايى بسيار بهره بردند. شمار شاگردانش را تا هزار برشمرده‏اند. گفته‏اند كه كشور شاه سلطانحسين به تدبير او انتظام يافت و با مرگ وى از هم پاشيد. شبها را نيز به تأليف كتاب فارسى براى عموم مردم مى‏پرداخت تا بر آگاهى آنان بيفزايد.
مجلسى 8 سال از پايان سلطنت 29 ساله شاه سليمان و 4 سال از آغاز سلطنت 29 ساله شاه سلطانحسين را شيخ‏الاسلام بود. در دوران شيخ‏الاسلامى او صوفيه - كه از اركان تأسيس سلطنت صفوى بودند - تا آن حد از چشم دربار افتادند كه شاه سلطانحسين در مراسم تاجگذارى خود اجازه نداد كسى از صوفيان به رسم معمول، شمشير سلطنت را بر كمر او ببندد و در عوض، انجام آن را از شيخ‏الاسلام - يعنى مجلسى - خواست. سپس از او پرسيد كه در ازاى اين خدمت چه انتظارى دارد.
مجلسى هم از شاه درخواست كرد كه باده‏نوشى، جنگ طوايف و دستجات، و نيز كبوتربازى را با صدور فرمانى ممنوع سازد. شاه نيز اين درخواست را پذيرفت و بيدرنگ فرمان لازم را صادر كرد.
در همين جا اشاره كنيم كه شخصيت اين شاه سلطانحسين كه در چهار ساله آخر عمر مجلسى او را به شيخ‏الاسلامى نهاد و خود نيز عبادت و ديندارى پيشه كرد غير از آن شاه سلطانحسين است كه پس از درگذشت مجلسى به فسادش آلودند و تا 25 سال بعد، از او فاسدترين و ضعيفترين سلطان صفوى ساختند.
بارى؛ حكومت اسلام به گناهان فردى و شخصى مردم كارى ندارد و به اين خاطر كسى حق ندارد پا به درون خانه مسلمانان بگذارد و به كشف اين‏گونه جرايم بپردازد. اما روشن است كه وجود مراكزى علنى براى باده‏نوشى و رفت‏وآمد انسانهاى مست در خيابان تا چه حد مى‏تواند آزادى و امنيت مردم را به خطر اندازد و جنايتها و فسادهايى را به بار آورد. زيان باده‏نوشى شاهان و صاحبمنصبان مجرى يا تصميم‏گير براى جان و مال مردم نيز بر كسى پوشيده نيست.
جنگ طوايف و دستجات از اوايل دوران صفوى رواج داشت و براى برخى شاهان - مانند شاه عباس صفوى - اين كار نوعى تفريح به حساب مى‏آمد. شاه يا از اختلافهاى طبيعى و فرقه‏اى مردم شهرها و نواحى مختلف كشور بهره مى‏گرفت و يا خود، مردم برخى شهرها را به دو گروه مخالف تقسيم مى‏كرد. اين اختلافها گاه به طور طبيعى به ستيز و زد و خورد مى‏انجاميد و گاه نيز شاه براى تفريح و خوشگذرانى دو دسته مخالف را حاضر مى‏كرد تا در حضور او با سنگ و شمشير و چوب و مشت و لگد به زد و خورد بپردازند. اين كار نه تنها غيرانسانى بلكه به ويژه غيراسلامى است.
مسلمانان بايد حرمت هم را داشته باشند و از هتك حرمت يكديگر خوددارى كنند. در اختلافات نيز بايد تا جايى كه ممكن است ميان ايشان صلح و اصلاح برقرار كرد. بنابراين فتنه‏انگيزى و جنگ افروزى ميان مسلمانان و تماشاى زد و خورد آنان از گناهان بزرگ است.
اما كبوتربازى، در اسلام از كارهاى ممنوع شمرده مى‏شود. يكى از علل اجتماعى منع اين سرگرمى بيفايده اين است كه كبوتربازان بر بامها پرسه مى‏زدند و اين امر آزادىِ رفت‏وآمد و پوشش انسانها را در درون منزل و حياط خانه با مشكل مواجه مى‏كرد. به هر حال مسلمانان در درون خانه خود آزادند كه هرگونه مى‏خواهند زندگى كنند (تا جايى كه مانع آزادى ديگران نشوند) و كسى حق ندارد به هيچ عنوان اين آزادى و آسايش را سلب كند يا از درون خانه‏ها آگاهى يابد يا بدون اجازه كسى به خانه او مشرف شود و سربكشد. حتى شايد مسلمانى در خانه خود گناهى پنهان كند. آگاهى از اين گناه ممكن است مايه هتك حرمت او شود. و ديگر دلايل فردى و اجتماعى كه براى حرمت كبوتربازى بر مى‏توان شمرد.
همه اينها نشان مى‏دهد كه مجلسى تا چه اندازه به جامعه خويش مى‏انديشيده، براى مردم حرمت قائل بوده، از جريانها و حساسيتهاى زمان خود آگاهى داشته و از فرصت احترام خويش در نزد شاه بهره‏هاى مذهبى و مردمى مى‏گرفته است.

40. دردمندى مجلسى

مجلسى بيگمان از كسانى است كه درد دين و دغدغه اصلاح و ترويج مذهب و آگاهسازى مردم داشته است. كثرت تأليفهاى وى به زبان فارسى نگارشگر اين است كه او مريدان ناآگاه نمى‏خواهد؛ به القابى همانند آخوند، ملا و استاد در ميان عالمان دلخوش نيست؛ تنها به كثرت شاگردان و بسيارى تأليف نمى‏انديشد و در پى آن نيست كه فقط گليم خود را از آب بكشد بلكه سعى بر آن دارد كه غريقى را نجات دهد. او در نوشته‏هاى خويش گاه با خواننده درد دل مى‏كند و يا مانند برادرى مهربان و دلسوز به راهنمايى او مى‏پردازد.
مخاطب مجلسى در آثار فارسى، مردم عادى‏اند. علاقه وى به اين مردم، بجز در وظايف وعظ و خطابه و منبر، در نوشته‏هاى فارسى او نمايان است. او از اين رنج مى‏برد كه اين مردم از سرچشمه معارف به‏دور مانند و دين را با واسطه اين واعظ، آن منبرى، آن روضه‏خوان، اين نوحه سرا يا آن صوفى و درويش دريافت كنند و به دينى آميخته حق و باطل بگروند.
دغدغه و دردمندى مجلسى آن‏گاه نمايانتر مى‏شود كه بدانيم او بيشترين و مهمترين كتابهاى فارسى خود را در زمان كثرت اشتغال علمى و اجتماعى نوشته و از اوقات فراغت خويش در شبهايى پس از روزهاى پركار و پرتلاش مايه گذاشته است.

41. فروتنى مجلسى

فروتنى مجلسى را نمى‏توان انكار كرد. او خود را در بسيارى از آثارش خاك راه اهل ايمان، تراب اقدام مؤمنين، خادم طلبه علوم ائمه طاهرين، حقير، فقير، خاكسار، ذره بيمقدار، تبه روزگار، عديم‏الاستطاعه، بى‏بضاعت، داراى استعداد ناقص، غريق بحر خطايا و گناهان و پامال نفس و هوا و شيطان مى‏نامد و از برادران ايمانى درخواست مى‏كند كه او را در حيات و ممات از دعاى خير و طلب مغفرت فراموش نكنند.
سلوك او با مردم در رفع مشكلاتشان، عيادت بيمارانشان، نماز بر مردگانشان، شركت در مجالسشان، پذيرش مهمانيشان و نشست و برخاست با آنها در شاديها و غمهايشان نشان مى‏دهد كه آنچه نوشته است از سر تكلف و تعارف نيست.
مجلسى درباره ميزان دقت خويش در نگارش كتابهايش نيز تواضع به كار برده است با اين‏كه وى را يكى از شارحان دقيق و اهل تحقيق حديث مى‏شناسند.
گويند روزى در مجلس وى بحثى درباره كثرت آثار علامه حلى به ميان مى‏آيد و اهل مجلس را به تعجب وامى‏دارد. يكى در اين ميان اظهار مى‏دارد: مصنفات سرور ما {ـ مجلسى ـ} كمتر از تصنيفات علامه حلى نيست. در اين هنگام مجلسى مى‏گويد: مكتوبات من كه همه از سنخ گردآورى است كجا و مكتوبات علامه حلى كه همه تحقيقات و مطالب علمى و نظرى است كجا!
شاگردان مجلسى از وى با احترام ارادت قلبى ياد مى‏كنند و از خوشرفتارى او با شاگردان و احترام وى به آنان سخن مى‏گويند. برخى نيز براى او نسبت به خويش حق پدرى و ترتيب و ارشاد و هدايت قائل‏اند.

42. طنزپردازى و شوخ‏طبعى مجلسى

سيد نعمت‏الله جزايرى شاگرد مشهور مجلسى مى‏نويسد: استادم صاحب كتاب بحارالانوار... در وقت تأليف بحارالانوار به خاطر برخى مصالح تصنيف، حضورم را لازم مى‏دانست. وى با من چندان مزاح مى‏كرد و لطيفه مى‏گفت و مى‏خنديد كه از مطالعه خسته نمى‏شدم. با اين وصف وقتى مى‏خواستم بر وى وارد شوم لحظه‏اى در پشت در مى‏ايستادم و خود را مهياى رفتن به نزد او مى‏كردم. در آن هنگام قلبم از شدت هيجان ناشى از مهابت، بزرگوارى و بزرگداشت او ضربان داشت.
مدتى صبر مى‏كردم كه آرام‏گيرم و آن‏گاه به نزد او بروم.
1
نقل كرده‏اند كه ملا خليل قزوينى از دانشمندان بنام معاصر مجلسى قائل به حرمت دخانيات بود و در اين‏باره اصرار داشت. وى در اين‏باره رساله‏اى نوشت و سعى كرد كه اين حرمت را به گونه‏اى به اثبات برساند كه جاى بحث و گفت‏وگو و اشكال و ايراد براى كسى باقى نماند. سپس نگارش آن را به كاتبى خوشخط سپرد و براى آن جلدى ظريف در نظر گرفت و سپس آن را در پارچه‏اى مرغوب پيچيد و براى مجلسى به اصفهان فرستاد چون شنيده بود كه وى به قليان علاقه‏مند است.
مجلسى پس از مطالعه كتاب، به عنوان تشكر از زحمت مؤلف، روكش پارچه‏اى را پر از تنباكو كرد و براى وى فرستاد.2

43. مجلسى عارف

مخالفت قلمى مجلسى با عرفان غيراصيل، عارف‏نمايان و تصوف صفوى مايه آن شده است كه كمتر، از مجلسى به عنوان يك عارف سخن به ميان آيد.
در توصيفهاى ستايشگونه عالمان از مجلسى، گاه به تعبيراتى برمى‏خوريم حاكى از اين‏كه معاصران و شاگردان و سپس عالمان بعدى، او را در عرفان صاحب منزلت مى‏دانسته‏اند.
معاصران مجلسى به ويژه شاگردانى كه سالها با او بوده‏اند از كرامت، استجابت دعا، حسن‏نيت، اخلاص و صفاى باطن او سخن گفته‏اند.
از نثر عارفانه مجلسى آن‏گاه كه از مباحث اساسى توحيد، نبوت، انسان كامل و صفات جلال و جمال سخن به ميان مى‏آيد، عشق و زيبايى و شور و شوق و جذبه مى‏بارد.
پيش از اين نيز در بخش مربوط به زندگى ملا محمدتقى مجلسى گفتيم كه اين پدر و پسر مدتى نيز به رياضت و چله‏نشينى گذرانده و از اين راه خواسته‏اند تا صفاى باطن بيابند اما پس از زمانى، رياضتها و عبادتهاى نامستند به شرع را وانهاده‏اند.
به هر حال، اگر نخستين ويژگى يك عارف را در جنبه نظرى، اين بدانيم كه آگاهى لازم و كافى از عقايد حق و رهنمودهاى سفيران الهى براى تقرب به خداوند داشته باشد، مجلسى را از ديدگاه نظرى بايد در زمره آگاهترين عارفان قرار دهيم. در جنبه عملى نيز ويژگيهايى اخلاقى و باطنى كه براى او برشمرديم، پرورش در دامان پدرى عارف و داراى كشف و شهود و كرامات، پا نهادن در راه اجراى مناسك و آيينهاى مذهبى، دست زدن به مهمترين و اصيلترين آثار تأليفى در علوم الهى و فعاليتهاى دينى و اجتماعى در راه خدمت به خلق، خواه‏وناخواه مى‏تواند هر انسانى با اين ويژگيها را به مراتبى قابل توجه از كسب صفات خدايى و تخلق به اخلاق الهى و در نتيجه نزديكى به ذات مقدس حق برساند.

1-   على دوانى، مفاخر اسلام، ج 8: علامه مجلسى، بزرگمرد علم و دين،

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
قرآن بخوان
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : چهار شنبه 26 اسفند 1394

قرآن بخوان

با تو گر خواهى سخن گويد خدا، قرآن بخوان

 

 

تا شود روح تو با حق آشنا، قرآن بخوان

رتل القران ترتيلا نداى رحمت است

 

 

مى دهد قرآن به جان و دل صفا قرآن بخوان

اى بشر، ياد خدا، آرامش جان مى دهد

 

 

دردمندان را بود قرآن دوا قرآن بخوان

گفت : پيغمبر (ص ) كه بى دين است ، هر كس بى حيا است

 

 

تا شود روح تو پابند حيا قرآن بخوان

دامها، گسترده شيطان ، در مسير عمر تو

 

 

تا كه ايمن باشى از اين دام ها قرآن بخوان

اى كه روحت سخت پابند غم دنيا شده

 

 

مى كند قرآن ترا از غم رها قرآن بخوان

عترت احمد ز قرآنش نمى گردد جدا

 

 

تا بيابى معنى اين نكته را قرآن بخوان

هست قرآن صامت و، قرآن ناطق عترت است

 

 

تا ندانى اين دو را از هم جدا قرآن بخوان

نسخه قرآن به دستورالعمل دارد نياز

 

 

تا كه بشناسى طبيبت را دلا قرآن بخوان

وادى طور است اين قرآن و ميعاد حضور

 

 

با تو گر خواهى سخن گويد خدا قرآن بخوان (1)

پيشگفتار
در عصرى كه قرآن :
- خانه هايى را به خود اختصاص داده است به نام دارالقرآن
- مكتب خانه هايى را به اسم خود ثبت كرده است به نام مكتب القرآن
- شبهايى را از آن خود كرده است به نام شبى با قرآن
- و انجمن هايى تشكيل شده به نام انجمن حافظين قرآن و در زمانى كه موج راديويى مخصوصى را به خود تعلق داده به نام راديو قرآن .
- پيرمردى بى سواد، 70- 80 ساله به نام كربلايى محمد كاظم كريمى ساروجى با يك لحظه توجه و عنايت الهى ، حافظ قرآن مى شود و بسان ستاره زهره در ميان ستارگان ديگر مى درخشد، و آيات قرآن ، در برابر چشمانش داراى تلاءلؤ يى مى شود كه آيات قرآنى را از كلمات غير قرآنى جدا مى سازد!
- كودك 4- 5 ساله به نام محمد حسين طباطبايى علم الهدى نه تنها حافظ قرآن ، بلكه ناطق به قرآن هم مى شود و عجيب تر اين كه هر سئوالى از ايشان مى شود، با آيات قرآن جواب مى دهد!!
- حتى دشمنان قرآن به عظمت آن اقرار و اعتراف مى كنند و كلماتش را فوق كلام بشر و جن مى دانند؟!(2)
- قرآن در دنياى پر آشوب ، جاى پايى براى خود باز كرده و رو به پيشرفت و ترقى است .
- مردم جهان متوجه قرآن شده اند، و اختراعات و اكتشافات خود را از آن به دست آورده و به كار مى بندند.
- حافظان و مفسران قرآن رو به فزونى گذاشته اند و هر روز بر تعدادشان افزوده مى شود.
- مردم معتقد به قرآن و خالق و آورنده آن ، دواى درد وa شفاى ظاهر و باطن خود را از آن مى طلبند.
- لذا مصمم شدم تا قدمى ولو كوتاه در اين مسير برداشته و به اندازه وسع و توان و استطاعت فكرى و علمى خود كتابى ولو مختصر، درباره آن بنويسم . تا تلاوت كنندگان و شفاعت خواهان و تاءثير پذيرندگان استفاده بهينه ببرند.
و اين نوشتار به چند بخش تقسيم مى شود كه عبارتند از:
بخش اول : تعريف قرآن .
بخش دوم : آداب ظاهرى و باطنى تلاوت .
بخش سوم : آيات مطابق نيات .
بخش چهارم : انس با قرآن .
بخش پنجم : تاءثير قرآن در جسم انسان .
بخش ششم : تاءثير قرآن بر قلب و جان بر روح و روان انسان و ديگر موجودات .
اميد است آيات پربركت قرآن بر جسم و جان ما، تاءثير گذارد و با آيات هدايت گرش به هدايت واقعى برسيم ، و بيماران جسمى و روحى از داروى اين داروخانه غنى و شفابخش ‍ الهى ، شفاى دردهاى خود را بگيرند و پويندگان راه حق و حقيقت به اندازه فهم و عقلشان از آن بهره ببرند.

بشنو از قرآن چه نيكو دم زند

 

 

زخمه بر ساز دل آدم زند

تا كند بيدارش از خواب گران

 

 

از قيامت گويد و احوال آن

با سكوتت نغمه قرآن شنو

 

 

آنچه مى گويد به گوش جان شنو

به اميد روزى كه قرآن و احكام و دستوراتش در تمام جهان ، حاكم شود و انسانها را از كفر و شرك و الحاد بيرون آورده و به شاهراه و حقيقت رساند.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
من ماءمورم كه علم فرا گيرم
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : چهار شنبه 26 اسفند 1394

من ماءمورم كه علم فرا گيرم 
آيت اللّه سيد محمد شيرازى رحمه الله عليه نوشته است : يكى از علما در نجف اشرف خيلى كم به زيارت امام حسين عليه السلام در كربلاى معلّى مشرف مى شد. سبب را پرسيدند، فرمود: من ماءمورم كه علم فرا گيرم و علم بياموزم و از اين قبيل وظائف واگر بنا باشد زياد به زيارت كربلا بروم به من گفته مى شود چرا وظيفه شرعى كه به تو واگذار شده ترك كردى و بيش از حد به زيارت امام حسين رفتى ؟(55)
بحث علمى در مسافرت 
ونيز نوشته است مرحوم حاج آقا حسين قمى هر موقع مى خواست به جائى مسافرت كند با كسانى كه در بحث خصوصى او شركت مى كردند مسافرت مى نمود تا در سفر مشغول بحث شود.
من كراراً او را به اين كيفيت ديدم . ايشان مى فرمودند: چگونه من از سهم مبارك امام استفاده كنم در حالى كه پول مخصوص ‍ طلبه اى است كه مشغول به تحصيل باشد و من مباحثه و مدرسه را ترك كرده باشم ، هر چند در راه تحصيل هستم (56).
و نيز فرموده اند: همراه مرحوم شيخ ميرزا محمد تهرانى صاحب كتاب مستدرك البحار به خارج شهر مى رفتيم ، وى در تمام طول شب مشغول نوشتن مستدرك بود و من هر چه بيدار مى شدم مى ديدم او مشغول نوشتن است با اينكه پير و ناتوان و چشمهايش ‍ ضعيف شده بود(57).
سخنان خليل بن احمد 
خليل بن احمد گويد: روزى كه با عالمى بالاتر و داناتر از خودم باشم آن روز، روز استفاده من است و اگر با كسى كه در علم از من پائين تر است باشم آن روز روز افاده وفايده دادن من است و اگر با كسى باشم كه با من در علم مساوى است آن روز، روز مباحثه و مذاكره من است و اگر روزى هيچكدام از اين سه نباشد آن روز، روز مصيبت من است .
حاج ميرزا حسين سبزوارى و محمد هاشم ميرزاى افسر حكايت كنند كه مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى مراقبت زياد در درس داشت و كمتر درس و بحث را ترك مى كرد، روزى به واسطه شدت سرما گفت : فردا درس تعطيل است ، فرداى آن روز به مجلس درس حاضر شد. طلبه ها علت را پرسيدند. فرمود: ديدم گاوان براى زراعت مى روند، روا نديدم كه من بحث را ترك گويم (58).
على عليه السلام فرموده است :
لا يعدم الصبور الظفّر وان طال به الزمان .
پيروزى نصيب بردبارى و كوشش مى گردد هر چند مدت محروميتش زياد باشد.(59)
مسجد پايگاه سواد آموزى 
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بمنظور تعليم خواندن و نوشتن در ميان مسلمانان فردى به نام عبداللّه بن سعيد را ماءمور كرد تا خواندن و نوشتن را به ديگران بياموزد. و با اين ترتيب از آنجائى كه سواد خواندن و نوشتن جنبه دينى و تقدس داشت مساجد به عنوان نخستين كانون هاى سواد آموزى مورد استفاده قرار گرفت .
جلسات ادبى نيز در مسجد تشكيل مى شد، شاعران سروده هاى خود را در حضور پيامبر مى خواندند و گاه از سوى آن حضرت به دريافت جايزه و خلعت مفتخر مى شدند. چنانچه كعب بن زهير قصيده معروف خود بانت سعاد و قلبى اليوم مبتول را كه در مدح رسول خدا صلى الله عليه و آله سروده بود در مسجد مدينه در حضور حضرت رسول صلى الله عليه و آله خواند و جايزه از آن حضرت دريافت كرد.(60)
و براى حسان بن ثابت منبر مى نهادند و او اشعارش را در بالاى منبر مى خواند(61).
ترويج دانش 
پيغمبر براى انجام نخستين و مهمترين وظيفه اش كه تعليم دانش به پيروانش بود آموزشگاهى داشت به نام (صفه ) كه به مسجد پيغمبر متصل بود و مى توانست شخصاً كار تعليم وتربيت و مطالبى را كه تعليم داده مى شد تحت نظارت داشته باشد، گاهى اوقات هم كه مجال و مناسبتى پيش مى آمد خود پيغمبر تعليم در كلاسها را بعهده مى گرفت و كسانى كه دوره تحصيل را در اين مدرسه به پايان مى رسانيدند به نواحى مختلف قلمرو اسلام فرستاده مى شدند تا در آنجا چنين كلاسها و مدارسى ترتيب دهند.
در (صفه ) شاگردان باسنين مختلف تحصيل مى كردند و در هفته يكروز كلاسها مخصوص زنان بود.
پيغمبر صلى الله عليه و آله آنقدر به ترويج خواندن و نوشتن در ميان شاگردان اين مدرسه علاقه مند بود كه پس از پيروزى در (جنگ بدر) از اسراى جنگى كه هنر نوشتن و خواندن را مى دانستند خواست كه به جاى پرداخت غرامت براى آزادى خودشان هركدام از ايشان به ده نفر از مسلمانان نوشتن را بياموزند و آزاد شوند.
تمام اعضاى خانواده پيغمبر چه زن و چه مرد حتى خدمتگزاران مخصوص او و همچنين دوستان نزديك پيغمبر صلى الله عليه و آله يا پيش از اسلام با سواد بودند يا پيغمبر از ايشان مى خواست كه هر چه زودتر خواندن و نوشتن را بياموزند.
هر وقت پيغمبر صلى الله عليه و آله حاكمى را ماءمور ايالتى مى ساخت مخصوصاً دستور مى داد و تاءكيد مى كرد كه كار تعليم و تربيت مردم را زير نظر مستقيم خود اداره كند.(62)
گروه بهتر 
عبداللّه بن عمر نقل مى كند كه روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دو گروه از پيروان خود را ديد در مسجد بودند.
فرمود: اين هر دو گروه مردمانى نيك هستند، اما يكى از اين دو گروه به كارى بهتر مشغولند، زيرا يك گروه به دعا ونماز مشغول هستند تا عنايت و رحمت الهى را براى خود جلب كنند و اين امر به خدا مربوط است كه دعاى ايشان را مستجاب سازد و آنچه ايشان مى خواهند به ايشان ارزانى دارد.
اما گروه ديگر به كسب دانش وتعليم به كسانى كه از آن بى بهره اند سرگرمند و بدين قرار اينها به كار بهترى مشغول مى باشند. در واقع من خود نيز وظيفه تعليم را بعهده دارم و براى تعليم مبعوث شده ام (بعثت مُعَلّماً) با گفتن اين كلمات پيغمبر گرامى خود در ميان اين گروه نشست (63).
عمر واقعى آن است كه در تحصيل دانش بگذرد 
وقتى اسكندر جهت فتح ممالك قطع مسالك مى كرد در اقصاى مغرب به شهرى رسيد كه در آب و هوا و نعمت و صفا نظير آن را نديده بود فرمان داد تا در آن حوالى سراپرده بر پا نمايند.
ناگاه به قبرستانى رسيدند ديد بر قبر يكى نوشته شده او يكسال عمر كرده و بر ديگرى نوشته سه سال و بر ديگرى پنج سال و خلاصه هيچيك را عمر از پانزده سال و بيست سال بيش نبود در حيرت شد كه چگونه در چنين آب و هواى خوب عمر اندك باشد.
فرستاد جمعى از اعيان شهر را حاضر كردند و همه را معمّر و كهنسال يافت ، از معماى عمر كم قبرها پرسيد گفتند: اموات ما نيز مانند ما عمر زياد كرده اند ولى روش ما اين است كه از ايام زندگى خود آنچه براى تحصيل علم و دانش و تكميل نفس گذرانديم از عمر خود شماريم و بقيه را باطل و بيهوده دانيم پس هر كه از ما درگذرد آن مقدار زمان را حساب كنند و بر روى قبر او نويسند كه با علم و دانش بوده است .
اسكندر را اين سخن و عادت بسيار پسنديده آمد وآنها را تحسين كرد.
فضيلت علم 
(آقا اميرالمؤ منين على ) عليه السّلام فرمود: (به هفت جهت علم از مال برتر است ،
اوّل : آنكه علم ميراث انبياء است و مال ميراث فراعنه وپادشاهان است .
دوّم : علم را هر چه انفاق و خرج كنى . كم نمى شود (بلكه زياد هم مى شود) ولى مال را هر قدر خرج كنى به همان اندازه كسر مى شود.
سوم : مال نه تنها احتياج به حافظ و نگهبان دارد بلكه صاحب مال بايد در نگه دارى او مراقبت كند، ولى علم نه تنها احتياج به مراقبت و نگهدارى ندارد، بلكه صاحب خود را هم از خطرها و ضررها حفظ مى نمايد.
چهارم : علم در كفن و قبر تا آخر همراه انسان است . ولى مال بعد از مرگ همراه آدمى نيست .
پنجم : مال براى مؤ من و كافر حاصل مى شود ولى علم فقط براى مؤ من حاصل مى شود، (مراد علم شريعت و دين است ).
ششم : جميع مردم در امور دينشان نيازمند به علمند ولى نيازمند به آدم مالدار نيستند.
هفتم : علم در موقع عبور از صراط صاحبش را يارى مى كند ولى مال در عبور از صراط مانع و مزاحم صاحب مال مى گردد.(64)
احترام به قلم وكتب علم 
استاد حسين مظاهرى فرمودند: استاد بزرگوار ما آية الله العظمى بروجردى رحمة الله عليه از استادشان مرحوم آقا ميرزا عبدالمعالى اصفهانى نقل مى كرد كه ايشان مى فرمود: اگر در اطاقى قلمى باشد كه با آن قلم فقه شيعه نوشته شده باشد، من در آن اطاق نمى خوابم و اگر بخواهم در آنجا بخوابم اول قلم را بيرون مى برم و بعد مى خوابم وقتى يك عالم شيعه اين طور بگويد، معلوم مى شود كه احترام كردن به كتابهاى فقهى و روائى و مخصوصا احترام به قرآن شريف فوق العاده مهّم است .(65)
سيد جواد عاملى 
مرحوم امين در (اعيان الشيعه ) درباره جدّيت مرحوم (سيّد جواد عاملى ) صاحب مفتاح الكرامه آورده است : او در جدّيت در تحصيل علم بى نظير بود. عمر خود را در درس و تدريس و بحث و مطالعه و تاءليف و خدمت به دين تمام كرد و شب و روز خود را در اين راه مستغرق ساخت ، به گونه اى كه هيچ امرى از قبيل بيمارى ، ضعف يا اضطراب او را باز نمى داشت و حتى در شب هاى عيد و شب هاى قدر و ديگر شب هاى ماه رمضان به بحوث علمى مشغول بود و تا سنين پيرى اينچنين بود و همچنان به رغبت و نشاط او در اين راه افزوده مى شد و شب را جز اندكى نمى خوابيد.
از او پرسيده شد: (افضل اعمال در شب قدر چيست ؟ فرمود به اجماع علماء اماميّه اشتغال به طلب علم است .)
در ايّام محاصره نجف توسط وهابى ها (بين سالهاى 1221 و 1226 هجرى ) كه علماء با مردم به دفاع از شهر پرداخته بودند، در عين حال كه با علماء ديگر به امور مربوط به جهاد و محافظت از شهر و فراهم آوردن وسائل دفاع و سركشى به مجاهدان و نگهبانان و تشويق آنان مى پرداخت ، از تاءليف و تدريس سستى نمى كرد و حتى در همان اوان رساله اى در باره وجوب دفاع از نجف و اينكه نجف كانون اسلام است نوشت و برخى از مجلّدات مفتاح الكرامه را در همان روزگار تاءليف نمود، مانند مجلّد مربوط به ضمان و شفعه و وكالت و اين در حالى بود كه او در دهه هفتاد از عمر خود بود.
يكى از امورى كه جّد و جهد شبانه روزى او را نشان مى دهد اين است كه در پايان بسيارى از مجلّدات مفتاح الكرامه آورده است كه در شب ، از نوشتن آن فارغ گشته است . چنانچه ذكر كرده است كه نوشتن مجلّد وقف را در نزديكى هاى نيمه شب و جلد دوّم از طهارت را در ربع اخير شب و جلد وكالت را بعد از نيمه شب و دو جلد شفعه و اقرار را در شب و بعض مجلّدات ديگر را در شب قدر يا شب عيد فطر به پايان رسانيده است .او در آخر مجلد اقرار از مفتاح الكرامه نوشته است : (در ماه رمضان امسال هشت ، يا نه يا ده جزء با اين تتّبع و گستردگى ابحاث نوشتم و اين بدان سبب بوده است كه من بسيارى از اعمالى را كه ديگران در ماه رمضان انجام مى دهند جز اندكى كه چندان مؤ ثر در تعطيل كتابت نبوده ، ترك كردم ).
نواده آن مرحوم ، سيد جواد بن سيد حسن نقل كرده است كه دختر صاحب مفتاح الكرامه كه بانوئى جليل القدر و مشهور به تقوى و عيادت بوده است و تا بيش از نود و پنچ سالگى با صحّت حواس و قدرت ادراك زندگى كرد گفت : پدرم جز اندكى از شب را نمى خوابيد و من به ياد ندارم شبى از خواب برخاسته باشم و او را در خواب ديده باشم .
نوه او شيخ رضا بن زين العابدين عاملى مدّتى در خانه او بود و شب ها وقتى مطالعاتش تمام مى شد مى خوابيد و جّدش ‍ همچنان بيدار و مشغول به كار خود بود. به نوه اش رو كرده گفته بود: اين عشق به خواب چيست مرا از خواب همين اندازه بس است و سپس سر را بين دوزانوى خود مى گذاشت و مى خوابيد و پيش از آنكه خواب سيرى بكند بيدار مى شد و به كارش بر مى گشت .
گاهى نوه خود را براى نماز شب بيدار مى كرد ولى خود بدون آنكه نماز شب بخواند به كار خود ادامه مى داد .
در ميان علماء زمان خود، تا روز مرگ معروف به دقّت و ضبط و صفاء ذات بود و علماء بزرگ زمانش براى حلّ مسائل مشكله به او رجوع مى كردند و جواب دريافت مى كردند يا تقاضا مى كردند، در آن باره تاءليفى بنمايد، چرا كه به اطلاعات سرشار و نكته بينى و ممارستش با كلمات فقها و خبره بودنش در علم رجال واقف بودند. و شاهد اين مطلب اينكه بيشتر يا تمام كتابهايش را به در خواست بزرگان از علماء نوشته است چنانچه (مفتاح الكرامه ) و رساله (العصرة ) را به در خواست استادش شيخ جعفر و رساله (المواسعة ) را به در خواست استاد ديگرش صاحب رياض تاءليف نموده است (66).
بدانم و بميرم بهتر است 
دانشمند مشهور و نامى (ابوريحان بيرونى ) در بستر بيمارى افتاده بود و ساعات آخر عمر را مى گذرانيد، (فقيه ابوالحسن على بن عيسى ) به بالينش آمد.
در آن حال ابوريحان از فقيه پرسيد: حساب جدّات فاسده را كه موقعى براى من گفتى اينك بازگوى كه چگونه بود؟
فقيه گفت : با اين شدّت بيمارى اكنون چه جاى اين سؤ ال است ؟
ابوريحان گفت : (اى مرد بمن بگو كدام يك از اين دو بهتر است ، اين مسئله را بدانم و بميرم ، يا نادانسته و جاهل در گذرم ؟)
فقيه مى گويد: مسئله را گفتم و او فرا گرفت ، از نزد وى باز گشتم هنوز قسمتى از راه را نپيموده بودم كه صداى شيون مرگ از خانه ابوريحان بلند شد.(67)
دقّت مرحوم آية الله بروجردى 
استاد فاضل (موحّدى ) از والدشان نقل كردند كه : روزى همراه (آية الله بروجردى ) براى درس مى رفتيم از بازارخان كه خارج شديم آقا ديد يكى از طلاب بطرف ديگرى غير از سمت درس حركت مى كند، با تعجّب فرمود: (اين آقا در اين موقع درس به كجا مى رود و چه كارى دارد كه از درس مهمتر است كه درس را ترك مى كند؟)
آن آقا مرحوم شهيد مطهرى بود. كه به او قضيه آقاى بروجردى را گفته بودند ايشان جواب داده بود كه من آن روز يك كار ضرورى داشتم به دنبال آن مى رفتم و من نمى داستم كه آقا اين قدر حركات مرا زير نظر داشته و تا اين حّد به تحصيل علم و درس ‍ خواندن توجّه و دقّت دارند.(68)
ميزان اهتمام به طلب علم 
در (روضات الجنات ) مى نويسد: (مقّدس اردبيلى ) در تحصيل علم آن قدر دقّت داشت كه هر گاه از نجف اشرف به زيارت كربلا مى رفت نمازش را احتياطا جمع (يعنى هم نماز شكسته وهم نماز درست خواند) مى خواند و مى گفت : تحصيل علم فريضه است و زيارت امام حسين عليه السلام سنّت است چه بسا بواسطه انجام امر مستحب كه زيارت باشد فريضه اى ترك مى شود بنابر اين احتياط در جمع خواندن است ، با آنكه آن بزرگوار در حال سفر هم مطالعه را ترك نمى كرد.
باز مى نويسد: مقدس رحمه الله عليه با (مولى ميرزاجان ) همدرس بود، مولى ميرزاجان به مطالعه خيلى حريص بود از اول شب تا آخر شب مطالعه مى كرد ولى مرحوم مقّدس ثلث آخر شب بيدار مى شد نماز شب را مى خواند پس از اداء نماز در باره درس ‍ روز گذشته فكرى مى كرد و از مولى ميرزا جان بهتر مطالب درس را درك مى كرد.(69)
سكّاكى وكسب علم 
(يوسف ابن ابى بكر) ملقّب به (سراج الّدين سكّاكى ) دوازده علم از علوم عرب را دارا بود، او در ابتداى امر آهنگر بود كه با دست خود صندوق كوچكى درست كرد و قفل عجيبى به آن صندوق زد كه وزن صندوق با آن قفل همه اش يك قبراط بيشتر نبود و آن را به عنوان هديه نزد سلطان آورد.
بر خلاف انتظار سكّاكى ، سلطان و اطرافيان او چندان عنايتى به سكّاكى نكردند ولى سكّاكى ديد مردى وارد مجلس شد همه اهل مجلس به او زياد احترام كردند، سكّاكى پرسيد: (اين آقا چه كاره است كه اين قدر مورد احترام ملك و سايرين است ؟)
گفتند: (اين آقا عالم و دانشمند است ). سكّاكى در همانجا تصميم گرفت كه به دنبال تحصيل علم برود و علم را ياد بگيرد. از آنجا حركت كرد آمد به مدرسه براى درس خواندن در صورتى كه سى سال از عمرش گذاشته بود، استاد هم به او گفت : سن تو زياد است مشكل است كه بتوانى به جائى برسى .
اتفاقا سكّاكى بسيار كم حافظه بود، استاد براى امتحان مساءله اى از فتاواى شافعى به او گفت ، بگو: (قال الشيخ جلد الكلب يطهر بالدّباغه ) يعنى : شيخ گفته پوست سگ با دباغى پاك مى شود.
آن روز اين عبارت را هزار مرتبه تكرار كرد فردا كه آمد درسش را تحويل بدهد گفت : قال الكب جلد الشيخ يطهر بالدّباغه ! يعنى سگ گفته پوست شيخ با دباغى پاك مى شود. همه حاضرين خنديدند استاد درس ديگرى به او داد، خلاصه ده سال با اين حال درس خواند ولى چيزى ياد نگرفت .
بكلّى از خودش نااميد شد و حوصله اش تنگ شد و سر به بيابان گذاشت تا آنكه روزى در دامنه كوهى مى گشت ديد در جائى از اين كوه آبى قطره قطره بروى سنگى مى ريزد و در اثر ريختن قطرات آب در مدّت طولانى بر روى اين تخته سنگ ، سنگ سوراخ و گود شده از ديدن آن منظره به فكر افتاده بخود گفت : مگر قلب تو از اين سنگ سخت تر است پس اگر به تحصيل ادامه بدهى عاقبت به جائى مى رسى ، دوباره تصميم گرفت خواندنش را ادامه بدهد آمد با جدّيت و كوشش تمام مشغول شد تا آنكه خداوند درهاى علوم و معارف را بروى باز كرد كه عاقبت گوى سبقت از اقران و امثال خود ربود وبه درجات عاليه از مراتب علوم گوناگون نائل شد.(70)

next page

fehrest page

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : چهار شنبه 25 اسفند 1394

جوان و ساعات فراغت 
قال الله العظيم فى كتابه : اَ فمن كان على بينه من ربه كمن زين له سو عمله و اتبعوا اهوائهم (1087)
ضرورت تفريح در زندگى  
تفريح و سرگرمى در زندگى بشر يك ضرورت حياتى است كه در طفوليت به صورت بازى هاى كودكانه انجام مى شود و در بزرگسالى ، به اعتبار تفاوت تربيت هاى خانوادگى و شرايط محيط اجتماعى ، به شكل هاى مختلفى تحقق مى پذيرد.
ميل به تفريح ، يكى از خواهش هاى طبيعى است كه با سرشت انسان آميخته شده و از آغاز زندگى تا پايان عمر همواره ثابت و پايدار است . ارضاى اين تمايل ، براى تمام طبقات مردم ، در سنين مختلف ، لذت بخش و مايه شادى و مسرت است .
(قال على عليه السلام : السرور يبسط النفس و يشير النشاط. (1088) )
على عليه السلام فرموده است : فرح و شادمانى باعث بهجت و انبساط روح و مايه تهييج وجد و نشاط است .
تفريح و آرامش خاطر  
كارهاى تفريحى ارزش افتصادى ندارند، ولى روى فعاليت هاى اقتصادى و وظايف اجتماعى اثر بسيار مفيد مى گذارند. به وسيله تفريح ، نياز جسم و جان برآورده مى شود و لذتش مايه خشنودى و آرامش خاطر مى گردد. تفريح ، آدمى را با شادى و مسرت براى كار و كوشش مهيا مى كند و در راه فعاليت هاى اقتصادى و اجتماعى ، با نيروى بيشتر آماده مى سازد.
( الرضا عليه السلام : اجعلوا لانفسكم حظا من الدنيا باعطائها ماتشتهى من الحلال و مالاتثلم المروه و لا سرف فيه و استعينوا بذلك على امور الدنيا. (1089) )
حضرت رضا عليه السلام فرموده است : از لذايذ دنيوى نصيبى براى كاميابى خويش قرار دهيد و تمنيات دل را از راه هاى مشروع بر آوريد. مراقبت كنيد. در اين كار به مردانگى و شرافتتان آسيب نرسد و دچار اسراف و تندروى نشويد. تفريح و سرگرمى هاى لذت بخش ، شما را در اداره زندگى يارى مى كند و با كمك آن بهتر به امور دنياى خويش موفق خواهيد شد.
تفريح و رفع خستگى  
سرگرمى و تفريح ، آدمى را از ملالت كارهاى يكنواخت و خسته زندگى خلاص مى كند و براى مدت كوتاهى ، بار سنگين مسئوليت را از دوش وى بر ميدارد و زنجيرهاى وظايف روزمره را موقتا از دست و پايش مى گشايد. تفريح ، براى استراحت بدنن و جبران خستگى هاى ناشى از كار، يك نياز اساسى و اجتناب ناپذير است .
( على عليه السلام : لكل عضو من البدن استراحه . (1090) )
على عليه السلام فرموده است : هر يك از اعضاى بدن استراحت احتياج دارد.
فرصت سودبخش  
ساعت تفريح ، يكى از بهترين فرصت هاى سودبخش در حيات بشر است . در موقع تفريح و سرگرمى ، محيط زندگى رنگ ذوق و ابتكار به خود مى گيرد و لطف و صفاى مخصوصى پيدا مى كند. روح سبك بال و پر نشاط مى شود. عواطف و احساسات شكوفان مى گردند و آدمى در خور احساس آزادى و حريت مى نمايد.
(قال اميرالمومنين عليه السلام : اوقات السرور خلسه . (1091) )
على عليه السلام فرموده : مواقع تفريح و شادمانى فرصت است (افراد عاقل فرصت ها را مغتنم مى شمارند و از آن ها به نفع خوشبختى و سعادت خويش استفاده مى كنند)
(سرگرمى هاى گوناگون ، به منزله وسايلى براى رهايى و آزاد كردن عواطف فشرده و محبوس و فرار از حقايق تلخ زندگى است و به طورى كه كيمبال يانگ ، در كتاب جامعه شناسى خويش خاطر نشان مى كند، اين سرگرمى ها به افراد اجازه مى دهد كه براى چهد ساعتى از تعهدات خود، به عنوان پدر يا فرمان بردار جامعه برهند و با دخول در يك دنياى رويايى ساختگى ، از دلهره و نگرانى نجات يابند. به همين جهت است كه به تماشاى مناظر خنده آور اشتغال مى ورزند و در نقاط سرگرم كننده ازدحام مى كنند.) (1092)
اسلام و تمايل به تفريح  
در آيين مقدس اسلام ، تمايل به تفريح مانند ساير خواهش هاى طبيعى بشر مورد توجه واقع شده و به شايستگى ارضا مى شود. در بعضى از روايات دست يافتن به مشتهيات و لذايذ مشروع ، در رديف امور مربوط به معاش و معاد قرار گرفته و خاطر نشان شده است كه مسلمان شايسته قسمتى از وقت خود را به جلب لذت هاى مباح اختصاص مى دهد و موجبات بهجت و انبساط خود را فراهم مى سازد و براى انجام وظايف دينى و دنيوى آماده ميشود.
( الرضا عليه السلام قال : واجتهدوا ان يكون زمانكم اربع ساعاو ساعه لله لمناجاته و ساعه لامر المعاش و ساعه لمعاشره الاخوان الثقات و الذين يعرفونكم عيوبكم و يخلصون لكم فى الباطن و ساعه تخلون فيها للذاتكم و بهذه الساعه تقدرون على الثلاث الساعات (1093) )
تقسيم ساعات روز  
حضرت رضا عليه السلام فرموه است : كوشش كنيد اوقات روز شما چهار ساعت باشد. ساعتى براى عيادت و خلوت با خدا، ساعتى براى تاءمين معاش ، ساعتى براى آميزش و مصاحبت برادران مورد اعتماد و كسانى كه شما را به عيوبتان واقف مى سازند و در باطن نسبت به شما خلوص و صفا دارند و ساعتى را به تفريحات و لذايذ خود اختصاص دهيد و از مسرت ونشاط ساعات تفريح ، نيروى انجام وظايف ساعات ديگر را تاءمين نماييد.
عطش تفريح و ميل به سرگرمى لذت بخش زمانى بروز مى كند كه آدمى از فكر معيشت فارغ گشته و ضروريات زندگى هود را تهيه كرده باشد. كسى كه ناچار است همه روزه كار كند و براى حفظ حيات و تاءمين معاش خويش ‍ تلاش نمايد، موقعى كه سرگرم فعاليت هاى روزانه است ، در فكر گردش و تفريح نيست ، او تنها در اين فكر است كه با سعى و كوشش كار خود را انجام دهد و در آمدى تحصيل كند تا قوت و غذا و لوازم زندگى خويش را مهيا سازد. اما وقتى مشكل زندگى را حل كرد و با تاءمين معيشت ، خاطر خود را مطمئن و آرام ساخت ، تمايل تفريح در نهادش بيدار مى شود و او را به ارضاى تمنيات و مشتهياتش تحريك مى كند. در اين موقع است كه وى راه تفريح و تعيش را در پيش مى گيرد و از پى كامرانى و جلب لذت مى رود.
تفريح پس از تاءمين معاش  
(تفريح وقتى اهميت خاص مى يابد و مورد توجه كامل قرار مى گيرد كه جامعه به درجه تكامل لازم رسيده و مبارزه براى حيات جنبه مداوم نداشته باشد و افراد در مواقع معين بتوانند به تفريح و سرگرمى مى پردازند. در هر جا كه نيازمندى هاى اساسى بشر كاملا تاءمين گردد، تفريح و سرگرمى مقام مهمى در زندگى احراز مى كند. گزارش هاى مربوط به فرهنگ هاى اوليه حاكى است كه اهميت و ميزان زمانى كه وقف تفريح مى گردد و همچنين درجه پيشرفت و تكامل سرگرمى ها، بستگى كامل به رفاهيت مادى جامعه دارد.) (1094)
نكته شايان دقت آن كه بر اثر انقلاب صنعتى و توسعه كارهاى ماشينى فراغت مردم به مقدار قابل ملاحظه اى افزايش يافته و مسئله تفريح و تفرج جنبه عمومى و همگانى به خود گرفته است .
دوره كارهاى دستى  
در دوره كشاورزى و روزگار پيش از انقلاب صنعتى ، كه كار روزانه با دست يا ابزارهاى ساده ابتدايى انجام مى شد، قسمت اعظم وقت و قواى مردم در راه تاءمين معاش و تهيه ضروريات زندگى مصروف مى گرديد و موقعى كه از كار دست مى كشيدند، نيروى اضافى در وجودشان باقى نمانده بود كه آن را بوسيله تفريح و سرگرمى هاى فرح آور آزاد سازند، ناچار به بستر خواب پناهنده مى شدند تا خستگى روزانه را جبران كنند و نيروى تازه اى براى فرداى خود ذخيره نمايند. تنها افراد متمكن و مرفه ، كه در امر معاش نيازى به فعاليت هاى بدنى نداشتند، از تفريحات گوناگون استفاده مى كردند و نيروى زايد خود بدان وسيله آزاد مى ساختند.
ماشين به جاى نيروى انسانى  
اكنون در دنياى صنعت ، نيروى ماشين در بيشتر موارد جايگزين نيروى انسانى شده و كارهايى كه ديروز به وسيله دست و قوت بازو و صرف نيروى كارگر انجام مى شد، امروز به وسيله ماشين انجام مى پذيرد و با صرف وقت كم و نيروى ناچيز، چندين برابر محصول ديروز به دست مى آيد.
ديروز يك كارگز دستباف روزى دوازده ساعت كار مى كرد و در موقع بافندگى ناچار بود از دست و پا و چشم و فكر و تمام قواى بدن خويش ‍ استفاده كند و همه آن ها را به كار اندازد، تا چند متر پارچه متوسط و ناصاف ببافد و از در آمد آن معاش خويش را تاءمين نمايد و موقعى كه خسته و كوفته از پشت دستگاه بافندگى خارج مى شد، نيروى ذخيره اى نداشت تا از پى تفريح و گردش برود و آن را آزاد نمايد.
در جهان كنونى ، كه پارچه بافى دستى جاى خود را به ماشين هاى عظيم خود كار داده ، وضع كارگران بافنده به كلى دگرگون شده است .
از طرفى ، نيروى برق و قدرت ماشين جايگزين نيروى انسانى شده و كارگر وظيفه اش تنها مراقبت و نظارت بر كار ماشين و احيانا انجام دادن يك عمل بسيار ساده است . از طرف ديگر، سرعت كار ماشين و زيادى محصول ايجاب كرده است كه ساعات كار تقليل يابد. در نتيجه يك كارگر بافنده وقتى از كار فارغ مى شود، چند ساعت وقت آزاد و مقدار زيادى نيروى ذخيره در بدن دارد به همين جهت ، با بى صبرى از پى تفريح و تفرج مى رود تا از ساعات فراغت خود استفاده كند و نيروى باقيمانده را در لذت و كامراننى آزاد سازد
آزادى در ساعات فراغت  
جورج لوندبرگ ، دركتاب خود به نام بيكارى چنين مى نگارد: ايام بيكارى عبارت از ايامى است كه طى آن ، ما از روشن ترين و رسمى ترين وظايف خود، كه براى انجام آن مزد مى گيريم و با اين كه ملزم به انجام آن هستيم ، آزاد باشيم . مسئله بيكارى ، بر اثر پيشرفت اختراعات ، كه بيش از پيش كار انسان را كمتر كرده اند، به وجود آمده است .
در سال 1840، در آمريكا، هفته كار هر كارگر در حدود 84 ساعت بود و
تقليل ساعات كار  
حال آن كه در سال 1930 به پنجاه ساعت و كمتر تقليل يافت اينك ساعات كار در هفته ، در بسيارى از كشورها به 40 ساعت تنزل يافته است و احتمال مى رود از اين ميزان نيز كمتر شود. (1095)
در روزگار گذشته ، نقطه اصلى و هدف اساسى زندگى اجتماعى در نظر مردم كار وفعاليت بود و تفريح و تفرج را يك امر فرعى و غير ضرورى مى شناختند. زيرا در آن موقع كارها به وسيله دست و با نيروى محدود انسانى انجام مى شد و در نتيجه بازده كار بسيار كم و مقدار توليد ناچيز بود. ضرورت زندگى ايجاب مى كرد مردم هر چه بيشتر كار كنند تا محصول زيادترى به دست آورند.
ماشين و ازدياد توليد  
در دنياى كنونى درست قضيه بر عكس شده است . تفريح و تفرج و جلب لذت اصلى و هدف اساسى زندگى شناخته شده و چند ساعت كار وسيله اى است كه در مواقع فراغت ، به تفريح بهترى دست يابند و از تعيش ‍ و كامرانى بيشترى برخوردار گردند. زيرا كارها با نيروى ماشين انجاك مى شود و بر اثر آن به قدرى سطح توليد بالا رفته كه در بعضى از كالاها به مقدار محصول چندين برابر ميزان مصرف است .
(در گذشته ، انسان براى تاءمين نيازمندى هاى اساسى خويش ناگزير بود به كارهاى دشوار تن دهد و مداوم كار كند و در نتيجه ، كار به نظر احترام و بيكارى به ديده نفرت نگريسته مى شد و حال آن كه اكنون اوضاع به كلى دگرگون شده است . امروز انسان بر اثر توانايى توليد، بيش از ميزان مصرف خود، آن هم با بذل جزئى از مساعى و وقتى كه در گذشته به كار مى برد، نمى تواند با همان ديده احترام ديرين به كار بنگرد. رب النوع كار بايد از كرسى پرجلال و جبروت ديرين خويش فرود آيد و جاى خود را به الهه تفريح بدهد.
ما بايد اين نكته را درك كنيم كه ايام بى كارى ، يعنى ايامى كه بايد به خوشى و تفريح بگذرد، تنها زمانى است كه زندگى را شايسته زندگى كردن مى سازد و ايام ديگر را ما تنها از آن لحاظ تحمل مى كنيم كه در غنى ساختن و با ارزش ‍ كردنن ايام بيكارى و فراغت ما اثر دارد.) (1096)
دير زمانى است كه مهندسين هوشمند در صنايع ماشينى تحولاتى را به وجود آورده اند و بر اثر آن زندگى مردم در كشورهاى صنعتى دگرگون شده است . از طرفى قسمت اعظم ماشين ها به وسيله لوازم و ابزارهاى فنى ، خودكار شده و ديگر جايى براى صرف نيروى انسانى يا دخالت دست كارگر باقى نمانده است . در نتيجه اين تحول ، كارگر در ساعات كار نيروى خود را اعمال نمى كند و همچنان در وجودش باقى مى ماند. موقعى كه ساعات كار پايان مى پذيرد، با عجله و بى صبرى از محيط كارگاه خارج مى شود تا خود را به تفريحى كه از آن لذت مى برد، سرگرم سازد و نيروى ننهفته خويش را بدان وسيله آزاد نمايد. از طرف ديگر، با تغييرات فنى و دقيقى كه در صنايع صورت گرفته ، كار ماشين ها سريع تر شده و سطح توليدشان بالا رفته است و بر اثر آن ساعات كار كارگران كاهش يافته و بر اوقات فراغتشان افزوده شده است .
افزايش ساعات فراغت  
خودكار شدن ماشين ها و ازدياد ساعات بى كارى ، بر مقدار جرايم و جنايات افزوده و ممالك پيشرفته صنعتى را با مشكلات بسيار عظيمى مواجه ساخته است . جامعه شناسان محقق در اين انديشه اند كه مردم در ساعات فراغت چه مى كنند؟ اوقات بى كارى خود را چگونه بگذرانند و نيروى ذخيره خويش را در چه راهى صرف نمايند؟ چه بايد كرد كه جامعه در اوقات بيكارى راه فساد و تباهى در پيش نگيرد و موجبات سقوط و بدبختى خود را فراهم نسازد؟
بسط جرايم در كشورهاى مرفه  
(نهرو، نخست وزير هندوستان مى گويد: يكى از مهم ترين مسايلى كه در برابر ماست و در سال هاى آينده ، مخصوصا در ايالات متحده آمريكا و ساير كشورهايى كه از لحاظ اقتصادى پيش رفته اند و اكنون صنايع و امور اقتصادى ايشان به ميزان وسيع به شكل خودكار در مى آيد، مطرح خواهد شد، ساعات فراغت و بيكارى است .
در كشورهاى تكامل نايافته ، چون هند، اين مسئله به آن اندازهخ كه در ايالات متحده و در اروپا، به خصوص در كشورهاى اسكانديناوى پيش ‍ مى آيد، مطرح نيست . اين مسئله در آمريكا از همه جا شديدتر است و ظاهرا در آينده وسعت و دامنه بيشتر هم پيدا خواهد كرد.
در روزنامه هاى سراسر جهان مطالبى درباره فساد و جنايات جوانان و انحطاط عمومى اصول اخلاقى و انضباط روحى جامعه بشرى مى خوانيد كه بيشتر در جامعه هاى ثروتمندتر و مرفه تر پيش مى آيد. آيا با اين مسئله تازه استفاده از ساعات فراغت چه بايد كرد؟
يافتن پاسخى براى اين سوال اهميت فراوان دارد، زيرا اگر به درستى به آن نپردازيم ، يك نوع فرسودگى روحى و اخلاقى نسبت به خود تمدن پيش ‍ خواهد آمد.) (1097)
وقتى شما مسئله بيكارى را حل كرديد، مسئله بعدى و بزرگ تر، به كار بستن زمان فراغت و بيكارى مطرح مى شود. تا وقتى كه انسان مشغول كار است و به خاطر زنده ماندن خود تلاش مى كند، چه اين تلاش به صورت سخت و دشوارى باشد كه در كشور ما وجود دارد و چه به صورت ملايم تر كه در بعضى كشورهاى مترقى هست ، در هر حال سرگرم مى باشد. اما وقتى كه مسايل اجتماعى و اقتصادى اش حل شد و خودكار شدن كارها نيز بار سنگين كار را از دو شش برداشت ، با مسايل تازه اى مواجه مى شويم كه هرگز پيش از آن سابقه نداشته است . مانند مسايل جنايات جوانان ، تجاوزات جنسى ، افزايش قتل و كشتار، و رواج مشروبات الكلى ، طغيان نيروهاى ويران كننده ، هرج و مرج و صدها ميكروب ديگر كه موجب بيمارى روحى و انحطاط اخلاقى مى گردد.) (1098)

next page

fehrest page

back page

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
علم و هنر بهتر از هر دولت
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : سه شنبه 25 اسفند 1394

علم و هنر بهتر از هر دولت و گنج زر 
حكيمى پسران خود را پند داد كه جانان پدر، دانش هنر آموزيد كه ملك ودولت دنيا را اعتماد نيست و سيم و زر در سفر و حضر محل خطر است . يا دزد به يكبار ببرد و يا خواجه به تفاريق خورد.
اما دانش و هنر چشمه زاينده است و دولت پاينده واگر دانشمند و هنرمند از دولت بيفتد غم نباشد كه علم و هنر در نفس خود دولت است ، هنرمند هر جا كه رود قدر بيند ودر صدر نشيند و بى هنر لقمه چيند و سختى بيند:

وقتى افتاد فتنه اى در شام
هر كس از گوشه اى فرا رفتند
روستا زادگان دانشمند
به وزيرى پادشاه رفتند
پسران وزير ناقص عقل
به گدائى به روستا رفتند(44)

مقام علمى سلمان از نظر ائمه عليهم السلام 
در ميان ياران و صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله در علم ودانش كسى به مرتبه سلمان نرسيد؛ زيرا علاوه بر آن كه سلمان دويست و پنجاه يا سيصد و پنجاه سال عمر كرد، و در تمام اين مدت درمقام تحصيل دانش بوده است و به همين منظور سالهاى متمادى خدمت رجال بزرگ مسيحيت را اختيار نمود.
و پس از آن كه مسلمان شد نيز در اوقات خاصى با پيامبر خلوت مى كرد و از آن حضرت كسب فيض مى نمود، به اين جهت است كه در روايات او را نمونه لقمان حكيم ياد كرده اند مخصوصاً اميرمؤ منان و ائمه عليهم السلام او را عالم به علوم پيشينيان و آيندگان معرفى نموده اند.
در روايتى كه در آن اميرمؤ منان عليه السلام احوال ياران اسلام خدا را بيان مى كند چون به نام سلمان مى رسد چنين مى گويد:
(به به سلمان از خانواده ماست شما كجا مانند سلمان را مى يابيد، كه او همانند لقمان حكيم است كه علم اول و آخر را مى داند و دريايى است كه پايان ندارد.)
يكى از امتيازات و خصوصيات سلمان اين است كه محدث است ؛ يعنى ، با فرشتگان تماس داشته و فرشتگان برايش حديث مى گفتند و علومى به او مى آموختند. با اين كه اين چنين معنى كرده كه امام است هر چند در بعضى اخبار محدث را چنين معنى كرده كه امام برايش حديث مى كند ولى اين معنا درست نيست چون اين معنا اختصاص به سلمان ندارد بلكه در روايت صحيحى وارد شده كه امام به ابو بصير فرمود: (على عليه السلام محدث بود و سلمان هم محدث بوده است ، ابو بصير عرض كرد: يابن رسول اللّه معناى محدث چيست ؟
فرمود: خدا فرشته اى مى فرستد و مطالب را در گوش او مى گويد).
و نيز در روايت ديگر ابو بصير است كه : سلمان اسم اعظم مى دانست .(45)
در اثر جهل به احكام سيزده نفر با يك زن ازدواج كردند 
مرحوم ميرزاى بزرگ شيرازى رحمه الله عليه موقعى كه شخصى از كشورى به حضورش مى آمد از تمام جهات و خصوصيات آن كشور سؤ ال مى كرد.
روزى عده اى از يك كشور دوردست به حضور او آمدند آن مرحوم از اقتصاد آن كشور و آن شهر سؤ ال نمودند، يكى از آنها گفت : ما آنقدر فقيريم كه سيزده نفريم و يك زن داريم !
ميرزا گفت : چه گفتى ؟!
آن مرد باز كلامش را تكرار نمود كه : ما سيزده نفريم و يك زن داريم ، كه اين زن هر شبى نزد يكى از ما مى ماند.
مرحوم ميرزا بسيار ناراحت شده فرمود: مگر نمى دانيد زن حق ندارد، بيش از يك شوهر داشته باشد؟
گفتند: نمى دانيم .
ميرزا فرمود: مگر در شهر شما عالم نيست ؟
گفتند: خير ميرزا دستور داد كه بعضى از آنها در شهر سامراء بمانند براى تحصيل علم و يادگرفتن احكام حلال و حرام .
وفرمود: هر كدام آمادگى داريد كه بمانيد براى تحصيل علم من زندگى او را تاءمين مى كنم ، هم اكنون عده اى از اهل آن شهر در نجف و كربلا و قم مشغول به تحصيل مى باشند.(46)
بدترين بندگان خدا و بهترين آنها
امام سجاد عليه السلام فرمود:
(اگر مردم بدانند كه در تحصيل علم چه خيرهاست در طلب آن كوشش كنند اگر چه با دادن جان و سفر كردن بر سر امواج مرگبار دريا باشد.
خداوند به (دانيال ) پيمبر وحى كرد كه بدترين بندگان من نزد من انسان نادانى است كه دانايان را سبك شمارد و از آنان پيروى نكند؛ و محبوبترين بندگان من انسان پاكرفتارى است كه در طلب پاداش بزرگ باشد، پا بپاى دانايان رود و در پى فرزانگان افتد و از حكيمان سخن گويد..)(47)
از نظر عملى نيز پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام به دانشمندان احترام فراوان مى گذاشتند، چنان كه امام جعفر صادق عليه السلام هشام را با آن كه بسيار جوان بود، احترام فراوانى مى كرد واو را بر ديگر شاگردان و اصحاب سالخورده خويش مقدم مى داشت و مى فرمود كه : (اين بزرگداشت به خاطر علم فراوان اوست نفعى كه او از راه علم خويش به جامعه مى رساند(48)).
پادشاهان ايران و سواد آموزى رعيت ها 
پادشاهان ايران هيچ كارى از كارهاى دولتى و ديوانى را به مردم پست نژاد و رعيت نمى سپردند..، به طورى كه به كلى بالا رفتن از طبقه اى به طبقه ديگر مجاز نبود.
ولى گاه استقناء واقع مى شد و آن وقتى بود كه يكى از رعيتها اهليت و هنر خاصى نشان مى داد، در اين صورت بنا به برنامه (تنسر) آن را به شاهنشاه عرض كنند بعد از تجربه (موبدان ) و (هرابذه ) وطول مشاهدات ، تا اگر مستحق بدانند به غير طايفه الحاق فرمايند.(49)
درباره ممنوعيت تحصيل و قد غن بودن طلب علم و درس خواندن در ايران پيش از اسلام كه اشاره كرديم بهترين شاهد واقعه اى است دردناك كه حكيم (ابوالقاسم فردوسى ) در (شاهنامه ) نقل كرده است و آن اين است كه :
خسرو انوشيروان (خسرو اولى ساسانى ، 531 579م ) در يكى از جنگهاى خود باروميان دچار كمبود هزينه مى شود و وضع مالى و خزانه دولت براى تجهيز سپاه كفايت نمى كند.
(موبد) نزد خسرو مى آيد و او را از كمبود هزينه آگاه مى كند خسرو غمگين و گرفته خاطر مى شود و (بوذر جمهر) (بزرگمهر) را مى خواهد و بدو مى گويد: هم اكنون ساربان را بخواه و شتران بختى (قوى هيكل دو كوهانه سرخ رنگ ) را به راه انداز تا بروند و صد گنج از مازندران آورند. گفت : راه بسيار است و سپاه اكنون تهى دست و بى خوار بار است ، خوب است در اين شهرهاى نزديك كسانى مايه دار از بازرگانان و مالكان بجوئيم و از آنان وام بخواهيم .
خسرو راءى مرد دانا، بوذر جمهر را مى پسندد. بوذر جمهر مرد دانا و خردمند و خوب چهرى را مى جويد و مى گويد: با شتاب برو و كسى از نامداران كه به ما وام بدهد بياب و بگو كه خواسته ووام او را از گنج دولتى پس خواهيم داد. فرستاده مى آيد و مردم را گرد مى آورد و وامى را كه خواسته ياد مى كند. در اين ميان كفشگرى موزه فروش گوش تيز مى كند و به سخنان ماءمور خوب گوش مى دهد، وچون چگونگى را در مى يابد و آرزوى ديرينه خويش را نزديك به برآورده شدن مى پندارد، از مبلغ مورد نياز مى پرسد به او پاسخ مى دهند، او مى پذيرد كه آن هزينه را بپردازد آنگاه قپان و سنگ مى آورند و آن (چهل هزار) درم را مى كشد و مى دهد.
سپس تقاضا مى كند كه در برابر اين مبلغ بوذر جمهر نزد خسرو و پايمردى و شفاعت كند، فرستاده خواسته او را مى پذيرد و به هنگام بازگشت چون آن هزينه سنگين را نزد بوذر جمهر مى برد خواهش وام دهنده را ياد مى كند بوذر جمهر به خسرو مى گويد: خسرو بر مى آشوبد و به حكيم مى گويد: ديو خرد چشم ترا كور كرده است ، برو آن شتران را باز گردان و آن وام را باز پس بده .
آرى در چنين شرايطى سخت و نياز مبرم آن وام را به جرم اين كه وام دهند ه از طبقه پايين و صنعتگر است نه دبيرزاده و موبدزاده و نه از خاندانهاى بزرگ ، اجازه درس خواندن براى فرزند خود خواسته است باز مى گردانند و دوباره به انديشه وام خواهى از ديگران مى افتند و بدين گونه دل مردى را كه آرزو داشت فرزندش درس بخواند پر از درد و غم مى كنند و مرد كفشگر با آن همت و فداكارى و لا به و التماس آروزى درس خواندن فرزند خيش را به خاك مى برد.
اين داستان را فردوسى در (شاهنامه ) به نظر كشيده و مى گويد:

از اندازه لشكر شهريار
كم آمد درم تنگ سيصد هزار
دژم كرد شاه اندر آن كار چهر
بفرمود تا رفت بوذر جمهر

تا آنكه مى گويد:

يكى كفشگر بود و موزه فروش
بگفتار او تيز مى كرد گوش
بدو كفشگر گفت من اين درهم
سپاسى زگنجور برسر نهم ...
كه اندر زمانه مرا كودكى است
كه بازار او بر دلم خوار نيست
بگوئى مگر شهريار جهان
مرا شاد گرداند اندر نهان
كه او را سپارد بفرهنگيان
كه دارد سرمايه و هنگ آن (50)

ملائكه پرهاى خود را زير پاى طالبان علم پهن مى كنند 
از كثير بن قيس روايت شده كه گفت : با (ابى درداء) در مسجد دمشق نشسته بوديم مردى نزدش آمد و گفت : اى ابى درداء من از مدينه (مدينة الرسول ) نزد تو آمده ام براى حديثى كه به من رسيده است تو آن را از پيغمبر صلى الله عليه و آله نقل كرده اى ، گفت : براى تجارت به اينجا آمده اى ؟ گفت : نه . گفت : انگيزه ديگرى غير از اين نداشتى ؟ گفت : نه ، گفت : شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: كسى كه در راهى قدم بردارد كه در آن راه دانشى بدست آورد خداوند راهى به بهشت برايش معين كند و ملائكه از روى رضا و رغبت بالهاى خود را براى دانشجو مى گسترانند و براى عالم طلب آمرزش كنند آنچه در آسمانها و زمين است حتى ماهيهاى در آب .
و (برترى عالم بر عابد مانند برترى ماه بر ساير ستارگان است . به درستى كه علما وارث انبيا مى باشند و انبيا درهم و دينارى به ارث نمى گذارن بلكه علم را به ارث مى گذارند،) هر كس آن را به دست آورد بهره زيادى به دست آورده است . گفت : بلى .
بعضى از علماء به ابى يحيى بن زكريا بن يحيى بن الساجى نسبت داده اند كه گفت : در بازار بصره با شتاب به در خانه بعضى از محدثين رفتيم و با ما مرد بى حيايى بود از روى مسخره گفت : پاهاى خود را از روى بالهاى ملائكه برداريد تا اين حرف را زد از مكانش تكان نخورد تا هر دو پايش خشك شد.
ونيز به ابى داوود سجستانى نسبت داده اند كه گفت : در اصحاب حديث مرد مخلوعى بود چون حديث پيغمبر را شنيد كه فرمود: ملائكه بالهاى خود را براى طالب علم مى گسترانند در كف پاهايش دو ميخ آهنين قرار داد و گفت : بر روى بالهاى ملائكه راه مى روم پس دردى در پاهايش پيدا شد وابو عبداللّه محمد بن اسماعيل التميمى اين حكايت را در شرح حال مسلم ذكر كرده و گفته پاهايش و ساير اعضايش خشك شد.(51)
مرحوم درچه اى بخاطر فوت مادرش درس راتعطيل نكردند
مرحوم شهيد آيت اللّه (اشرفى اصفهانى ) فرمودند: (مرحوم آيت اللّه سيد (محمد باقر درچه اى ) در اصفهان در مدرسه مى خواستند شروع به درس نمايند، خبر آوردند كه مادرشان در (درچه ) فوت كرده است ، آقا بدون اين كه درس را تعطيل نمايد فرمودند: شما برويد كارهاى تجهيز و تكفينش را انجام بدهيد. عرض كردند گويا وصيت كرده كه نمازش را شما بخوانيد، فرمود شما ساير كارهايش را انجام دهيد من بعد از درس براى نماز مى آيم پس از درس تشريف بردند ما خيال مى كرديم لابد چند روزى ايشان سوگوارند و براى درس تشريف نمى آورند ولى صبح فردا ديدم تشريف آوردند و درس را شروع فرمودند و راضى به تعطيل درس ‍ نشدند.)(52)
كوشش اميركبير در تحصيل علم 
گويند كه : اميركبير در كودكى (هنگامى كه ) ناهار اولاد قائم مقام (فراهانى ) را مى آورد، در حجره معلمشان ايستاده براى بردن ظروف ، آنچه معلم به آنها مى آموخت او هم فرا مى گرفت ، تا روزى قائم مقام به آزمايش پسرانش آمده بود هر چه از آنها پرسيد ندانستند و امير جواب داد. قائم مقام از وى پرسيد: تقى ، تو كجا درس خوانده اى ؟ عرض نمود: روزها كه غذاى آقازاده ها را مى آوردم ، ايستاده گوش مى كردم . قائم مقام انعامى به او داد. نگرفت و گريه كرد. بدو گفت : چرا گريه مى كنى چه مى خواهى ؟
عرض كرد: به معلم امر فرمائيد درسى را كه به آقازاده ها مى دهد به من بياموزد قائم مقام دلش به حال او سوخت به معلم فرمود تا به او نيز بياموزد.
نامه اى كه سالها بعد قائم مقام به برادرزاده اش ميرزا اسحاق نوشته حد مراقبت او را در تعليم كربلايى تقى آن روز و اميركبير سالهاى بعد مى رساند، در حقيقت كربلايى تقى (اميركبير) را (امثال كامل شاگردى درسخوان ) آورده ، به پسران خود و برادرزاده اش ‍ سركوفت مى زد. بخشى از اين نامه چنين است :
ديروز از كربلايى تقى كاغذى رسيد موجب حيرت حاضران گرديد همه تحسين كردند و آفرين گفتند. الحق (يكاد زيتها يضى ء) در حق قوه مدركه اش صادق است يكى از آن ميان سر بيرون آورده تحسينات او را به شاءن شما وارد كرد كه در واقع ريشخندى به من بود گفت :

درخت گردكان با اين درشتى
درخت خربزه اللّه اكبر

نوكر اين طور چيز بنويسد آقا جاى خود دارد...
بارى حقيقتاً من به كربلايى قربان (پدر اميركبير) حسد بردم و بر پسرش مى ترسم ... خلاصه اين پسر خيلى ترقيات دارد. و قوانين بزرگ به روزگارم مى گذارد. باش تا صبح دولتش بدمد.
ميرزا تقى خان در حدود سال 1222 ه‍، ق در (هزاوه فراهان ) متولد شد. پدرش كربلايى محمد قربان آش پز ميرزا عيسى قائم مقام اول بود و پس از او همين شغل را در دستگاه پسرش ميرزا ابوالقاسم قائم مقام ثانى داشت .(53)
ابن انبارى به علت عشق به علم از هر لذت نفسانى صرفنظر كرد 
ابوبكر محمد بن قاسم نحوى (معروف به ابن انبارى ) سيصد هزار بيت شاهد براى قرآن در حفظ داشته و به او مى گفتند مردم در باب حافظه تو بسيار سخن گفتند، بگو چقدر در حفظ دارى ؟ مى گفت : سيزده صندوق حفظ دارم . و گفته شده كه صد وبيست تفسير قرآن در حفظ داشت و به جهت حفظ قوه حافظه بسيارى از غذاهاى لذيذه را كه ضرر به قوه حافظه داشت ترك كرد، رطب را مى گرفت و مى گفت : تو طيبى ليكن اطيب از تو حفظ كردن آن چيزى است كه خدا بخشيده به من از علم .
گويند: روزى در بازار مى گذشت جاريه خوشرويى را ديد طالب او شد اين خبر به (راضى باللّه ) خليفه عباسى رسيد، امر كرد او را خريدند و براى ابن انبارى بردند ابن انبارى جاريه را امر به صبر براى استبراء نمود. مى گويد: من در طلب حل يك مساءله علمى بودم در اين وقت ناگهان قلبم متوجه جاريه شد و از فكر در آن مساءله بازماندم آن وقت به خادم گفتم : اين جاريه را ببر من نمى خواهم و نمى ارزد به خاطر اين جاريه از طلب علم بازمانم .
غلام خواست او را ببرد جاريه گفت : تو مردى عالم و عاقل و صاحب مقامى بايد بدانى كه اگر مرا بيرون كنى و گناه مرا معين نكنى مردم گمان بد در حق من مى برند.
گفتم كه : از براى تو هيچ تقصيرى نيست جز اين كه ديدم با وجود تو از علمم مى مانم گفت : اين سهل است ؛ چون خبر به (راضى ) رسيد گفت : سزاوار نيست كه علم در قلب احدى شيرين تر باشد از علمى كه در قلب اين مرد است .
تحصيل علم تا دم مرگ 
شيخ شهيد در مجموعه خود نقل كرده است كه در خدمت ابوجعفر طبرى نقل كردند كه نصر بن كثير با سفيان ثورى خدمت حضرت صادق عليه السلام مشرف شده و عرض كرد كه : مى خواهم به بيت الحرام مشرف شوم مرا چيزى تعليم فرماييد كه خدا را به آن بخوانم حضرت فرمود: چون رسيدى به بيت الحرام بگذار دست خود را به ديوار خانه كعبه پس بگو: يا سابق الفوت و يا سامع الصوت و يا كاسى العظام لحماً بعد الفوت پس بخوان خدا را بعد از آن به هر چه بخواهى .
وهمچنين تعليم فرمود: سفيان را كه در وقتى كه روآورد به چيزى محبوب ، بسيار حمد كند خدا را و هرگاه روكند به چيزى كه مكروه است بسيار بگويد: لاحول ولا قوة الا با للّه وهرگاه روزى او كم شد استغفار بسيار كند.
ابوجعفر طبرى دوات و كاغذ طلبيد و آن دعا و حديث را نوشت و اين قبل از مرگ او بود ساعتى بعد به او گفتند نوشتن اين مطلب در اين وقت براى تو چه فايده دارد؟
گفت : (شايسته است براى هر انسان كه ترك نكند اقتباس علم را تا بميرد.(54))
من ماءمورم كه علم فرا گيرم 
آيت اللّه سيد محمد شيرازى رحمه الله عليه نوشته است : يكى از علما در نجف اشرف خيلى كم به زيارت امام حسين عليه السلام در كربلاى معلّى مشرف مى شد. سبب را پرسيدند، فرمود: من ماءمورم كه علم فرا گيرم و علم بياموزم و از اين قبيل وظائف واگر بنا باشد زياد به زيارت كربلا بروم به من گفته مى شود چرا وظيفه شرعى كه به تو واگذار شده ترك كردى و بيش از حد به زيارت امام حسين رفتى ؟(55)
بحث علمى در مسافرت 
ونيز نوشته است مرحوم حاج آقا حسين قمى هر موقع مى خواست به جائى مسافرت كند با كسانى كه در بحث خصوصى او شركت مى كردند مسافرت مى نمود تا در سفر مشغول بحث شود.
من كراراً او را به اين كيفيت ديدم . ايشان مى فرمودند: چگونه من از سهم مبارك امام استفاده كنم در حالى كه پول مخصوص ‍ طلبه اى است كه مشغول به تحصيل باشد و من مباحثه و مدرسه را ترك كرده باشم ، هر چند در راه تحصيل هستم (56).
و نيز فرموده اند: همراه مرحوم شيخ ميرزا محمد تهرانى صاحب كتاب مستدرك البحار به خارج شهر مى رفتيم ، وى در تمام طول شب مشغول نوشتن مستدرك بود و من هر چه بيدار مى شدم مى ديدم او مشغول نوشتن است با اينكه پير و ناتوان و چشمهايش ‍ ضعيف شده بود(57).
سخنان خليل بن احمد 
خليل بن احمد گويد: روزى كه با عالمى بالاتر و داناتر از خودم باشم آن روز، روز استفاده من است و اگر با كسى كه در علم از من پائين تر است باشم آن روز روز افاده وفايده دادن من است و اگر با كسى باشم كه با من در علم مساوى است آن روز، روز مباحثه و مذاكره من است و اگر روزى هيچكدام از اين سه نباشد آن روز، روز مصيبت من است .
حاج ميرزا حسين سبزوارى و محمد هاشم ميرزاى افسر حكايت كنند كه مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى مراقبت زياد در درس داشت و كمتر درس و بحث را ترك مى كرد، روزى به واسطه شدت سرما گفت : فردا درس تعطيل است ، فرداى آن روز به مجلس درس حاضر شد. طلبه ها علت را پرسيدند. فرمود: ديدم گاوان براى زراعت مى روند، روا نديدم كه من بحث را ترك گويم (58).
على عليه السلام فرموده است :
لا يعدم الصبور الظفّر وان طال به الزمان .
پيروزى نصيب بردبارى و كوشش مى گردد هر چند مدت محروميتش زياد باشد.(59)
مسجد پايگاه سواد آموزى 
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بمنظور تعليم خواندن و نوشتن در ميان مسلمانان فردى به نام عبداللّه بن سعيد را ماءمور كرد تا خواندن و نوشتن را به ديگران بياموزد. و با اين ترتيب از آنجائى كه سواد خواندن و نوشتن جنبه دينى و تقدس داشت مساجد به عنوان نخستين كانون هاى سواد آموزى مورد استفاده قرار گرفت .
جلسات ادبى نيز در مسجد تشكيل مى شد، شاعران سروده هاى خود را در حضور پيامبر مى خواندند و گاه از سوى آن حضرت به دريافت جايزه و خلعت مفتخر مى شدند. چنانچه كعب بن زهير قصيده معروف خود بانت سعاد و قلبى اليوم مبتول را كه در مدح رسول خدا صلى الله عليه و آله سروده بود در مسجد مدينه در حضور حضرت رسول صلى الله عليه و آله خواند و جايزه از آن حضرت دريافت كرد.(60)
و براى حسان بن ثابت منبر مى نهادند و او اشعارش را در بالاى منبر مى خواند(61).
ترويج دانش 
پيغمبر براى انجام نخستين و مهمترين وظيفه اش كه تعليم دانش به پيروانش بود آموزشگاهى داشت به نام (صفه ) كه به مسجد پيغمبر متصل بود و مى توانست شخصاً كار تعليم وتربيت و مطالبى را كه تعليم داده مى شد تحت نظارت داشته باشد، گاهى اوقات هم كه مجال و مناسبتى پيش مى آمد خود پيغمبر تعليم در كلاسها را بعهده مى گرفت و كسانى كه دوره تحصيل را در اين مدرسه به پايان مى رسانيدند به نواحى مختلف قلمرو اسلام فرستاده مى شدند تا در آنجا چنين كلاسها و مدارسى ترتيب دهند.
در (صفه ) شاگردان باسنين مختلف تحصيل مى كردند و در هفته يكروز كلاسها مخصوص زنان بود.
پيغمبر صلى الله عليه و آله آنقدر به ترويج خواندن و نوشتن در ميان شاگردان اين مدرسه علاقه مند بود كه پس از پيروزى در (جنگ بدر) از اسراى جنگى كه هنر نوشتن و خواندن را مى دانستند خواست كه به جاى پرداخت غرامت براى آزادى خودشان هركدام از ايشان به ده نفر از مسلمانان نوشتن را بياموزند و آزاد شوند.
تمام اعضاى خانواده پيغمبر چه زن و چه مرد حتى خدمتگزاران مخصوص او و همچنين دوستان نزديك پيغمبر صلى الله عليه و آله يا پيش از اسلام با سواد بودند يا پيغمبر از ايشان مى خواست كه هر چه زودتر خواندن و نوشتن را بياموزند.
هر وقت پيغمبر صلى الله عليه و آله حاكمى را ماءمور ايالتى مى ساخت مخصوصاً دستور مى داد و تاءكيد مى كرد كه كار تعليم و تربيت مردم را زير نظر مستقيم خود اداره كند.(62)
گروه بهتر 
عبداللّه بن عمر نقل مى كند كه روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دو گروه از پيروان خود را ديد در مسجد بودند.
فرمود: اين هر دو گروه مردمانى نيك هستند، اما يكى از اين دو گروه به كارى بهتر مشغولند، زيرا يك گروه به دعا ونماز مشغول هستند تا عنايت و رحمت الهى را براى خود جلب كنند و اين امر به خدا مربوط است كه دعاى ايشان را مستجاب سازد و آنچه ايشان مى خواهند به ايشان ارزانى دارد.
اما گروه ديگر به كسب دانش وتعليم به كسانى كه از آن بى بهره اند سرگرمند و بدين قرار اينها به كار بهترى مشغول مى باشند. در واقع من خود نيز وظيفه تعليم را بعهده دارم و براى تعليم مبعوث شده ام (بعثت مُعَلّماً) با گفتن اين كلمات پيغمبر گرامى خود در ميان اين گروه نشست (63).
عمر واقعى آن است كه در تحصيل دانش بگذرد 
وقتى اسكندر جهت فتح ممالك قطع مسالك مى كرد در اقصاى مغرب به شهرى رسيد كه در آب و هوا و نعمت و صفا نظير آن را نديده بود فرمان داد تا در آن حوالى سراپرده بر پا نمايند.
ناگاه به قبرستانى رسيدند ديد بر قبر يكى نوشته شده او يكسال عمر كرده و بر ديگرى نوشته سه سال و بر ديگرى پنج سال و خلاصه هيچيك را عمر از پانزده سال و بيست سال بيش نبود در حيرت شد كه چگونه در چنين آب و هواى خوب عمر اندك باشد.
فرستاد جمعى از اعيان شهر را حاضر كردند و همه را معمّر و كهنسال يافت ، از معماى عمر كم قبرها پرسيد گفتند: اموات ما نيز مانند ما عمر زياد كرده اند ولى روش ما اين است كه از ايام زندگى خود آنچه براى تحصيل علم و دانش و تكميل نفس گذرانديم از عمر خود شماريم و بقيه را باطل و بيهوده دانيم پس هر كه از ما درگذرد آن مقدار زمان را حساب كنند و بر روى قبر او نويسند كه با علم و دانش بوده است .
اسكندر را اين سخن و عادت بسيار پسنديده آمد وآنها را تحسين كرد.
فضيلت علم 
(آقا اميرالمؤ منين على ) عليه السّلام فرمود: (به هفت جهت علم از مال برتر است ،
اوّل : آنكه علم ميراث انبياء است و مال ميراث فراعنه وپادشاهان است .
دوّم : علم را هر چه انفاق و خرج كنى . كم نمى شود (بلكه زياد هم مى شود) ولى مال را هر قدر خرج كنى به همان اندازه كسر مى شود.
سوم : مال نه تنها احتياج به حافظ و نگهبان دارد بلكه صاحب مال بايد در نگه دارى او مراقبت كند، ولى علم نه تنها احتياج به مراقبت و نگهدارى ندارد، بلكه صاحب خود را هم از خطرها و ضررها حفظ مى نمايد.
چهارم : علم در كفن و قبر تا آخر همراه انسان است . ولى مال بعد از مرگ همراه آدمى نيست .
پنجم : مال براى مؤ من و كافر حاصل مى شود ولى علم فقط براى مؤ من حاصل مى شود، (مراد علم شريعت و دين است ).
ششم : جميع مردم در امور دينشان نيازمند به علمند ولى نيازمند به آدم مالدار نيستند.
هفتم : علم در موقع عبور از صراط صاحبش را يارى مى كند ولى مال در عبور از صراط مانع و مزاحم صاحب مال مى گردد.(64)
احترام به قلم وكتب علم 
استاد حسين مظاهرى فرمودند: استاد بزرگوار ما آية الله العظمى بروجردى رحمة الله عليه از استادشان مرحوم آقا ميرزا عبدالمعالى اصفهانى نقل مى كرد كه ايشان مى فرمود: اگر در اطاقى قلمى باشد كه با آن قلم فقه شيعه نوشته شده باشد، من در آن اطاق نمى خوابم و اگر بخواهم در آنجا بخوابم اول قلم را بيرون مى برم و بعد مى خوابم وقتى يك عالم شيعه اين طور بگويد، معلوم مى شود كه احترام كردن به كتابهاى فقهى و روائى و مخصوصا احترام به قرآن شريف فوق العاده مهّم است .(65)
سيد جواد عاملى 
مرحوم امين در (اعيان الشيعه ) درباره جدّيت مرحوم (سيّد جواد عاملى ) صاحب مفتاح الكرامه آورده است : او در جدّيت در تحصيل علم بى نظير بود. عمر خود را در درس و تدريس و بحث و مطالعه و تاءليف و خدمت به دين تمام كرد و شب و روز خود را در اين راه مستغرق ساخت ، به گونه اى كه هيچ امرى از قبيل بيمارى ، ضعف يا اضطراب او را باز نمى داشت و حتى در شب هاى عيد و شب هاى قدر و ديگر شب هاى ماه رمضان به بحوث علمى مشغول بود و تا سنين پيرى اينچنين بود و همچنان به رغبت و نشاط او در اين راه افزوده مى شد و شب را جز اندكى نمى خوابيد.
از او پرسيده شد: (افضل اعمال در شب قدر چيست ؟ فرمود به اجماع علماء اماميّه اشتغال به طلب علم است .)
در ايّام محاصره نجف توسط وهابى ها (بين سالهاى 1221 و 1226 هجرى ) كه علماء با مردم به دفاع از شهر پرداخته بودند، در عين حال كه با علماء ديگر به امور مربوط به جهاد و محافظت از شهر و فراهم آوردن وسائل دفاع و سركشى به مجاهدان و نگهبانان و تشويق آنان مى پرداخت ، از تاءليف و تدريس سستى نمى كرد و حتى در همان اوان رساله اى در باره وجوب دفاع از نجف و اينكه نجف كانون اسلام است نوشت و برخى از مجلّدات مفتاح الكرامه را در همان روزگار تاءليف نمود، مانند مجلّد مربوط به ضمان و شفعه و وكالت و اين در حالى بود كه او در دهه هفتاد از عمر خود بود.
يكى از امورى كه جّد و جهد شبانه روزى او را نشان مى دهد اين است كه در پايان بسيارى از مجلّدات مفتاح الكرامه آورده است كه در شب ، از نوشتن آن فارغ گشته است . چنانچه ذكر كرده است كه نوشتن مجلّد وقف را در نزديكى هاى نيمه شب و جلد دوّم از طهارت را در ربع اخير شب و جلد وكالت را بعد از نيمه شب و دو جلد شفعه و اقرار را در شب و بعض مجلّدات ديگر را در شب قدر يا شب عيد فطر به پايان رسانيده است .او در آخر مجلد اقرار از مفتاح الكرامه نوشته است : (در ماه رمضان امسال هشت ، يا نه يا ده جزء با اين تتّبع و گستردگى ابحاث نوشتم و اين بدان سبب بوده است كه من بسيارى از اعمالى را كه ديگران در ماه رمضان انجام مى دهند جز اندكى كه چندان مؤ ثر در تعطيل كتابت نبوده ، ترك كردم ).
نواده آن مرحوم ، سيد جواد بن سيد حسن نقل كرده است كه دختر صاحب مفتاح الكرامه كه بانوئى جليل القدر و مشهور به تقوى و عيادت بوده است و تا بيش از نود و پنچ سالگى با صحّت حواس و قدرت ادراك زندگى كرد گفت : پدرم جز اندكى از شب را نمى خوابيد و من به ياد ندارم شبى از خواب برخاسته باشم و او را در خواب ديده باشم .
نوه او شيخ رضا بن زين العابدين عاملى مدّتى در خانه او بود و شب ها وقتى مطالعاتش تمام مى شد مى خوابيد و جّدش ‍ همچنان بيدار و مشغول به كار خود بود. به نوه اش رو كرده گفته بود: اين عشق به خواب چيست مرا از خواب همين اندازه بس است و سپس سر را بين دوزانوى خود مى گذاشت و مى خوابيد و پيش از آنكه خواب سيرى بكند بيدار مى شد و به كارش بر مى گشت .
گاهى نوه خود را براى نماز شب بيدار مى كرد ولى خود بدون آنكه نماز شب بخواند به كار خود ادامه مى داد .
در ميان علماء زمان خود، تا روز مرگ معروف به دقّت و ضبط و صفاء ذات بود و علماء بزرگ زمانش براى حلّ مسائل مشكله به او رجوع مى كردند و جواب دريافت مى كردند يا تقاضا مى كردند، در آن باره تاءليفى بنمايد، چرا كه به اطلاعات سرشار و نكته بينى و ممارستش با كلمات فقها و خبره بودنش در علم رجال واقف بودند. و شاهد اين مطلب اينكه بيشتر يا تمام كتابهايش را به در خواست بزرگان از علماء نوشته است چنانچه (مفتاح الكرامه ) و رساله (العصرة ) را به در خواست استادش شيخ جعفر و رساله (المواسعة ) را به در خواست استاد ديگرش صاحب رياض تاءليف نموده است (66).
بدانم و بميرم بهتر است 
دانشمند مشهور و نامى (ابوريحان بيرونى ) در بستر بيمارى افتاده بود و ساعات آخر عمر را مى گذرانيد، (فقيه ابوالحسن على بن عيسى ) به بالينش آمد.
در آن حال ابوريحان از فقيه پرسيد: حساب جدّات فاسده را كه موقعى براى من گفتى اينك بازگوى كه چگونه بود؟
فقيه گفت : با اين شدّت بيمارى اكنون چه جاى اين سؤ ال است ؟
ابوريحان گفت : (اى مرد بمن بگو كدام يك از اين دو بهتر است ، اين مسئله را بدانم و بميرم ، يا نادانسته و جاهل در گذرم ؟)
فقيه مى گويد: مسئله را گفتم و او فرا گرفت ، از نزد وى باز گشتم هنوز قسمتى از راه را نپيموده بودم كه صداى شيون مرگ از خانه ابوريحان بلند شد.(67)
دقّت مرحوم آية الله بروجردى 
استاد فاضل (موحّدى ) از والدشان نقل كردند كه : روزى همراه (آية الله بروجردى ) براى درس مى رفتيم از بازارخان كه خارج شديم آقا ديد يكى از طلاب بطرف ديگرى غير از سمت درس حركت مى كند، با تعجّب فرمود: (اين آقا در اين موقع درس به كجا مى رود و چه كارى دارد كه از درس مهمتر است كه درس را ترك مى كند؟)
آن آقا مرحوم شهيد مطهرى بود. كه به او قضيه آقاى بروجردى را گفته بودند ايشان جواب داده بود كه من آن روز يك كار ضرورى داشتم به دنبال آن مى رفتم و من نمى داستم كه آقا اين قدر حركات مرا زير نظر داشته و تا اين حّد به تحصيل علم و درس ‍ خواندن توجّه و دقّت دارند.(68)
ميزان اهتمام به طلب علم 
در (روضات الجنات ) مى نويسد: (مقّدس اردبيلى ) در تحصيل علم آن قدر دقّت داشت كه هر گاه از نجف اشرف به زيارت كربلا مى رفت نمازش را احتياطا جمع (يعنى هم نماز شكسته وهم نماز درست خواند) مى خواند و مى گفت : تحصيل علم فريضه است و زيارت امام حسين عليه السلام سنّت است چه بسا بواسطه انجام امر مستحب كه زيارت باشد فريضه اى ترك مى شود بنابر اين احتياط در جمع خواندن است ، با آنكه آن بزرگوار در حال سفر هم مطالعه را ترك نمى كرد.
باز مى نويسد: مقدس رحمه الله عليه با (مولى ميرزاجان ) همدرس بود، مولى ميرزاجان به مطالعه خيلى حريص بود از اول شب تا آخر شب مطالعه مى كرد ولى مرحوم مقّدس ثلث آخر شب بيدار مى شد نماز شب را مى خواند پس از اداء نماز در باره درس ‍ روز گذشته فكرى مى كرد و از مولى ميرزا جان بهتر مطالب درس را درك مى كرد.(69)
سكّاكى وكسب علم 
(يوسف ابن ابى بكر) ملقّب به (سراج الّدين سكّاكى ) دوازده علم از علوم عرب را دارا بود، او در ابتداى امر آهنگر بود كه با دست خود صندوق كوچكى درست كرد و قفل عجيبى به آن صندوق زد كه وزن صندوق با آن قفل همه اش يك قبراط بيشتر نبود و آن را به عنوان هديه نزد سلطان آورد.
بر خلاف انتظار سكّاكى ، سلطان و اطرافيان او چندان عنايتى به سكّاكى نكردند ولى سكّاكى ديد مردى وارد مجلس شد همه اهل مجلس به او زياد احترام كردند، سكّاكى پرسيد: (اين آقا چه كاره است كه اين قدر مورد احترام ملك و سايرين است ؟)
گفتند: (اين آقا عالم و دانشمند است ). سكّاكى در همانجا تصميم گرفت كه به دنبال تحصيل علم برود و علم را ياد بگيرد. از آنجا حركت كرد آمد به مدرسه براى درس خواندن در صورتى كه سى سال از عمرش گذاشته بود، استاد هم به او گفت : سن تو زياد است مشكل است كه بتوانى به جائى برسى .
اتفاقا سكّاكى بسيار كم حافظه بود، استاد براى امتحان مساءله اى از فتاواى شافعى به او گفت ، بگو: (قال الشيخ جلد الكلب يطهر بالدّباغه ) يعنى : شيخ گفته پوست سگ با دباغى پاك مى شود.
آن روز اين عبارت را هزار مرتبه تكرار كرد فردا كه آمد درسش را تحويل بدهد گفت : قال الكب جلد الشيخ يطهر بالدّباغه ! يعنى سگ گفته پوست شيخ با دباغى پاك مى شود. همه حاضرين خنديدند استاد درس ديگرى به او داد، خلاصه ده سال با اين حال درس خواند ولى چيزى ياد نگرفت .
بكلّى از خودش نااميد شد و حوصله اش تنگ شد و سر به بيابان گذاشت تا آنكه روزى در دامنه كوهى مى گشت ديد در جائى از اين كوه آبى قطره قطره بروى سنگى مى ريزد و در اثر ريختن قطرات آب در مدّت طولانى بر روى اين تخته سنگ ، سنگ سوراخ و گود شده از ديدن آن منظره به فكر افتاده بخود گفت : مگر قلب تو از اين سنگ سخت تر است پس اگر به تحصيل ادامه بدهى عاقبت به جائى مى رسى ، دوباره تصميم گرفت خواندنش را ادامه بدهد آمد با جدّيت و كوشش تمام مشغول شد تا آنكه خداوند درهاى علوم و معارف را بروى باز كرد كه عاقبت گوى سبقت از اقران و امثال خود ربود وبه درجات عاليه از مراتب علوم گوناگون نائل شد.(70)

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
احاديث فضيلت علم
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : سه شنبه 25 اسفند 1394

احاديث فضيلت علم 
(اى مردم بدانيد كه دين هنگامى كامل و درست است كه علم بياموزيد و علم خود را بكار بنديد. آگاه باشيد! تحصيل علم واجب تر از تحصيل مال است )(1)
على عليه السلام : (علم را فرا گيريد كه ياد دادنش حسنه و ياد گرفتنش عبادت و بحث و گفتگويش جهاد و ياد دادنش به كسى كه نمى داند صدقه و بذل او به اهلش باعث نزديكى به خدا است ؛ چون علم به حلال و حرام است و راههاى منازل بهشت و انيس در وحشت و رفيق در غربت و سخنگوى در خلوت و راهنما است در نفع و ضرر و سلاح است در هنگام جنگ با اعدا و زينت است در نزد دوستان ؛ به وسيله ان علم خداوند اقوامى را بلند مى كند و آنها را راهبر خير و سعادت قرار مى دهد...)
امام باقر عليه السلام فرمود: (هيچ بنده اى نيست كه در جستجوى دانش شب را به روز يا روز را به شب آورد مگر آن كه در رحمت خدا درآيد و فرشتگان به او بانگ برآورند كه : آفرين بر آن كس كه به زيارت خدا مى رود. واين چنين كس همين گونه راه بهشت را بپيمايد.(2))
على عليه السلام فرمود: (چرا مردم موقع غذا خوردن در شب چراغ روشن مى كنند تا با چشم خود ببينند چه طعامى مى خورند ولى در تغذيه روحى خود همت ندارند كه چراغ عقل را با شعله علم روشن كنند تا از غذاى آلوده مصون بمانند و دچار عوارض نادانى و گناه نگردند در عقايد و اعمال خود گمراه نشوند.)
حضرت صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است : (داناترين مردم كسى است كه دانش ديگران را جمع كرده و بر دانش خود بيفزايد؛ و با ارزش ترين اشخاص كسى است كه دانش او بيشتر باشد و كم ارزش ترين اشخاص كسى است كه دانش او كمتر باشد.)
(اى جوينده علم آن دل كه علم و دانش در آن منزل نداشته باشد مانند خانه خرابه است كه كسى در آن ساكن نباشد ودر تعمير آن سعى نكند.(3))
ونيز حضرت امام باقر عليه السلام فرمود:
رسول خدا فرمود: (استاد و شاگرد هر دو در فضيلت و ثواب تعلم و يادگرفتن شريكند وليكن اجر و مزد معلم افزونتر است پس علم را فرا گيريد از حاملان علم و به برادران خويش نيز ياد بدهيد، همچنان كه شما از عالمان ديگر ياد گرفته ايد.)(4)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: (كسى كه به شخصى مساءله اى ياد بدهد مالك او مى شود. عرض كردند يا رسول اللّه ! يعنى مى تواند او را بفروشد؟ فرمود: نه ، وليكن مى تواند به او امر ونهى كند و دستور و فرمان بدهد(5)).
حضرت صادق عليه السلام فرمود: (كسى كه قصدش از فراگيرى حديث منفعت دنيايى باشد از آخرت بى نصيب است ولى اگر قصدش خير آخرت باشد خداوند تبارك و تعالى به او خير دنيا و آخرت را عطا مى فرمايد.)
امام باقر عليه السلام فرمود: (آن كس كه از شما دانش بياموزد، پاداشى دارد همچون پاداش كسى كه به او مى آموزد و البته آموزگار را بر او برترى است ، دانش را از دارندگان دانش فرا گيريد و همان گونه كه دانشمندان به شما آموخته اند شما نيز به برادران خود بياموزيد.(6))
امير المؤ منين عليه السلام فرمود: (اى مردم ! كمال دين در دانش طلبى است و عمل كردن به دانش است آگاه باشيد! كه طلب كردن دانش از طلب مال واجب تر است چون مال تقسيم شده و تضمين گشته است كه شخص عادلى آن را بين شما تقسيم كرده و ضامن شده كه به شما برساند و به زودى مى رساند، ولى علم را بايد به دنبالش برويد واز اهلش طلب نماييد كه شما ماءموريد در جستجوى علم از اهلش آن را طلب كنيد. (7)
(علم اصل همه صفتهاى نيك است و منشاء همه كارهاى خوب است از اين جهت رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كسب دانش بر هر مسلمانى واجب است يعنى دانش تقوى و يقين .)(8)
علم تفرجگاه دانشمندان است .(9)
مردى آمد نزد حضرت رسول صلى الله عليه و آله عرض كرد: يا رسول اللّ ه ! علم كدام است ؟ حضرت فرمود: سكوت . عرض كرد پس از آن ؟ فرمود استماع و گوش كردن . عرض كرد پس از آن چيست ؟ فرمود حفظ كردن و بخاطر سپردن . عرض كرد: پس از آن ؟ فرمود: عمل كردن و به كار بستن علم . عرض كرد: پس از آن چيست يا رسول اللّه ؟ فرمود: انتشار علم و ياددادن به ديگران (10)).
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: (پناه مى برم به خدا از علمى كه سود نداشته باشد و آن علمى است كه با عمل خالصانه همراه نيست . وبدان كه اندكى از علم نيازمند عمل فراوان است ؛ زيرا علمى كه انسان در يك ساعت مى آموزد او را به عمل كردن بر طبق آن در سراسر عمر ملتزم مى كند(11)).
از بوذر جمهر حكيم پرسيدند: علم بهتر است يا مال ؟ گفت : علم ، گفتند: پس چرا علما به سراغ اغنيا مى روند ولى اغنيا به سراغ علما نمى روند؟
بوذر جمهر گفت : اين بدان جهت است كه علما فضيلت و ارزش مال را مى دانند و آثار و فوايد آن را درك مى كنند ولى اغنيا فضيلت علم را نمى دانند و از آثار و فوائد و بركات علم و عالم آگاهى ندارند لذا به سراغ علم وعالم نمى روند. وهمين دليل بر فضيلت و برترى علم وعالم است بر ثروت و ثروتمندان .
دانش گنج بزرگى است كه فانى نشود(12)
حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام فرموده : دين شناسى كليد بينش و دل آگاهى و عبادت كامل است ، آدمى بوسيله علم مى تواند به مدارج عالى دست يابد و در امور دين ودنيا رتبه بزرگى را احراز نمايد(13).
امام صادق عليه السلام : فرمود: هر علم كه از اين خانه (اشاره به خانه خود كرد) بيرون نيايد آن باطل است .
به بعضى از اصحاب خود فرمود: اگر علم صحيح را خواستى آن را از اهل اين بيت اخذ نما. زيرا كه علم صحيح را روايت مى كنيم شرح حكمت و فصل الخطاب به ما عطاء شده است .(14)
دانش فكر وانديشه را باز كند.(15)
يعنى اى فرزند عزيزم در آموختن علم باطن سخت كوش باش ، كه بيش از آنچه تصور مى رود سودمند و نافع است هر كس ‍ كه تنها به علم ظاهر پردازد واز علم باطن و سرّ بى خبر باشد بى آنكه خود بداند موجب هلاك و تباهى خود شده است ، پسركم ! اگر دوست دارى كه پروردگار تو را به زيور علم باطن كرامت بخشد، بايد كه چشم نفرت در دنيا بنگرى و به ارزش خدمت به صالحان عارف باشى و كار خويشتن را براى مرگ استوارى دهى . در چنين حالت كه تو را اين سه خصلت فراهم آمد پروردگار متعال تو را به علم سرّ و باطن مفتخر و مكرم خواهد فرمود(16).
از پيغمبر صلى الله عليه و آله نقل شده كه : هر كه دنيا خواهد تجارت كند، هر كه آخرت خواهد زهد و رزد، وهر كه دنيا و آخرت خواهد علم آموزد.(17)
پيامبر گرامى اسلام در ضمن خطبه اى فرمود: كسى كه قرآن را ياد بگيرد و در مقابل علم تواضع كند و به بندگان خدا ياد بدهد.
در صورتى كه از خداوند عوض و ثواب بخواهد هيچ كسى در بهشت ثوابش به بزرگى ثواب او نيست و در بهشت منزلت و درجه و مقام رفيعه و نفيسه اى كه او را نصيب است ديگران ندارند، بدانيد كه عمل از علم بهتر است و ملاك دين ورع و تقوى است و عالم كسى است كه عمل به علم خود كند هرچند عمل كمترى باشد.(18)
پست ترين علم علمى است كه فقط در زبان قرار بگيرد و از زبان به ساير اعضا و جوارح سرايت نكند و بالاترين و بهترين علم آن علمى است كه در اعضا و جوارح بدن خودش را نشان بدهد و در مرحله عمل و كردار آشكار گردد.(19)
پيغمبر صلى الله عليه و آله آنقدر به ترويج خواندن و نوشتن در ميان شاگردان اين مدرسه علاقه مند بود كه پس از پيروزى در (جنگ بدر) از اسراى جنگى كه هنر نوشتن و خواندن را ميدانستند خواست كه به جاى پرداخت غرامت براى آزادى خودشان هر كدام از ايشان به ده نفر از مسلمانان نوشتن را بياموزند و آزاد شوند.
هر وقت پيغمبر صلى الله عليه و آله حاكمى را ماءمور ايالتى مى ساخت مخصوصاً دستور مى داد و تاءكيد مى كرد كه كار تعليم و تربيت مردم را زير نظر مستقيم خود اداره كند(20).
اگر اهل علم ، علم را درست و بجا حمل كنند و حقش را ادا كنند خدا و فرشتگان آنها را دوست دارند و چون آنان علم را براى دنيا گرفتند از اين جهت خداوند و فرشتگان آنها را دشمن دارند و آنها در نزد خدا خوار شدند.(21)
علم وديعه و امانتى است از خدا در روى زمين خدا و علما امينان اويند پس هر عالمى كه عمل كند، امانت خدا را ادا كرده واگر عمل ننمايد از خائنين نوشته شده است .
دانش ريشه و اساس هر خير و جهل و نادانى ريشه و مايه هر شرى است .(22)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است خداوند بوسيله علم اطاعت مى شود، خير دنيا و آخرت با علم است و شر دنيا و آخر در اثر جهل است .
هر كه با هواى نفس مخالفت كرد علم را اطاعت كرده است .(23)
دانش راستين گمشده مؤ من است پس آن را فراگير و بياموز ولو از مردم منافق .
وهم از كلمات آن حضرت است : (24)
حكمت را بياموزيد ولو از مشركين .
از امام صادق عليه السلام در معنى اين آيه كه مى فرمايد: براى خدا دليل رسا و قاطع است سؤ ال شد، فرمود: خداوند در روز رستاخيز به بنده گنهكار خود مى گويد: بنده من چرا تكاليف خود را خوب انجام ندادى ؟ آيا مى دانستى و گناه كردى ؟ واگر بگويد نمى دانستم مى گويد: چرا ياد نگرفتى تا عمل كنى ؟
تمام اعضاى خانواده پيغمبر صلى الله عليه و آله چه زن و چه مرد حتى خدمتگزاران مخصوص او و همچنين دوستان نزديك پيغمبر صلى الله عليه و آله با پيش از اسلام با سواد بودند يا پيغمبر از ايشان مى خواست كه هر چه زودتر خواندن و نوشتن را بياموزند.
علم چراغ عقل و سرچشمه فضل و برترى است .(25)
علم ميراث گرانبها و نعمتى عمومى است (26).
على عليه السلام مى فرمايد: كسى كه يك حرف به من بياموزد مرا بنده خودش ساخته است .
دانش بهترين سرمايه است .(27)
نادانى رتبه مالدار را پائين برده علم رتبه فقير را بالا مى برد(28).
بهترين ارثى كه پدران براى فرزندان و پسران مى گذارند علم و كمال و ادب است .(29)
به وسيله علم و دانش نادانى و جهل را ريشه كن كنيد.
خردمند ميلش به حكمت و بى خرد همتش به نادانى و حماقت است .(30)
هر كه با دانش خلوت كند هيچ خلوتى او را به وحشت نيندازد.(31)
(گنجى با فايده تر از دانش نيست )(32)
(در مقام كسب علم و دانش باشيد جاه و مقام به شما مى رسد)(33)
مردى آمد نزد دانشمندى گفت : دلم مى خواهد علم ياد گيرم ولى مى ترسم حق علم را ضايع كنم . عالم در پاسخ گفت : همين ترك علم خود تضييع آن است .(34)
على عليه السلام فرمود: به وسيله علم با جهل و نادانى مبارزه كنيد.(35)
امام رضا عليه السلام فرمود: (علم پيشاهنگ عمل است (36)).
امام على عليه السلام فرمود: (هر كس به علم خود عمل نكند چيزى نمى داند(37)).
امام على عليه السلام فرمود: (علم تو را راهنمائى مى كند، وعمل تو را به سر منزل مقصود مى رساند(38)).
(علم دو قسم است ، علمى بر زبان ، كه حجتى است بر پسر آدم ، وعلمى در قلب كه علم سودمند است (39)).
وديعه هاى دانش 
حضرت امام زين العابدين عليه السلام هر وقت جوان هايى را مى ديد كه در طلب علم و دانشند نزديك آنها مى رفت و به آنها مرحبا مى گفت و تشويقشان مى فرمود و مى گفت : (شما وديعه هاى دانشيد كه امروز كوچكان قوم و در آينده نزديك از بزرگان قوم و گروه ديگر مى باشيد.)
وهرگاه طالب علمى به نزد او مى آمد او را ترحيب و تكريم مى كرد و مى فرمود: (تو وصى پيامبر خدا هستى و طالب علم قدم به خشك وترى از زمين نمى گذارد جز اين كه زمين تا هفت طبقه براى او تسبيح مى گويند(40).)
چشمه اى در قلب انسان 
(دانش در آسمان نيست كه بر شما فرود آيد و در جوف زمين نيست كه بر شما بيرون بيايد بلكه علم در خود شما است ) (چشمه اى در قلب آدم است ليكن بايد حجاب و مانع را از روى آن برداشت ) در حديث ديگر پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
(هر كس چهل روز بنده خالص خدا گرديد از قلب او چشمه هاى حكمت جارى مى شود و به زبانش مى آيد.) كسى كه به مرتبه اخلاص رسيده باشد كارش به جايى مى رسد كه از مكروهات نيز خوددارى مى كند بلكه از مباهات كه خلاف ادب به نظر بيايد پرهيز مى كند، چنانچه مرحوم (مقدس اردبيلى ) وغير ايشان (مرحوم ميرداماد) چنان بوده اند چنانچه رسيده است پاهاى خود را دراز نمى كرد چه در منزل و چه در مجلس ؛ چون هميشه خود را در محضر پروردگار مى دانست .
(علم (نورى ) است كه خداوند در قلب هر كس بخواهد او را هدايت كند قرار مى دهد.)(41)
خداوند در يك آيه خود را به نور آسمانها و زمين تشبيه كرده است : (42)
روى اين حساب ميان علم و دانش و دانايى كه يك نوع نورانيتى است ارتباط و سنخيت برقرار است و بر اساس همين سنخيت (نور علم ) و (نور الهى ) است كه (43)؛ (يعنى ) صرفاً علما و دانشمندان نسبت به خدا حالت خشيت و خضوع دارند.)
اسلام عزيز گردد 
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اعمالتان را خالص واسلام را عزيز نمائيد، عرض كردند چگونه اسلام را عزيز كنيم ؟ فرمود: (با حضور در نزد علما براى يادگرفتن علم ، كسى كه براى رضاى خدا دانش بياموزد و در بحث جواب اهل هوا را بدهد براى او ثواب عبادت ثقلين و جن و انس است ).
عرض كردند يارسول اللّه رياكار هم از عملش بهره اى دارد؟ فرمود: كسى كه فقط خالصاً لوجه اللّه براى عزت اسلام كار كند براى اوست ثواب اهل مكه از وقتى خلق شده اند هست ولى اگر قصدش فقط براى خدا نباشد (با اين حال ) خدا آتش جهنم را بر او حرام كرده است .
علم و هنر بهتر از هر دولت و گنج زر 
حكيمى پسران خود را پند داد كه جانان پدر، دانش هنر آموزيد كه ملك ودولت دنيا را اعتماد نيست و سيم و زر در سفر و حضر محل خطر است . يا دزد به يكبار ببرد و يا خواجه به تفاريق خورد.
اما دانش و هنر چشمه زاينده است و دولت پاينده واگر دانشمند و هنرمند از دولت بيفتد غم نباشد كه علم و هنر در نفس خود دولت است ، هنرمند هر جا كه رود قدر بيند ودر صدر نشيند و بى هنر لقمه چيند و سختى بيند:

وقتى افتاد فتنه اى در شام
هر كس از گوشه اى فرا رفتند
روستا زادگان دانشمند
به وزيرى پادشاه رفتند
پسران وزير ناقص عقل
به گدائى به روستا رفتند(44)

مقام علمى سلمان از نظر ائمه عليهم السلام 
در ميان ياران و صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله در علم ودانش كسى به مرتبه سلمان نرسيد؛ زيرا علاوه بر آن كه سلمان دويست و پنجاه يا سيصد و پنجاه سال عمر كرد، و در تمام اين مدت درمقام تحصيل دانش بوده است و به همين منظور سالهاى متمادى خدمت رجال بزرگ مسيحيت را اختيار نمود.
و پس از آن كه مسلمان شد نيز در اوقات خاصى با پيامبر خلوت مى كرد و از آن حضرت كسب فيض مى نمود، به اين جهت است كه در روايات او را نمونه لقمان حكيم ياد كرده اند مخصوصاً اميرمؤ منان و ائمه عليهم السلام او را عالم به علوم پيشينيان و آيندگان معرفى نموده اند.
در روايتى كه در آن اميرمؤ منان عليه السلام احوال ياران اسلام خدا را بيان مى كند چون به نام سلمان مى رسد چنين مى گويد:
(به به سلمان از خانواده ماست شما كجا مانند سلمان را مى يابيد، كه او همانند لقمان حكيم است كه علم اول و آخر را مى داند و دريايى است كه پايان ندارد.)
يكى از امتيازات و خصوصيات سلمان اين است كه محدث است ؛ يعنى ، با فرشتگان تماس داشته و فرشتگان برايش حديث مى گفتند و علومى به او مى آموختند. با اين كه اين چنين معنى كرده كه امام است هر چند در بعضى اخبار محدث را چنين معنى كرده كه امام برايش حديث مى كند ولى اين معنا درست نيست چون اين معنا اختصاص به سلمان ندارد بلكه در روايت صحيحى وارد شده كه امام به ابو بصير فرمود: (على عليه السلام محدث بود و سلمان هم محدث بوده است ، ابو بصير عرض كرد: يابن رسول اللّه معناى محدث چيست ؟
فرمود: خدا فرشته اى مى فرستد و مطالب را در گوش او مى گويد).
و نيز در روايت ديگر ابو بصير است كه : سلمان اسم اعظم مى دانست .(45)
در اثر جهل به احكام سيزده نفر با يك زن ازدواج كردند 
مرحوم ميرزاى بزرگ شيرازى رحمه الله عليه موقعى كه شخصى از كشورى به حضورش مى آمد از تمام جهات و خصوصيات آن كشور سؤ ال مى كرد.
روزى عده اى از يك كشور دوردست به حضور او آمدند آن مرحوم از اقتصاد آن كشور و آن شهر سؤ ال نمودند، يكى از آنها گفت : ما آنقدر فقيريم كه سيزده نفريم و يك زن داريم !
ميرزا گفت : چه گفتى ؟!
آن مرد باز كلامش را تكرار نمود كه : ما سيزده نفريم و يك زن داريم ، كه اين زن هر شبى نزد يكى از ما مى ماند.
مرحوم ميرزا بسيار ناراحت شده فرمود: مگر نمى دانيد زن حق ندارد، بيش از يك شوهر داشته باشد؟
گفتند: نمى دانيم .
ميرزا فرمود: مگر در شهر شما عالم نيست ؟
گفتند: خير ميرزا دستور داد كه بعضى از آنها در شهر سامراء بمانند براى تحصيل علم و يادگرفتن احكام حلال و حرام .
وفرمود: هر كدام آمادگى داريد كه بمانيد براى تحصيل علم من زندگى او را تاءمين مى كنم ، هم اكنون عده اى از اهل آن شهر در نجف و كربلا و قم مشغول به تحصيل مى باشند.(46)
بدترين بندگان خدا و بهترين آنها
امام سجاد عليه السلام فرمود:
(اگر مردم بدانند كه در تحصيل علم چه خيرهاست در طلب آن كوشش كنند اگر چه با دادن جان و سفر كردن بر سر امواج مرگبار دريا باشد.
خداوند به (دانيال ) پيمبر وحى كرد كه بدترين بندگان من نزد من انسان نادانى است كه دانايان را سبك شمارد و از آنان پيروى نكند؛ و محبوبترين بندگان من انسان پاكرفتارى است كه در طلب پاداش بزرگ باشد، پا بپاى دانايان رود و در پى فرزانگان افتد و از حكيمان سخن گويد..)(47)
از نظر عملى نيز پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام به دانشمندان احترام فراوان مى گذاشتند، چنان كه امام جعفر صادق عليه السلام هشام را با آن كه بسيار جوان بود، احترام فراوانى مى كرد واو را بر ديگر شاگردان و اصحاب سالخورده خويش مقدم مى داشت و مى فرمود كه : (اين بزرگداشت به خاطر علم فراوان اوست نفعى كه او از راه علم خويش به جامعه مى رساند(48)).
پادشاهان ايران و سواد آموزى رعيت ها 
پادشاهان ايران هيچ كارى از كارهاى دولتى و ديوانى را به مردم پست نژاد و رعيت نمى سپردند..، به طورى كه به كلى بالا رفتن از طبقه اى به طبقه ديگر مجاز نبود.
ولى گاه استقناء واقع مى شد و آن وقتى بود كه يكى از رعيتها اهليت و هنر خاصى نشان مى داد، در اين صورت بنا به برنامه (تنسر) آن را به شاهنشاه عرض كنند بعد از تجربه (موبدان ) و (هرابذه ) وطول مشاهدات ، تا اگر مستحق بدانند به غير طايفه الحاق فرمايند.(49)
درباره ممنوعيت تحصيل و قد غن بودن طلب علم و درس خواندن در ايران پيش از اسلام كه اشاره كرديم بهترين شاهد واقعه اى است دردناك كه حكيم (ابوالقاسم فردوسى ) در (شاهنامه ) نقل كرده است و آن اين است كه :
خسرو انوشيروان (خسرو اولى ساسانى ، 531 579م ) در يكى از جنگهاى خود باروميان دچار كمبود هزينه مى شود و وضع مالى و خزانه دولت براى تجهيز سپاه كفايت نمى كند.
(موبد) نزد خسرو مى آيد و او را از كمبود هزينه آگاه مى كند خسرو غمگين و گرفته خاطر مى شود و (بوذر جمهر) (بزرگمهر) را مى خواهد و بدو مى گويد: هم اكنون ساربان را بخواه و شتران بختى (قوى هيكل دو كوهانه سرخ رنگ ) را به راه انداز تا بروند و صد گنج از مازندران آورند. گفت : راه بسيار است و سپاه اكنون تهى دست و بى خوار بار است ، خوب است در اين شهرهاى نزديك كسانى مايه دار از بازرگانان و مالكان بجوئيم و از آنان وام بخواهيم .
خسرو راءى مرد دانا، بوذر جمهر را مى پسندد. بوذر جمهر مرد دانا و خردمند و خوب چهرى را مى جويد و مى گويد: با شتاب برو و كسى از نامداران كه به ما وام بدهد بياب و بگو كه خواسته ووام او را از گنج دولتى پس خواهيم داد. فرستاده مى آيد و مردم را گرد مى آورد و وامى را كه خواسته ياد مى كند. در اين ميان كفشگرى موزه فروش گوش تيز مى كند و به سخنان ماءمور خوب گوش مى دهد، وچون چگونگى را در مى يابد و آرزوى ديرينه خويش را نزديك به برآورده شدن مى پندارد، از مبلغ مورد نياز مى پرسد به او پاسخ مى دهند، او مى پذيرد كه آن هزينه را بپردازد آنگاه قپان و سنگ مى آورند و آن (چهل هزار) درم را مى كشد و مى دهد.
سپس تقاضا مى كند كه در برابر اين مبلغ بوذر جمهر نزد خسرو و پايمردى و شفاعت كند، فرستاده خواسته او را مى پذيرد و به هنگام بازگشت چون آن هزينه سنگين را نزد بوذر جمهر مى برد خواهش وام دهنده را ياد مى كند بوذر جمهر به خسرو مى گويد: خسرو بر مى آشوبد و به حكيم مى گويد: ديو خرد چشم ترا كور كرده است ، برو آن شتران را باز گردان و آن وام را باز پس بده .
آرى در چنين شرايطى سخت و نياز مبرم آن وام را به جرم اين كه وام دهند ه از طبقه پايين و صنعتگر است نه دبيرزاده و موبدزاده و نه از خاندانهاى بزرگ ، اجازه درس خواندن براى فرزند خود خواسته است باز مى گردانند و دوباره به انديشه وام خواهى از ديگران مى افتند و بدين گونه دل مردى را كه آرزو داشت فرزندش درس بخواند پر از درد و غم مى كنند و مرد كفشگر با آن همت و فداكارى و لا به و التماس آروزى درس خواندن فرزند خيش را به خاك مى برد.
اين داستان را فردوسى در (شاهنامه ) به نظر كشيده و مى گويد:

از اندازه لشكر شهريار
كم آمد درم تنگ سيصد هزار
دژم كرد شاه اندر آن كار چهر
بفرمود تا رفت بوذر جمهر

تا آنكه مى گويد:

يكى كفشگر بود و موزه فروش
بگفتار او تيز مى كرد گوش
بدو كفشگر گفت من اين درهم
سپاسى زگنجور برسر نهم ...
كه اندر زمانه مرا كودكى است
كه بازار او بر دلم خوار نيست
بگوئى مگر شهريار جهان
مرا شاد گرداند اندر نهان
كه او را سپارد بفرهنگيان
كه دارد سرمايه و هنگ آن (50)

ملائكه پرهاى خود را زير پاى طالبان علم پهن مى كنند 
از كثير بن قيس روايت شده كه گفت : با (ابى درداء) در مسجد دمشق نشسته بوديم مردى نزدش آمد و گفت : اى ابى درداء من از مدينه (مدينة الرسول ) نزد تو آمده ام براى حديثى كه به من رسيده است تو آن را از پيغمبر صلى الله عليه و آله نقل كرده اى ، گفت : براى تجارت به اينجا آمده اى ؟ گفت : نه . گفت : انگيزه ديگرى غير از اين نداشتى ؟ گفت : نه ، گفت : شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: كسى كه در راهى قدم بردارد كه در آن راه دانشى بدست آورد خداوند راهى به بهشت برايش معين كند و ملائكه از روى رضا و رغبت بالهاى خود را براى دانشجو مى گسترانند و براى عالم طلب آمرزش كنند آنچه در آسمانها و زمين است حتى ماهيهاى در آب .
و (برترى عالم بر عابد مانند برترى ماه بر ساير ستارگان است . به درستى كه علما وارث انبيا مى باشند و انبيا درهم و دينارى به ارث نمى گذارن بلكه علم را به ارث مى گذارند،) هر كس آن را به دست آورد بهره زيادى به دست آورده است . گفت : بلى .
بعضى از علماء به ابى يحيى بن زكريا بن يحيى بن الساجى نسبت داده اند كه گفت : در بازار بصره با شتاب به در خانه بعضى از محدثين رفتيم و با ما مرد بى حيايى بود از روى مسخره گفت : پاهاى خود را از روى بالهاى ملائكه برداريد تا اين حرف را زد از مكانش تكان نخورد تا هر دو پايش خشك شد.
ونيز به ابى داوود سجستانى نسبت داده اند كه گفت : در اصحاب حديث مرد مخلوعى بود چون حديث پيغمبر را شنيد كه فرمود: ملائكه بالهاى خود را براى طالب علم مى گسترانند در كف پاهايش دو ميخ آهنين قرار داد و گفت : بر روى بالهاى ملائكه راه مى روم پس دردى در پاهايش پيدا شد وابو عبداللّه محمد بن اسماعيل التميمى اين حكايت را در شرح حال مسلم ذكر كرده و گفته پاهايش و ساير اعضايش خشك شد.(51)
مرحوم درچه اى بخاطر فوت مادرش درس راتعطيل نكردند
مرحوم شهيد آيت اللّه (اشرفى اصفهانى ) فرمودند: (مرحوم آيت اللّه سيد (محمد باقر درچه اى ) در اصفهان در مدرسه مى خواستند شروع به درس نمايند، خبر آوردند كه مادرشان در (درچه ) فوت كرده است ، آقا بدون اين كه درس را تعطيل نمايد فرمودند: شما برويد كارهاى تجهيز و تكفينش را انجام بدهيد. عرض كردند گويا وصيت كرده كه نمازش را شما بخوانيد، فرمود شما ساير كارهايش را انجام دهيد من بعد از درس براى نماز مى آيم پس از درس تشريف بردند ما خيال مى كرديم لابد چند روزى ايشان سوگوارند و براى درس تشريف نمى آورند ولى صبح فردا ديدم تشريف آوردند و درس را شروع فرمودند و راضى به تعطيل درس ‍ نشدند.)(52)
كوشش اميركبير در تحصيل علم 
گويند كه : اميركبير در كودكى (هنگامى كه ) ناهار اولاد قائم مقام (فراهانى ) را مى آورد، در حجره معلمشان ايستاده براى بردن ظروف ، آنچه معلم به آنها مى آموخت او هم فرا مى گرفت ، تا روزى قائم مقام به آزمايش پسرانش آمده بود هر چه از آنها پرسيد ندانستند و امير جواب داد. قائم مقام از وى پرسيد: تقى ، تو كجا درس خوانده اى ؟ عرض نمود: روزها كه غذاى آقازاده ها را مى آوردم ، ايستاده گوش مى كردم . قائم مقام انعامى به او داد. نگرفت و گريه كرد. بدو گفت : چرا گريه مى كنى چه مى خواهى ؟
عرض كرد: به معلم امر فرمائيد درسى را كه به آقازاده ها مى دهد به من بياموزد قائم مقام دلش به حال او سوخت به معلم فرمود تا به او نيز بياموزد.
نامه اى كه سالها بعد قائم مقام به برادرزاده اش ميرزا اسحاق نوشته حد مراقبت او را در تعليم كربلايى تقى آن روز و اميركبير سالهاى بعد مى رساند، در حقيقت كربلايى تقى (اميركبير) را (امثال كامل شاگردى درسخوان ) آورده ، به پسران خود و برادرزاده اش ‍ سركوفت مى زد. بخشى از اين نامه چنين است :
ديروز از كربلايى تقى كاغذى رسيد موجب حيرت حاضران گرديد همه تحسين كردند و آفرين گفتند. الحق (يكاد زيتها يضى ء) در حق قوه مدركه اش صادق است يكى از آن ميان سر بيرون آورده تحسينات او را به شاءن شما وارد كرد كه در واقع ريشخندى به من بود گفت :

درخت گردكان با اين درشتى
درخت خربزه اللّه اكبر

نوكر اين طور چيز بنويسد آقا جاى خود دارد...
بارى حقيقتاً من به كربلايى قربان (پدر اميركبير) حسد بردم و بر پسرش مى ترسم ... خلاصه اين پسر خيلى ترقيات دارد. و قوانين بزرگ به روزگارم مى گذارد. باش تا صبح دولتش بدمد.
ميرزا تقى خان در حدود سال 1222 ه‍، ق در (هزاوه فراهان ) متولد شد. پدرش كربلايى محمد قربان آش پز ميرزا عيسى قائم مقام اول بود و پس از او همين شغل را در دستگاه پسرش ميرزا ابوالقاسم قائم مقام ثانى داشت .(53)
ابن انبارى به علت عشق به علم از هر لذت نفسانى صرفنظر كرد 
ابوبكر محمد بن قاسم نحوى (معروف به ابن انبارى ) سيصد هزار بيت شاهد براى قرآن در حفظ داشته و به او مى گفتند مردم در باب حافظه تو بسيار سخن گفتند، بگو چقدر در حفظ دارى ؟ مى گفت : سيزده صندوق حفظ دارم . و گفته شده كه صد وبيست تفسير قرآن در حفظ داشت و به جهت حفظ قوه حافظه بسيارى از غذاهاى لذيذه را كه ضرر به قوه حافظه داشت ترك كرد، رطب را مى گرفت و مى گفت : تو طيبى ليكن اطيب از تو حفظ كردن آن چيزى است كه خدا بخشيده به من از علم .
گويند: روزى در بازار مى گذشت جاريه خوشرويى را ديد طالب او شد اين خبر به (راضى باللّه ) خليفه عباسى رسيد، امر كرد او را خريدند و براى ابن انبارى بردند ابن انبارى جاريه را امر به صبر براى استبراء نمود. مى گويد: من در طلب حل يك مساءله علمى بودم در اين وقت ناگهان قلبم متوجه جاريه شد و از فكر در آن مساءله بازماندم آن وقت به خادم گفتم : اين جاريه را ببر من نمى خواهم و نمى ارزد به خاطر اين جاريه از طلب علم بازمانم .
غلام خواست او را ببرد جاريه گفت : تو مردى عالم و عاقل و صاحب مقامى بايد بدانى كه اگر مرا بيرون كنى و گناه مرا معين نكنى مردم گمان بد در حق من مى برند.
گفتم كه : از براى تو هيچ تقصيرى نيست جز اين كه ديدم با وجود تو از علمم مى مانم گفت : اين سهل است ؛ چون خبر به (راضى ) رسيد گفت : سزاوار نيست كه علم در قلب احدى شيرين تر باشد از علمى كه در قلب اين مرد است .
تحصيل علم تا دم مرگ 
شيخ شهيد در مجموعه خود نقل كرده است كه در خدمت ابوجعفر طبرى نقل كردند كه نصر بن كثير با سفيان ثورى خدمت حضرت صادق عليه السلام مشرف شده و عرض كرد كه : مى خواهم به بيت الحرام مشرف شوم مرا چيزى تعليم فرماييد كه خدا را به آن بخوانم حضرت فرمود: چون رسيدى به بيت الحرام بگذار دست خود را به ديوار خانه كعبه پس بگو: يا سابق الفوت و يا سامع الصوت و يا كاسى العظام لحماً بعد الفوت پس بخوان خدا را بعد از آن به هر چه بخواهى .
وهمچنين تعليم فرمود: سفيان را كه در وقتى كه روآورد به چيزى محبوب ، بسيار حمد كند خدا را و هرگاه روكند به چيزى كه مكروه است بسيار بگويد: لاحول ولا قوة الا با للّه وهرگاه روزى او كم شد استغفار بسيار كند.
ابوجعفر طبرى دوات و كاغذ طلبيد و آن دعا و حديث را نوشت و اين قبل از مرگ او بود ساعتى بعد به او گفتند نوشتن اين مطلب در اين وقت براى تو چه فايده دارد؟
گفت : (شايسته است براى هر انسان كه ترك نكند اقتباس علم را تا بميرد.(54))
من ماءمورم كه علم فرا گيرم 
آيت اللّه سيد محمد شيرازى رحمه الله عليه نوشته است : يكى از علما در نجف اشرف خيلى كم به زيارت امام حسين عليه السلام در كربلاى معلّى مشرف مى شد. سبب را پرسيدند، فرمود: من ماءمورم كه علم فرا گيرم و علم بياموزم و از اين قبيل وظائف واگر بنا باشد زياد به زيارت كربلا بروم به من گفته مى شود چرا وظيفه شرعى كه به تو واگذار شده ترك كردى و بيش از حد به زيارت امام حسين رفتى ؟(55)
بحث علمى در مسافرت 
ونيز نوشته است مرحوم حاج آقا حسين قمى هر موقع مى خواست به جائى مسافرت كند با كسانى كه در بحث خصوصى او شركت مى كردند مسافرت مى نمود تا در سفر مشغول بحث شود.
من كراراً او را به اين كيفيت ديدم . ايشان مى فرمودند: چگونه من از سهم مبارك امام استفاده كنم در حالى كه پول مخصوص ‍ طلبه اى است كه مشغول به تحصيل باشد و من مباحثه و مدرسه را ترك كرده باشم ، هر چند در راه تحصيل هستم (56).
و نيز فرموده اند: همراه مرحوم شيخ ميرزا محمد تهرانى صاحب كتاب مستدرك البحار به خارج شهر مى رفتيم ، وى در تمام طول شب مشغول نوشتن مستدرك بود و من هر چه بيدار مى شدم مى ديدم او مشغول نوشتن است با اينكه پير و ناتوان و چشمهايش ‍ ضعيف شده بود(57).
سخنان خليل بن احمد 
خليل بن احمد گويد: روزى كه با عالمى بالاتر و داناتر از خودم باشم آن روز، روز استفاده من است و اگر با كسى كه در علم از من پائين تر است باشم آن روز روز افاده وفايده دادن من است و اگر با كسى باشم كه با من در علم مساوى است آن روز، روز مباحثه و مذاكره من است و اگر روزى هيچكدام از اين سه نباشد آن روز، روز مصيبت من است .
حاج ميرزا حسين سبزوارى و محمد هاشم ميرزاى افسر حكايت كنند كه مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى مراقبت زياد در درس داشت و كمتر درس و بحث را ترك مى كرد، روزى به واسطه شدت سرما گفت : فردا درس تعطيل است ، فرداى آن روز به مجلس درس حاضر شد. طلبه ها علت را پرسيدند. فرمود: ديدم گاوان براى زراعت مى روند، روا نديدم كه من بحث را ترك گويم (58).
على عليه السلام فرموده است :
لا يعدم الصبور الظفّر وان طال به الزمان .
پيروزى نصيب بردبارى و كوشش مى گردد هر چند مدت محروميتش زياد باشد.(59)
مسجد پايگاه سواد آموزى 
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بمنظور تعليم خواندن و نوشتن در ميان مسلمانان فردى به نام عبداللّه بن سعيد را ماءمور كرد تا خواندن و نوشتن را به ديگران بياموزد. و با اين ترتيب از آنجائى كه سواد خواندن و نوشتن جنبه دينى و تقدس داشت مساجد به عنوان نخستين كانون هاى سواد آموزى مورد استفاده قرار گرفت .
جلسات ادبى نيز در مسجد تشكيل مى شد، شاعران سروده هاى خود را در حضور پيامبر مى خواندند و گاه از سوى آن حضرت به دريافت جايزه و خلعت مفتخر مى شدند. چنانچه كعب بن زهير قصيده معروف خود بانت سعاد و قلبى اليوم مبتول را كه در مدح رسول خدا صلى الله عليه و آله سروده بود در مسجد مدينه در حضور حضرت رسول صلى الله عليه و آله خواند و جايزه از آن حضرت دريافت كرد.(60)
و براى حسان بن ثابت منبر مى نهادند و او اشعارش را در بالاى منبر مى خواند(61).
ترويج دانش 
پيغمبر براى انجام نخستين و مهمترين وظيفه اش كه تعليم دانش به پيروانش بود آموزشگاهى داشت به نام (صفه ) كه به مسجد پيغمبر متصل بود و مى توانست شخصاً كار تعليم وتربيت و مطالبى را كه تعليم داده مى شد تحت نظارت داشته باشد، گاهى اوقات هم كه مجال و مناسبتى پيش مى آمد خود پيغمبر تعليم در كلاسها را بعهده مى گرفت و كسانى كه دوره تحصيل را در اين مدرسه به پايان مى رسانيدند به نواحى مختلف قلمرو اسلام فرستاده مى شدند تا در آنجا چنين كلاسها و مدارسى ترتيب دهند.
در (صفه ) شاگردان باسنين مختلف تحصيل مى كردند و در هفته يكروز كلاسها مخصوص زنان بود.
پيغمبر صلى الله عليه و آله آنقدر به ترويج خواندن و نوشتن در ميان شاگردان اين مدرسه علاقه مند بود كه پس از پيروزى در (جنگ بدر) از اسراى جنگى كه هنر نوشتن و خواندن را مى دانستند خواست كه به جاى پرداخت غرامت براى آزادى خودشان هركدام از ايشان به ده نفر از مسلمانان نوشتن را بياموزند و آزاد شوند.
تمام اعضاى خانواده پيغمبر چه زن و چه مرد حتى خدمتگزاران مخصوص او و همچنين دوستان نزديك پيغمبر صلى الله عليه و آله يا پيش از اسلام با سواد بودند يا پيغمبر از ايشان مى خواست كه هر چه زودتر خواندن و نوشتن را بياموزند.
هر وقت پيغمبر صلى الله عليه و آله حاكمى را ماءمور ايالتى مى ساخت مخصوصاً دستور مى داد و تاءكيد مى كرد كه كار تعليم و تربيت مردم را زير نظر مستقيم خود اداره كند.(62)
گروه بهتر 
عبداللّه بن عمر نقل مى كند كه روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دو گروه از پيروان خود را ديد در مسجد بودند.
فرمود: اين هر دو گروه مردمانى نيك هستند، اما يكى از اين دو گروه به كارى بهتر مشغولند، زيرا يك گروه به دعا ونماز مشغول هستند تا عنايت و رحمت الهى را براى خود جلب كنند و اين امر به خدا مربوط است كه دعاى ايشان را مستجاب سازد و آنچه ايشان مى خواهند به ايشان ارزانى دارد.
اما گروه ديگر به كسب دانش وتعليم به كسانى كه از آن بى بهره اند سرگرمند و بدين قرار اينها به كار بهترى مشغول مى باشند. در واقع من خود نيز وظيفه تعليم را بعهده دارم و براى تعليم مبعوث شده ام (بعثت مُعَلّماً) با گفتن اين كلمات پيغمبر گرامى خود در ميان اين گروه نشست (63).
عمر واقعى آن است كه در تحصيل دانش بگذرد 
وقتى اسكندر جهت فتح ممالك قطع مسالك مى كرد در اقصاى مغرب به شهرى رسيد كه در آب و هوا و نعمت و صفا نظير آن را نديده بود فرمان داد تا در آن حوالى سراپرده بر پا نمايند.
ناگاه به قبرستانى رسيدند ديد بر قبر يكى نوشته شده او يكسال عمر كرده و بر ديگرى نوشته سه سال و بر ديگرى پنج سال و خلاصه هيچيك را عمر از پانزده سال و بيست سال بيش نبود در حيرت شد كه چگونه در چنين آب و هواى خوب عمر اندك باشد.
فرستاد جمعى از اعيان شهر را حاضر كردند و همه را معمّر و كهنسال يافت ، از معماى عمر كم قبرها پرسيد گفتند: اموات ما نيز مانند ما عمر زياد كرده اند ولى روش ما اين است كه از ايام زندگى خود آنچه براى تحصيل علم و دانش و تكميل نفس گذرانديم از عمر خود شماريم و بقيه را باطل و بيهوده دانيم پس هر كه از ما درگذرد آن مقدار زمان را حساب كنند و بر روى قبر او نويسند كه با علم و دانش بوده است .
اسكندر را اين سخن و عادت بسيار پسنديده آمد وآنها را تحسين كرد.
فضيلت علم 
(آقا اميرالمؤ منين على ) عليه السّلام فرمود: (به هفت جهت علم از مال برتر است ،
اوّل : آنكه علم ميراث انبياء است و مال ميراث فراعنه وپادشاهان است .
دوّم : علم را هر چه انفاق و خرج كنى . كم نمى شود (بلكه زياد هم مى شود) ولى مال را هر قدر خرج كنى به همان اندازه كسر مى شود.
سوم : مال نه تنها احتياج به حافظ و نگهبان دارد بلكه صاحب مال بايد در نگه دارى او مراقبت كند، ولى علم نه تنها احتياج به مراقبت و نگهدارى ندارد، بلكه صاحب خود را هم از خطرها و ضررها حفظ مى نمايد.
چهارم : علم در كفن و قبر تا آخر همراه انسان است . ولى مال بعد از مرگ همراه آدمى نيست .
پنجم : مال براى مؤ من و كافر حاصل مى شود ولى علم فقط براى مؤ من حاصل مى شود، (مراد علم شريعت و دين است ).
ششم : جميع مردم در امور دينشان نيازمند به علمند ولى نيازمند به آدم مالدار نيستند.
هفتم : علم در موقع عبور از صراط صاحبش را يارى مى كند ولى مال در عبور از صراط مانع و مزاحم صاحب مال مى گردد.(64)
احترام به قلم وكتب علم 
استاد حسين مظاهرى فرمودند: استاد بزرگوار ما آية الله العظمى بروجردى رحمة الله عليه از استادشان مرحوم آقا ميرزا عبدالمعالى اصفهانى نقل مى كرد كه ايشان مى فرمود: اگر در اطاقى قلمى باشد كه با آن قلم فقه شيعه نوشته شده باشد، من در آن اطاق نمى خوابم و اگر بخواهم در آنجا بخوابم اول قلم را بيرون مى برم و بعد مى خوابم وقتى يك عالم شيعه اين طور بگويد، معلوم مى شود كه احترام كردن به كتابهاى فقهى و روائى و مخصوصا احترام به قرآن شريف فوق العاده مهّم است .(65)
سيد جواد عاملى 
مرحوم امين در (اعيان الشيعه ) درباره جدّيت مرحوم (سيّد جواد عاملى ) صاحب مفتاح الكرامه آورده است : او در جدّيت در تحصيل علم بى نظير بود. عمر خود را در درس و تدريس و بحث و مطالعه و تاءليف و خدمت به دين تمام كرد و شب و روز خود را در اين راه مستغرق ساخت ، به گونه اى كه هيچ امرى از قبيل بيمارى ، ضعف يا اضطراب او را باز نمى داشت و حتى در شب هاى عيد و شب هاى قدر و ديگر شب هاى ماه رمضان به بحوث علمى مشغول بود و تا سنين پيرى اينچنين بود و همچنان به رغبت و نشاط او در اين راه افزوده مى شد و شب را جز اندكى نمى خوابيد.
از او پرسيده شد: (افضل اعمال در شب قدر چيست ؟ فرمود به اجماع علماء اماميّه اشتغال به طلب علم است .)
در ايّام محاصره نجف توسط وهابى ها (بين سالهاى 1221 و 1226 هجرى ) كه علماء با مردم به دفاع از شهر پرداخته بودند، در عين حال كه با علماء ديگر به امور مربوط به جهاد و محافظت از شهر و فراهم آوردن وسائل دفاع و سركشى به مجاهدان و نگهبانان و تشويق آنان مى پرداخت ، از تاءليف و تدريس سستى نمى كرد و حتى در همان اوان رساله اى در باره وجوب دفاع از نجف و اينكه نجف كانون اسلام است نوشت و برخى از مجلّدات مفتاح الكرامه را در همان روزگار تاءليف نمود، مانند مجلّد مربوط به ضمان و شفعه و وكالت و اين در حالى بود كه او در دهه هفتاد از عمر خود بود.
يكى از امورى كه جّد و جهد شبانه روزى او را نشان مى دهد اين است كه در پايان بسيارى از مجلّدات مفتاح الكرامه آورده است كه در شب ، از نوشتن آن فارغ گشته است . چنانچه ذكر كرده است كه نوشتن مجلّد وقف را در نزديكى هاى نيمه شب و جلد دوّم از طهارت را در ربع اخير شب و جلد وكالت را بعد از نيمه شب و دو جلد شفعه و اقرار را در شب و بعض مجلّدات ديگر را در شب قدر يا شب عيد فطر به پايان رسانيده است .او در آخر مجلد اقرار از مفتاح الكرامه نوشته است : (در ماه رمضان امسال هشت ، يا نه يا ده جزء با اين تتّبع و گستردگى ابحاث نوشتم و اين بدان سبب بوده است كه من بسيارى از اعمالى را كه ديگران در ماه رمضان انجام مى دهند جز اندكى كه چندان مؤ ثر در تعطيل كتابت نبوده ، ترك كردم ).
نواده آن مرحوم ، سيد جواد بن سيد حسن نقل كرده است كه دختر صاحب مفتاح الكرامه كه بانوئى جليل القدر و مشهور به تقوى و عيادت بوده است و تا بيش از نود و پنچ سالگى با صحّت حواس و قدرت ادراك زندگى كرد گفت : پدرم جز اندكى از شب را نمى خوابيد و من به ياد ندارم شبى از خواب برخاسته باشم و او را در خواب ديده باشم .
نوه او شيخ رضا بن زين العابدين عاملى مدّتى در خانه او بود و شب ها وقتى مطالعاتش تمام مى شد مى خوابيد و جّدش ‍ همچنان بيدار و مشغول به كار خود بود. به نوه اش رو كرده گفته بود: اين عشق به خواب چيست مرا از خواب همين اندازه بس است و سپس سر را بين دوزانوى خود مى گذاشت و مى خوابيد و پيش از آنكه خواب سيرى بكند بيدار مى شد و به كارش بر مى گشت .
گاهى نوه خود را براى نماز شب بيدار مى كرد ولى خود بدون آنكه نماز شب بخواند به كار خود ادامه مى داد .
در ميان علماء زمان خود، تا روز مرگ معروف به دقّت و ضبط و صفاء ذات بود و علماء بزرگ زمانش براى حلّ مسائل مشكله به او رجوع مى كردند و جواب دريافت مى كردند يا تقاضا مى كردند، در آن باره تاءليفى بنمايد، چرا كه به اطلاعات سرشار و نكته بينى و ممارستش با كلمات فقها و خبره بودنش در علم رجال واقف بودند. و شاهد اين مطلب اينكه بيشتر يا تمام كتابهايش را به در خواست بزرگان از علماء نوشته است چنانچه (مفتاح الكرامه ) و رساله (العصرة ) را به در خواست استادش شيخ جعفر و رساله (المواسعة ) را به در خواست استاد ديگرش صاحب رياض تاءليف نموده است (66).
بدانم و بميرم بهتر است 
دانشمند مشهور و نامى (ابوريحان بيرونى ) در بستر بيمارى افتاده بود و ساعات آخر عمر را مى گذرانيد، (فقيه ابوالحسن على بن عيسى ) به بالينش آمد.
در آن حال ابوريحان از فقيه پرسيد: حساب جدّات فاسده را كه موقعى براى من گفتى اينك بازگوى كه چگونه بود؟
فقيه گفت : با اين شدّت بيمارى اكنون چه جاى اين سؤ ال است ؟
ابوريحان گفت : (اى مرد بمن بگو كدام يك از اين دو بهتر است ، اين مسئله را بدانم و بميرم ، يا نادانسته و جاهل در گذرم ؟)
فقيه مى گويد: مسئله را گفتم و او فرا گرفت ، از نزد وى باز گشتم هنوز قسمتى از راه را نپيموده بودم كه صداى شيون مرگ از خانه ابوريحان بلند شد.(67)
دقّت مرحوم آية الله بروجردى 
استاد فاضل (موحّدى ) از والدشان نقل كردند كه : روزى همراه (آية الله بروجردى ) براى درس مى رفتيم از بازارخان كه خارج شديم آقا ديد يكى از طلاب بطرف ديگرى غير از سمت درس حركت مى كند، با تعجّب فرمود: (اين آقا در اين موقع درس به كجا مى رود و چه كارى دارد كه از درس مهمتر است كه درس را ترك مى كند؟)
آن آقا مرحوم شهيد مطهرى بود. كه به او قضيه آقاى بروجردى را گفته بودند ايشان جواب داده بود كه من آن روز يك كار ضرورى داشتم به دنبال آن مى رفتم و من نمى داستم كه آقا اين قدر حركات مرا زير نظر داشته و تا اين حّد به تحصيل علم و درس ‍ خواندن توجّه و دقّت دارند.(68)
ميزان اهتمام به طلب علم 
در (روضات الجنات ) مى نويسد: (مقّدس اردبيلى ) در تحصيل علم آن قدر دقّت داشت كه هر گاه از نجف اشرف به زيارت كربلا مى رفت نمازش را احتياطا جمع (يعنى هم نماز شكسته وهم نماز درست خواند) مى خواند و مى گفت : تحصيل علم فريضه است و زيارت امام حسين عليه السلام سنّت است چه بسا بواسطه انجام امر مستحب كه زيارت باشد فريضه اى ترك مى شود بنابر اين احتياط در جمع خواندن است ، با آنكه آن بزرگوار در حال سفر هم مطالعه را ترك نمى كرد.
باز مى نويسد: مقدس رحمه الله عليه با (مولى ميرزاجان ) همدرس بود، مولى ميرزاجان به مطالعه خيلى حريص بود از اول شب تا آخر شب مطالعه مى كرد ولى مرحوم مقّدس ثلث آخر شب بيدار مى شد نماز شب را مى خواند پس از اداء نماز در باره درس ‍ روز گذشته فكرى مى كرد و از مولى ميرزا جان بهتر مطالب درس را درك مى كرد.(69)
سكّاكى وكسب علم 
(يوسف ابن ابى بكر) ملقّب به (سراج الّدين سكّاكى ) دوازده علم از علوم عرب را دارا بود، او در ابتداى امر آهنگر بود كه با دست خود صندوق كوچكى درست كرد و قفل عجيبى به آن صندوق زد كه وزن صندوق با آن قفل همه اش يك قبراط بيشتر نبود و آن را به عنوان هديه نزد سلطان آورد.
بر خلاف انتظار سكّاكى ، سلطان و اطرافيان او چندان عنايتى به سكّاكى نكردند ولى سكّاكى ديد مردى وارد مجلس شد همه اهل مجلس به او زياد احترام كردند، سكّاكى پرسيد: (اين آقا چه كاره است كه اين قدر مورد احترام ملك و سايرين است ؟)
گفتند: (اين آقا عالم و دانشمند است ). سكّاكى در همانجا تصميم گرفت كه به دنبال تحصيل علم برود و علم را ياد بگيرد. از آنجا حركت كرد آمد به مدرسه براى درس خواندن در صورتى كه سى سال از عمرش گذاشته بود، استاد هم به او گفت : سن تو زياد است مشكل است كه بتوانى به جائى برسى .
اتفاقا سكّاكى بسيار كم حافظه بود، استاد براى امتحان مساءله اى از فتاواى شافعى به او گفت ، بگو: (قال الشيخ جلد الكلب يطهر بالدّباغه ) يعنى : شيخ گفته پوست سگ با دباغى پاك مى شود.
آن روز اين عبارت را هزار مرتبه تكرار كرد فردا كه آمد درسش را تحويل بدهد گفت : قال الكب جلد الشيخ يطهر بالدّباغه ! يعنى سگ گفته پوست شيخ با دباغى پاك مى شود. همه حاضرين خنديدند استاد درس ديگرى به او داد، خلاصه ده سال با اين حال درس خواند ولى چيزى ياد نگرفت .
بكلّى از خودش نااميد شد و حوصله اش تنگ شد و سر به بيابان گذاشت تا آنكه روزى در دامنه كوهى مى گشت ديد در جائى از اين كوه آبى قطره قطره بروى سنگى مى ريزد و در اثر ريختن قطرات آب در مدّت طولانى بر روى اين تخته سنگ ، سنگ سوراخ و گود شده از ديدن آن منظره به فكر افتاده بخود گفت : مگر قلب تو از اين سنگ سخت تر است پس اگر به تحصيل ادامه بدهى عاقبت به جائى مى رسى ، دوباره تصميم گرفت خواندنش را ادامه بدهد آمد با جدّيت و كوشش تمام مشغول شد تا آنكه خداوند درهاى علوم و معارف را بروى باز كرد كه عاقبت گوى سبقت از اقران و امثال خود ربود وبه درجات عاليه از مراتب علوم گوناگون نائل شد.(70)

next page

fehrest page

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نقش يمن در دوران ظهور روايات
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : سه شنبه 25 اسفند 1394

نقش يمن در دوران ظهور


روايات متعددى از اهل بيت (عليهم السلام) به دست ما رسيده كه بيانگر وقوع يك نهضت اسلامى و زمينه ساز ظهور حضرت در يمن است . سند تعدادى از اين روايت ها صحيح است (134) وقوع اين نهضت ، حتمى و پرچم آن پرچم هدايت و زمينه ساز ظهور و پشتيبان آن حضرت است . حتى برخى روايات آنرا هدايت بخش ترين پرچمها بصورت كلى در عصر ظهور مى نامند و بر ضرورت پشتيبانى آن ، بيش از پشتيبانى پرچم مشرق ايرانى تأكيد مى كنند . و زمان آن را همزمان با خروج سفيانى در ماه رجب يعنى چند ماه قبل از ظهور حضرت و مركز آن را صنعا معرفى مى كنند . رهبر اين نهضت ، در روايات ، به " يمانى " معروف است . و روايتى نام او را " حسن " و يا " حسين " و از نسل " زيد بن على " مى داند . اينك مهمترين روايات مربوط به اين نهضت را بررسى مى كنيم : از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود : " قبل از قيام قائم ، وقوع پنج علامت حتمى است : يمانى ، سفيانى ، صيحه آسمانى ، كشته شدن نفس زكيّه و فرو رفتن در بيداء " (135) .

و نيز فرمود : " خروج سفيانى ، يمانى و خراسانى در يك سال ، يك ماه و يك روز و ترتيب آنها همچون رشته مهره ها پشت سر هم خواهد بود . سختى از هر سو پديد آيد ، واى بر كسى كه با آنها مخالفت و دشمنى كند . در ميان درفش ها ، هدايت گرتر از درفش يمانى وجود ندارد ، چرا كه درفش حق است و شما را بسوى صاحبتان دعوت كند . وقتى يمانى قيام كند ، فروش اسلحه به مردم حرام است . پس بسوى او بشتابيد كه درفش او درفش هدايت است . بر هيچ مسلمانى ، سرپيچى از او جايز نيست و اگر كسى چنين كند اهل آتش است ، زيرا او مردم را به حق و به راه مستقيم دعوت كند . " (136) امام رضا (عليه السلام) در مورد كسى كه ادعا مى كرد ، امام زمان است ، فرمود : " قبل از ظهور (مهدى) ، سفيانى ، يمانى ، مروانى و شعيب بن صالح خواهند آمد ، پس او چگونه چنين ادعائى مطرح مى كند ؟ " (137) منظور از مروانى در روايت ، احتمال دارد همان ابقع باشد يا آنكه در متن روايت خراسانى بوده و توسط نويسندگان اشتباهى رخ داده باشد .
از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود : " خروج اين سه تن ، خراسانى ، سفيانى و يمانى در يك سال ، يك ماه و يك روز اتفاق مى افتد . و درفش يمانى از همه هدايت كننده تر است زيرا كه دعوت به حق مى كند . " (138)
و از هشام بن حكم نقل شده كه چون " طالب حق " خروج كرد به امام صادق (عليه السلام) گفته شد : " آيا اميدواريد اين شخص يمانى باشد ؟ حضرت فرمود : خير ، يمانى پيرو على است و اين شخص از آن حضرت بيزارى مى جويد " (139) و در همين روايت آمده است كه " يمانى و سفيانى


همچون دو اسب مسابقه هستند " يعنى هر يك مى كوشد از ديگرى سبقت گيرد . و در بعضى روايات درباره حضرت مهدى (عليه السلام) وارد شده است :  " او از يمن و آبادى اى به نام كرعه خروج مى كند . " كرعه قريه اى در يمن از منطقه بنى خولان نزديك صعده است . در صورت صحيح بودن اين روايت ، بايد گفت كه منظور ، خروج يمانى است كه قيام خود را از اين منطقه آغاز مى كند و اگر در بعضى روايات آمده كه آغاز حركت حضرت از مشرق است ; منظور آغاز حركت ياران آن حضرت است . زيرا آنچه در روايات ثابت و مكرر آمده اين است كه امام زمان (عليه السلام) از مكه و مسجد الحرام قيام خود راآغاز مى كند . در كتاب بشارة الاسلام آمده است : " آنگاه ، فرمانروائى بنام حسين يا حسن از صنعاء قيام كند و با قيام او فتنه هاى سخت از ميان برود ، خجسته و پاك ظاهر شود و در پرتو ظهور او تاريكيها به روشنى تبديل و حق بعد از پنهان شدن ، آشكار گردد . " (140)
اكنون به بررسى چند نكته درباره نهضت و قيام يمانى مى پردازيم : الف : نقش انقلاب و قيام يمانى : طبيعى است كه نهضتى كه زمينه ساز حضرت مهدى (عليه السلام) در يمن است ; نقش عمده اى در مساعدتِ نهضتِ آن حضرت و يارى او در حجاز دارد . هرچند كه در روايات به اين نقش چندان اشاره نشده و شايد دليل آن حفظ نهضت يمانى و جلوگيرى از آسيب هاى احتمالى به آن باشد . ما بزودى در مبحث نهضت آن حضرت خواهيم گفت كه نيروهاى انسانى كه در مكه و حجاز قيام مى كنند و سپاه حضرت را تشكيل مى دهند ، بطور عمده از ياوران حجازى و يمنى خواهند بود ..

 

يمنى ها در عراق

 

طبق بعضى روايات ، به دنبال ورود سفيانى به عراق ، يمانى هم وارد آنجا مى شود . نيروهاى يمنى در جنگ با سفيانى نقش پشتيبانى نيروهاى ايرانى را دارند ، چرا كه از لابلاى اخبار چنين فهميده مى شود كه طرف اصلى درگير با سفيانى ، مردم مشرق زمين يعنى ياران خراسانى و شعيب هستند . از طرف ديگر ، يمنى ها علاوه بر حجاز ، نقش اساسى در منطقه خليج خواهند داشت ، گرچه روايات آنرا خاطر نشان نساخته اند ، اما ممكن است فرمانروائى يمن ، حجاز و كشورهاى حوزه خليج در دست نيروهاى يمنى باشد كه پيرو حضرت اند . ب : چرا پرچم يمانى از پرچم خراسانى هدايت بخش تر است ؟ با اينكه درفش خراسانى و بطور كلى درفش هاى اهل مشرق به درفش هدايت ، توصيف شده و كشتگان آنها شهيد محسوب گشته و تعدادى از ايرانيان جزو وزيران ، مشاوران و از ياران خاص حضرت اند . از جمله فرمانده نيروهاى ايرانى ، شعيب بن صالح كه توسط امام به فرماندهى كل ارتش حضرت انتخاب مى گردد . و با آنكه نقش ايرانيان ، در آماده سازى قيام حضرت ، نقش وسيع و فعّالى است و فداكارى آنان آغازگر نهضتِ حضرت خواهد بود ، و ما آن را در فصل " نقش ايرانيان در دوران ظهور " بيان خواهيم كرد ، پس چرا انقلاب يمانى هدايت بخش تر از نهضت ايرانيان است ؟ دليل اين كار ممكن است به روش اداره حكومت توسط يمانى بازگردد يعنى روش ساده و قاطع اسلامى در رهبرى سياسى و ادارى . در حالى كه دولت ايرانيان از پيچيدگى در مديريت و نواقص ديگر رنج مى برد ، اين تفاوت ريشه در سادگى و قبيله اى بودن جامعه يمن و وراثت تمدن كهن و چند گانه جامعه ايرانى دارد .

همچنين ممكن است انقلاب يمن بخاطر برخوردارى از سياست هاى قاطع ، و دستگاه اجرائى واقع بين و بهره گيرى از نيروهاى مخلص و مطيع و نظارت مستمر برعملكرد كارگزاران خود ، داراى قدرت هدايت بيشترى باشد . و اين همان دستور العملى است كه اسلام به متوليان امور مى دهد تا بر اساس آن با كاركنان حكومتى عمل نمايند همچنانكه در منشور امير مؤمنان (عليه السلام) به مالك اشتر مى بينيم . در صفات حضرت مهدى (عليه السلام) نيز آمده است كه " او نسبت به كارگزاران و كارمندان خود سختگير و نسبت به بينوايان مهربان است " .
در حالى كه ايرانيان بر اساس چنين سياستى عمل نمى كنند . و نيز احتمال دارد درفش يمانى از اين جهت هدايت كننده تر باشد كه در تعقيب طرح جهانى اسلام ، خود را ملزم به رعايت قوانين و مقررات بين المللى روز نداند ، در حالى كه ايرانيان معتقد و ملزم و مجبور به رعايت آنها باشند . اما بهتر آن است كه بگوئيم انقلاب يمانى به دليل بهره گيرى از رهنمودهاى مستقيم حضرت مهدى (عليه السلام) قدرت هدايت بيشترى دارد چرا كه يمن جزء لاينفك قلمرو نهضت حضرت شمرده مى شود . علاوه بر آن ، شخص يمانى به ديدار حضرت نائل مى شود و بطور مستقيم از آن حضرت كسب تكليف مى كند . نشانه هاى اين ادعا ، رواياتِ مربوط به انقلاب يمنى هاست كه رهبر انقلاب يمن يعنى شخص يمانى را مى ستايد و مى گويد : " بسوى حق هدايت كند و شما را بسوى صاحبتان بخواند . سرپيچى از فرمان او براى مسلمانان جايز نيست و كسى كه چنين كند اهل آتش خواهد بود " اما در روايات مربوط به نهضت ايرانيان ، بيش از ستايش رهبران ، از عموم مردم به عنوان ياوران درفش هاى سياه و اهل مشرق ، ستايش شده است . البته بجز شعيب بن صالح كه با توجه به روايات ، نسبت به بقيه فرماندهان ، امتياز و برترى  ويژه اى دارد و پس از او سيد خراسانى و سپس مردى از قم در روايات مورد ستايش قرار گرفته اند . علاوه بر همه اين موارد ، انقلاب يمانى به ظهور امام (عليه السلام) نزديكتر از انقلاب ايرانيان است ، حتى اگر فرض كنيم يمانى قبل از سفيانى قيام كند يا آنكه يمانى ديگرى زمينه ساز يمانى موعود باشد .
در حالى كه انقلاب ايرانيان بدست مردى از قم صورت مى پذيرد كه سرآغاز نهضت و قيام حضرت مهدى (عليه السلام) است " آغاز نهضت او از مشرق است " و فاصله بين شروع نهضت ايرانيان و بين خراسانى و شعيب ممكن است بيست يا پنجاه سال و يا آنچه خدا اراده كند ، بطول انجامد . . .چنين نهضتى بر پايه اجتهادِ فقهاء و نمايندگان سياسى آنان استوار است و از امتياز خلوص انقلاب يمانى كه بطور مستقيم از ناحيه امام مهدى (عليه السلام) هدايت مى شوند ، بهره مند نيست . ج : نكته ديگر اينكه ، ممكن است يمانى چند نفر بوده و مثلا دومين آنها ، يمانى مورد نظر باشد . در رواياتى كه گذشت خروج يمانى موعود را با صراحت همزمان با ظهور سفيانى ، يعنى سال ظهور حضرت بيان كرديم ولى روايت ديگرى با سند صحيح از امام صادق (عليه السلام) وجود دارد كه مى گويد : " يك مصرى و يك يمانى قبل از سفيانى قيام مى كنند . " (141) بنابر اين روايت ، يمانى اول ، زمينه ساز يمانى موعود خواهد بود ، همچنانكه " مردى از قم " و " اهالى مشرق " زمينه ساز خروج خراسانى و شعيب خواهند بود كه هر دو در روايات وعده داده شده اند .

اين روايت ، زمان خروج يمانى اول را پيش از سفيانى تعيين كرده كه ممكن است اندكى قبل از سفيانى و يا سالهاى طولانى قبل از او باشد . والله العالم . د : مطلب ديگر ، روايتى است كه عبيد بن زرارة از امام صادق (عليه السلام) روايت نمودههكه گفت : " نزد امام صادق (عليه السلام) از سفيانى سخن گفته شد . حضرت فرمود : او چگونه خروج كند در حالى كه مرد چشم شكسته در صنعاء هنوز خروج نكرده است . " (142)اين خبر از روايات قابل توجه است كه در منابع معتبرى همچون كتاب غيبت نعمانى آمده و شايد سند آن صحيح باشد . و چنانچه گفتيم ، احتمال دارد مردى كه قبل از سفيانى ظهور مى كند ، يمانى اول باشد كه زمينه ساز يمانى موعود است . اما در اينكه منظور از " مرد چشم شكسته " چيست ، چند احتمال وجود دارد . بهترين آن اين است كه بگوئيم ، اين يك بيان رمزى از امام صادق (عليه السلام) است و معناى آن جز در وقت خود آشكار نمى گردد ..

 



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

فرود مسيح از آسمان

فرود آمدن حضرت روح الله عيسى مسيح (عليه السلام) از آسمان ، در آخر الزمان مورد اتفاق تمام مسلمانان است . بيشتر مفسران اين آيه را كه مى فرمايد : " هيچ يك از اهل كتاب (تورات و انجيل) نيست مگر آنكه پيش از مرگ ، به او (عيسى) ايمان آورد و او نيز روز قيامت بر آنان گواه باشد " (507) به همين معنا تفسير كرده اند . مؤلف كتاب مجمع البيان اين تفسير را از ابن عباس و ديگران نقل نموده و مى گويد طبرى نيز اين تفسير را پذيرفته است . علامه مجلسى اين تفسير را از امام باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود : " پيش از قيامت (عيسى) به دنيا فرود آيد و هيچ يك از ملت يهود و مسيح نماند مگر آنكه قبل از مرگ به او ايمان آورد و آن حضرت پشت سر مهدى نماز گزارد . " (508) رواياتِ فرود آمدن مسيح در منابع شيعه و سنى فراوان است ، از جمله اين روايتِ مشهور از پيامبر (صلى الله عليه وآله) كه فرمود : " چگونه خواهيد بود آنگاه كه عيسى بن مريم در ميان شما فرود آيد وپيشواى شمااز خود شما باشد . " (509) اين روايت را جمعى از علماء اهل سنت از جمله بخارى و ديگران در باب " فرود آمدن عيسى " آورده اند . (510)

ابن حماد حدود سى روايت را تحت عنوان " فرود عيسى بن مريم (عليه السلام) و روش او " و تحت عنوان " مدت حيات مسيح بعد از فرود " آورده است ، از جمله روايتى كه از پيامبر (صلى الله عليه وآله) نقل شده است : " سوگند به آنكه جانم بدست اوست به يقين عيسى بن مريم به عنوان داورى عادل و پيشوايى دادگر در ميان شما فرود آيد . او صليب را بشكند و خوك را بكشد و ماليات را بردارد و اموال مردم به قدرى زياد شود كه ديگر كسى مالى قبول نكند "  و در همين مأخذ آمده است : " پيامبران به دلائلى با يكديگر برادرند . آئين شان يكى و مادرانشان مختلف است ، نزديكترينشان به من عيسى بن مريم است ، چرا كه بين من و او پيامبرى نيست ، او در ميان شما فرود خواهد آمد پس او را بشناسيد ، مردى چهار شانه و سرخ و سفيد گونه است ، خوك را مى كشد و صليب را مى شكند ، و ماليات را برمى دارد و بجز اسلام آئينى را قبول نمى كند . دعوت او فقط در راستاى پروردگار جهانيان است " در شمارى از روايت هاى ابن حماد به اماكن متعددى به عنوان محل فرود عيسى (عليه السلام) اشاره شده است ، از جمله قدس شريف ، پل سفيد بر دروازه دمشق ، كنار مناره اى در محل دروازه شرقى دمشق و دروازه لُدّ در فلسطين .
بر اساس روايات ابن حماد ، مسيح پشت سر امام مهدى (عليه السلام) نماز مى گزارد و هر سال به حج خانه خدا مشرف مى شود . مسلمانان به همراه او به نبرد با يهود ، روم و دجّال مى پردازند . آن بزرگوار پس از چهل سال زندگى به ديار باقى مى شتابد و مسلمانان پيكر او را به خاك مى سپارند . در روايتى از اهل بيت (عليهم السلام) آمده است كه امام زمان (عليه السلام) مراسم دفن او را بطور آشكار و در برابر ديدگان مردم برگزار مى كند تا ديگر مسيحيان حرفهاى گذشته را نسخه خطى ابن حماد ص 159 - 162 به نقل از صحاح اهل سنت . همين روايت در كتاب بحار نيز آمده است .

درباره او بر زبان نياورند و پيكر او را با پارچه اى كه دستباف مادرش حضرت مريم (عليها السلام) است كفن نموده و در قبر مريم در قدس به خاك مى سپارد . با توجه به آيه قرآن كه : " هيچكس از اهل كتاب نيست مگر اينكه به او ايمان آورد " مى توان گفت همه ملل مسيحى و يهودى پس از نزول مسيح به او ايمان مى آورند . شايد فلسفه عروج او به آسمان و طولانى شدن عمرش براى ايفاى نقش بزرگى است كه در مرحله حساس و تاريخى ظهور امام زمان (عليه السلام) برعهده مى گيرد تا مسيحيان عالم كه احتمالا بزرگترين قدرت جهانى و جدى ترين مانع بر پايى حكومت و تمدن الهى حضرت مهدى (عليه السلام) اند ، از سر راه برداشته شوند .
از اين رو طبيعى است كه با ظهور مسيح ، جهان مسيحيت خرسندى عميق خود را با برپائى تظاهرات گسترده مردمى ابراز نمايد و فرود عيسى (عليه السلام) را براى خود در برابر ظهور مهدى (عليه السلام) براى مسلمانان ، موهبتى الهى پندارد و طبيعى است كه حضرت مسيح (عليه السلام) از كشورهاى مختلف آنان ديدار كند و خداوند نشانه ها و معجزه هايى را بدست او آشكار سازد و جهت هدايت تدريجى مسيحيان به اسلام در دراز مدت اقدام نمايد . در نتيجه نخستين نتايج سياسى فرود مسيح كاهش دشمنى حكومت هاى غربى نسبت به اسلام و مسلمانان و به گفته روايات ، انعقاد پيمان صلح و آتش بس بين آنها و حضرت مهدى (عليه السلام) خواهد بود . ممكن است نماز گزاردن مسيح ، پشت سر حضرت مهدى (عليه السلام) پس از نقض قرارداد صلح توسط غربى ها و اقدام آنان به جنگ با لشكرى انبوه در منطقه باشد و در پى آن مسيح موضع صريح خود را در طرفدارى از مسلمانان اعلام و پشت سر حضرت مهدى (عليه السلام) نماز گزارد .
اما شكستن صليب و كشتن خوك ، بعيد نيست كه پس از جنگ غربى ها در منطقه و شكست آنها بدست مهدى (عليه السلام) باشد . اين نكته نيز قابل توجه است كه امواج خروشان حمايت هاى مردمى از مسيح تأثير شگرفى بر حكومت هاى غرب قبل از نبرد بزرگ آنها با حضرت مهدى (عليه السلام) خواهد داشت . اما ماجراى ظاهر شدن دجّال ، با توجه به روايات ، به احتمال قوى مدتى نه چندان كوتاه ، پس از برپائى حكومت جهانى حضرت مهدى (عليه السلام) و رفاه عمومى ملت هاى جهان و پيشرفت حيرت انگيز علوم به وقوع خواهد پيوست .
خروج دجّال جنبشى بر اساس لاابالى گرى و نشأت گرفته از توطئه يهود و همانند جريان " هيپى گرى " غربى است كه ناشى از عيش و نوش و خوشگذرانى است . البته جنبش دجّال يك چشم بسيار پيشرفته و داراى ابعاد عقيدتى و سياسى گسترده اى است كه تمامى ابزارهاى علمى روز را در تبليغات و ترفندهايش بكار مى گيرد و يهوديان كه در پشت اين حركت قرار دارند ، از او پيروى كرده و با فريبِ دختران و پسران جوان آنان را در راستاى اهداف خود قرار مى دهند و مى توان گفت كه فتنه و آشوب دجّال بر مسلمانان فتنه اى سخت و ناگوار خواهد بود .
درباره رواياتى كه مى گويند : مسيح (عليه السلام) دجال را مى كشد ، بايد دقت و بررسى به عمل آورد زيرا اين عقيده مسيحيان است كه در انجيل آنان آمده . در حالى كه فرمانرواى حكومت جهانى ، بنا بر نظر تمام مسلمانان ، حضرت مهدى (عليه السلام) است و مسيح (عليه السلام) نقش ياور و پشتيبان او را بر عهده خواهد گرفت . در روايات اهل بيت (عليهم السلام) آمده است كه مسلمانان به رهبرى حضرت مهدى (عليه السلام) دجّال رابه هلاكت مى رسانند .


پيمان صلح بين امام (عليه السلام) و غربى ها

از روايات فراوانى كه مربوط به اين پيمان است مى توان پى برد كه محتواى اصلى پيمان ، برقرارى صلح ، عدم تجاوز و همزيستى مسالمت آميز است . بنظر مى رسد هدف امام (عليه السلام) ، ايجاد بسترى مناسب براى فعاليت هاى خود و برنامه هاى حضرت مسيح (عليه السلام) است تا او بتواند به شكل طبيعى در هدايتِ ملل غربى گام بردارد و تحوّلى در عقايد و سياست هاى آنها بوجود آورد و انحرافات حكومت ها و تمدن هاى غرب را برملا سازد . از رواياتِ مربوط به اين قرارداد مى توان فهميد ، بين اين صلح و صلح حديبيّه كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) با قريش منعقد كرد شباهت زيادى وجود دارد . در صلح حديبيه ، متاركه جنگ به مدت ده سال مورد توافق طرفين قرار گرفت و خداوند آن را فتح المبين ناميد ، اما زمامداران ستمگر قريش اين عهد و پيمان را يك جانبه شكستند و از نيّات پليد خود پرده برداشتند و همين عمل آنها ، انگيزه روى آوردن مردم به اسلام و مجوّزى براى سركوبى مشركان گرديد . در اين صلح نيز غربيها دست به پيمان شكنى مى زنند و از خصلت طغيان و تجاوز خود پرده برمى دارند و به گفته روايات با يك ميليون سرباز ، منطقه را به جنگ و آشوب كشانده و پيكار بزرگى بوجود مى آورند كه بر اساس روايات ، اين نبرد از نبردِ آزادى قدس نيز بزرگتر خواهد بود . از پيامبر (صلى الله عليه وآله) روايت شده كه فرمود : " بين شما و روم چهار پيمانِ صلح برقرار گردد كه چهارمين آنها بدست مردى از خاندان هرقل است و سالها (يا دو سال) بطول انجامد . مردى از قبيله عبد القيس بنام سؤدد بن غيلان پرسيد : در آن روز پيشواى مردم چه كسى خواهد بود ؟ فرمود : مهدى از فرزندانم " (511) از حذيفة بن يمان منقول است كه گفت : " پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : بين شما و بنى اصفر (رومى ها يا اروپائى ها) صلحى برقرار شود ولى آنها در مدت باردارى زنى (يعنى 9 ماه) به شما خيانت كنند و با هشتاد لشكر از راه زمين و دريا حملهور شوند . هر لشكر شامل دوازده هزار سرباز است آنها بين يافا و عكّا فرود آيند . فرمانرواى آنها كشتى هايشان را به آتش كشد و به ياران خود گويد : از سرزمينتان دفاع كنيد ، آنگاه جنگ و كشتار از دو طرف آغاز شود .
سپاهيان به كمك يكديگر بشتابد . حتى كسانى كه در حضرموت يمن هستند به يارى شما آيند . در آن هنگام خداوند با نيزه و شمشير و تير خود ، بر آنها هجوم آورد و به سبب آن بزرگترين كشتار در ميانشان واقع گردد " (512) معناى جمله : " خداوند با نيزه . . . به آنها هجوم آورد " اين است كه خداوند مسلمانان را به كمك فرشتگان و امداد غيبى عليه دشمنان يارى فرمايد . در ص 142 همين كتاب آمده است : " رومى ها بين صور تا عكا لنگر اندازند ، آن هنگام است كه فتنه ها آغاز شود " همچنين در ص 115 آمده است : " خداوند دو كشتار ميان مسيحيان مقدر نموده كه يكى واقع شده و ديگرى باقى مانده است " .
و نيز آمده است : " آنگاه خداوند باد و پرندگان را بر روميان مسلط كند . پرندگان بالهاى خود را به صورت آنها بكوبند تا چشمانشان از حدقه درآيد . زمين آنها را در خود فرو برد . پس از آن دچار صاعقه و زمين لرزه شده و زمين زير پايشان گود شود . خداوند صبر كنندگان را يارى و آنان را پاداش نيك دهد ، همچنانكه ياران محمد (صلى الله عليه وآله) را پاداش نيك بخشيد و دلها و سينه هايشان را مالامال از شجاعت و جرأت گرداند " (513) چنين بنظر مى رسد كه هدف غربى ها از پياده كردن نيرو بين يافا وعكّا يا بين صور و عكّا چنانچه در اين دو روايت آمد بازگرداندن مجدد فلسطين به يهوديان از يكسو و تعيين قدس بعنوان هدف نظامى جهت توجيه هجوم آنها از سوى ديگر است .
در روايت بعدى مى خوانيم كه آنان نيروهاى خود را در طول سواحل از عريش در مصر تا انطاكيه در تركيه پياده مى كنند . از حذيفة بن يمان نقل شده كه گفت : " پيامبر خدا را پيروزى و فتحى نصيب گردد كه همانند آن از زمان بعثتِ وى رخ نداده است ، عرض كرديم : اى رسول خدا اين فتح و پيروزى بر شما مبارك باد ، آيا جنگ پايان مى يابد ؟ فرمود : هرگز ، هرگز ، سوگند به كسى كه جانم بدست اوست ، اى حذيفه ، پيش از آن شش حادثه واقع شود . . . حضرت آخرين آنها را فتنه روم ياد كرد كه آنها به مسلمانان خيانت كرده و با هشتاد لشكر در فاصله بين انطاكيه تا عريش فرود آيند " (514)

در رواياتِ مربوط به فرود عيسى (عليه السلام) آمده است كه جنگ در آن زمان پايان خواهد يافت و تأييد اين مطلب ، جنگ هاى امروز مسلمانان با روميان (غربى ها) است كه پايان نيافته و نخواهد يافت تا حضرت از پس پرده غيب خارج شده و مسيح (عليه السلام) از آسمان فرود آيد و خداوند ما را بر آنها در مرحله طغيان جهانيشان پيروز گرداند . در روايت آمده است كه :" در فلسطين دو درگيرى با روميان اتفاق افتد كه يكى از آنها " گل چين " و ديگرى " درو " ناميده شود . " (515) يعنى جنگ دوم نابود كننده تر از جنگ اول خواهد بود . روايت بعدى به اين معنا اشاره مى كند كه نبرد مهدى (عليه السلام) با غربى ها جنگى نابرابراست و البته به ظاهر موازنه قدرت به نفع آنهاست ، از اين رو برخى بُز دلان عرب به آنها مى پيوندند و بقيه بى طرف مى مانند . ابن حماد به نقل از صفوان در تفسير اين آيه كه فرموده است : " شما بزودى بسوى قومى بسيار قدرتمند فراخوانده شويد " مى گويد : منظور روميانند در روز نبرد بزرگ . سپس مى افزايد : خداوند عرب ها را در آغاز اسلام به جنگ با كفار دعوت نمود ، آنها گفتند : " مال ، زن و فرزندان ، ما را سرگرم و مشغول داشته است " خداوند فرمود : " شما بزودى بسوى قومى بسيار نيرومند فراخوانده شويد " ، آنها بار ديگر در جنگ با روم همان گويند كه در آغاز اسلام گفتند آنگاه تهديد آخر آيه درباره آنها تحقق يابد كه " خداوند شما را به عذابى دردناك كيفر دهد " (516) صفوان مى گويد : " استادان ما چنين نقل كرده اند كه در آن روز گروهى از عرب ها از دين برگشته و مرتد شوند و برخى ديگر دچار ترديد شده ، از نصرت و يارى اسلام روى گردان شوند " از دين برگشتگان آنانند كه از روميان حمايت مى كنند و روى گردانانِ از يارى اسلام ، همان افراد بى طرف اند و بدست حضرت بعد از پيروزى بر روميان ، به عذابى دردناك گرفتار شوند ، روايتى را ابن حماد نقل كرده كه اجر شهيدان اين جنگ را معادل پاداش شهداى بدر در كنار پيامبر (صلى الله عليه وآله) مى داند : " پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود : برترين شهيدان در زير آسمان از آغاز خلقت عبارتند از : هابيل كه بدست قابيل ملعون ، ظالمانه كشته شد ، پس از او پيامبرانى كه بدست امت هاى خود شهيد شدند در حالى كه براى هدايت آنها مبعوث شده بودند و سخنشان اين بود كه پروردگار ما خداست و مردم را به سوى او دعوت مى كردند ، سپس مؤمن آل فرعون و آنگاه صاحب ياسين و بعد حمزة پسر عبدالمطلب ، و بعد كشتگان جنگ بدر و بعد كشتگان جنگ اُحد ، آنگاه كشتگان حديبيّه و پس از آن كشته هاى جنگ احزاب و سپس كشتگان حُنين و پس از آن كسانى كه بعد از من بدست خوارج طغيانگر و نابكار كشته شوند ، بعد از اينها مجاهدان راه خدا . . . تاآنكه كارزار بزرگ روم اتفاق افتد كه كشتگان آن همچون شهداى بدر خواهند بود . " (517)
شايد عبارت كشتگان حديبيّه كه در روايت وارد شده اشتباه و يا اضافه باشد ، زيرا منابع تاريخى وقوع جنگ يا كشته اى را در حديبيّه درج نكرده اند . ولى در منابع شيعه به نقل از اهل بيت (عليهم السلام) آمده است كه برترين شهيدان در پيشگاه خدا ، ياران سالار شهيدان امام حسين (عليه السلام) و شهيدانى هستند كه در ركاب امام مهدى (عليه السلام) به قتل مى رسند . درباره زمان هجوم اروپائيان ، به سرزمين هاى اسلامى بايد گفت كه بر اساس روايات ، مدت پيمان صلحى كه با غربيان منعقد مى گردد هفت سال است اما آنان بعد از گذشت دو سال و به نقل برخى روايات سه سال ، خيانت نموده و پيمان شكنى مى كنند ، چنانكه در روايت ابن حماد به نقل از ارطات آمده است : " پس از كشته شدن سفيانى و به غنيمت درآمدن اموال قبيله كلب ، صلحى بين مهدى و فرمانرواى طغيانگر روم برقرار شود . بگونه اى كه بازرگانان شما و آنها به كشورهاى يكديگر رفت و آمد كنند . آنها سه سال به ساختن كشتى هاى خود پردازند (نيروى دريائى خود را مجهز سازند) تا آنكه كشتى هاى روميان در سواحل صور تا عكّا لنگر اندازند و آنجا صحنه كارزار گردد " (518) اما در روايتى كه قبلا گذشت خيانت و نقض پيمان آنها را پس از مدت باردارى زنى يعنى بعد از نُه ماه بازگو كرد . والله العالم .


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 23 اسفند 1394


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 23 اسفند 1394


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 23 اسفند 1394


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 23 اسفند 1394


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دورۀ آموزش معارف جنگ دانشگاه امام علی علیه السلام نیروی زمینی ارتش
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 23 اسفند 1394

دورۀ آموزش معارف جنگ دانشگاه امام علی علیه السلام نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران

بیست و دومین دورۀ آموزش معارف جنگ دانشگاه امام علی علیه السلام نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در تاریخ 8/12/1394 برای دانشجویان سال سوم این دانشگاه بر گزار گردید. برابر گزارش امیر حسین مبارکی مدیر آموزش عالی هیئت معارف جنگ شهید سپهبد علی صیاد شیرازی، در این مراسم امیر سرتیپ دوم فولادی فرماندۀ دانشگاه امام علی سخنانی را ایراد نمودند که به شرح زیر حضور بازدید کنندگان عزیز تقدیم می شود:

دورۀ آموزش معارف جنگ دانشگاه امام علی علیه السلام نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران

 

بسم الله الرحمن الرحيم
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ
خداوند کسانی را دوست می‌دارد که در راه او پیکار می‌کنند گوئی بنایی آهنین‌اند!
امام خامنه اي عزيز؛ ميخواهم بگويم كه اين جنگ يك گنج است. آيا خواهيم توانست از اين گنج استفاده كنيم؟ آن 8 سال جنگ بايستي تاريخ ما را تغذيه كند. همواره تاريخ گذشتگان يكي از منابع فرهنگي قدرت ملي كشورها محسوب مي گردند. تاريخ معاصر ايران اسلامي مملو از فراز و فرودهايي است كه با پديده انقلاب اسلامي در استكبار ستيزي و سلطه ناپذيري به اوج رسيد.
دستاوردهاي جنگ منبعث از خشم كينه توزانه قدرتهاي مستكبر و فرصت طلبي رژيم بعث عراق، تجربه اي است كه به راحتي نمي توان از كنار آن عبور كرد. جاي آن دارد كه تا سالها در مورد آن قلم فرسايي شود، حرفها زده شود و سينه به سينه به نسلهاي بعد منتقل گردد.
ماجراي دفاع مقدس، داستان راستين ملتي عظيم است كه به گناه عدم تسليم در مقابل استكبار جهاني و پايمردي بر سر اصول ايماني و آرماني خويش در معرض وزش سخت ترين طوفانهاي تجاوز و تخريب، توطئه و ترور و خشونت لجام گسيخته ي سفاك ترين قدرتهاي منطقه اي و جهاني قرار گرفت.
دفاع مقدس در جنگ تحميلي هشت ساله، حقيقتي تاريخي است. ارتش ج. ا. ا، نهادهاي تازه تاسيس پس از پيروزي انقلاب اسلامي و ملت ايران، مشاركتي مجدّانه در دفاع از ميهن داشتند. (همچون مشاركت حداكثري ديروز ملت بزرگ ايران در انتخابات دهمين دوره مجلس شوراي اسلامي و پنجمين دوره انتخابات خبرگان رهبري)
دفاع مقدس سرمايه اي معنوي است، چون مشاركتي ملي در جنگي بزرگ را رقم زد و الگويي نمادين از رزم ايراني به نمايش گذاشت.
رزم ايراني و ويژگيهاي آن :
رزم ايراني از ارزشهاي نمادين پهلواني، ايثارگري، مشاركت جمعي و گرايش شديد به سمت بذل جان در راه دين و ميهن (شهادت) برخوردار است.
يك جنبه اهميت موضوع، تجلي اين ارزشهاي نمادين رزم ايراني در دفاع ايرانيان در جنگ تحميلي است.
دفاع مقدس، سرمايه اي از عزت و افتخار تاريخي را براي آيندگان اين مرز و بوم به وديعه نهاد تا به عظمت ملت و كشور خود ببالد.
همچنين با حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور، امنيت كشور را بيمه نمود ( امنيت مثال زدني و بي نظير فعلي در منطقه سراسر تهديد و متلاطم فعلي گوياي اين واقعيت است)
مشاركت رزمي در دفاع ملي ايرانيان در مقابل دشمن مهاجم بيانگر وجه مردمي و دموكراتيك رزم ايرانيان است، فقط نظام ما دموكراتيك ترين نظام نيست بلكه نبرد و رزم 8 ساله ما هم دموكراتيك ترين رزم بوده است به تاكيد آمار ذيل :
-  بيش از پنج ميليون رزمنده در دوران هشت ساله ي دفاع مقدس در جبهه ها  حضور داشتند :
•    217 هزار ارتشي
•    2 ميليون و 130 هزار بسيجي
•    2 ميليون و 500 هزار سرباز
•    200 هزار سپاهي، شهرباني، ژاندارمری، جهادي و عشاير و...
سازماندهي سريع رزمندگان اسلام در قالب جهاد سازندگي، بسيج مستضعفين، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، شهرباني، ژاندارمري و انتقال سريع آموزش رزم به اين نهادهاي تازه تاسيس توسط ارتش ج. ا. ا تبيين گر ابعادي از رزم ايراني است
 - 168 عمليات فقط در سال اول شامل 142 عمليات آفندي، 26 عمليات پدافندي، 39% عملياتهاي 8 ساله را تشكيل مي دهد و در طول 8 سال 424 عمليات زميني توسط مدافعين ايران اسلامي مؤيد روحيه رزمي ايرانيان است.
ايرانيان در دفاع ملي خود همواره الگويي از رزم را به نمايش گذاردند كه با ترقيق در متن شاهنامه، فتوت نامه ها، رفتار اجتماعي پهلوانان بزرگ ايراني و در رزم گاه هاي مختلف تاريخي چون جنگهاي قبل و بعد از اسلام قابل احصاء است.
موحد بودن، باور به خداي يكتا، بصيرت، وحدت، ولايتمداري، فرهنگ عاشورايي، استقامت، ايثارگري براي دين. ميهن و منش پهلواني از اجزاء بهم پيوسته هارموني رزم ايراني است.
سال آغازين جنگ و تجلي پهلواناني چون امير شهيد فلاحي و زنده ياد امير ظهيرنژاد و نيز زنده ياد سرهنگ قاسمي ( روح ولايتمداري و تعبدي )، شيرودي و كشوري  و شهداي نامدار ارتش تجلي اين الگوي رزم ايراني است.
رزم ايرانيان در آغاز جنگ داراي وجه برجسته مشاركتي است از همه اقوام، قبايل، گويش ها، اديان و حتي اقليتهاي مذهبي و ديني در جنگ ( مشاركتي دموكراتيك و مردمي )
اثرگذارترين وجه رزم ايراني در ماه هاي آغازين جنگ تحميلي، رزم كلاسيك ارتش است. آمارهاي دفاع و تهاجم و ميزان كمّي سقوط هواپيماها و انهدام تانكهاي زميني دشمن بيانگر حاكميت منطق طرح ريزي و مراعات اصول عقلاني جنگ كلاسيك، خلاقيت، ابتكار، نوآوري و مديريت جهادي در رزم ايراني است، به عبارتي عقلانيت، حكمت، تدبير و انعطاف منطقي در مقابل تحولات از ديگر اصول رزم ايراني است كه در ماه هاي آغازين دفاع مقدس تجلّي مي يابد.
والّا با نگاهي به سازمان رزمي دو نيروي خصم در آغاز حمله عراق بايستي راهبرد نظامي حداقلي دشمن كه همانا تصرف و جدا سازي استان زرخيز خوزستان بود، تحقق مي يافت
رزم ايراني از وجه توحيدگرايي و آخرت گرايي برخوردار است، بنابراين رزمي اسلامي با معيارهاي برجسته شيعي است. تحليل محتواي پيامها، مصاحبه ها، وصيت نامه هاي شهدا و گفتگوي رزمندگان ايراني ناظر بر تكرار كليد واژگاني چون فرهنگ عاشورايي، توكل بر خدا، معادگرايي، اميد به لقاي الهي و اميد به حضور در بهشت الهي است.
فرازي از وصيت نامه شهيد خلبان خلعت بري: اگر خاك ميهنم بر كف پوتين سرباز دشمن بچسبد، حاضرم با خون خود آن را پاك نمايم.
رزم ايراني از وجه شهادت طلبي برخوردار است، عشق به شهادت و ميل به لقاء الله و ميل به لقاء معصومين (ع)، كربلا گرايي و حسيني بودن وجه مشترك گفتگوهاي رزمندگان ايراني در دفاع مقدس است.
ارزشها و هنجارها و معيارهاي عدالت خواهانه و شهادت طلبانه شيعه، وجه برجسته اي در دفاع مقدس به صورت عام وعلي الخصوص در ماه هاي آغازين جنگ تحميلي دارد.
نوحه خواني ها، روضه خواني ها و اشك هاي رزمندگان در هنگامه سخت عمليات و شهادت طلبي آنان، ناظر بر اين وجه برجسته و داراي ارزش هنري و تاريخي رزمندگي از نوع ايراني است.
آمار شهدا و جانبازان سر افراز و آزادگان غيور مؤيد اين مهم است
­    48000 شهيد ارتش
­    85000 شهيد بسيج
­    41000 شهيد سپاه
­    9300 شهيد ناجا
­    33000 شهيد دانش آموز
­    3100 شهيد دانشجو
­    3117 شهيد روحاني
­    7000 شهيده زن
­    2200 تبعه غير ايراني داوطلب
­    2500 شهيد جهادگر
­    88 مسيحي
­    18 كليمي
­    4 زرتشتي
­    674879 جانباز
­    46 هزار آزاده

 

 


قسمت ارائه دهنده: پایگاه اطلاع رسانی

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
عملیات کربلای 7
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 23 اسفند 1394

عملیات کربلای 7

در حالی كه ایران اسلامی خود را آماده می‏ كرد تا با اجرای عملیات کربلای 7 در حالی كه ایران اسلامی خود را آماده می‏ كرد تا با اجرای عملیات كربلای 7، ضربه ه‏ای دیگر به دشمن وارد آورد، بر اثر شرارت‏ های رژیم بعث عراق، جبهه جنوب بار دیگر به شدت فعال شد و رزمندگان مستقر درمنطقه عملیاتی كربلای 5، منطقه شلمچه را به قتلگاه بعثیان تبدیل كردند.

عملیات کربلای 7

 

در چنین شرایطی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، عملیات كربلای 7 را در 12 اسفند 65 با رمز مبارك یا مولای متقیان در عمق خاك عراق واقع در منطقه حاج عمران با اهداف آزاد سازی ارتفاعات مهم منطقه، انهدام ماشین جنگی دشمن، تسلط بر منطقه حاج عمران و ایجاد تسهیلات لازم برای ادامه نبرد در منطقه آغاز نمود. در این عملیات علاوه بر آزادسازی چند ارتفاع و انهدام چندین تیپ و گردان دشمن، مقدار زیادی ادوات، سلاح ‏های سبك، نیمه سنگین و انواع خودرو منهدم و مقداری نیز به غنیمت گرفته شد. تعداد كشته و زخمی دشمن نیز بیش از 2300 نفر و 185 اسیر بود.

ضربه‌اي‌ از شمالي‌ترين‌ منطقه‌ جنگي‌ به‌ دشمن:

عملیات کربلای ۷ درمنطقه عملیاتی حاج عمران آغازشد. نیمی ازمنطقه عملیاتی والفجر ۲ که در دوره حملات موسوم به استراتژی دفاع متحرک عراق ازدست رفته بود در عملیات کربلای ۲ و بقیه درعملیات کربلای هفت آزاد شد . از عملیات بدر تا پایان جنگ که فرماندهی سپاه و ارتش در جنگ از یکدیگر تفکیک شد در خشان ترین بخش از کارنامه ارتش در عملیات کربلای هفت رقم خورد . در این عملیات لشکر ۶۴ ارومیه جانفشانی های بسیاری از خود نشان داد . در عملیات یادشده که از نوع تک نیمه گسترده بود ، نیروهای عراقی بیش از سه هزار کشته و زخمی و بیش از دویست و هفتاد اسیر دادند . در پایان این عملیات چند منطقه ازحاج عمران و ارتفاعات مهمی درمنطقه عملیاتی ازوجود دشمن بعثی پاک شد. طرح‌ دفاع‌ متحرك‌ عراق‌ همزمان‌ در چند منطقه‌ اجرا شد و علي‌رغم‌ تلاش‌ رزمندگان‌ و فرماندهان‌ جنگ، هنوز مناطقي‌ در اشغال‌ قواي‌ عراقي‌ باقي‌ مانده‌ بود.

رژيم‌ بعث‌ كه‌ منتظر عكس‌العمل‌ جمهوري‌ اسلامي‌ در جبهه‌هاي‌ نبرد بود، با وجود عمليات‌ كربلاي‌2 در منطقه‌ عمومي‌ حاج‌ عمران، توانست‌ ارتفاعات‌ گردمند و قله‌ 2519 را در اختيار گرفته‌ و همچنان‌ در اشغال‌ خود نگاه‌ دارد. اين‌ ارتفاع‌ كه‌ پيشتر در عمليات‌ والفجر2 آزاد شده‌ بود، پس‌ از سقوط‌ در دوره‌ دفاع‌ متحرك، در عمليات‌ كربلاي‌2 نيز تأمين‌ نگرديد، تا اينكه‌ در تاريخ‌13 اسفند ماه‌1365 طي‌ عمليات‌ كربلاي‌7 و با رمز يا مولاي‌ متقيان7 به‌ دست‌ رزمندگان‌ ارتش‌ جمهوري‌ اسلامي‌ (لشكر64 اروميه) آزادشد. علاوه‌ بر ارتفاع‌ ياد شده‌ كه‌ در زمان‌ عمليات‌ پوشيده‌ از برف‌ بود، تپه‌ سرخي و يال‌ كله‌ اسبي از دشمن‌ پاكسازي‌ شد. طي‌ عمليات‌ كربلاي7 ده‌ها قبضه‌ سلاح‌ از انواع‌ سنگين‌ و نيمه‌ سنگين‌ و شماري‌ زاغه‌ مهمات‌ منهدم‌ شد. تعداد2485 نفر از نيروهاي‌ دشمن‌ كشته‌ و زخمي‌ و اسير شدند. همچنين‌ چندين‌ قبضه‌ سلاح‌ سبك‌ و سنگين‌ و چندين‌ خودرو به‌ غنيمت‌ نيروهاي‌ خودي‌ درآمد.

نبرد در كوهستان - تحليلي بر عمليات كربلاي 7 سرتيپ 2 علي عبدي بسطامي

عمليات كربلاي 7 در تاريخ 13 اسفند 1365 در غرب پيرانشهر و در عمق 20 كيلومتري خاك عراق، توسط لشكر 64 اروميه در منطقه‌اي كوهستاني و پوشيده از برف با ارتفاع چندين متر به اجرا درآمد كه در نتيجه آن، ارتفاعات 2519 و گردمند كه بر محور پيرانشهر، حاج عمران، دربند، چومان مصطفي به رواندوز تسلط و اشراف دارند، به تصرف رزمندگان ارتش جمهوري اسلامي درآمد و تا پايان جنگ در دست نيروهاي خودي باقي ماند. ارتفاع حساس 2519 پيش از اين، دو بار طي عمليات‌هاي والفجر2 و كربلاي 2 به تصرف رزمندگان ايران درآمده بود، ليكن ارتش عراق هر بار با اجراي آتش سنگين و پاتك‌هاي متوالي تلفات سنگيني بر رزمندگان ايراني وارد آورده و اين عارضه مهم را باز پس گرفته و بر عمق منطقه عمليات مسلط شده و ديد و تير كافي بر روي نيروهاي ايراني را به دست آورده بود. لشكر 64 اروميه در جريان عمليات كربلاي 7 توانست با تلفات نسبتاً كم و در شرايطي كه عمليات در جبهه‌هاي غرب و جنوب تقريباً به بن‌بست رسيده بود و دريك وضعيت آب و هوايي نامساعد، بار ديگر ارتفاع 2519 را تصرف و تا پايان جنگ تحميلي آن را در مهار خود نگه دارد.

زمين منطقه عمليات

محدوده عمليات شامل مناطق حاج عمران، تنگه دربند، ارتفاعات گردمند، تپه سرخي، يال كله اسبي و دامنه جنوبي ارتفاعات گرديكو معروف به تپه شهدا مي‌باشد. منطقه حاج عمران عراق در غرب پيرانشهر واقع شده و ناحيه‌اي كوهستاني و صعب‌العبور است. اين بخش كوهستاني در امتداد رشته كوه آرارات قرار دارد و داراي قله‌هاي متعددي است كه در محدوده عمليات كربلاي 7 مي‌توان ارتفاعات بز مرگ سير، تمرچين، قمطره، سكانيان، كفارستان، واراس، گرده مند،2519 (شاه كوه يا سلطان‌الجبال)، گرده كوه، كدو و شهدا را نام برد. دره‌هاي عميق، شكاف‌ها، پستي‌ها و بلندي‌هاي فراوان از ويژگي‌هاي اين ناحيه است. به طور كلي زمين در منطقه عملياتي كربلاي 7 كوهستاني و داراي بريدگي‌هاي زياد و صعب‌العبور بوده و فقط نيروهاي پياده با تجهيزات سبك قادر به حركت در آن مي‌باشند. ارتفاع 2519 از نظر ملاحظات راهكنشي و داشتن تسلط كامل به تمامي مناطق چومان مصطفي، ممي خلان، ناوپر دان، تپه شهدا، ارتفاعات نصر و صدر و كاهش تلفات و ضايعات خودي عارضه حياتي منطقه محسوب مي‌شود.

اهميت منطقه عمليات

عمليات زميني نيروهاي مسلح عراق در جريان جنگ تحميلي متكي به يكان‌هاي زرهي و مكانيزه بوده و اغلب در طول روز به اجرا در مي‌آمد. از طرفي نيروهاي ايراني در طول جنگ تجربيات ارزنده‌اي از عمليات شبانه و به صورت پياده كسب كرده بودند. اجراي عمليات‌هاي تهاجمي در مناطق كوهستاني و صعب‌العبور براي يكان‌هاي خودي ممكن‌تر و آسان‌تر از جبهه جنوب غرب مي‌نمود. از طرفي تسلط بر اين ارتفاعات تنها محور ارتباطي بين دو كشور در اين ناحيه، يعني جاده پيرانشهر – رواندوز را تهديد مي‌كرد و با استقرار بر روي قله 2519، شهدا و ديگر قله‌هاي مجاور اين ارتفاع، در عمق حدود 20 كيلومتري خاك عراق شهرك‌ها و روستاهاي شيورش، حاج عمران، زينو، ميوتان، رايات، دربند، نو پوردان، گلاله، چومان مصطفي و پادگان حاج عمران و بخش عمده فعاليت‌هاي دشمن زير ديد و تير مستقيم نيروهاي خودي قرار مي‌گرفت و ضمن نا امن كردن منطقه براي دشمن تلفات و ضايعاتي بر او وارد مي‌شد؛ علاوه برآن، ادامه پيشروي به عمق خاك عراق در اين ناحيه نيز تسهيل مي‌گرديد.

مأموريت (ابلاغي): لشكر 64 پياده اروميه مأموريت دارد ضمن ادامه پدافند از ساعت 0001 روز 13 اسفندماه 1365 تك نموده، ارتفاع 2519 را تصرف و بنا به دستور تك را به سمت باختر ادامه دهد. 1- انهدام ماشين جنگي دشمن؛ 2- ايراد تلفات و ضايعات بر دشمن به تلافي خون پاك مردم بي‌گناه كشورمان، به‌ويژه مردم شريف استان آذربايجان غربي كه در جنگ شهرها و حملات ناجوانمردانه هوايي دشمن به شهرهاي و روستاهاي اين استان و استفاده مكرر از سلاح شيميايي به شهادت رسيدند؛ 3- تحميل اراده نيروهاي خودي به دشمن و قرار دادن نيروهاي خودي در مواضع و شرايط بهتر؛ 4- بر هم زدن سازمان و آرايش جنگي دشمن و نامتعادل ساختن نيروهايش؛ 5- كاهش فشار جنگي دشمن در منطقه عملياتي كربلاي 5 و 6؛ 6- ايجاد زمينه براي اجراي عمليات‌هاي بعدي توسط قرارگاه عملياتي رمضان؛ 7- باز پس گيري ارتفاعات حساس 2519 معروف به سلطان‌الجبال صدام، تپه شهدا و گردمند و خارج كردن منطقه حاج عمران تا پيرانشهر از ديد و تير دشمن و تسلط بر محور حاج عمران- چومان مصطفي- گلاله.

منظور از اجراي عمليات

مردم كردستان عراق كه از رژيم بعثي جبار و جنايتكار حاكم بر عراق ناراضي بوده و با آن مبارزه مي‌كردند، در اين رابطه با نيروهاي ايراني همكاري كرده و تسهيلاتي را براي نفوذ به عمق خاك عراق در اين ناحيه فراهم مي‌كردند. همچنين عناصري از شيعيان عراقي رانده شده از آن كشور هم تحت عنوان تيپ 9 بدر در كنار رزمندگان ايران عليه رژيم بعثي عراق مي‌جنگيدند. به‌طور كلي تشكيل قرارگاه عملياتي حمزه سيدالشهدا در شمال‌غرب و هدايت عمليات به عمق خاك عراق در شمال شرق اين كشور و تصرف برخي شهرك‌ها و پايگاه‌هاي نظامي سبب مي‌شد تا ارتش عراق به اين ناحيه لشكركشي و بخشي از نيروهايش را از مقابل جبهه‌هاي جنوب و غرب به شمال‌غرب ايران جابه‌جا كند.

نيروهاي خودي

الف- يگان‌هاي تك‌رو (خط‌شكن) 1- يگان جنگاوران تيپ 3 با استعداد 180 نفر؛ 2- گردان تكاور؛ 3- گردان 103 پياده. ب – يگان‌هاي احتياط 1-گردان 115 پياده؛ 2-گردان 132 پياده؛ 3-گردان 198 پياده؛ 4-گردان، 167 پياده. پ- يگان‌هاي پشتيباني آتش 1- دسته‌هاي خمپاره‌انداز 120 م م و ساير سلاح‌هاي سازماني گردان‌هاي هجومي و احتياط؛ 2- گردان‌هاي توپخانه لشكري با مقدورات موجود؛ 3- آتش گردان‌هاي رزمي تحت كنترل تيپ 2 مستقر در مواضع مربوط؛ 4- سه تيم آتش از هوانيروز كرمانشاه.

نيروهاي دشمن

1- يگان‌هاي دشمن مستقر در جلو محور حاج عمران- رواندوز: الف) گردان سوم تيپ 75 پياده لشكر 23 عراق مستقر بر روي ارتفاعات 2519؛ ب) 3 گردان از تيپ 604 پياده مستقر در ارتفاعات واراس و دامنه پايين ارتفاعات 2519؛ پ) 2 گردان از تيپ 75 پياده مستقر در منطقه گردمند؛ ت) يك گردان كماندويي از لشكر 23 پياده مستقر در چومان مصطفي؛ ث) 3 گردان از تيپ 96 پياده مستقر در ارتفاعات تپه شهدا و تاپكي كوران؛ ج) يك قرارگاه كنترلي با استعداد 400 نفر پياده مستقر در ناوندا؛ چ) گردان كماندويي سپاه 5 مستقر در ارتفاعات واراس؛ ح)گردان 42 زرهي؛ خ) گردان 4- زرهي؛ د) 4 گردان توپخانه شامل ( گردان توپخانه 678 كاليبر130 م م، گردان 247 كاليبر 100 م م روماني، گردان توپخانه 696 كاليبر 152 م م، آتشبارهاي سبك خمپاره‌انداز 120 م م و آتشبار كاتيوشا). 2- يكان‌هاي دشمن مستقر در منطقه سيدكان و رواندوز: (الف)- يك گردان كماندويي از لشكر 23 مستقر در سيدكان؛ (ب)-گردان يكم از تيپ 3 لشكر 25 عراق؛ (پ)- تعداد 2 گردان نيروي نامنظم دشمن( جيش الشعبي).

اجراي عمليات

در ساعت 2400 روز 12 اسفند 1365، عمليات كربلاي 7 با رمز مقدس «يا مولاي متقيان علي(ع)» آغاز و در همين ساعت يكان جنگاوران از خط عزيمت عبور و به سوي مواضع دشمن پيشروي كرد. اين يكان پس از حدود يك ساعت و 40 دقيقه اعلام كرد كه كليه نيروها با آرايش جنگي در نزديكي موانع دشمن مستقر و عناصر متخصص دسته شناسايي و تيم مهندسي مشغول ايجاد معبر و خنثي‌سازي مين‌ها و بريدن سيم‌هاي خاردار دشمن هستند. بلافاصله گردان تكاور و پس از آن گردان 103 پياده از خط عزيمت عبور كردند. سرانجام پس از حدود دو روز نبرد سنگين و در مواردي تن به تن كه با آتش مداوم و مؤثر يكان‌هاي توپخانه و بالگردهاي هوانيروز پشتيباني مي‌شد، يكان‌هاي تكاور موفق شدند اهداف از پيش تعيين شده را تصرف، تمامي پاتك‌هاي دشمن را سركوب و مواضع خود را بر روي اهداف تصرف شده تثبيت كنند.

دستاوردهاي عمليات كربلاي 7

رزمندگان لشكر 64 اروميه در جريان عمليات كربلاي 7 ارتفاعات راهبردي منطقه از جمله ارتفاع بسيار مهم 2519، گردمند، تپه سرخي، يال كله اسبي و حدود 50 كيلومتر مربع از خاك عراق را به تصرف خود در آورده، محور عمومي پيرانشهر و رواندوز عراق را آسيب‌پذير ساختند و بر شهرها و آبادي‌هاي عراق در اين منطقه از جمله چومان مصطفي مسلط شدند و پادگان حاج عمران را نيز از دست دشمن خارج كردند. به اين ترتيب تداركات و حركات ضدانقلاب به داخل كشور جمهوري اسلامي ايران نيز در اين منطقه تحت واپايش (كنترل) قرار گرفت. در اين عمليات حدود سه هزار نفر از نيروهاي دشمن كشته و زخمي شدند و 289 نفر از آنان نيز به اسارت رزمندگان پرتوان لشكر 64 پياده درآمدند و 9 پاتك سنگين عراق به منظور بازپس‌گيري مواضع از دست رفته‌اش با تلاش و مجاهدت رزمندگان لشكر سركوب و با شكست مواجه شد. 12 گردان پياده دشمن از تيپ‌هاي 1، 2 و 3 لشكر 23 كماندويي سپاه پنجم عراق، تيپ‌هاي 93 و 96 احتياط مستقر در منطقه، تيپ‌هاي 108 و 606 پياده و 5 گردان توپخانه آسيب كلي ديد و چندين دستگاه تانك و نفربر و خودرو دشمن منهدم و مقادير زيادي از انواع جنگ‌افزارهاي سبك و سنگين دشمن با مهمات مربوط سالم به غنيمت رزمندگان خودي درآمد. تجهيزات منهدم شده دشمن: حدود 90 دستگاه تانك، 150 دستگاه خودرو، 60 عراده توپ، پنج انبار مهمات، ده‌ها قبضه سلاح نيمه‌سنگين و سبك از قبيل خمپاره‌انداز و... غنايم به دست آمده از دشمن: هشت دستگاه تانك، پنج دستگاه خودرو، پنج عراده توپ، تعدادي خمپاره‌انداز و سلاح سبك و مقدار زيادي مهمات.

علل پيروزي رزمندگان

لشكر 64 پياده در عمليات كربلاي 7 1- فرماندهي قوي و مدبرانه سرهنگ آذرفر بر لشكر؛ 2- وجود روحيه و ميل جنگجويي و اعتماد به نفس در رزمندگان لشكر 64 كه به سبب وجود فضاي معنوي، ايمان و اعتقاد راسخ به جوهره دفاع از ارزش‌هاي ديني و ملي كه در اثر آموزه‌ها و عملكرد مسئولان اثر گذار لشكر ايجاد شده بود؛ 3- آموزش و مهارت رزم در كوهستان و شرايط نامساعد جوي؛ 4- تأكيد شديد بر رزم شبانه؛ 5- رعايت اصل غافلگيري؛ 6- حفظ اسرار عمليات و بهره‌برداري موفقيت‌آميز از پوشش و فريب تاكتيكي؛ 7- سرعت عمل؛ 8- طرح‌ريزي، هدايت و نظارت ستادي درست؛ 9- هماهنگي بسيار نزديك بين عناصر رزمايشي و عناصر آتش؛ 10- شناسايي نسبتاً خوب از مواضع و موانع دشمن؛ 11- داشتن آتش پشتيباني دقيق و پرحجم. تجزيه و تحليل عمليات امير سرتيپ غضنفر آذرفر در دوران 8 سال دفاع مقدس و به‌ويژه در سمت فرماندهي لشكر 64 اروميه در بين كاركنان از محبوبيت و مقبوليت بسياري برخوردار و داراي جايگاه والايي بوده است، به‌طوري كه در ميان افراد نقش رهبري را داشته و اين امتياز ناشي از جاذبه شخصي وي بوده كه به علت شجاعت، فعاليت، توان جسماني بالا، روحيه رزمي عالي، حضور مداوم در ميان رزمندگان خط مقدم، احساسات وطن دوستانه و پاي بندي به ارزش‌ها و باورهاي ملي و ديني، آراستگي لباس و ظاهر و قدرت بيان او بوده است. ايشان با ايراد سخنراني‌هاي آتشين، مهيج و برانگيزاننده باعث تحسين و تكريم قاطبه افراد لشكر بوده و با تدبير خوبي كه داشته نه فقط افراد داوطلب براي اين عمليات دشوار را شناسايي كرده، بلكه افراد به ظاهر بي‌انضباط، خاطي و متمرد را با مديريت و رفتار خود به پاي عمل مي‌كشاند و با تشكيل يكان خط شكن جنگاوران كه بدنه اصلي آن از اين گونه افراد تشكيل شده، ضربه اصلي را بر دشمن وارد و با استفاده از اين نيرو خط مقدم و مواضع دشمن را در هم شكسته و هدف را فتح مي‌نمايد! محاسن و نقاط قوت نيروهاي عمل‌كننده روحيه تهاجمي: كاركنان لشكر 64 از روحيه تهاجمي بالايي كه از خصوصيات بارز يك سرباز مؤمن و مدافع ارزش‌ها مي‌باشد، برخوردار بوده‌اند، نبردهاي سنگر به سنگر و تن به تن در اين عمليات مؤيد روحيه عالي و ايمان والاي ايثارگران لشكر بوده است. حضور فرماندهان در جلو: استقرار قرارگاه‌هاي راهكنشي به ترتيب گردان، تيپ و لشكر در جلو و همچنين حضور فرماندهان در ميان نيروها و هدايت خوب عمليات و صدور دستورها و فرامين به موقع در دستيابي به اهداف راهكنشي و كسب پيروزي عامل مؤثري بوده است. غافليگري و فريب راهكنشي: استفاده از اصل غافلگيري و رعايت تأمين از اصول مسلم جنگ و كسب پيروزي است. با توجه به آلوده بودن منطقه عمومي پيرانشهر به وجود عناصر ضد انقلاب و منافقين، با انجام حركات و مانورهاي فريبنده راهكنشي موجبات غافلگيري دشمن فراهم شد. نقش نيروهاي پرتلاش پشتيباني: هم‌زمان با آغاز درگيري يكان‌هاي خط‌شكن تيپ سوم، عناصري از تيپ‌هاي يكم و دوم لشكر پيشروي به سمت ارتفاع 1281 واقع در منطقه مقابل دولتو و تپه شهدا را شروع كرده و تعدادي از افراد دشمن را به هلاكت مي‌رسانند. همچنين در ساعت 2230 روز سيزدهم، دو گروهان از تيپ دوم پياده مجدداً به تپه شهدا يورش برده و به دو گردان از تيپ 604 عراق تلفات قابل توجهي وارد آورده و سه نفر از آنان را به اسارت مي‌گيرند؛ به اين ترتيب با درگير كردن بخشي از نيروهاي دشمن، موفقيت تلاش اصلي را تسهيل كردند. شناسايي و كسب اطلاعات: انجام شناسايي و بررسي‌هاي مداوم و كسب اطلاعات ارزشمند از زمين و دشمن و اعزام و هدايت گشتي‌هاي شناسايي و هدايت تلاش‌هاي جمع‌آوري شده، به‌ويژه حضور ركن دوم تيپ و لشكر در خط مقدم و بازجويي فوري و تخصصي از اسرا در جهت انهدام مواضع خمپاره‌اندازها و توپخانه و محل‌هاي تمركز دشمن فوق‌العاده مفيد و مؤثر بوده است. توپخانه صحرايي و پدافند: ترديدي نيست كه توپخانه لشكري در پيروزي عمليات كربلاي7 نقش مؤثر و فوق‌العاده ارزنده داشته است. هماهنگي توپخانه با يكان‌هاي پياده و انتقال و بلند كردن آتش با توجه به شعاع عمل منطقه عمليات و خاموش كردن آتش توپخانه، خمپاره‌اندازهاي سنگين و ادوات زرهي دشمن و جلوگيري از آزادي عمل آنها؛ همچنين متواري ساختن بالگردها و هواپيماهاي او توسط آتش پدافند ضد هوايي از خصوصيات بارز و حماسه‌آفريني فرمانده و ديگر نيروهاي توپخانه لشكري بوده است كه آثار ادوات زرهي منهدم شده موجود در روي هدف‌هاي تصرف شده، گوياي اين واقعيت است. مهندسي رزمي در جريان جنگ تحميلي برتري چشمگير يكان‌هاي مهندسي ارتش عراق بر يكان‌هاي خودي، به‌ويژه در ايجاد موانع و استحكامات محرز بوده و يكان‌هاي تكا‌ور هميشه از كمبود تجهيزات مهندسي و عملكرد ضعيف يكان‌هاي مهندسي ناراضي بوده‌اند، اما در عمليات كربلاي 7 كه در محدوده كوچكي به اجرا درآمد، عملكرد گردان 407 مهندسي و جهاد قم با حركات گام به گام بلدوزرها در كنار افراد پياده و فعاليت و تلاش آنان در زير آتش خمپاره‌انداز و گلوله توپخانه با جايگزين كردن فوري رانندگان مجروح شده توسط گردان مهندسي و ايجاد استحكامات و احداث جاده دسترسي به مواضع متصرفي قابل تحسين بود. هوانيروز پايگاه هوانيروز كرمانشاه با استقرار در پادگان پسوه و پس از شناسايي لازم و هماهنگي با قرارگاه لشكر 64، آماده اجراي عمليات شده بود. پس از تصرف اهداف به وسيله رزمندگان زميني، هوانيروز با سه تيم آتش در پشتيباني از نيروهاي خودي و مقابله با پاتك‌هاي دشمن وارد عمل شد و با به آتش كشيدن ده‌ها دستگاه از ادوات زرهي و سنگرهاي اجتماعي دشمن، تلفات و خسارت زيادي بر آنها وارد كرد. ترابري هوايي (هلي‌برن) نيروهاي خودي در كمترين زمان ممكن، آن هم در شرايط بد جوي (بيش از 20 درجه زير صفر) به منطقه عمليات، آماد رساني (مهمات و آذوقه) گسترده و مداوم در طول انجام عمليات و تخليه مجروحين از بلندترين قله‌هاي پر برف كوهستان‌هاي منطقه عمليات به بيمارستان از جمله عملكردهاي هوانيروز در اين عمليات بوده است. تعداد بالگردهاي شركت‌كننده در عمليات كربلاي7 در مجموع 20 فروند به شرح زير بوده: بالگرد كبرا به تعداد شش فروند *بالگرد 214 به تعداد 12 فروند * بالگرد 206 به تعداد دو فروند ساعت پرواز انجام شده :541 ساعت تعداد مجروحين حمل شده :449 نفر تعداد نيروهاي رزمنده ترابري شده توسط بالگرد: 1560 نفر مقدار بار (مهمات و تداركات) مورد نياز حمل شده: 105 تن انتخاب شرايط نامساعد جوي به منظور غافلگير كردن دشمن: برابر اخبار و اطلاعات دريافتي از اسراي عمليات كربلاي 7، دشمن دو شب قبل از حمله، احتمال تك لشكر را متصور مي‌دانست، ولي به علت شرايط سخت و نامساعد جوي، وجود برف و كولاك شديد، فرمانده لشكر 23 عراق به يكان‌هاي تابعه ابلاغ كرده بود كه از حالت آمادگي خارج و به وظايف محوله معمولي بپردازند كه به هر حال انتخاب شرايط جوي نامساعد براي ساعت (س) روز (ر) از عوامل مهم پيروزي و نقاط قوت عمليات بوده است. تعويض به موقع يگان‌هاي درگير و پيش‌بيني احتياط‌هاي مناسب، از فرسودگي يكان‌هاي خط‌شكن جلوگيري كرده و مداومت نبرد را با نيروهاي تازه نفس تضمين كرد و به‌ويژه در دفع پاتك‌هاي دشمن بسيار مؤثر و تعيين‌كننده بود. ارتباط و مخابرات: كاركنان دسته‌هاي ارتباط و مخابرات يكان‌هاي تك‌ور و گردان 482 مخابرات توانستند امكانات محدود را حاضر به كار كنند و با برقراري شبكه ارتباطي مطلوب بين پاسگاه‌هاي فرماندهي و يكان‌هاي عمل كننده(مانوري)، باعث شدند كه پيام‌ها و دستورها، بلادرنگ و به موقع ابلاغ و هدايت عمليات به بهترين صورت ممكن انجام شود. خلاصه گزارش عملیات : نام‌ عمليات: كربلاي‌7 زمان‌ اجرا:12/13 /1365 تلفات‌ دشمن‌ (كشته، زخمي‌ و اسير) : 2485 رمز عمليات: (يا مولاي‌ متقيان7) مكان‌ اجرا: منطقه‌ عمومي‌ حاج‌ عمران‌ - محور شمالي‌ جنگ‌ ارگان‌هاي‌ عمل‌كننده: نيروي‌ زميني‌ ارتش‌ جمهوري‌ اسلامي‌ اهداف‌ عمليات: آزادسازي‌ ارتفاعات‌ سركوب‌ منطقه‌ و ارتفاعات‌ گردمند ، تصرف ارتفاع 2519 و حفظ اعتبار ارتش جبهه : شمال غرب موقعیت : غرب پادگان حاج عمران نوع تک : نیمه گسترده فرماندهی : ارتش استعداد نیروهای درگیر : ایران : 9 گردان پیاده عراق : 29 گردان پیاده ، زرهی و کماندویی توضیحات : پس از شکست عملیات کربلای 6 ، ارتش مسئولیت بازپس گیری ارتفاع 2519 را بر عهده گرفت و پس از نبرد سختی موفق به این کار گردید.

 منبع: پایگاه تخصصی و اطلاع رسانی دفاع مقدس

استخراج و تنظیم: گروهبانیکم وظیفه شایان کارگذار، زیر نظر مدیریت سایت


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مثل روزهای اول- خاطرات خلبان جانباز سید داود فرهادی-بخش دوم
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 23 اسفند 1394

مثل روزهای اول- خاطرات خلبان جانباز سید داود فرهادی-بخش دوم

... هلی کوپتر که با سرعت حدود صد و چهل کیلومتر بر ساعت به زمین خورده بود نتوانست تعادلش را حفظ کند و شروع کرد به غلت زدن، و حدود صد متر از محل فرود آمدن فاصله گرفتیم در این مدت بر اثر غلت زدن هلی کوپتر بار ها جمجمه ام به دیواره های کابین کوبیده شد تا زمانی که بالاخره روی پهلوی چپ ثابت ماندیم،

خاطرات، خلبان جانباز سید داود فرهادی،دفاع مقدس، ارتش، هیئت معارف جنگ شهید صیاد

 

شهید صیاد و فروند همراه که با هم به ماموریت اعزام شده بودیم با دیدن این صحنه ها دیگر امیدی به زنده ماندن ما نداشتند و امکان فرود آمدنشان هم نبود، بنابراین از همان جا به طرف پایگاه برگشتند. با ثابت ماندن هلی کوپتر سعی کردم از کابین خارج شوم، در خروج که سمت راست قرار دارد بالای هلی کوپتر مانده بود و سمت چپ زیر کابین در حال انفجار بود و هر لحظه امکان ورود آتش به داخل کابین بیشتر می شد، سعی کردم در این شرایط از سیستم پرتاب کاناپی که باعث جدا شدن شیشه های کابین می شد استفاده کنم، اما این سیستم هم از کار افتاده بود هر طور بود در را باز کردم و از داخل هلی کوپتر بیرون پریدم از طرف دیگر خودروی تیربار دشمن با سرعت به ما نزدیک می شد و بی وقفه تیراندازی می کرد، اما از آن جا که محل سقوط ما داخل گودال بود و آنها روی ارتفاع قرار داشتند تیرها از بالای سرمان عبور می کردند، می خواستم تا دیر نشده از لاشه هلی کوپتر فاصله بگیرم که متوجه شدم هم پروازی ام داخل کابین گیر کرده. خودم را جلوی دماغه رساندم و دستگیره را کشیدم اما عمل نکرد نمی دانستم چطور در کابین را باز کنم که یک تخته سنگ بزرگی را روی زمین دیدم، در حالیکه شاید وجود یک تخته سنگ آن هم وسط گندمزار چندان باور پذیر نبود با عجله از کابین پائین پریدم سنگ را برداشتم درد شدیدی از محل شکستگی مهره های کمرم در تمام بدنم پخش شد اما چاره ای نبود باید هر چه زود تر میلان را از کابین خارج می کردم، تمام قدرت باقیمانده ام را جمع کردم و شیشه را شکستم.
میلان با دیدن من گفت: «نمی توانم بلند شوم».
من که دندان هایم شکسته و دهانم پر خون بود به سختی جواب دادم: «جا خوش کردی؟ بیا بیرون».
میلان گفت: «پایم زیر سایت تیراندازی گیر کرده نمی توانم حرکت کنم».
هر لحظه ممکن بود لاشه هلی کوپتر بر اثر اصابت گلوله هایی که به طرفمان شلیک می شد، منفجر شود. در حالیکه حدود بیست و هشت راکت عمل نکرده و ششصد توپ بیست میلی متری علاوه بر دست کم هزار پوند سوخت داخل باک می توانست آتش مهیبی را به وجود آورد.
میلان با التماس گفت: «تو برو».
جواب دادم: «علی جان کجا برم؟ به بچه هایت بگویم ایستادم تکه تکه شدن پدرتان را تماشا کردم؟ اگر قرار به رفتن است با هم می رویم».
میلان همچنان التماس می کرد که خودم را نجات بدهم و من فقط به این فکر می کردم که هر طور هست او را بیرون بکشم، اما هر بار تنها قسمتی از لباس پروازش کنده می شد کلافه شده بودم، گریه امانم نمی داد سر درد شدیدی داشتم و خونریزی دندان هایم اوضاع را وخیم تر می کرد به صورت میلان نگاه کردم و با کلافگی گفتم: «خودت هم تلاش کن یک یا علی بگو».
و سایت را محکم گرفتم و بلند گفتم: «یا علی».
پای میلان آزاد شد از خوشحالی گفتم: «خدایا شکرت».
میلان که دیگر می توانست حرکت کند با دست من را عقب هل داد و گفت: «حالا دیگر تا منفجر نشده، برو خودم می آیم بیرون».
هر دو از هلی کوپتر پائین پریده و شروع کردیم به دویدن. خودروی تیربار هم دیگر حسابی نزدیک شده بود اما ما در سمت دیگر هلی کوپتر بودیم و در محدوده دید آنها قرار نداشتیم. در آن شرایط وضعیت ما مصداق این بیت شعر بود که:
گر نگه دار من آن است که من می دانم                 شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد
ماشین تیربار در زاویه ای قرار گرفته بود که به راحتی می توانست هلی کوپتر را بزند اما ما را نمی دیدند، چند لحظه بعد هلی کوپتر منفجر شد و دایره ای در حدود صد تا صد و پنجاه متر را سوزاند. صحنۀ عجیبی بود حتی چند هفته بعد که عکس های مربوط به این سانحه را در واحد امنیت پرواز پایگاه دیدم باورم نمی شد چطور من و هم پروازی ام توانستیم با چنین حجم آتشی زنده بمانیم و ایمان دارم که جز لطف خدا نبود. زمان انفجار ما از شعاع انفجار دور بودیم ولی گرمای آتش را احساس می کردیم.
هر دو به شدت مجروح بودیم اما تمام توانمان را جمع کردیم و از سینه کش کوه بالا رفتیم و لای درخت های بلوط داخل یکی از درخت ها پشت به پشت هم نشستیم به طوری علی به سمت شرق بود و من به سمت غرب نشستم. صد و هشتاد درجه را او دید داشت و بقیه را من می دیدم ستون دشمن که برای تعقیب ما آمده بود مسیرش را ادامه داد وقصد داشت از تنگه خارج شود، یک کیوسک در همان جا داشتند و چند نفری داخل کیوسک منطقه را دیده بانی می کردند. ستون آنجا کمی توقف کرد و بعد هم رفت به سمت مرز عراق. حدود نیم ساعتی طول کشید با فروکش کردن آتش چند نفر از داخل همان کیوسک آمدند و لاشه هلی کوپتر را بررسی کردند، اما دیدند هیچ اثری از انسان در این سوخته ها نیست و معلوم بود به فکر می افتادند ما را پیدا کنند، پیش بینی ام درست بود شاید نیم ساعت تا سه ربع طول کشید که دو فروند هلی کوپتر غزال عراقی از سمت کرند وارد شدند.
گفتم: «علی جان احتمالا این ها برای شناسائی ما آمدند اگر جنگل را رد کردند و رفتند جلو به سمت اسلام آباد حتما ماوریت دیگری دارند اما اگر همین جا ماندند؛ برای ما آمده اند.»
طولی نکشید که دیدیم هلی کوپتر ها در همان تنگه شروع کردند به دور زدن و دوربین انداختن روی تک تک درخت ها زمانی که تقریبا پنج شش درخت با ما فاصله داشتند ناگهان از ارتفاع پنجاه متری بالای سرمان صدای تیراندازی شنیدیم، اولین فکری که به ذهنم رسید این بود که اگر آن جا نیرویی مستقر بوده پس چطور متوجه حضور ما نشدند؟ در همین فاصله یکی از هلی کوپتر ها در نزدیکی لاشه هلی کوپتر ما سقوط کرد و فروند دوم از منطقه دور شد. با رفتن هلی کوپتر، خودرویی در همان حوالی توقف کرد و حدود بیست نفر مسلح پیاده شدند و شروع کردند به گشتن تک تک درخت ها در چنین موقعیتی امن ترین جا داخل همان درخت بود نیرو های دشمن آن قدر نزدیک شده بودند که می توانستیم به وضوح صدای صحبت کردنشان را بشنویم. میلان با دستش آرام به من زد و گفت: «داود ته خط هستیم».
می دانستم حق با اوست و جواب دادم: «توکل به خدا ببینیم چه می شود».
در همان لحظه صدای ملخ هلی کوپترهایی را شنیدیم و سه فروند از هلی کوپتر های پایگاه خودمان آمدند بالای سر ما ایستادند.
علی گفت: «بگذار من زیر پیراهنم را در بیاورم و برایشان تکان بدهد».
اما من جواب دادم: «دست از پا خطا نکن شاید آنها از پایگاه نیامده باشند و نمی دانند ما سانحه دیدیم، اگر هم بدانند با این همه نیرو هایی که این جا نشستند فرود آمدن شان خیلی خطرناک است پس دست از پا خطا نکن و خونسرد بنشین»، می دانستم علی بدون هماهنگی با من اقدامی نمی کند.
همان طور که هلی کوپتر خودی اطراف را می زد یک موشک تاو به خودروی مهمات دشمن که آسیب دیده و روی جاده متوقف بود اصابت کرد و بر اثر انفجار چنان صدائی در منطقه پیچید که همه افراد داخل دره به سمت محل انفجار رفتند و انگار ما را از یاد بردند، دیگر هوا داشت کم کم به غروب آفتاب نزدیک می شد ما هم با استفاده از این تاریکی سینه کش کوه را گرفته به سمت بالا حرکت کردیم در حالیکه هیچ وسیله ای همراه نداشتیم نه اسلحه و نه قطب نما، فقط بر اساس آموزش ها و تجربیات قبلی سعی کردیم از روی ستارگان مسیر را ادامه بدهیم من هنوز به فکر تیرباری بودم که موجب سقوط هلی کوپتر عراقی شد، کنجکاو بودم بدانم کار چه کسانی بوده.
می دانستم سه طرف منطقه در اختیار دشمن است و باید به سمت جنوب و جادۀ سگان حرکت کنیم تا حدود دوازده شب حدود سی کیلومتر در عقبۀ دشمن راه رفتیم گاهی افرادشان از کنارمان رد می شدند و فکر می کردند خودی هستیم تا این که چند نفر به ما شک کردند و نزدیک تر آمدند، ما به سرعت پشت یک تخته سنگ بزرگ پنهان شدیم، آن جا برکه آبی بود و داخل برکه هم پر از قورباغه وقتی چشممان به آب افتاد دیگر انگار قورباغه ها و لایه های لجن را نمی دیدیم در آن گرمای مرداد ماه، دست کم دوازده ساعت از شروع پروازمان می گذشت و خونریزی دندان ها گرد و خاک باعث شده بود احساس کنم زبانم مانند یک تکه چوب داخل دهانم مانده و حرکت نمی کند، دو سه قلپ از آب برکه خوردم گرچه این کار باعث شد چند ماه از عفونت روده رنج ببرم اما انگار آن چند جرعه به نظرم خیلی گوارا آمد. با همان آب وضو هم گرفتیم و دو رکعت نماز شکر به جا آوردیم. تا آن زمان هنوز به علی نگفته بودم که مهره های کمرم شکسته! اما احساس می کردم توانایی برای ادامه مسیر ندارم، گرچه علی هم نگفته بود پایش چه وضعیت وخیمی دارد!.
نماز را که خواندم دراز کشیدم و گفتم: «من دیگر نمی توانم بیایم».
علی با ناراحتی پرسید: «این چه حرفی است که می زنی؟».
جواب دادم: « راستش مهره های کمرم شکسته، الآن هم که نشستم زمین دیگر قادر به حرکت نیستم علی جان تو چهار تا بچه داری بهتر است بری، فقط هوای خانمم را داشته باش».
و او را به جدم قسم دادم اما علی گفت: «آن جائی که من توی آتش بودم تو چرا نرفتی؟ حالا مردانگی است من بروم و تو بمانی؟».
گفتم: «فرق می کرد؛ تو بچه داری».
علی عصبانی شد و جواب داد: «بچه های من را ول کن، خودم بلندت می کنم».
گفتم: «آخر تو هم وضعیتت بهتر از من نیست».
و بلاخره زیر بغل من را گرفت و از زمین بلندم کرد. ابتدا هر دو چند لحظه ای به همان سنگ تکیه دادیم و بعد لنگان لنگان شروع کردیم به ادامه مسیر، با همین وضعیت و نشستن و بلند شدن تا نزدیکی های صبح به سمت جنوب رفتیم. می دانستیم روی جاده سگان نیرو های خودی مستقر هستند نزدیکی های اذان صبح بود که رسیدیم به چند سیاه چادر. به علی گفتم همین جا بمانیم تا یکی بیدار شود ببینیم چه خبر است و کجا هستیم؟ کمتر از یک ساعت گذشت و هنوز هوا گرگ و میش بود که پیرمرد قد بلندی از داخل یک چادر بیرون آمد، ظاهراً قصد وضو گرفتن داشت او را صدا کردیم اول با دیدن ما ترسید اما بعد جلو آمد و پرسید: «نیروهای خمینی هستید؟».
گفتیم: «بله».
این بار پرسید: «خلبان هستید؟».
ما که فکر کردیم بهتر است اطلاعاتی به او ندهیم گفتیم: «نه راننده تانک هستیم تانک ما را زدند».
اما او همچنان اصرار می کرد که ما خلبان هستیم تا این که من گفتم: «داداش فرض را بر این بگیر که ما خلبان هستیم شما الان چه کمکی می توانی به ما بکنی».
پیرمرد جواب داد: «کمک و این ها را ولش کن توی منطقه همه جایش دست آن هاست، یک لیتر بنزین این جا گیر نمی آید که تراکتور روشن شود بعد هم شما چرا از آن طرف ده نیامدید؟». و به روستائی که حدود صد و پنجاه متر از سیاه چادرها فاصله داشت اشاره کرد.
گفتیم: «مسیر ما این طرف بود از پشت ده آمدیم حالا باید چکار کنیم؟ می خواهی به ما کمک کن و گرنه ما را تحویل بده».
پیرمرد با شنیدن این جمله گفت: «جانم فدای اسلام، شده خودم را تحویل بدهم ولی شما را تحویل نمی دهم».
و بعد هم توضیح داد: «به سمت شرق که بروید یک ده هست شاید حدود یک ساعت تا یک ساعت و نیم پیاده روی دارد تا به چاله بک برسید، تعدادی از بچه های کمیته کرند غرب اهل آن جا هستند و گاهی به دیدن پدر و مادرشان می روند اگر الان هم در ده باشند می توانند کمکتان کنند».
از شنیدن حرف های پیرمرد حسابی پکر شدیم. پیش خودم گفتم: «دستت درد نکند با این کمک کردنت، یارو می خواهد سالی یک بار به پدر و مادرش سر بزند آن یک روز هم مصادف می شود با رفتن ما؟».
با این حال پرسیدم: «آن جا رفتیم سراغ چه کسی را بگیریم؟».
پیرمرد جواب داد: «یکی هست به نام آقای رسول پرندی از بچه های کمیته که خیلی بچه متعصب و باغیرتی است».
دیگر هوا داشت روشن می شد و نمی توانستیم بیشتر آن جا بمانیم فقط قبل از رفتن از پیرمرد خواستیم کمی آب برایمان بیاورد، او هم داخل چادر رفت و با یک سینی پلاستیکی دو استکان چای و چند خرما برگشت. من که هنوز به خاطر خوردن آب برکه حالت تهوع داشتم و خونریزی داندان های شکسته ام بدجوری آزارم می داد به استکان ها دست نزدم پیرمرد لبخندی زد و پرسید: «ای سوسول بچه تهرانی؟».
جواب دادم: «چطور مگه؟».
این بار پرسید: «چرا نمی خوری؟».
گفتم: «میل ندارم».
او هم دست کرد داخل جیب پالتوی بلندش و یک حبه قند که داخل تکه ای کاغذ پیچیده شده بود به دستم داد و گفت: «با خرما چای نمی خوری بیا با این قند ها بخور».
هر طور بود یک جرعه چای را با حبه قند خوردم و استکان را زمین گذاشتم، بعد هم صورت پیرمرد را بوسیدم و گفتم: «اسمت را به ما بگو شاید یک روز دوباره از این اطراف عبور کنیم».
اما او فقط گفت: «برو سفارش من را پیش خدا بکن تا عاقبت به خیر شوم».
با نشانی هایی که از پیرمرد گرفته بودیم به طرف چاله بک حرکت کردیم ورودی ده حالت غربی شرقی داشت و به محض آن که خواستیم وارد ده بشویم بیست و پنج شش نفر مسلح با کلاش ریختند دور و بر ما…

قسمت بعدی را هم در آینده نزدیک در سایت ببینید.
منبع: مثل روزهای اول، سمیرا سادات امامی، انتشارات زمزم هدایت، سال 1394
استخراج و تنظیم: گروهبانیکم وظیفه شایان کارگذار، زیر نظر مدیریت سایت


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
اولین "شب پرواز تاکتیکی هوانیروز" در عملیات خیبر
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 23 اسفند 1394

اولین "شب پرواز تاکتیکی هوانیروز" در عملیات خیبر

جانشین وقت فرمانده هوانیروز" روایت می کند:

امیرسرتیپ دوم بازنشسته خلبان رحمان قضات گفت: اصفهان برای تمرین پرواز شبانه تاکتیکی؛ یعنی بدون استفاده از باند فرودگاه اصفهان، پیش بینی شده بود.

اولین پرواز در شب، هوانیروز، ارتش، هیئت معارف جنگ شهید صیاد شیرازی

 

 خلبانان در دل شب، از منطقه ای بلند می شدند و در منطقه ای نامشخص، فرود می آمدند. در نهایت، حدود 100 فروند بالگرد برای جابجایی نیروها برای عملیات خیبر، در جزیره مجنون آماده شدند. سپس بالگردهای کبرا هم وارد عمل شده و با پاتک دشمن، مقابله کردند.

نقش بی بدیل هوانیروز در تمامی عملیات های دوران دفاع مقدس، بر هیچ کسی پوشیده نیست. هوانیروز تنها نیروی نظامی ایران است که تمامی عملیات های محوله را به شکلی کامل و موفقیت آمیز به پایان رسانده و در هر نبرد، از خلبانان زبده در پیشبرد اهداف دفاع مقدس بهره برده است.
اهمیت هوانیروز به حدی بوده که حتی شروع عملیات خیبر، بدون حمایت هوانیروز امکان پذیر نبوده است. طراحی عملیات به صورتی انجام می گیرد که ابتدا نیروهای قرارگاه نجف در شب اول عملیات، توسط خلبانان شنوک، در جزایر مجنون و در عمق خاک دشمن، هلی برن شوند و سپس با پیوستن نیروهای دیگر به آنها، تصرف جاده العماره و بصره صورت گیرد.

تنها اطلاعات موجود درباره منطقه موردنظر، تصویر مخفیانه ضبط شده توسط رزمندگان بود. پرواز در شب، بدون باند فرود در محلی ناشناخته و در خاک دشمن، دشوارترین و در عین حال، شجاعانه ترین اقدام خلبانان هوانیروز در عملیات خیبر بوده است.

آنها پس از 10 شب تمرین در آسمان اصفهان، شبانه و با چراغ خاموش از اصفهان به سوی اهواز پرواز کردند و در فرودگاه اهواز فرود آمدند. فرمانده وقت هوانیروز (سرهنگ جلالی) با انجام اولین پریود شب پرواز، حجت را بر همه خلبانان تمام کرد.

هوانیروز در عملیات خیبر، 1291 ساعت پرواز، بیش از 19هزار و 400 رزمنده را هلی برن و 170 تن تجهیزات و تدارکات را جابجا کرد. همچنین 1691 مجروح را به بیمارستان های منطقه رساند. "سروان خلبان (سرلشکر) محمود ترابی نژاد" و "سرهنگ دوم فنی علی یتیم زاده" در عملیات خیبر به شهادت رسیدند.
 امیرسرتیپ دوم بازنشسته خلبان رحمان قضات، یکی از خلبانان حاضر در عملیات خیبر، در گفتگو با خبرگزاری ایمنا به تشریح اقدامات هوانیروز در این نبرد آبی – خاکی پرداخته است:

رحمان قضات، درباره وظیفه محوله به هوانیروز در عملیات خیبر می گوید: قرار بود نیروها با هلی برن شبانه، در جزیره مجنون و در عمق خاک عراق، پشت نیروهای عراقی پیاده شوند و مسیر آنها را ببندند. این اقدام با بالگرد شنوک امکان پذیر است و از آنجایی که پایگاه هوانیروز اصفهان، عمده پشتیبانی شنوک رابرعهده داشت، تمرین های اولیه در اصفهان انجام شد.

وی با اشاره به دشواری عملیات شب پرواز، در تاریکی محض خاطرنشان کرد: اکثر خلبانان هوانیروز، پرواز در شب را در دوره های آموزشی گذارنده بودند. اما این پروازها در باند روشن فرودگاه انجام می شد و در واقع، پرواز شب معمولی و غیرتاکتیکی بود. به همین دلیل، برای انجام عملیات شبانه تاکتیکی در نبرد خیبر، باید تمرین می کردیم.

اصفهان؛ منطقه تمرین شب پرواز تاکتیکی

جانشین وقت فرمانده هوانیروز ادامه داد: منطقه اصفهان برای تمرین پرواز شبانه تاکتیکی؛ یعنی بدون استفاده از باند فرودگاه اصفهان، پیش بینی شده بود. خلبانان در دل شب، از منطقه ای بلند می شدند و در منطقه ای نامشخص، فرود می آمدند تا نیروها را پیاده کنند. بچه ها تا حدی آموزش دیدند، حجم عملیات و پرواز شب تاکتیکی تا حدی بود که یک بالگرد سقوط کرد ولی خوشبختانه خلبانان سالم ماندند.

امیرسرتیپ دوم بازنشسته خلبان رحمان قضات، از بی اطلاعی خلبانان از جزییات عملیات خیبر یاد کرد و گفت: این تمرین ها را در حالی انجام می دادیم که حتی از مکان پرواز در عملیات اصلی هم بی خبر بودیم. به همین دلیل، اکثر تمرین ها با محوریت پرواز در دل شب و فرود در محل های نامشخص انجام شد.
وی بر لزوم عادت چشم و حس پروازی، در پرواز شب تاکتیکی خاطرنشان کرد: عدم تعادل پروازی در پرواز شبانه، برای خلبان مشکل ساز خواهد شد. متاسفانه یکی از خلبانان شنوک ما در مسیر جفیر به مجنون در زمان بلند شدن، حس پروازی شب را از دست داد، زمین و آسمان را گم کرد. با سر به زمین برخورد کرد و بالگرد، متلاشی شد و گروه پروازی ما به شهادت رسیدند. اما بقیه بالگردها وظیفه خود را با موفقیت به پایان رساندند.
این خلبان پیشکسوت دفاع مقدس، تحریم های دوران جنگ تحمیلی را یکی از موانع پرواز در شب خواند و اظهار داشت: امکانات و تجهیزات شب پرواز نداشتیم. بالگرد شب پرواز تاکتیکی، باید مجهز باشد. خلبان هم باید عینک دید در شب داشته باشد، اما به خاطر تحریم های دوران جنگ فاقد این امکانات بودیم.
قضات، هلی برن شبانه را کلید عملیات خیبر معرفی کرد و افزود: همه منتظر بودند که هلی برن شبانه انجام شود. حدود 100 خلبان برای جابجایی نیروها در مجنون آماده شدند. سپس بالگردهای کبرا هم وارد عمل شده و با پاتک دشمن، مقابله کردند تا تلفات کمتری داشته باشیم.  

جانشین وقت فرمانده هوانیروز در پایان یادآوری کرد: با توجه به همه کمبودها، خلبانان هوانیروز با شجاعت و جسارت، اولین پرواز شبانه خود را در عملیات خیبر انجام دادند. چون به پایان جنگ امید داشتند. گفته ها مبنی بر این بود که اگر موفق به تصرف بصره شویم، صدام پشت میز مذاکره برای صلح خواهد آمد و ایران از موضع قدرت، وارد عمل خواهد شد. حضور خلبانان زبده هوانیروز در خیبر و عشق و علاقه آنها برای انجام وظیفه، تا پایان دوران دفاع مقدس ادامه داشت.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بازخواني انفجار بمب توسط منافقين در نمازجمعه تهران در 24 اسفند 1363
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 23 اسفند 1394

بازخواني انفجار بمب توسط منافقين در نمازجمعه تهران در 24 اسفند 1363

چکیده: در اين جنايت 14 نفر شهيد و 88 نفر مجروح شدند. مقام معظم رهبري حضرت آيت‏اللَّه خامنه‏اي كه در آن زمان در مقام رياست جمهوري و امامت جمعه تهران در حال ايراد خطبه‏هاي نماز بودند، پس از انفجار بمب، با صلابت و بدون هيچ گونه تزلزلي به خطبه‏هايش ادامه دادند و اين امر موجب تقويت روحيه ضداستكباري نمازگزاران و امت شهيد پرور ايران گرديد.

انفجاربمب، نماز جمعه، شهدای نماز جمعه تهران

 

در زماني كه رژيم بعث، مردم را از رفتن به نماز جمعه بر حذر مي‏داشت و به بمباران و موشك باران نماز جمعه تهديد مي‏كرد، منافقان نيز بيكار ننشسته و با يك طرح از قبل تعيين شده و هماهنگ با رژيم عراق، نماز جمعه تهران را در 24 اسفند 63 به خاك و خون كشيدند. در اين جنايت 14 نفر شهيد و 88 نفر مجروح شدند. مقام معظم رهبري حضرت آيت‏اللَّه خامنه‏اي كه در آن زمان در مقام رياست جمهوري و امامت جمعه تهران در حال ايراد خطبه‏هاي نماز بودند، پس از انفجار بمب، با صلابت و بدون هيچ گونه تزلزلي به خطبه‏ها ادامه دادند و اين امر موجب تقويت روحيه ضداستكباري نمازگزاران و امت شهيد پرور ايران گرديد.

روزنامه كيهان در 25/12/63 نوشت: بر اثر انفجار يك بمب دستي در محل برگزاري نماز جمعه تهران كه در ساعت 29/12 دقيقه روز گذشته صورت گرفت، چند تن از نمازگزاران شهيد و مجروح شدند. رژيم عراق كه قبلاً اصابت موشك هاي دور برد ايران به شهرهاي كركوك و بغداد را انفجار بمب توصيف كرده بود، در يك هماهنگي ناموفق با عوامل ضد انقلاب داخلي، قصد داشت به هنگام انفجار بمب در صفوف نمازگزاران تهران در دانشگاه تهران ، هواپيمايش را در ارتفاع بالا به حريم هوايي تهران اعزام داشته و ادعا كند كه صداي انفجار، ناشي از بمباران تهران بوده است. اما با تاخير ورود هواپيماي عراقي به آسمان تهران و انفجار بمب، نيم ساعت قبل از آمدن هواپيما ها، اين توطئه تبليغاتي با شكست مواجه شد و هواپيماهاي عراقي نيز با آتش به موقع و قدرتمند پدافند هوايي متواري شدند.

 در اين واقعه عده اي مجروح و عده اي به شهادت رسيدند. سيد محمد شاه مرادي، سيد مجيد محمدي، لطفعلي عرفاني، ابراهيم سياهي عروجي، سيد مهدي رضوي نيا، محمد حاجي هاشمي، رجبعلي تلكاني، پرويز شعباني، عباس رايگان، ذكريا فرجي بيگي، مهدي ابراهيمي،محمد غفاري، حاج مجتبي توانگر دهقان، علي احمد پور فيروز آبادي و محسن ظهيري از جمله شهدا بودند. مجروحان واقعه نيز به بيمارستان هاي مصطفي خميني، فيروزگر، سميه، سينا، امام خميني و دكتر شريعتي منتقل شدند.

حاج فضل الله فرخ از اعضاي ستاد اقامه نماز جمعه در اين باره مي گويد:

«در آن زمان صدام هر هفته تهديد مي كرد كه نماز جمعه تهران را مي خواهد بمباران كند. هر وقت كه اين اعلان مي شد، نمازجمعه شلوغ‌تر مي‌شد و حتي از شهرستانهاي امن هم به نماز جمعه تهران مي آمدند. جالب اين كه هر وقت كه از شهرستان هاي امن نمازگزار داشتيم بمباران نبود. عده‌اي كفن‌پوش در نمازجمعه مي‌نشستند و شعار مي‌دادند كه ما آماده‌ايم. آن هفته‌اي كه انفجار پيش آمد، از همان هفته هايي بود كه صدام گفته بود نمازجمعه را مي‌زنيم. كه ما هم البته منتظر بمباران بوديم. احتمال 80% و 90% هم مي‌داديم كه موشك بزند. چون او كه ترسي از اين چيزها نداشت. بارها هم شده بود كه هواپيماهايش هم اطراف نمازجمعه مي‌آمد و ضدهوايي روي پشت بام ها و در ميدان فلسطين و اطراف ميدان انقلاب از نماز جمعه مراقبت مي كرد. روز حادثه، روزي بود كه صدام خيلي جدي گفته بود كه ما نمازجمعه را مي‌زنيم. من پشت جايگاه نشسته بودم يك دفعه صداي يك انفجار مهيب آمد. بلند شدم بالا را نگاه كردم ديدم كه چيزهايي از بالا پايين مي‌ريزد. اول خوشحال شدم. حدس زدم كه قطعات هواپيماي دشمن است كه پايين مي ريزد. ولي وقتي روي زمين آمد، ديدم قطعات بدن انسان است و بمب چنان به شدت اين بدنها را هوا برده بودكه به اطراف پخش مي شد. اما بلافاصله فهميديم كه اين انفجار ناشي از بمب گذاري در محل نماز بوده است. ما هميشه جلوي درهاي ورود و خروج بازرسي كامل داشتيم. هيچ چيز را نمي تواستند با خودشان حمل كنند بنابراين بمب را به صورت جانماز به داخل آوردند چون فقط آوردن جانماز مجاز بود. البته سعي بمب گذار بر اين بودكه بمب را نزديك جايگاه، كه عده‌اي از مسئولين يا خود امام جمعه بود بگذارد كه همگي صدمه ببينيد.اتفاقاً امام جمعه آن هفته خود آيت الله خامنه اي بودند. ايشان غالباً از جبهه يكسره به نمازجمعه مي‌آمدند. چون بمب گذار از بازرسي دوم نتوانسته بود عبور كند و فاصله اش با جايگاه زياد بود بمب را در قسمت انتهايي زمين چمن گذاشته بود. جالب است كه آن روز كسي فرار نكرد و امام چند بار در صحبت هايشان به اين مسئله اشاره كردند كه من زماني كه تلويزيون را نگاه كردم، ديدم كه با وجود اين كه بمب منفجر شد ولي يك نفر نرفت و همه نشستند و امام جمعه با صلابت صحبتهايش را ادامه داد و آهنگ صدايش عوض نشد. مردم هم سر جايشان نشستند. فقط شعار دادند: حسين حسين شعار ماست شهادت افتخار ماست. ما پس از انفجار به افرادمان گفتيم همه سر جايتان باشيد. هيچ كسي دخالت نكند. فقط يك عدة خاصي شروع به جمع‌آوري شهدا و مجروحين كردند. مردم هم خطبه ها را گوش كردند و نماز را خواندند. چهارده نفر آن روز شهيد و عده زيادي مجروح شدند.آيت الله خامنه اي فرمودند براي ختم شهدا حجت الاسلام فلسفي را دعوت كنيد كه از طرف ايشان مجلس ختمي در مسجد ارگ برگزار شد.»

تنظیم و استخراج: گروهبانیکم وظیفه قاسمعلی


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
: كراماتى چنند از مسجد مقدس جمكران
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 23 اسفند 1394

بخش چهارم : كراماتى چنند از مسجد مقدس جمكران
ن امام زمان (ع ) در مسجد مقدس جمكران  
آقاى سيد مرتضى حسينى كه يكى از سادات متدين قم بوده است مى گويد: شبهاى پنجشنبه در خدمت مرحوم آية الله آقاى حاج شيخ محمد تقى بافقى به مسجد جمكران مى رفتم .
در يكى از شبهاى زمستان برف سنگينى آمده بود من در منزل نشسته بودم ، ناگهان به يادم آمد كه شب پنجشنبه است ، ممكن است آية الله بافقى به مسجد بروند ولى از طرفى چون آن وقتها مسجد جمكران راه ماشين رو نداشت و مردم مجبور بودند آن راه را پياده بروند و به قدرى برف روى زمين نشسته بود كه ممكن نبود كسى بتواند آن راه را راحت بپيمايد، با خود فكر مى كردم كه معظم له به مسجد نمى روند.
به هر حال دلم طاقت نياورد، از منزل بيرون آمدم ، بيشتر مى خواستم آية الله بافقى را پيدا كنم و نگذارم به مسجد جمكران بروند.
به منزلشان رفتم ، در منزل نبودند، به هر طرف سراسيمه سراغ ايشان را مى گرفتم تا آنكه به ميدان مير كه سر راه جمكران است رسيدم ، در آنجا دوست نانوائى داشتم كه وقتى ديد من اين طرف ، آن طرف نگاه مى كنم از من پرسيد چرا مضطربى و چه مى خواهى ؟
گفتم : نمى دانم كه آيا آية الله بافقى به مسجد جمكران رفته اند يا امشب در قم مانده اند؟
نانوا گفت : من او را با چند نفر طلاب ديدم كه به طرف مسجد جمكران مى رفتند.
با شنيدن اين جمله خواستم پشت سر آنها بروم كه آن دوست نانوايم گفت : آنها خيلى وقت است رفته اند، شايد الان نزديك مسجد جمكران باشند.
از شنيدن اين جمله بيشتر پريشان شدم و ناراحت بودم كه مبادا در اين برف و كولاك آنها به خطر بيافتند، به هر حال چاره اى نداشتم ، به منزل برگشتم ولى فوق العاده پريشان و مضطرب بودم ، خوابم نمى برد.
تا آن كه نزديك صبح مرا مختصر خوابى ربود، در عالم رويا حضرت ولى عصر(ع ) را ديدم كه وارد منزل ما شدند و به من فرمودند: سيد مرتضى چرا ناراحتى ؟ گفتم : اى مولاى من ناراحتيم براى آقاى حاج شيخ محمد تقى بافقى است . زيرا او امشب به مسجد رفته و نمى دانم به سر او چه آمده است ؟
فرمود: سيد مرتضى گمان مى كنى ما از حاج شيخ دوريم ، همين الان به مسجد رفته بودم و وسائل استراحت او و همراهانش را فراهم كردم ، از خواب بيدار شدم ، به اهل منزل اين بشارت را دادم و گفتم در خواب ديده ام كه حضرت ولى عصر(ع ) وسائل راحتى آقاى حاج شيخ محمد تقى بافقى را فراهم كرده اند.
اهل بيتم هم چون به همين خاطر مضطرب بود خوشحال شد و من فرداى آن شب كه از منزل بيرون رفتم به يكى از همراهان آية الله بافقى برخوردم ، گفتم : ديشب بر شما چه گذشت ؟ گفت : جايت خالى بود، ديشب اول شب آية الله بافقى ما را به طرف مسجد جمكران برد، ما يا به خاطر شوقى كه در دلمان بود و يا كرامتى شد مثل آنكه ابدا برفى نيامده و زمين خشك است به طرف مسجد جمكران رفتيم و خيلى زود هم به مسجد رسيديم ولى وقتى به آنجا رسيديم و در آنجا كسى را نديديم و سرما به ما فشار آورده بود متحير بوديم كه چه بايد بكنيم .
(آخر آن زمانها مسجد جمكران ساختمانى نداشت و فقط يك مسجد بسيار غريبى بود كه در وسط بيابان افتاده بود، و تنها خواص به آن مسجد مى رفتند و از بهره هاى معنوى آن استفاده مى كردند).
ناگهان ديديم سيدى وارد مسجد شد و به حاج شيخ گفت مى خواهيد براى شما لحاف و كرسى و آتش بياورم . آية الله بافقى با كمال ادب گفتند اختيار با شما است ، آن سيد از مسجد بيرون رفت ، پس از چند دقيقه لحاف و كرسى و منقل و آتش آورد و با آنكه در آن نزديكى ما كسى نبود وسائل راحتى ما را فراهم فرمود.
وقتى مى خواست از ما جدا شود يكى از همراهان به او گفت ما بايد صبح زود به قم برگرديم ، اين وسائل را به كه بسپاريم ، آن سيد فرمود: هر كسى آورده خودش مى برد و او رفت ، ما در فكر رفته بوديم كه اين آقا اين وسائل را از كجا به اين زودى آورده ، زيرا آن اطراف كسى زندگى نمى كند و اگر مى خواست آنها را از ده جمكران بياورد اولا در آن شب سرد و كولاك برف كار مشكلى بود و ثانيا مدتى طول مى كشيد.
بالاخره شب را با راحتى به سر برديم و صبح هم كه از آنجا بيرون آمديم آن وسائل را همانجا گذاشتيم .
من به او جريان خوابم را گفتم و معلوم شد كه حضرت بقيه الله روحى فداه هيچگاه دوستانش را وا نمى گذارد و به آنها كمك مى كند و براى مرحوم آقاى حاج شيخ محمد تقى بافقى جريانات ديگرى هم از اين قبيل اتفاق افتاده است كه در بين دوستانش معروف است . (36)

next page

fehrest page

back page

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دربيان عمامه بستن
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 23 اسفند 1394

فصل هفتم : دربيان عمامه بستن  
عمامه بر سربستن سنت است و با عمامه تحت الحنك بستن سنت است و يكطرف عمامه را از پيش و طرف ديگر را از عقب انداختن بروش سادات مدينه مشرفه سنت است و شيخ شهيد عليه الرحمه گفته است كه عمامه ايستاده پيچيدن سنت است .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه عمامه تاج عربان است هرگاه كه عمامه را برطرف كنند خدا عزتشان را برطرف خواهد كرد.
در حديث حسن از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه هر كه عمامه بپيچد بر سر وتحت الحنك نبندد باو دردى برسد كه دوا نداشته باشد پس ملامت نكند مگر خود را.
از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم عمامه بر سر بستند و يكطرف عمامه را بطرف پيش ‍ انداختند و ديگرى را بعقب و حضرت جبرئيل نيز چنين كردند.
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه ملائكه در روز بدر عمامه هاى سفيد در سر داشته و علاقه ها انداخته بودند.
از حضرت صاد منقول است كه حضرت رسالت پناه صلّى اللّه عليه وآله وسلّم بر سرحضرت اميرالمؤ منين عليه السلام عمامه بدست مبارك خود پيچيدند و يك سر عمامه را از پيش رو آويختند و طرف ديگر را بقدر چهار انگشت كوتاه از عقب سر آويختند پس فرمودند كه برو، رفت و فرمودند كه بيا، آمد آنگاه فرمودند كه چنين است واللّه تاجهاى ملائكه . در فقه رضوى عليه السلام مذكور است كه هرگاه عمامه بر سر گذارى اين دعا بخوان بِسْمِ اللّهِ اَللّهُمَّ اَرْفَعْ ذِكْرى وَ اَعْلِ شَاءْنى وَ اَعِزَّنى بِعزَّتِكَ وَ اَكْرِمْنى بِكَرَمِكَ بَيْنَ يَدَيْكَ وَبَيْنَ خَلْفِكَ اَللّهُمَّ تَوِّجْنى بِتاجِ الْكَرامَةِ وَ الْعِزّ وَالْقَبُولِ.
در مكارم الاخلاق از كتاب نجات نقل كرده است كه اين دعا را بخوان اَللّهُمَّ سَوِّمْنى بِسيماءِ الاْيمانِ وَ تَوّجْنى بِتاجِ الْكَرامةِ وَ قَلِّدْنى حَبْلَ الاِْسْلا مِ وَلا تَخْلَعْ رِبْقَةَ الاْ يم انِ مِنْ عُنُقى وگفته است كه بايد عمامه را ايستاده بپيچيد.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم چند قسم كلاه داشتند كه بر سر ميگذاشتند. و كلاههاى دراز كه برطله ميگويند وارد شده است كه پوشيدن آنها زى يهودان است . علما گفته اند كه مكروه است .
از بعضى احاديث ظاهر ميشود كه پائين كلاه را شكستن و برگردانيدن مكروه است .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هرگاه كلاههاى ترك دار در ميان امت بسيار شود زنا كردن در ميان ايشان شايع شود وكلاه ترك دار ظاهرا مانند قاووق و كلاه بكتاشى وامثال آن باشد


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
يكصد فرق بين احكام مردان و زنان
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 23 اسفند 1394

) يكصد فرق بين احكام مردان و زنان

جابربن يزيد جعفى مى گويد: از امام باقر عليه السلام شنيدم كه فرمود:(16).
1 و 2 - بلند اذان و اقامه گفتن بر زنان در حضور اجنبى جايز نيست .
3 و 4 - رفتن زنان به نماز جمعه و جماعت مكروه است .
5 و 6 - عيادت مريض و تشييع جنازه بر زنان استحباب ندارد، ولى بر مردان مستحب مؤ كداست .
7 و 8 - بلند گفتن تلبيه در حين محرم شدن ، و هروله و دويدن در سعى بين صفا و مروه بر زنان لازم نيست .
9 و 10 - بوسيدن حجرالاسود يا دست كشيدن بر آن ، و داخل خانه كعبه شدن براى زنان استحباب ندارد.
11 - حلق و سر تراشيدن براى محل شدن زنان لازم نيست ، بلكه بايد مقدارى از موى سر را بچينند.(17)
12 - زن نبايد عهده دار منصب قضا باشد.
13 - زن نمى تواند متصدى امرى از امور حكومتى شود كه نياز به اعمال قدرت دارد.
14 - زن در امور نظامى نبايد طرف مشورت قرار بگيرد.
15 - مباشرت در قربانى حج بر زن لازم نيست مگر در حال اضطرار.
16 - زن در وضوء از باطن ذراع آغاز به شستن مى كند و مرد از ظاهر ذراع .
17 - مسح سر از زير چادر، مقنعه يا روسرى جايز است .
18 - زن مستحب است در حال قيام نماز ، دو پا را به هم بچسباند، در حالى كه براى مرد استحباب دارد پاها را از سه انگشت تا يك وجب فاصله دهد.
19 - مستحب است مرد در حال قيام نماز دستهايش را پايئن بياورد، و زن بازوانش را به سينه بچسباند.
20 - مستحب است زن در حال ركوع دستش را روى ران خود قرار دهد، و مرد بايد دستش را روى زانويش قرار دهد.
21 - مستحب است زن هنگام سجده رفتن ابتداء بنشيند و بعد سجده كند.
22 - همچنين هنگام سر بر داشتن از سجده ابتدا بنشيند، و سپس برخيزد.
23 - مستحب است در حال سجده زنها آرنجها و شكم را بر زمين بگذارند و اعضاء بدن را به يكديگر بچسبانند. ولى در مردها مستحب است آرنجها و شكم را به زمين نچسبانند و بازوها را از پهلو جدا نگاه دارند.
24 - هنگام تشهد مستحب است زنان دو پاى خود را بلند كنند و رانهاى خود را بهم بچسبانند.
25 - هنگام گفتن تسبيحات اربعه مستحب است انگشتان را بهم بچسبانند.
26 - هر گاه زن بخواهد با خداى خويش راز و نياز كند، بهتر است دو ركعت نماز بجاى آورد. سپس با سر برهنه دعا كند. البته در صورتى كه مشرف نباشد. خداوند دعاى او را اجابت ، و حاجت او را بر طرف فرمايد، و او را ماءيوس و نا اميد نگرداند.
27 - غسل جمعه براى زن در سفر مكروه ، و براى مرد مستحب است .
28 - گواهى زنان در مورد اجراء حدود پذيرفته نمى شود.
29 - گواهى زنان در طلاق مسموع نيست .
30 - گواهى زنان در آنچه نگاه كردن مرد به آن جايز نيست پذيرفته مى شود.
31 - شهادت زن در رؤ يت هلال و اثبات اول ماه قابل قبول نمى باشد.
32 - زنان نبايد از وسط معابر عمومى و اماكن شلوغ و پررفت وآمد حركت كنند، بلكه بايد آهسته از مسيرهائى كه نه خيلى خلوت باشد و نه خيلى شلوغ عبور نمايند.
33 - شايسته نيست زنان در اطاقهاى فوقانى و مكانهائى كه در منظر اجنبى باشد بنشينند و سكونت كنند.
34 - آموختن علوم و فنون كه مستلزم اختلاط با مردان اجنبى بدون رعايت حدود شرعى باشد جايز نيست .
35 - فراگرفتن ريسندگى و بافندگى براى زنان مستحب است .
36 - آموختن سوره نور براى زنان ثواب فراوان دارد.
37 - آموختن سوره يوسف براى زنان كراهت ، و براى مردان استحباب دارد.
38 - اگر زنى مرتد شود و از اسلام برگردد، حاكم او را توبه مى دهد. اگر توبه كرد، او را رها مى كنند. و اگر توبه نكرد، محكوم به حبس ابد با اعمال شاقه مى شود و او را در زندان به كارهاى سخت وامى دارند و از خوردن و آشاميدن منع مى كنند جز مقدارى كه جان او حفظ شود. و بايد خوراك نا مطبوع و بد مزه به او بخورانند و لباس زبر و خشن به او بپوشانند. وقت صلوة او را بزنند تا نماز بخواند، و هنگام روزه او را بزنند تا روزه بگيرد.ولى حكم مرد مرتد قتل است .
39 - از زنان كافر جزيه گرفته نمى شود، ولى از مردانشان جزيه مى گيرند.
40 - هر گاه زمان زاييدن فرا رسد، لازم است هر كس در اطاق زايمان باشد بيرون رود تا كسى ناظر عورت زن و كيفيت زاييدن نباشد.
41 - حضور حائض و زن جنب هنگام تلقين ميت شايسته نيست .
42 - بر حائض يا جنب جايز نيست ميت را داخل قبر قرار دهد.
43 - هر گاه زنى از جائى برخاست ، براى مرد جايز نيست بلافاصله در آنجا بنشيند، و نشستن مرد درآنجا مادامى كه سرد نشده كراهت دارد.
44 - جهاد بر زنان واجب نيست و جهاد زنان خوب شوهردارى است .
45 - حق شوهر بر زن از بزرگترين حقوق است .
46 - هر گاه زنى بميرد سزاوارتر از همه براى خواندن نماز ميت ، شوهر اوست .
47 - زن مسلمان نبايد در حضور زنان يهودى و نصرانى برهنه شود، زيرا آنان زيبائيهاى او را براى شوهران خود توصيف مى كنند و موجب مفسده مى شود.
48 - استعمال بوى خوش براى زن هنگام خروج از منزل جايز نيست .
49 - جايز نيست زنان خود را از حيث آرايش سر و صورت و پوشاك و غيره ، شبيه مردان بسازند. زيرا رسول خدا مردانى را كه خود را به زنان ، و زنانى را كه خود را به مردان شبيه سازند، لعن فرموده است .
50 - مكروه است زن خود را معطل كند و بدون شوهر باقى بماند.
51 - شايسته نيست ناخنهاى زن سفيد ديده شود، هرچند با كمى حنا آن را رنگين سازد.
52 - روا نيست دستانش را در حال حيض خضاب كند، زيرا بيم تسلط شيطان بر او مى رود به طورى كه او را به سوى ارتكاب گناه سوق دهد.
53 - هر گاه زن در حال نماز نيازى داشته باشد بايد دستهاى خود را بهم زند، ولى مرد بايد با سر و دست اشاره كند و بلند تسبيح بگويد.
54 - براى زن جايز نيست بدون چادر و پوشش كامل نماز بخواند، مگر كنيز باشد. يعنى زن بايد تمام بدن جزگردى صورت ، و دست و پا، تا مچ را بپوشاند، ولى در مرد ستر عورتين كافى است .
55 - پوشيدن لباس ابريشمى و حرير و زربافت براى زن در نماز و غير نماز و احرام جايز، ولى بر مردان حرام است .
56 - بدست كردن انگشترى طلا و آويختن زيورآلات حتى در نماز براى زن جايز است ، ولى بر مردان حرام و موجب بطلان نماز مى باشد.
57 - زن بدون جلب رضايت شوهر نمى تواند مالش را به مصرف برساند.
58 - زن بدون اجازه شوهر حق ندارد روزه مستحبى بگيرد.
59 - دست دادن زن با مرد اجنبى حرام است ، مگر از پشت پارچه و جامه .
60 - بيعت زنان از پشت لباس آنان است .
61 - زن بدون اذن شوهر جايز نيست به حج مستحبى برود.
62 - استحمام زنان در بيرون منزل كراهت دارد.
63 - سوار شدن زنان بر زين اسب ، دوچرخه و موتور سيكلت كراهت دارد.
64 - ارث زن نصف ارث مرد است .
65 - ديه نفس زن نصف ديه مرد است .
66 - ديه زن در جراحات باديه مرد مساوى است تا اينكه به يك سوم ديه كامل برسد و بيش از آن ديه جراحت در مرد بالامى رود و در زن پائين مى آيد.
67 - هر گاه زنى بخواهد به تنهائى به امام جماعت اقتدا كند بايد پشت سر امام بايستد، ولى اگر ماءموم مرد باشد بايد قدرى عقب تر در طرف راست امام بايستد.
68 - اگر زنى فوت كند كسى كه بر او نماز ميت مى خواند بايد در مقابل سينه او بايستد و اگر متوفى مرد باشد مصلى بايد مقابل وسط بدن او بايستد.
69 - در هنگام به خاك سپردن ميت ، زن را از پهنا، و مرد را از طرف سر بايد درقبر گذاشت .
70 - هيچ شفاعتى براى زن نزد پروردگار بهتر از رضايت شوهر نيست .
تذكر: غير از آنچه در خصال صدوق آمده ، وجوه افتراق ديگرى را نيز مى توان ذكر نمود.
71 - در نماز جماعت ، اقتداء زن به مرد جايز، ولى اقتداء مرد به زن جايز نيست .
72 - شرط صحت جماعت در مرد عدم حائل بين او و ماءمومين يا امام است ، در حالى كه وجود حائل بين ماءمومين زن يا بين زن با امام مانع صحت نيست .
73 - هر گاه پس از عقد و عروسى ، شوهر ديوانه شود، همسر حق فسخ نكاح دارد، ولى اگر زن ديوانه شد، شوهر حق فسخ ندارد.
74 - تكميل تعداد لازم براى نماز جمعه بايد مرد باشد و نمازگزار زن در تحقق شرائط كافى نيست .
75 - مرد نمى تواند خمس و زكات خود را به همسر خود بدهد، ولى زن مى تواند خمس و زكات خود را به شوهرش بدهد.
76 - قضاءنماز و روزه واجب فوت شده پدر بر ولى ميت و پسر ارشد خانواده واجب است بخلاف مادر.
77 - زنان بايد هميشه از منتهى اليه طرف راست ، و مردان از وسط معابر عبور نمايند.
78 - پوشيدن لباس دوخته در حال احرام براى زن جايز، و براى مرد حرام است .
79 - پوشاندن سر در حال احرام بر مرد حرام ، و بر زن لازم است .
80 - پوشاندن صورت در حال احرام بر مرد جايز، و بر زن حرام است .
81 - كوچ زن از مشعر به منى پيش از طلوع آفتاب جايز است ، ولى براى مرد جايز نيست .
82 - انعقاد نذر زن متوقف بر اذن شوهر است .
83 - ربا ميان پدر و فرزند جايز است ، ولى بين مادر و فرزند جايز نيست .
84 - بلوغ پسر اِتمام پانزده سال قمرى ، و بلوغ دختر اكمال نه سال قمرى است .
85 - در ازدواج دختر، اذن ولى (پدر يا جد پدرى ) شرط است به خلاف پسر، و اذن مادر كافى نيست .
86 - ازدواج مرد مسلمان با اهل كتاب به صورت موقت جايز است ، ولى ازدواج زن مسلمان با آنها جايز نمى باشد.
87 - حق حضانت در پسر تا دو سالگى ، و در دختر تا هفت سالگى ، با مادر است .
88 - اختيار طلاق بالا صالة بامرد است و زن حقى در امر طلاق ندارد مگر تحت شرائط خاص كه ضمن عقد لازم ذكر شود.
89 - اگر مرد زنش را طلاق دهد بلافاصله مى تواند همسر ديگر اختيار كند. به خلاف زن كه بايد عده نگاه دارد.
90 - هرگاه مردى در مرض موت با زنى ازدواج كند و قبل از عروسى بميرد، عقد نكاح باطل مى شود، بر خلاف زن كه اگر در مرض ‍ موت ، شوهر اختيار كرد و از دنيا رفت ، نكاح به قوت خود باقى است .
91 - اگر مرد در حال مرض ، همسرش را طلاق دهد و با همان بيمارى پيش از گذشت يكسال بميرد، زن از او ارث مى برد، ولى اگر زن پس از عده بميرد، مرد از او ارث نمى برد.
92 - شوهر از تمام اموال زوجه ارث مى برد، ولى زن از زمين ارث ندارد.
93 - سه خصلت : كبر، بخل و ترس در مرد مذموم ، و در زن ممدوح است .
94 - صحت طلاق متوقف است بر استماع دو مرد عادل ، و استماع زن در صحت آن اعتبار ندارد.
95 - پدر مى تواند فرزند صغير خود را در صورت مصلحت به نكاح ديگرى در آورد، ولى مادر بر نكاح فرزند ولايت ندارد.
96 - نفقه زوجه و اولاد بر عهده شوهر است . و زن در تاءمين هزينه زندگى از نظر شرع مسئوليتى ندارد.
97 - براى اثبات دعاوى مالى شهادت دو زن به جاى يك مرد بشمار مى آيد.
98 - كندن مو و خراشيدن صورت در مصيبت براى مرد كفاره ندارد، ولى در زن كفاره دارد.
99 - مرد مى تواند بيش از يك زن داشته باشد، ولى زن بيش از يك شوهر نمى تواند اختيار كند.
100 - اگر زن بميرد شوهر در صورت وجود اولاد، ربع مال ، و در صورت عدم اولاد، نصف مال زن را ارث مى برد. ولى اگر مرد بميرد همسرش در صورت وجود اولاد يك هشتم ، و در صورت عدم اولاد يك چهارم مال شوهر را ارث مى برد.


22) پر ادعا


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
موعظه عابد
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 23 اسفند 1394


13) موعظه عابد

عابد زاهدى در ميان بنى اسرئيل 180 سال به پرستش خداوند يكتا مشغول بود و لحظه اى او را معصيت نكرد. خبر عبادت آن عابد به ملائكه رسيد.
يكى ازفرشتگان از خداوند سبحان اجازه خواست تا اين عابد را زيارت كند.
خداوند اجازه داد. ملك از آسمان فرود آمد. شش روز در مقابل عابد ايستاد و عابد با او سخنى نگفت و توجه ننمود.
پس ملك به عابد گفت : مرا مى شناسى ؟
عابد پاسخ داد: معرفت پروردگارم مرا از شناخت تو باز داشت .
ملك : آيا نمى خواهى بدانى من كيستم ؟ من فرشته اى هستم كه مشتاق ديدار تو بودم . پس به خدمت تو آمدم و تقاضا دارم مرا موعظه كنى .
عابد گفت : ترا به ده چيز توصيه مى كنم . پس خوب توجه كن تا آنها را بفهمى .
هم عالم باش و هم جاهل ، هم مبغض و هم محب ، هم راغب و هم زاهد، هم سخى و هم بخيل ، هم شجاع و هم عاجز.
ملك : چگونه ممكن است هم عالم باشم هم جاهل ، هم سخى باشم و هم بخيل ؟
عابد پاسخ داد: عالم به خدا باش و به غير او جاهل .
دوستان خدا را دوست ، و دشمنان او را دشمن بدار
نسبت به دنيا زاهد باش ، و نسبت به آخرت راغب .
نسبت به دنيا و ما فيها سخى باش و نسبت به دين خود بخيل .
در طاعت خدا شجاع باش و از معصيت او عاجز(12).


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
فراريان قيامت
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 23 اسفند 1394

) فراريان قيامت

از اميرمؤ منان على عليه السلام پرسيدند: مراد از آيه شريفه (2):
يَومَ يَفِرُّ المَرءُ مِن اَخيهِ وَ اُمِّهِ وَ اَبيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنيهِ چه كسانى هستند؟
حضرت فرمود: كسى كه در فرداى قيامت از برادرش فرار مى كندقابيل است كه از هابيل مى گريزد.
كسى كه از مادرش مى گريزد موسى است .(3)
كسى كه از پدرش (4) مى گريزد ابراهيم است .
كسى كه از همسرش فرار مى كند لوط است .
كسى كه از پسرش مى گريزد نوح (5) است .
البته اين به عنوان بيان يكى از مصاديق است و مفهوم آيه اختصاص به اين مورد ندارد.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
عابد ريا كار
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 23 اسفند 1394

)

عابدى گفت : سى سال نمازم را در صف اول جماعت بجا آوردم ، ولى ناگزير همه را اعاده كردم . زيرا روزى دير به جماعت رسيدم و در صف اول جائى نيافتم . چون در صف دوم به نماز ايستادم ، احساس كردم از اينكه در صف اول نيستم ناراحت و شرمسارم . در نتيجه هر طورى بود خود را در صف اول جاى دادم و نمازم را با آرامش خاطر خواندم .
آن روز دانستم همه نمازهاى سى ساله ام به ريا آلوده بوده ، چون مى خواستم خود رابه مردم بنمايانم كه پيوسته از نماز گزاران صف اول جماعت بوده ام و در اين امر از ديگران پيشى گرفته ام .


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
حكايات آموزنده ازصادق حسن زاده
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 23 اسفند 1394

حكايات آموزنده ازصادق حسن زاده 
قليان را چاق كن !  
حجة السلام والمسلمين حاج آقا محدث مرندى از آيت اللّه ميرزاعلى اكبر آقا مرندى نقل كردند كه اولين بار كه ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى خدمت ملاحسينقلى همدانى مى رسد، آن مربى بزرگ عرفان نگاهى بر او مى اندازد و مى فرمايد: برو برايم قليان را چاق كن بياور! ميرزا جواد آقا با آن مرتبه علمى و مراتبى كه براى خودش قائل بود وقتى در ميان جمع زيادى از علما و فضلاى نجف اين دستور ملاحسينقلى را دريافت مى كند مى رود و اولين قدم را در هم مى شكند و مثل يك آبدارچى قليان را آماده مى سازد و خدمت استاد مى آورد.
كفش هاى مخالفانت را جفت كن  
همانطور كه علامه حسن زاده آملى در مقاله اش آورده ، بعد از دو سال باز استاد براى او يك دستور ظاهرا ساده اما بسيار بسيار سخت و كار ساز صادر مى كند. ميرزا جواد آقا به ملا حسينقلى همدانى ، عرضه مى دارد كه دو سال است در خدمتتان به سير سلوك مشغولم ولى به جايى نرسيده ام . استاد مى فرمايد: برو كفش هاى كسانى را كه قبولشان ندارى پيش پايشان جفت كن و ايشان نيز چنين مى كند!
تجربه شگفت انگيز  
ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى در كتاب ارزنده المراقبات مى فرمايد: مرا در ايام تحصيل در نجف اشرف ، ( شيخى بود (كه همان ملاحسينقلى همدانى است ) كه در ترتيب ، مرجع طلاب متقى زمان خود بود و از آنچه اعمال بدنى در تاثير حال سالك الى اللّه تجربه كرده بود از او پرسيدم ، دو امر را بيان كرد: يكى آنكه در هر روز و شبى يك سجده طولانى كند و در بسيار بگويد: ( لااله الاانت ، سبحانك انى كنت من الظالمين ) (كه معروف به ذكر يونسيه است ) و در آن قصد كند كه روح من در زندان اسير به اين قيود است . (39)
اعتكاف در مسجد سهله  
ميرزا ابوالقاسم امين الشرع خوئى كتابى نوشته به نام ( تذكرة المعاصرين ) كه خطى بود و اخيرا به زيور طبع آراسته شده در باره ملاحسينقلى همدانى و شاگردان ايشان كه از جمله آنها ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى است ، چنين مى نگارد:
و منهم العالم العابد والمتهجد الزاهد مولانا حسينقلى همدانى - طالب ثراه - وى مردى زاهد ومتصوف ومتهجد بودند. و هكذا تلامذه ايشان نيز همگى مايل به مذهب تزهد و تصوف واعتزال بودند و غالبا در شبهاى تابستان ، چهار شنبه و پنج شنبه و جمعه را در خدمت آن جناب در مسجد سهله اعتكاف داشتند و در قنوت نماز صداى ايشان به تضرع و ابتهال بلند همى شد. و شاگردان آخوند مخصوصا چندين هزار طلبه ، امتيازى داشتند و با اكثر مردم مراوده و معاشرت نمى كردند و قبل از شروع به تدريس ، شرح مبسوطى از علم اخلاق مى فرمود و اصحاب خود را به مكارم اخلاق و حسن معاشرت امر مى فرمود
. (40)
تبعيت از روش ميرزا جواد آقا تبريزى  
آيه اللّه مصلحى درباره پدرش آيت اللّه العظمى حاج شيخ محمد على اراكى ، مى فرمايد:
... ايشان اهل ديد و باز ديد و مجلس فاتحه و رفت و آمد نبود و هيچ جا نمى رفت بدون استثناء. حتى هنگامى كه حضرت امام - رحمه اللّه عليه - از زندان آزاد شدند، ايشان نرفتند. و امام به اينجا تشريف آوردند .ايشان هيچ كجا نمى رفتند و در اين مورد مى گفتند كه تبعيت از ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى مى كند... ايشان با مرحوم ميرزا جواد آقا خيلى مانوس بودند و مى گفتند كه در اين رفتار از ايشان تبعيت مى كنم . براى اينكه معاشرتها مضراتى دارد كه هم وقت انسان را مى گيرد خصوصا مجالست با اهل غفلت كه خود موجب غفلت از حضرت حق - جلا و علا - است ... دى دو بازديد با هيچ كس نداشت خصوصا در قم حتى آقاى بروجردى و چون ديگران داب ايشان را مى دانستند آنان به اينجا مى آمدند. ولى در غير قم به ديد و بازديد مى رفتند. در تهران دو جلسه خدمت حضرت امام رحمه اللّه عليه رفتيم ... (41)
على رفت !  
آيه اللّه العظمى اراكى فرمودند: ... يك آقا سيد احمد نامى داشتيم كه بهش ‍ آقا ترك مى گفتند. ترك تبريزى بود، مى آمد پشت سر آقا ميرزا جواد آقا، براى نماز مى ايستاد. ماه رمضان بود، من هم مى رفتم . در آن وقت وبا آمده بود و هر روز آدم بود كه كشته مى شد. آقا سيد احمد گفت : رفتم به ديدن آقا ميرزا جواد آقا تا احوال پرسى كنم . رفتم نشستم گفت : آقا ميرزا على رفت ! (ميرزا على فرزند ميرزا جواد آقا بود). من خيال كردم به مسافرت رفته . باهمان حال طبيعى گفت :! آقا ميرزا على رفت . آقا ميرزا على كه بود؟ چه علمى داشت . من آميرزا على را ديده بودم . چه علميتى و چه تقوايى داشت . او جانشين پدر مى شد! جوان بود، بين 25 تا 30 ساله بود. وبا او را كشت . آن وقت آقا ميرزا جواد مى گفت : آقا ميرزا على رفت ، بدون اين كه گريه بكند، مثل اينكه سفر رفته است ! (42)
به مقام مكاشفه رسيده اى ؟  
آيت اللّه اراكى فرمودند: ... يك آقا سيد مهدى كشفى بود پسر آقا سيد ريحان اللّه كشفى - نوه آقا سيد جعفر كشفى - كه از بروجرد بودند و پدرش ‍ در تهران بزرگ شد و (خود او در قم ) در كوچه ما منزل داشت . اين آقا سيد مهدى با دايى زاده آقا طالقانى به نام آقا سيد محى الدين پيش بنده مكاسب مى خواندند. اين آقا سيد مهدى (در اين ) اواخر متخصصين و مخصوصين آقا ميرزا جواد آقا شد. به درس او خيلى علاقه مند بود و سلام و عليك زياد داشتند و به او اخلاص و مودت زياد داشت .
ايشان نقل كرد و گفت : يك شب توى خانه خودم توى اطاق خوابيده بودم ، ديدم كه صداى محرق القلبى از حياط مى آيد. از بس محرق القلب (و سوزناك ) بود، هراسان از خواب برخاستم كه چه خبر است ؟ رفتم در را باز كردم ، ديدم در اين حياط ما كه به اين كوچكى است ، يك كاروانسراى بزرگى است و دور تا دورش حجره مى باشد. و صدا از يك حجره مى آيد. دويدم پشت حجره ، هر كار كردم در باز نشد از شكاف درب نگاه كردم ببينم چه خبر است ، ديدم يكى از رفقاى ما كه اهل بازار تهران است افتاده و به اندازه نصف كمر انسان سنگ آسيا روى او چيده اند و يك شخصى بد هيبت از آن بالاى حلقوم دهان او عملياتى مى كند و او از زير دارد صدا مى زند. ناراحت شدم ، هر چه كردم در باز نشد. هر چه التماس كردم به آن شخص كه چرا به رفيق ما اينطور مى كنى ؟ اصلا نگفت تو كى هستى ؟ اين قدر ايستادم كه خسته شدم . برگشتم آمدم توى رختخواب ، ولى خواب از سرم به كلى پريد. نشستم تا صبح شد. حال نماز خواندن نداشتم . رفتم در خانه ميرزا جواد آقا و در زدم ، به ميرزا جواد آقا گفتم : من همچو چيزى ديدم . گفت :ها! شما مقامى پيدا كرده ايد. اين مكاشفه است ! آن شخص در آن ساعت نزع روح مى شد.
من تاريخ برداشتم ، بعد كاغذ آمد كه آن رفيق در همان ساعت فوق كرده است ! (43)
اجتماع ارواح در قبرستان وادى السلام  
آيت اللّه حاج شيخ محمد رضا طبسى مى فرمايد: هنگامى كه من در مشهد مقدس مشغول تحصيل بودم ، حوزه علميه قم درحال شكل گيرى و پايه ريزى بود. تازه مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى به قم آمده و در حال تشكيل حوزه علميه بودند. مرحوم ملا هاشم خراسانى كه از علماى بزرگ خراسان بودند طى نامه اى سفارش مرا پيش حاج شيخ عبدالكريم نمودند. در هيجده سالگى به قم مشرف شدم . مرحوم حاج شيخ عبدالكريم ، حجره اى را در مدرسه فيضيه برايم معين كردند. بنده ، كتاب مكاسب شيخ و دو جلد كتاب آخوند را در قم خدمت ميرزا على يثرى و رسائل شيخ و مقدارى از كتاب منظومه مرحوم سبزوارى را خدمت آقا سيد محمد تقى چ و كتاب رياض (المسائل ) را نزد مرحوم آقا ميرزا جواد ملكى تبريزى و فلسفه منظومه را خدمت ميرزا على اكبر يزدى و مرحوم آقا شيخ حسن كاشى و كتاب فصوص الحكم محى الدين را نزد مرحوم آقا ميرزا محمد على شاه آبادى و كتاب اسفار را نزد مرحوم آقا سيد ابوالحسن رفيعى خواندم . همچنين از محضر شريف آقايان : شيخ محمد رضا اصفهانى و حاج ميرزا صادق اصفهانى (هنگامى كه آن دو بزرگوار در قم بودند) نيز استفاده كردم .
بنده يكى از مقيدين بحث اخلاق مرحوم آقا ميرزا جواد ملكى بودم و پيش ‍ ايشان درس خصوصى داشتم . ايشان دو ساعت به غروب در مدرسه فيضيه رياض مى فرمود. يادم هست يك روز در بحث اين آيه را مطرح كردند: الذين قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا و فرمودند: نمردم و در وادى السلام نجف اشرف به راى العين ديدم كه ارواح مومنين دور هم حلقه زدند! (44)
درس خصوصى ميرزا جواد آقا  
آيت اللّه سيد مصطفى خوانسارى فرمودند: مرحوم حاج ميرزا جواد ملكى ، بحثى خصوصى داشت كه امام جزو شركت كنندگان در آن بحث بود. در آن درس ، حدود ده - دوازده نفر شركت مى كردند و عصرهاى جمعه هم به مدرسه مى آمدند و درس اخلاق مى گفتند و بعضى از بازاريها هم در اين جلسات شركت مى كردند. حضرت امام رضوان اللّه تعالى عليه - بعد از رحلت مرحوم ملكى اين درس اخلاق عصر روزهاى جمعه را با شرح منازل السائرين خواجه عبداللّه انصارى براى جمعى از اهل علم و جمعى از مقدسين بازار، ادامه داد. اين درس در مدرس مدرسه فيضيه برقرار بود اما عمال رضاخان ملعون خبيث از آن جلوگيرى كردند، لذا اين درس به مدرسه مرحوم حاج ملا صادق منتقل شد. (45)
مجاهد نامى در محضر عارف كامل  
درباره مجاهد نامى آيت اللّه بافقى - كه مبارزه سرسختى با رضاخان داشت - چنين آمده است :
در نجف ، مربى و استاد عرفان عملى و نظرى او، عارف نامدار، استاد عرفاى متاخر و معاصر، مرحوم سيد احمد كربلائى (شاگرد ملاحسينقلى همدانى ) بود كه از محضر او فيضهاى بسيار برد... در قم نيز معاشرت عرفانى و سلوكى او بيشتر با (شاگرد ديگر ملاحسينقلى همدانى ) عارف نامدار حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى بود و با يكديگر بسيار مانوس ‍ بودند. (46)
تحت تاثير ميرزا جواد آقا ملكى تبريز  
آخوند ملا على همدانى مرد خدا، اهل دعا و ذكر و تهجد، حليف خلوت و انيس جلوت بود و طلاب را هم به تهجد تشويق مى فرمود و از بزرگان نقل مى كرد: طلبه اى كه در دوران طلبگى نماز شب نخواند به جايى نخواهد رسيد و عاقبت خوبى نخواهد داشت .
وى در عرفان و اخلاق شديدا تحت تاثير حكيم هيدجى و مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى بود و مراتب عرفان و اخلاق را در نزد اين دو بزرگوار و مرحوم گنبدى طى كرده بود. (47)
شنيدن صداى فرشتگان !  
مرحوم ملكى ، به تمام معنا اهل عبادت و تهجد بود و از بكائون زمان خويش محسوب مى شود... او در كتاب اسرار الصلوه خود مى نويسد.
... اقول : لاتكن كافرا بهذه الاخبار و انى اشهداللّه انى اعرف من المتهجدين من كان يسمع من يوقظه و يناديه وقت تهجده فى اوائل امره بلفظه آقا، فيقوم لورده ! ... اين روايات را بپذير و انكار نكن ، خدا را شاهد مى گيرم كه من از متهجدين و شب زنده داران كسى را مى شناستم كه به هنگام سحر صداى فرشته اى كه او را بيدار مى كند مى شنود، فرشته بالفظ آقا به او خطاب مى كند و آن شخص با اين سخن بيدار مى شود و به نماز شب مى ايستد. تصور مى شود اين شخص كه با صداى فرشته براى اقامه نماز شب در سحرگاهان از خواب برمى خيزد، خود ميرزا جواد آقاست كه براى پرهيز از توهم خودستايى ، اين حقيقت را بدين عبارت بيان كرده است . (48)
روش سالكان در بيان مقامات خود  
علامه سيد محمد حسين طهرانى در تاييد چنين روحيه اى كه در عارفان هست ، مى فرمايد:
يكى از اساتيد بزرگ ما در علم عرفان الهى ؛ مرحوم رضوان مقام ، عرفان الحق و اليقين آيه اللّه آقاى حاج شيخ جواد انصارى همدانى - رحمه اللّه عليه - مى فرمودند: يك نفر از سالكين كه شب براى نماز شب برخاسته بود، شنيده بود كه سگ همسايه سوره و الشمس را مى خواند! اينجانب چنين گمان دارم كه اين قضيه براى خود ايشان بوده و ليكن چون بزرگان غالبا در مقام بيان ، اينگونه امور را نسبت به خود نمى دهند؛ فلهذا به عنوان يك نفر سالك بيان كرده اند و باز در نزد حقير، خواندن سگ سوره والشمس را، مكاشفه بوده است كه براى ايشان از صداى سگ حاصل شده است و چون ايشان در آن وقت به مجاهدت نفسانيه براى تزكيه نفس ‍ اشتغال داشته اند اين سوره كه داراى سوگندهاى بسيار براى اثبات نجاح و رستگارى نسبت به تزكيه كنندگان نفس است براى ايشان تحقق پذيرفته است
. (49)
دستور ميرزا جواد آقا براى رويت ائمه عليهم السلام در خواب  
آيت اللّه سيد موسى شبيرى زنجانى فرمودند: مرحوم آخوند ملا على همدانى نقل مى كرد كه مرحوم ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى در يكى از مجالس فرمود: هر كس بخواهد يكى از ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم اجمعين را در خواب ببيند بايد يك روز روزه بدارد و پس از افطار، پيش از خواب صد مرتبه قل هو اللّه احد يا انا انزلناه و يا هر سوره را بخواند ترديد در اينكه كدام را بخواند؟ توحيد يا قدر يا هر دو را، از ما است . (50)
اخلاص درچاپ كتاب  
ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى فرمودند: من كتابى نوشته بودم و پيش از چاپ متوجه شدم كه مرحوم فيض كاشانى كتابى درباره همين موضوعى كه من به آن پرداخته بودم ، تاليف كرده است . از اين رو به به چاپ برسانم ؟ براى رفع آن ترديد روزه گرفته به توصيه مزبور عمل كردم (همان دستورالعمل براى رويت امامان عليه السلام در خواب ) و به حضرت امام صادق عليه السلام متوسل شدم كه در خواب از حضرتش سوال كردم كه با وجود كتاب مرحوم فيض ، كتابم را چاپ كنم يا نه ؟ در خواب از آن حضرت سوال كردم آيا كتاب من بهتر است يا تاليف فيض ؟ حضرت سكوت كردند عرض كردم : امثلك يخيب السائل ؟! آيا همچو تويى سائل رامحروم مى كند؟! آنگاه فرمودند: كتاب فيض بهتر است . من هم كتابم را محو كردم ! (51)

fehrest page

back page

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
عارفى از ديار خوبان از: آية اللّه سيد احمد فهرى زنجانى
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 23 اسفند 1394

عارفى از ديار خوبان از: آية اللّه سيد احمد فهرى زنجانى 

روى بنما و وجود خودم از ياد ببر
خرمن سوختگان را همه گو باد ببر
ماكه داريم دل و ديده به طوفان بلا
گو بيا سيل غم و خانه زبنياد ببر
روز مرگم نفسى و عده ديدار بده
وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر

( سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق او لم يكف بربك تمه على كل شى شهيد ) (سوره فصلت (41)، آيه 53)؛ چه زود است كه نشانه هاى خود را سراپاى جهان خارج و جهان جان ، به آنان بنمايانيم تا حق تعالى برايشان به طور آشكار جلوه كند مگر نه اينست كه پروردگار تو بر همه چيز و بر همه ذرات وجود، شاهد و حاضر و ناظر است ؟

دل هر ذره اى كه بشكافى
آفتابش در ميان بينى

(عوالم و اجساد با همه آنچه در آنها است ، نسبت به عالم ملكوت مانند يك لحظه از زمان است در مقابل زمان و عالم ملكوت نسبت به عالم جبروت همين نسبت را دارد، بلكه اصلا ميان آن دو، نسبتى نيست (شرح دعاى سحر امام خمينى )
اقبانوس پرتلاطم وجود با اين همه جوش و خروش ، سرچشمه كجاست ؟ و اين امواج نور كه در تمام زواياى وجود نفوذ كرده است از كدام خورشيد تابان است ؟

نه ادراك بركنه ذاتش رسيد
نه فكرت به غور صفاتش رسيد
نه بر اوج ذاتش پرد مرغ و هم
نه بر ذيل وصقتش رسد دست فهم
چه شبها نشستم در اين فكر، گم
كه دهشت گرفت آستينم كه قم

در ميان اين همه حيرت و سرگردانى بايد گفت : آفرين بر همت و الاى مردانى چند كه مردانه قدم در چنين ميدان مرگ و خون نهادند و در راه رسيدن به مقصد اعلى از هيچ نهراسيدند و دنياى دنياى فريبا با اين همه آرايش كه بر چهره دارد كه ( زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطره من الذهب و الفضة و الخيل المسومة و الانعام و الحرث ذلك متاع الحياة الدنيا) (سوره آل عمران (3)، آيه 14)؛ يعنى دوستى خواستنى ها (گوناگون ) از: زنان و پسران و اموال فراوان از زر وسيم و اسب هاى نشان دار و دام ها و كشت زار(ها) براى مردم آراسته شده ، (ليكن ) اين جمله ، مايه تمتع زندگى دنياست ، و (حال آنكه ) فرجام نيكو نزد خداست .
نه تنها اونتوانست سيماى كريه واقعى خود را از چشم حقيقت بين آنان پوشيده بدارد و حتى گوشه خاطرى از آنان را به خود مشغول سازد بلكه بهشت مينو با آن همه زيبايى و جمال و تنعمات ، آنان را قانع نتوانست كرد و شعيب وار همچنان ناله ( لست اصبر اواراك ) سر دادند ونواى :

از خويش خدايا به بهشتم مفرست
كه سركوى تو از كون و مكان ما رابس

نواختند و آنقدر جد و جهد نمودند و در قرع باب محبوب لجاجت ورزيد تا شاهد مقصود در آغوش كشيدند و پاى افتخار بر فرق فرقدان سائيدند. سلام على ذكرهم وياشوقا الى لقائهم .
يكى از مردان پيشتاز اين راه مرحوم عارف باللّه آية اللّه حاج ميرزا جواد ملكى قدس اللّه نفسه الزكيه بود كه در اين ميدان گوى سبقت از همگان ربود.
اين مرد بزرگ با اينكه در مقام عرفان مقامى بس والا دارد واز اعظم فقهاى صائنا لنفسه ، حاقظا لدينه ، مخالفا لهواه و مطيعالامر مولاه
به شماراست . اوايل عمر شريفش و دوران شباب را در نجف اشرف در مجلس درس بزرگ حاضر شده و استادش در فقيه ، مرحوم آية اللّه فقيه محقق حاج رضا همدانى و در اصول ، علامه مدفق استاد الاساتذة المتاخرين مرحوم آخوند ملا محمد كاظم خراسانى و در عرفانى واخلاق و سلوك ، آية اللّه صاحب مقامات و كرامات مرحوم آخوند ملاحسينقلى همدانى - رضوان اللّه عليهم اجمعين - بوده است .
سال تولد ايشان در دستنيست ولى از كتابى در ( فقه ) كه يكى از فضلاى معاصر به آن دست ياقته و از مولفات ايشان است و در پايان آن نوشته شده :
تم الجز الاول من كتاب النكاح و يلتوه الجزء الثانى و اوله الولاية ، عبد المذنب العاصى اسير الامانى فى يوم السابع عشر من شهر المظفر و قد مضت من الهجرة النبوية الف و ثلاث ماه و اثنى عشر .
از اين نوشته معلوم مى شود كه به سال 1312 ه . ق ، مولف در عنفوان جوانى بوده است .
به هر حال ؛ ايشان در حدود سال 1321 هجرى قمرى به ايران آمده و در زادگاه و موطن اصلى اش تبريز به ترويج و تهذيب پرداخت و در اوايل مشروطه به سال 1329 هجرى قمرى به خاطر نامساعد بودن اوضاع تبريز به قم هجرت فرمود و در قم به ارشاد سالكين و تربيت مستعدان مشغول بود تا آنكه مرحوم آية اللّه العظمى آقاى حاج شيخ عبدالكريم حايرى يزدى در سال 1340 ه .ق از اراك به قم تشريف آورده و به اصرار مرحوم علامه مجاهد حاج شيخ محمد تقى بافقى كه از دوستان مرحوم ملكى بوده و پس ‍ از استخاره و آمدن آيه شريفه ( و اتوفى باهلكم اجمعين
(سوره يوسف (12)، آيه 93 ؛ يعنى همه نرديكان خود را نزد من بياوريد.) تصميم به ماندن در قم و تاسيس حوزه علمى فعلى رامى گيرد و دوستان و شاگردان آية اللّه حايرى نيز كه در اراك بودند به قم مهاجرت مى كنند. مرحوم عالم زاهد متقى آقاى حاج شيخ عباس تهرانى نيز كه جزء مهاجرين بودند در قم به جمع مرحوم ملكى و باقى مى پيوندد و كافى از اخلاق و تهذيب نفس ‍ تشكيل مى دهند كه ثمرات ارزنده اى داشته و افراد شايسته اى ترتيب يافته اند.
مرحوم ملكى ، درس فقهى داشته اند كه عنوانش مفاتيح الشرايع الفقه مرحوم فيض كاشانى بوده و نيز دو مجلس درس اخلاق داشته : يكى در منازل لذاى خواص بوده و ديگرى در مدرسه فيضيه براى عموم كه جمعى از بازاريان قم نيز در آن درس شركت داشته اند.
نماز جماعت را در بالاسر حضرت معصومه عليه السلام اقامه مى كرده و حضرت امام خمينى در نماز جماعت ايشان و در درس اخلاق كه در منزل براى خواص مى گفته اند حاضر مى شدند.
سجاياى نفسانى و مزاياى روحى عارف بزرگوار ما بيش از آن است كه شرح آن را در اين مقدمه توان داد. او داراى دلى روشن و چشمى گريان و روحى پرتوان بوده است گه از هر يك نمونه اى فكر مى شود:
تشكر از واسطه فيض الهى  
دوستى داشتم به نام مرحوم سرهنگ محمود مجتهدى كه درك محضر ايشان را كرده بود ونيز از انفاس او بهره اى داشت ، او مى گفت : روزى پس از پايان درس ، عازم حجره يكى از طلبه ها كه وارد شد و مراسم احترام معمول گرديد و پس از اندكى جلوس ، برخاسته و حجره را ترك گفتند وچون منظور از اين ديدار را پرسيدم ، فرمود: شب گذشته به هنگام سحر، فيوضاتى بر من اضافه شد كه فهميدم از ناحيه خودم نيست و چون توجه كردم ديدم كه اين آقاى طلبه به تهجد برخاسته و در نماز شب اش به من دعا مى كند و اين فيوضيات اثر دعاى اوست ، اين بود كه به عنوان سپاسگذارى از عناياتش ، به ديدار او رفتم !
در آسمان شب  
از مرحوم حجة السلام سيد محمود يزدى كه در بيرونى مرحوم ملكى مى نشست ، نقل شد كه گفته بود: شبها كه ايشان براى تهجيد برمى خاست مدتى در رختخواب ضمن اجراى دستورات و آداب بر خاستن از خواب از قبيل : سجده و دعا؛ گريه مى كرد؛ سپس به صحن منزل مى آمد و به اطراف آسمان نگاه مى كرد و آيات ( ان فى خلق السموات و و الارض ....( سوره آل عمران (3) آيه !)(190 - 191) را مى خواند و سر به ديوار مى گذاشت و مدتى گريه مى كرد، آنگاه كه براى وضو گرفتن آماده مى شد درد كنار حوض مى نشست و مدتى گريه مى كرد و پس از وضو ساختن چون به مصلايش مى رسيد و مشغول تهجد مى شد كه ديگر حالش ‍ خيلى منقلب مى شد. او گريه هاى طولانى در نماز و مخصوصا در قنوت ها داشت تا آنجا بعضى ايشان را جز بكائين عصر به شمار آورده اند.
در بلا هم مى كشم لذات او  
ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى پسرى كه شمع فروزان شبستان خانواده بوده . در روز عيد غدير كه ايشان در منزل جلوس كرده و قشرهاى مخنلف به زيارتش مى آمدند، خادمه منزل به كنار حوض خانه مى آيد و نگاه چشمش ‍ بر مى آيند و با بى اختيار فرياد مى زند، اهل خانه كه از اندرون به صداى خادمه بيرون مى آيند و با منظره دلخراشى اين چنين مواجه مى شود كه صداى شيون ، خانه را پر كرد، از اطاق خود بيرون مى آيد. مى بيند كه جنازه پسرش در كنار حوض گذاشته شده است . رو به زنها كرده و خطاب مى كند: ساكت ! همگى سكوت مى كنند و همين سكوت ادامه مى يابد تا آنكه مرحوم ملكى از همه ميهمانان پذيرايى مى كند و طبق معمول سنواتى ، عده اى از انان ناهار را در منزل ايشان صرف مى كنند و پس از پايان غذا كه عازم رفتن مى شوند، مرحوم ملكى به چند نفر از خواص مهمانان بيرون مى روند، واقعه با براى آنان بازگو مى كند و از آنان براى مراسم تجهيز فرزند از دست رفته كمك مى گيرد.
اين داستان گذشته از آنكه حاكى از اعلاء درجه مقام رضا و تسليم آن بزرگوار است ، نشانگر قدرت روحى و نيروى تصرف در نفوس ديگران نيز هست - رضوان اللّه عليه
و شنيدم از زاهد عابد ورع مرحوم آقاى حاج آقا حسين فاطمى قمى كه از دوستان مرحوم ملكى بود كه فرمود: از مسجد جمكران بازگشتم . در منزل به من گفتند كه آقاى حاج ميرزا جواد جوياى حال تو شده است . (آقاى فاطمى ) فرمود: من با سابقه كسالتى كه از ايشان داشتم با عجله به خدمتش ‍ رفتم (و به گمانم فرمود عصر جمعه بود) ديدم ايشان استحمام كرده و خضاب شروع به گفتن اذان و اقامه كرد و دعاى تكبيرات افتتاحيه را خواند و همين كه به تكبير الاحرام رسيد و گفت : اللّه اكبر! روح مقدسش از بدن آقدسش به عالم قدس پرواز كرد.
آرى اى عزيز! اين است معناى الصلاة معراج المومن ؛ اين است معناى روايتى كه در تفسير قد قامت الصلاة رسيده كه فرمود اى حان وقت الزيارة يعنى وقت ديدار فرا رسيد.

روى بنما و مرا اگر كه دل از جان برگير
پيش شمع آتس پروانه به جان گو درگير
در لب تشنه من بين و مدار آب دريغ
بر سركشته خويش آواز خاكش بر گير

اين واقعه به سال 1343 هجرى قمرى بود. پيكر پاكش پس از تجهيز در شيخان قم به خاك سپرده شد و در تاريخ وفاتش گفتند:
رفع العلم و ذهب الحلم 1343 
ازجهان ، جان رفت و از ملت ، پناه 1343 
اهميت كتاب لقاءاللّه  
اين كتاب (لقاء اللّه ) در حجم كوچك و در معنا ومحتوى بسيار بزرگ ، يكى از بهترين كتاب هاى تهذيب نفس و ترسيم كننده روح عرفان و راهنما نزديكترين راه به سوى خداست .
اين كتاب ، از آن روى كه حقايق آن التقاطى نيست بلكه نويسنده اش خود، سالك اين راه و اهل وجدان و در عين حال ، فقيهى عاليقدر و متشرعى دور از تمايل به افراط و تفريط و ملتزم به صراط مستقيم اهل بيت بوده و براى مبتديان در سلوك آنقدر سودمند است كه شايد تا مدت ها را از استاد بى نياز كند.
اين كتاب در تجزيه و تحليل غامض ترين مسائل اسلامى كه نوشته هاى بسيارى از مدعيان بى خبر به جز سرگردانى و يا احيانا گمراهى و انحراف فكرى ، نتيجه اى دستگير نمى شود. آن چنان ماهرانه و با بينش كامل و كافى از پيچ و خم هاى اين گردنه صعب العبور، گذشته كه براى سالك الى اللّه با كمال اطمينان خاطر، چراغ راه و نور تابان است ....) سيد احمد فهرى زنجانى 1360 شمسى
به سوى لقاءاللّه از علامه ميرزاخليل كمره اى 
آية اللّه كمره اى درباره كتاب ارزنده ( لقاء اللّه كه اولين بار توسط ايشان در چاپخانه آفتاب تهران به چاپ رسيده ، مى فرمايد: اين كتاب لقاءاللّه ، تقسيم بندى فصول نداشت . جاى آن را هم نداشت . جاى آن را سفيد گذاشته بود كه در چاپ بر آن افزوده شده است و تا حد امكان قسمت ها را بايد به جاى فهرست كتاب شناخت چنانكه در صفحه 26، 27 و 28 قطعاتى كه تتمه حديث بوده به ترجمه آن افزوده شده و در صفحه 29 و 31 به عنوان پاورقى ، خبرى مهم و توضيحاتى اضافه شده و در فصل اول در پايان آن ترجمه قطعه اى از خطبه عيد اضحى از حضرت امير عليه السلام اضافه گشته و پى از توبه داوود عليه السلام قطعه اى از كتاب ( قبله اسلام كعبه يا مسجدالحرام نقل شده كه براى كشف راز توبه داوود عليه السلام و اشك و آه او عليه السلام كمك مى كند و در صفحه 190 از مصاحبه امام عليه السلام با كميل قطعه اى آورده شده و در نظر بود كه در ابواب ديگر هم اضافاتى يا توضيحاتى داده شود و باز نسبت به كل كتاب و اين طرز راه و روش از نظر تطبيق دادن اين گونه گريز از دنيا با نظام معاش و نظر اسلام در اصلاح امور معاش تجديد نظرى بشود. اينها به عهده طبع ديگر و موقع ديگر محول شد.
معرفى اصل كتاب ، مولف آن و موضوع كتاب  
اين كتاب لقاءاللّه كه با حجم كوچك ، بسيار بزرگ و سترگ و محتوى اعظم موضوعات و اهم مقاصد است كه راه به خدا باشد در نظر زمره اى از مخلصين خلص براى ( ابرار) به منزله (جان ) است ، مسحه اى از انوار الهى بر جبهه آن نمابان است و بر چهره و رخسار آن (نمى ) از صحيفه مباركه نشسته و شبنمى از نور حق پرستى بر قيافه و پيشانى آن متالو است از جهت فرار دادن از پستى هاى دنيا و اقبال به خدا و دولت هاى لايتناهى ، نغمه زبور داودى از آن شنيده مى شود و از جهت گريز از ما سوى گويى انجيل مسيحا را نمايش مى دهد، مسيحا را مى نمايد ولى البته آن مسيحا كه انجيل آن مستخرج از قرآن عظيم باشد ديده مى شود. آرى ! اين كتاب از قرآن عظيم و درياى بى پايان آن ، فقط راه مسيحاى قرآن را از جهت گريز از دنيا و صعود به آسمان مى نمايد و قرآن رهنماى بيش از مسيحاست .
اين كتاب جليل (لقاءاللّه ميرزا جواد آقا) از نظر مشابهت با دعوت موسى ، سفر جليل توحيد و خداشناسى دعوت موسى را طبق اكتشافات قرآن حكيم دارد كه مى گويد: ( رب ارنى انظر اليك
)(سوره اعراف (7) آيه 143؛ يعنى پروردگار! خودت را به من نشان ده تا تو را ببينم ) تمناى نظر دارد و به جواب لن ترانى (اعراف ، آيه 143) يعنى بانظرى كه به افكنى و آن را در پرتو اشعه انوار لم يزلى ، متلاشى و ريز و ريزبينى و تجزيه و تحليل بكنى از دل كوه هم جمال ازل از پرده بيرون مى آيد تا او را ديده اى يعنى تو نديده اى زيرا تو و ناظر و نظر هم متلاشى در منظور شده ايد و از اينجا سه بيرون نيستند تا شخص جدا باشد و او را برابر خود و غير از خود، ديده باشد.
اين كتاب (ميرزا جواد آقا) از اين قبيل نظرها دارد و آن را به اهل نظر مى آموزد و تحليل و تجزيه اى از مساءله غامض لقاءاللّه و توحيد و معرفة الرب و معرفة النفس مى كند، اما لقاء اللّه را تثبيت مى كند و نظر مثبت مى دهد نه نظر منفى وليكن نه به طورى كه خدا را جسم كند يا وجود و محيط او را وارد در گريبان فكر محدود نيست ، فكر به لايتناهى راه دارد و فوق زمان و مكان كار مى كند.
در آفرينش اصولا جسم از علم پديده آمده و به اطوار بى پايان خود حكايت از آن مى كند كه پيكر عالم پديده اى است كه با علم بى نهايت و قدرت بى نهايت و قدرت بى نهايت و فن و هنر بى نهايت پديدآمده است ، هر قدر اكتشاف علم و اقتدار و هنر بيشتر است و خير آن هم بيشتر است ولى چون لايتناهى در پيش است . هيچ وقت اين سير به پايان نمى رسد، آرى ياس هم نيست با هر درجه اى از اتصال و اكتشاف وجود رفيع الدرجات دريچه اى از خير به روى انسان باز مى شود و به همراه اتصالات پياپى و مداوم ، ترقيات روز افزون و مداوم در پى است ؛ زيرا خدا - جل مجده - واحد عددى نيست كه كس به او برسد يا در حيطه تصرف كس در آيد. بلكه بالمثل مانند واحد مبدا اعداد است كه تشكيل دهنده همه اعداد هست و متناهى نيست . هر درجه اى از آن ، درجه بالاترى دارد و آن هم همچنين الى غير النهايه و واحد در همه هست نه كار به آخر مى رسد و نه هم درجه اى از آن خالى است ؛ لذا ياس هم در كار نيست . ان الراحل اليك قريب المسافه .
تاويل خدا در پيرهن من است
تا به اندازه اى كه از آثار و درجات قرب به آن منبع خير، لذت ها و مسرت ها و به جهت ها و بهشت ها پديد مى آيد و و با آنكه در بهشت داراى ملك كبيرى است كه اذا رايت ثم رايت نعيما و ملكا كبيرا (سوره انسان (76)، آيه 20 ؛ يعنى چون بدانجا نگرى (سرزمينى از) نعمت و كشورى پهناور مى بينى ) و هر چه را در بهشت بخواهد فورى موجود مى شود و پديد مى آيد، باز غير متناهى را تمام نكرده و خدا نشده است و با آنكه خود بار خداى جهان خويشتن است باز رو به پيشگاه غير متناهى دارد و هيچ وقت محيط بر غير متناهى نمى شود و هر كه گفت : خدا در پيراهت من است ، به آن معنى درست نيست كه خداى غير متناهى در پيراهن او محصور شده بلكه به آن معنى است كه خبر مى دهد كه در خيالل من و فكر من و انديشه من ، خود پرستى و نفع پرستى و سود جويى نيست بلكه يكسره فكرمن و انديشه من متوجه خداست و غير او نيست به اين معنى در اخبار اولياى عصمت عليهم السلام هم نظيرش يافت مى شود.
در ختام نامه اى كه مولى الكوفين ابوعبداللّه الحسين عليه السلام به مردم كوفه از بين راه از سر منزل حاجر بطن الرمه فرستاد اين كلمه هست كه مى فرمايد: فواللّه ما الامام الا الحاكم بالقسط الدائن بدين الحق الحابس ‍ نفسه على ذات اللّه به معنى حبس نفس خود و خيال خود و انديشه خود در راه خدا و كار خدا و انديشه خدا مى باشد نه به معنى آنكه خدا در پيش ‍ ديگران نيست و محصور در شخص اوست .
اين كتاب (لقاء اللّه ميرزا جواد آقا) در اين باره كلمه قرب ، قربى ، وصال ، نظر بر وجه را مى گويد و هيچ گاه از اين معانى پاى خود را بالاتر نمى گذارد. شايد از اين نظر است كه مبادا كس گرفتار تثليث يا ثنويت شود. فقط نقيصه اى باقى مى ماند كه در اين كتاب تنها حساب گسسان از ماسوى و پيوستن به خداست و حساب تنظيم معاش و حب خدمت به خلق را دوشادوش و وصل به اين خبر اعظم نياورده ولى كتابى كه بى نقص است تنها كتاب خداست و فقط و فقط قرآن عظيم است و بس .
و شايد در مسايل ديگر اين كتاب هم محل هايى جاى نظر باشد، زيرا در مساله لاهوت قيوم تعالى و قيموميت او بر جهان ، و عروج فكر و لاهوت نفس وارد مساله پر پيچ و خم و وحدت وجود شده و نيز معيت قيموميت اله عالم را مطرح فرموده است و افهام استنكاف مى كند كه خدا در همين جهان است و با ماده هم هست و در گريبان ماده هم هست و با همين جهان است .
ولى چه بايد كرد؟! افهام تا چندى هم متوجه مكتب هاى كلاسيك بود كه اجسام جهان را سه قسم مى شمرد: جامد (مانند سنگ ) ، سيال (مانند آب ) و گاز (مانند بخار)، ولى اكتشافات معلوم كرد كه اتم درون ذرات مولكول ها در جسم جامد بيشتر در حركت مى چرخد و در جسم سيال كمتر و در جسم گاز به مراتب كمتر به نسبت 000/000/600 با 000/400 و حقيقت سنگ و كوه كه به نظر جامد مى آيند اضطراب و حركت و ارتعاش آنها بيشتر است . الكترون ها داراى قوه منفى است و پرتون ها در وسط داراى قوه مثبت ايجابى است تجديد اين قوا و تبديل ماده به قوه و قوه به ماده جواهر را مثل اعراض ريشه كن مى كند و انرژى از آن مى سازد و ثبات را از عالم بر مى دارد و معلوم مى دارد كه دنياى مشهود ما حقيقت آن غير از اين است كه به نظر مى آيد حقيقت آن حركاتى است فقط و موجودات آن نمودى است نه بود، اين اكتشافات غلغله اى در دانشگاه ها افكنده است .
وترى الجبال تحسبها جامده و هى تمر مر السحاب .
(سوره ى نمل 27)، آيه 88، يعنى و كوه ها را مى بينى و مى پندارى كه آنها بى حركتند و حال آنكه آنها ابر آسا در حركتند).
و عالم ورع زاهد مرحوم آيه اللّه حاج شيخ ابوالقاسم كبيره قدس سره در قم براى اين قبيل سخنان مى فرمود: شايد نظر صحيح و مقصد صحيح در پس ‍ اين عبارات باشد. با اعتراف به اينكه هيچ كتابى غير ازكتاب خدا مورد تسليم به قول مطلق نيست .
به نظر من اينكه اين كتاب اقرب طرق الى اللّه را ترسيم مى كند و روح . روح حكمت و لب لباب عرفان و متن دستورات آل عصمت عليهم السلام بايد در برابر آن تسليم صرف و محض تسليم بود، فقط و فقط همان كتاب خدا قرآن است و بس .
بعدا از كتاب ، باقى كتب حتى كتب اربعه (كافى من لايحضر، تهذيب و استبصار 9 هم مشتمل بر صحيح و ضعيف است و در آنها راه نظر براى مجتهد باز است .
اين كتاب (لقاء اللّه ميرزا جواد آقا) از جهت مستند همواره اخبار معتبره معتمده را كه به مصدر و سر چشمه آل عصمت عليهم السلام نزديك است استناد مى كند و در حقيقت آب از سرچشمه بردارد ولى باز اين خبر را استناد مى كند كه ان اللّه ما نظر الى الاجسام منذ خلقها با اينكه اين خبر - طبق گفته شيخ بهايى در اربعين - از اخبار موضوعه مجعوله است .
و باز در مسائل غامضه پر پيچ و خم آن براى مجتهد جاى نظر و راه نظر باز است .
و مولف آن هم خود مجتهد بوده و با اينكه بايد در هر سخن ، خود سخن را سنجيد. انظر الى ما قال و لا تنظر الى من قال ولى باز شناختن مولف و شخص صاحب كتاب در اخذ به راى او معتبره است .
در حديث فرمودند:
انظروا الى رجل منكم قد روى حديثنا و عرف حلالنا و حرامنا فاذا حكم بحكمنا فانه حكم اللّه فى حقكم فانى قد جعلته حجه عليكم .
مولف محترم لقاء اللّه
اما مولف بزرگوار از اعظم فقهاى صائنا لنفسه ، حافظا لدينه ، مخالفا لهواه ، مطيعا لامر مولاه است .
آيه اللّه معظم مفخم فقيد علم و عرفان حضرت علامه مغفور له ، حاج ميرزا جواد آقا مجتهد ملكى تبريزى نزيل قم و متوفاى 1343 هجرى قمرى ليله 11 ذيحجه اقدم علماى ربانى محسوب مى شود. ايشان و نظاير ايشان در قبه العلم قم اخيرا و حوزه نجف اشرف قديما از نظر تقوى و عظمت مقام علمى ، مقام بسيار درخشنده و بى نظيرى داشتند. در عتبات عاليات و حوزه علميه نجف كه قبله گاه علوم اهل البيت عليهم السلام بوده و هست ، زمره ايشان چند تن از علماى اخلاق و مربيان بزرگ بودند كه مورد احترام و تصديق همگان بودند...
ايمان و عمل در شخص ايشان به قدرى درخشان بود كه طيف جاذبه اش ‍ هم اكنون مرا تحت تاثير مى گيرد و ما را به ياد آن زمره از فقهاى عظماء مى اندازد كه حجت هاى زمان اند. هم حجتى عليكم و اما حجه اللّه از حسن تقدير، در سال هاى اخير عمرمولف به سال 1340 هجرى قمرى كه تاسيس حوزه علميه قم شد، مرا دولت ملاقات و درك محضر آن جناب دست داد و گاهى برق توفيق مى زد و درك محضر معظم ايشان مى شد. شخصا بسيار مفخم و مجلل بود و حوزه موعظه شان را گويى هاله اى از نور فرا مى گرفت كه مستعمين را از خود بى خود مى كرد.
كسانى كه با حوزه علميه نجف و سامرا سابقه دارند، از نام گرامى اين بزرگوراران گوششان پر است ، زيرا اينان ستارگان علم و فقه و تقوى بودند. نويسنده آن روزها را نبوده و نديده و فاصله ام با مقامات بلند ايشان بيش از صدها قرن است ولى از احترامى كه مرحوم آيه اللّه نائينى قدس سره در هنگام ورود مراجع معظم به قم در حق ايشان مبذول مى داشت مكشوف مى شد كه زمره آنان مورد احترام شخص آيه اللّه و تمام آشنايان به راه و روش آنان بوده اند و در آن قبه العلم اينان از نظر تقوى و مخالفت با هوى و از نظر عظمت علمى و فقاهت هم درخشنده بودند، كتاب فقه و اصولى كه از ايشان در دسترس است گواه است .
ايشان غير از اين كتاب ، داراى دو كتاب ديگر هستند: يكى كتاب اسرار الصلوه كه (در زمان حيات ميرزا جواد آقا) طبع شده و ديگرى رساله مراقبات السنه كه ترجمه آن در دست انتشار است .
چند اثر تازه از ميرزا جواد آقا
و اين ايام به دو اثر ديگر از مولف دست يافتم . يكى در علم اصول و ديگرى علم فقه . اصول آن از مبحث ادله عقلى باب احتياط را محتوى است در 250 صفحه در برگ ترمه با خط ريز به قلم خود مولف است . در ظهر (پشت ) كتاب نوشته شده است : هذه رساله شريفه من مولفات الحضره الاقدس حجه الاسلام مرجع الاحكام ، المولى القمقام مدقق المحققين و محقق المدققين ، شمس فلك التحقيق و بدر سماء التحقيق ، العالم الفاضل آيه اللّه فى الورى ، مولانا الاجل الاكرم و استادنا الاعظم الافخم ، الحاج ميرزا جواد آقا التبريزى و حرره دام ظله العالى بقلمه الشريف .
در آغاز رساله گويد: و بعد ؛ فلما فرعت من اتمام عين الانصاف الذى صنفته فى رد الاعتساف من مسائل البرائه و الاحتياط و اردت ان اجمع الاوراق نبهنى بعض الفضلا من الاخلاء افرد هذا المصنف بتنصيفه الى جزئين لتيسير الانتفاع به فى كل وقت فانتبهت بمذاكرته فافردت المقصد الثانى من هذه المساله بين هاتين الدفئتين المقصد الثانى فى الشك فى المكلف به . الخ .
و اما كتاب فقه ايشان در نكاح است ، شرح بر مفاتيح است كه هنوز معلوم ما نيست اين مفاتيح از كيست ؟ و مقدمه اى در اعتبار احاديث و مبانى ايشان در حديث به طورى كه مبانى فقه گردد و مباحث تعادل و تراجيح در 42 صفحه به قطع وزيرى كوچك دارد و خود كتاب 447 صفحه است و آخر آن ، مساله اختيار ثيب است بدين صورت :
مفتاح : اذن البكر صماتها سكت فهود اقرارها الى ... و اما اثيب ، امرها اليها فتكلف للنطق كذا فى الصحاح المتقدمه و لا خلاف فيه الا من الحلى فى الاكتفاء بسكوت البكر و مستنده عدم العمل باخبار الاحاد مع الاصل . تم الجزء الاول من كتاب النكاح و يتلوه الجزء الثانى و اوله الولايه .
بيد المذنب العاصى اسير الامال و الامانى فى يوم السابع عشر من شهر المظفر و قد مضت من الهجره النبويه الف و ثلاث ماه و اثنى عشر سنه فى مشهد الغرى .
در چندين جاى كتاب به خط شكسته نستعليق حاشيه مولف منه دارد و در ظهر كتاب نوشته شده است :
لايخفى ان هذه الوجيزه من تصنيفات حضره مولانا العلامه حجه الاسلام ملاذ الاعلام ، باب الفتاوى و الاحكام ، آيه الملك العلام ، صاحب النفس ‍ الزكيه العبد الصالح الحاج ميرزا جواد التبريزى - متع اللّه الاسلام و المسلمين بطول بقائه - كتبه دام ظله العالى فى عنفوان شبابه . لمشهد ولى رب العالمين ، امير المومنين - ارواح العالمين فداه - فى شهر شعبان .
معلوم مى شود به سال 1312 هجرى قمرى مولف در عنفوان جوانى بوده ....
نسخه خطى لقاء اللّه
بحمداللّه تحرير اين كتاب ارجمند در زاويه كلبه محقر در عاصمه طهران محروسه در تابستان 1337 هجرى شمسى ، آخر مرداد و اول شهريور روز پنج شنبه ششم ماه صفر الخير 1378 هجرى قمرى ، پايان يافت و به مطبعه سپرده شد تا بلكه از فانوس و نهراس منزل ابرار، قنديل نورى براى خانه همه اهل ايمان افروخته شده باشد و اميد مى دارم كه از نشر اين كتاب جليل مگر تا با كتاب هاى ديگرم مشعل فروزان نورى براى خاندان خود و فرزندان خود دارى خود نه برافروخته بماند و رجاء از لطف ايزد بى چون آنكه كاشانه شان هميشه به نور الهى روشن باشد. بار خدايا! تو نگذار كه نور آنان خاموش شود و اين چراغ اميد را همى به طور روز افزون فروزان تر ميدار تا روزى كه كس تو را ببيند و به نور رخسار و چهره تابناك تو، نور ابد گيرد و بهجت او هرگز نميرد. ربنا اتمم لنا نورنا.
نسخه اول اين كتاب در تاريخ حيات مولف در جمادى سال 1337 هجرى قمرى استكتاب و اضافات و حواشى در آن بود و از خود مولف بر آن افزوده شده بود كه ما آنها را در متن داخل كرديم . اين نسخه نزديكى از علماى سادات ذوى العز و الاحترام قم ، جناب سيد آقاى حاج آقا حسى بن المرحوم حجة الاسلام الحاج سيد اسحاق الرضوى الفاطمى القمى بود كه از مخصوصين مولف بود، است كتاب آن با خط برادر زاده مولف دكتر عبدالحميد المتطبب به ملك الاطباء كه از خاندان ملكى هاى تبريز بوده ، شده است .
و تطبيق با نسخه ديگرى شد كه در سال 1346 هجرى قمرى (سه سال بعد از وفات مولف ) به خط آيه اللّه المعظم لواسانى ، مرحوم حاج سيد ابوالقاسم لواسانى والد معظم آقايان آيه اللّه حاج سيد احمد لواسانى طهرانى مدنى و حجه الاسلام آقاى حاج سيد محمد صادق كه هر دو از اعاظم علماى طهران هستند، نوشته شده است . در آخر نسخه چنين است : حرره فى شهر صفر الخير فى بلده تبريز و فرغ من تسويده فى السابع و العشرين منه فى قريه با سمنج من توابع تلك البلده العبد الجانى . الخاطى ، الخاسر، الغافل ، الغريق فى شهوات نفسه و معاصى ربه ، الاثم اللواسانى (ابوالقاسم ) الحسينى عفى عنه و الملتمسين عن الناظرين طلب العفوله و العفوعنه عفى عنهم .
صفحه 27، 1346 هجرى قمرى
انتخلاب اسم لقاء اللّه براى كتاب
با نسخه سومى نيز تطبيق شد كه از علامه بزرگوار حجه الاسلام آقا شيخ ابوالفضل اصفهانى بوده و تحرير آن در نجف بعد از 1360 هجرى قمرى بوده ، اين نسخه در وسط كار مفقود شد.
انتخاب اين اسم لقاء اللّه (براى كتاب ميرزا جواد آقا) از ما است وگرنه خود نامى بر آن ننهاده بود و چون آغاز كتاب از اينجاست كه گويد: در قرآن مجيد زياده از بيست جا از لقاء اللّه و نظر بر وجه او ذكر شده . از اين سر آغاز آن ، اين اسم اتخاذ گرديد.
ارزش كتاب المراقبات
مولف اين كتاب عبقرى مراقبات السنه - اعمال سال - دوازده ماه به راه و روش سلف صالح و عظماى اصحاب ما اماميه ، اين كتاب را تاليف نموده ، از اصول صحاح حديث ، ادعيه و اوراد يوم و ليله و ماه و سال را استخراج و طبق اصول حديث از منابع موثق به دست داده .
اعاظم اصحاب ما - از صدر اول تا كنون - هر كدام داراى كتاب اعمال سنه بوده اند:
1. اين شيخ اجل كلينى محمد بن يعقوب - صاحب كافى - كتاب دعاى او يكى از سى كتابى است كه جمله آنها كتاب كافى را تشكيل مى دهد ؛
2. و اين محمد بن مسعود عياشى است كه از جمله دويست كتاب او كتاب الدعوات و از جمله آنها كتاب مختصر يوم و ليله است ؛
3. و اين شيخ الطايفه محمد بن الحسين طوسى رحمة اللّه است كتاب مختصرى در عبادات دارد در عمل يوم و ليله و كتاب كبيرى به نام مصباح المتهجد در عمل سال و باز كتاب ديگرى به نام مختصر المصباح در عمل سال ؛
4.باز اين احمد بن محمد بن خالد برقى است كه يكى از مستندهاى عمده كتاب كافى است و در فهرست كتب او مى گويند يكى از آنها كتاب دعا است ؛
5. از ابراهيم نهمى خراز كوفى است ، براى او كتاب دعايى است .
6. اين اسماعيل بن موسى بن جعفر عليه السلام كه خود و اولاد و و دودمان او در مصر اقامت داشته اند. كتبى دارد كه آنها را از پدران و آباء گرامش ‍ عليه السلام روايت مى كند و در فهرست آنها كتاب دعا است .
7. و بهتر از همه و بالاتر از همه ، صحيفه مباركه سجاديه كه آن را زبور آل محمد عليه السلام و انجيل اهل بيت عليه السلام مى خوانند. از امام سجاد زين العابدين عليه السلام است .
8. و مقدم تر از آن كتاب والاى اعمال و عبادت حضرت اميرالمومنين على عليه السلام است كه امام سجاد عليه السلام در آن نظر مى كرد و اعمال خود را با آن مقايسه مى فرمود؛
9. اين سيد بن طاووس على بن موسى بن الحسين بن عبدالصمد داراى كتاب


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

عارف كامل به قلم : آيت الله سيد حسين فاطمى قمى (شاگرد برجسته ميرزا جواد آقا ملكىتبريزى رحمة الله عليه )
بسم الله الرحمن الرحيم
نظر به اينكه حضرت حجة السلام مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى صاحب كتاب مراقبات السنة و اسرار الصلاة و لقاء الله استاد حقير بودند لازم دانسته شمه مختصرى از حالات ايشان را ذكر نمايم ،در اوائل مشروطه ، چون اختلاف بين مردم ايجاد شده بود، ايشان صلاح خود را توقف تبريز نديدند، لذا به قم آمدند.
مرحوم حجة السلام آقاى شيخ مهدى حكمى قمى مى فرمودند :
از ثمره مشروطه كه خدا به ما عطا فرمود اين بود كه وسيله شد حاج ميرزا جواد آقا در ساكن شود.
مقام تسليم و رضا  
ايشان بسيار محيط به اخبار بودند، همچنين در فقاهت ؛ زيرا حقير كتاب غايه القصوايى داشتيم ايشان حاشيه بر او نوشته و حضرت آية الله العضمى آقاى شيخ ابولقاسم قمى و حجة السلام جناب آقاى آقا سيد محمد - طاب ثراهما - هروقت در مساءله اى از مساءئل فقهيه توقف داشتند با ايشان مذاكره مى كردند ؛ ليكن جناب ايشان به خيال مرجع تقليد شدن نبود ؛ در هر صورت بسيار جديت داشتند به رفتن زيارت حضرت معصومه با داشتن مرض قلب ، همه روزه مشرف مى شدند به حرام ! و در مقام رضا و تسليم ،گويا از خود اراده اى نداشت ، سراپا تسليم اراده خداى تعالى بود ؛ جوانى داشت به نام آقا ميرزا على آقا كه به مرض و با در گذشت و آن جوان بسيار دانشمند و در علم و عمل سر آمد اقران خود بود ، ليكن حقير روز فوت او نتوانستيم بروم روز ديگر كه رفتم ديدم آقاى ملكى - رضوان الله عليه - نشسته و چشم ها به گودى فرو رفته ، مردم مى آمدند و ايشان را تسليت كى گفتند،ولى ايشان مشغول به ذكر خدا بود و زبانش به محمد خدا گويا بود، در اواخر عمر هفت سال از خانه بيرون نيامد مگر قبل از اذان صبح در بالاى سر حضرت معصومه نماز صبح را به جاى مى آورند؛ بعد از نماز ايشان ،مرحوم آقا شيخ ابراهيم ترك معروف به صاحب الزمانى ايستاده موعظه مى كرد.
عيادت از بيماران  
اگر يكى از شاگردان شان يا از دوستان به مرضى مبتلا مى شد ايشان از حرم به منزل آن شخص رفته و بالاى سر مريض مى نشست و هفت حمد مى خواندند و به خانه مراجعت مى كردند و همه روزه ،اول آفتاب حقير و ساير شاگردان ايشان در منزلشان جمع مى شديم و آن جناب ما را به كلمات آتشين خود موعظه مى فرمود،به طورى كه صداى گريه و ضجه از اهل مجلس بلند مى شد!
اثر موعظه استاد  
معصوم عليه السلام فرمود: موعظه چون از قلب بيرون آيد داخل قلب مى شود و اگر مجرد زبان شد از گوش تجاوز نمى كند ؛ مواعظ ايشان - طاب ثراه - چنان بود كه گويى آتش در دل جلسا مشتعل مى نمود، چنان بود كه گويا انسان را از اين نشسته خارج و به عالم ديگرى داخل مى كند، ولى چون از مجلس ايشان خارج مى شديم با هر يك از مجلسيان آن مرحوم تماس ‍ مى گرفتم باز همان حال غفلت در او بازگشت كرده بود؛ از بعد ايشان پيوسته آرزوى يك چنين مجلسى را دارم و به دست نمى آورم .
برنامه شبهاى استاد  
و اما عادت شبهاى ايشان چنين ايشان چنين بود كه به مهمانى و غير مهمانى نمى رفت و پس از ادعاى فرائض و نوافل استراحت مى فرمود و دل شب در مناجات باقاضى الحاجات حالاتى داشتند كه وصفش به قلم راست نيايد؛ از جمله حالات شب ايشان مانند ديوانه و عشق لقاى حق ،به طورى كه مى توان آن بزرگوار پيروى از مولاى خود امير المومنين مى نمود در درك كردن طلوع فجر؛ چنانكه در كتاب كبريت احمر به روايت بيت الاحزان ،موقعى كه حضرت على عليه السلام را از مسجد به خانه مى بردند،صبح دميده بود فرمود: روى مرا به مشرق كنيد،فرمود ( والصبح اذا تنفس ) ( سوره تكوير، آيه 18)،اى صبح ! تو شاهد و گواهى و از تو شهادت خواهم خواست كه از بدايت امر كه با رسول خدا عليه السلام نماز خواندم مرا تا امروز، خفته نيافتى و هميشه تفحص از تو مى كردم !
مراتب حب جاه  
و از فرمايشات مرحوم ملكى - رحمة الله عليه - اين بود كه فرمودند: در مجلس استادم جناب آخوند ملا حسينقلى همدانى مذاكره حب جاه شد،من عرض كردم : بحمدالله من حب جاه ندارم !؟
(آخوند همدانى ) رو كرد به مرحوم حاج شيخ كاظم و فرمود: ببين ميرزا جواد چه مى گويد!؟
اين مطلب گذشت تا موقعى كه عده اى از ملكى هاى تبريز آمدند به زيارت كربلا، بر من ظاهر شد كه معاشرتم با آنها همه ناشى از حب جاه است !
بگو من اشتباه كردم  
اين گونه بود فرمايشات ايشان كه موثر واقع مى شد. حقير در شبى از شب هاى ماه رمضان براى كارى بيرون از شهر رفته بودم ، ديدم عده اى از جوان ها و چند نفر هم از اهل علم براى تفريح و گردش بيرون رفته بودند،اين منظره بر من ناگوار آمد. روزش پس از نماز ظهر و عصر و خاتمه فرمايشات ايشان به عادت همه روز در ايوان مدرسه فيضيه ، حقير ذكر مصيبت مى كردم ، آن روز قبل از ذكر مصيبت قضيه شب گذشته را عنوان كردم به اين نحو كه چرا بايد ماهى كه فرمودند دعيتم الى ضيافة الله ) كه روزش بهترين روزها و شبش بهترين شبها ؛ نفس ها در آن ثواب تسبيح دارد ؛ خواب در آن ،عبادت است ؛ چرا بايد اهل علم به تفريح بروند؟و به سايرين از جلالت اين ماه تذكر ندهند؟
آن روز گذشت . صبح روز ديگر در مسجد بالاسر پس از نماز خواستم سوالى از ايشان بكنم تا چشم شريفش به من افتاد، مرا در معرض عتاب درآورده فرمود: ديدى روز قبل چه كردى در حضور اشخاص مختلفه از عوام و غيره ؟!چرا بايد به اين نحو اسم اهل علم و علما را ببرى ؟ مگر تفريح غير مشروع است و يا بايد علما منبر بروند و به اهل علم مطالبى را بگويند؟ممكن است به نحو ديگرى به آنها بگويند.
سرم به زير افتاد عرض كردم : خطا رفتم اكنون بفرماييد چه بايدم كرد؟ فرمود برو منبر و بگو من خطا كردم !
ولى براى من مشكل بود اظهار كنم خطاى خود را و ليكن در ذهنم بود تا يك روز آقا شيخ ابراهيم ترك زير بغل مرا گرفت و گفت : تو بايد امروز منبر بروى به جاى من و به سختى مرا بلند كرد،رفتم منبر،فرمايش آن مرحوم به يادم آمد گفتم : در آن روز كه گفتن چرا بايد اهل علم در ماه رمضان به تفريح بروند من خطا كردم ! چيزى از اهل علم نديدم ؛ ذكر مصيبت كرده فرود آمدم .
ثمره رياضت و سحر خيزى  
آقا شيخ ابراهيم رفت با آن مرحوم مصافحه كند فرمود: ديدى فلانى چه كرد؟ اين ثمره رياضت ها و خدمت و بيدارى در اسحار است كه باعث مى شود كه وقت ارتحال از اين عالم با توجه به او جان تسليم نمايد و زبان در ذكر او باشد و از اين عالم برود.
ارتحال استاد 
در مرض موت ايشان دو روزى در مسجد جمكران بودم ،سراغ حقير را گرفته بودند؛ پس از مراجعت رفتم حضورشان ديدم تكيه داده و خاك تيمم خواستند، نزد ايشان نشسته بودم پس از تيمم شروع به نماز كرد و دست خود را بلند نمود براى تكبير،در وسط تكبير تسليم نمودند!و بقيه تكبير را در آن عالم گفتند. چشم هاى ايشان را بسته و پايشان را رو به قبله كشيدن . لمثل هذا فليعمل العاملون بندگى و اطاعت خدا براى اين ساعت است . خداوند را قسم مى دهيم يه عزت محمد و آل محمد كه آن ساعت را بر ما مبارك فرمايد و زبان ما را به ذكر خود و اوليائش گويا گرداند و ما را در پناه عصمت خود از فريب عجوزه دنيا حفظ فرمايد؛ كه مولى اميرالمومنين فرمود: دنيا مانند عروس آرايش كرده است . از كلمات آن مرحوم است در اسرار الصلاه : فيا لله من هذا الخطب الفظيع بايد پناه به خدا برد از اين مصيبت بزرگ .
دسيسه شيطان براى اهل علم  
شيطان تدليس مى كند بر اهل علم كه مطالعه اين علوم معلومه مرسومه افضل است از استغفار در سحر و خلوت با خداوند عزيز جباز د و حال اينكه ممكن نيست صحيح نمودن قصد شرعى براى تحصيل علوم رسمى ؛يا اينكه بسيار مشكل است علمى كه انسان را وادار نكند به شب زنده دارى و تجهد و مناجات و استغفار در سحور كه رويه مومنين است كه و بالاسحار هم بستغفرون يوره الذاريات ،آيه 18
دعا سبب تحصيل علم است  
نورى براى آن علم نيست و ثمره از تحصيلش حاصل نخواهد شد د در اينجا اشاره به پاره اى از اخبار مس شود از جمله روايتى از جناب امام صادق نقل شده كه مى فرمايد: علم ملازم خشيت است و ممكن نيست صاحب خشيت ترك كند تهجد و قزع به حق تعالى را،مرحوم آخوند ملا حسينقلى ما را وصيت مى نمود كه التجا به خدا آوريم و تضرع كنيم به سوى او زمانى كه متحير شدم در مطالب علميه و ما تجربه نموديم اين معنى را كه دعا و تضرع ،اسباب تحصيل است چنانكه در بعضى از اخبار تصريح شده كه ليس العلم بكثره التعلم ،انما هو نور يقذفه الله فى قلب من يشاء تهجد قلب را نورانى مى كند و نور را در قلب مومن ثابت مى دارد.

ترام العز ثم تنام ليلا
بغوص البحر من طلب اللالى

استاد فاطمى آنگاه چنين ادامه مى دهد:
خوش داشتم مقدمه اى كه خود آن مرحوم براى المراقبات نوشته از بظر خوانندگان بگذرانم اقول مخاطبا لنقسى : اعلم ايها العبد اللئيم الذميم البطال ! ان هذه الايام و الوقات التى ولدت فيها الى ان تموت بمنزله منازل سفرك الى وطنك الصلى الذى خلقت لمجاورته و الخلود فيه و انما اخرجك ربك و مالك و ولى امرك الى هذا السفر تحصيل فوائد كثيره و كمالات جمه غفيره لا يحيها بها عقول العقلاء و علوم العلماء و اوهام الحكماء من بها و نور و سرور و حبور بل و سلطنة و جلال و بهجة و جمال و ولاية و كمال ،فان عملت بر ضاه واتبعت هواه و صاياه حصل لك من منافع هذا السفر ارباح عظيمة و فضايل جسيمة التى لايقدر على احصاء انواعها فضلا عن تعداد افراداها جميع المحاسبين و لا يقدر قدر عضمتها احد من العاملين بل و لا خطر على قلب بشر و لم ير منها عين و لم يحك منها اثر، فان شئت تقريب هذا المعنى الى فهمك و تصديق هذا المعزى بلبك من طريق المنقول فقهى كتاب الله - جل جلاله - انعم قبول (فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين ) (سورة السجدة ،آيه 17) (و ان تعدوا نعمة قرة اعين ) (سورة ابراهيم ،آيه 14) و ما فى الاخبار المتواتر فى تضاعف نعم الاخرة فى كل جمعة الى ما لا نهاية له بل و فى حديث المعراج ، انظر اليهم فى كل يوم سبعين نظرة و اكلها نظرت اليهم ازيد فى ملكهم سبعين ضعفا.
واما من طريق المعقول فيكيف التاءمل فى النعم الدنيوية الجسمانية و قياسها بالنعم الاخروية والله تعالى مانظر الى الاجسام منه خلقها و عالم الاخرة عالم القرب واللقاء.

(ترجمه : اى بنده پست و زبون بيهوده كار! بدان كه اين روزان و شبان و اوقاتى كه بر تو مى گذرد،از ساعتى كه به اين جهان پا نهاده اى تا هنگامى كه از آن پل دركشى به منزله منزلگاه هاى تو به سوى وطن اصلى تو است ،كه براى اقامت و مجاورت و زندگانى جاويد،در آن ديار آفريده شده اى و همانا پروردگار و مالك و صاحب اختيارات تو را براى اين بدين سفر رهسپار فرموده تافوايد بسيار و كلمات بى شمارى به دست آورى كه عقول عقلا و علوم علما و اوهام حكما،نتواند به روشنايى و نورانيت و سرور و حبور بلكه به سلطنت و جلال و بخجت و جمال و ولايت و كمال آن غوايد پى برد و احاطا اى حاصل نمايد؛ پس اگر به رضا و خشنودى آفريدگارت عمل كردى و به نور هدايت او حركت نمورى و به سفارشها و اوامر او مراقب شدى از منافع اين سفر تو را سودهاى عظيم و فضايل جسيمى عايد خواهد شد كه تمامى حساب دانان بر شماره انواع و تعداد آن توانائى نخواهند داشت و هيچ يك از افراد مهندسين جهان قدر عظمت آنها را اندازه نتوانند گرفت بلكه نه بر قلب بشرى خطور كرده و نه چشمى آن را ديده و نه اثرى از آن به بيان و حكايت تواند آن و اگر هواهان شوى از طريق منقول و از راه روايت و كتاب ،اين معنى را به فهم خود نزديك گردانى و آن مغز را از پوست آن جدا سازى بشنو كه خداى جل جلاله در كتاب خود به بهترين بيانى تو را آگاه ساخته آنجا كه فرمايد: و لا بعلم نفس ما اخفى لهم من قره اعين بعنى هيچ كس نداند كه در آخرت چه براى آنها پنهان و ذخيره شده است از آنچه موجب روشنايى چشم است . و در جاى ديگر فرمايد: و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها ؛ بهنى اگر خواهيد نعمتهاى خداوند را به شمار نتوانيد.
و همچنين اخبار متواتره در فزونى نعم آخرت به حدى روايت گشته است كه حصرى براى آن نيست و در حديث معراج روايت گشته است كه حصرى براى آن نيست و در حديث معراج فرمايد: انظر اليهم ... بعنى در هر روز هفتاد بار به آنها نشر مى افكنم و در هر نشرى كه به آنها افكنم با آنها سخن گويم و به دارائى شان هفتاد برابر فزونى دهم !
و اما از طريق درايت و راه معقول همين بس بو را كه در نعمات دنيويه و بدنيه درنگ كنى و آنها را با نعم اخروى بسنجى و موازنه نمايى ،چه خداى تعالى از آن آنى كه اجيام را آفريده به آنهانظرى نكرده و عالم آخرت عالم قرب و ديدار است .
چند نكته تازه درباره ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى از استاد سيد عبدالله فاطمى نيا 
اثر سخنان ميرزا جواد آقا  
دانشمند محترم و خطيب نامى استاد فاطمى نيا تبريزى در كنگره بانو اصفهانى ،فرمودند: در مورد جمال السالكين ،آيه الله آقا ميرزا جواد ملكى تبريزى مى نويسند كه وقتى در مجلسى مى نشست مى فرمود: اى مردم !يكى از نامهاى خدا غفار است !همين را كه مى گفت ،چند تفر غش مى كردند و آنان را از مجلس بيرون مى بردند! آيه الله شيخ على پناه اشتهاردى هم فرمودند: ميرزا جواد آقا تبريزى در مدرسه فيضيه درس اخلاق داشت و آن چنان تاثير آتشين بر درها مى گماشت كه در درسش از اثر صحبت ايشان غش مى كردند و بى هوش مى شدند. روزى به ميرزا جواد آقا عرض كردند كه تاثير صحبت شما چنان است كه يكى از تجار در اين جليه حضور داشته بى هوش بر زمين افتاده است !
فرموده بودند: اين كه چيزى نيست مولايشان اميرالمومنين هميشه از خوف خدا چنين حالتى بهش دست مى داد!

جانها درد اصل خود عيسى دمند
يك زمان زخم اند و گاهى مرهمند
گر حجاب از جانها بر خاستى
گفت هر جانى ، مسيح آساستى
گر سخن خواهى كه گويى چون شكر
صبر كن از حرص و اين حلوا مخور
صبر باشد مشت هاى زيركان
هست حلوا آرزوى كودكان

(مثنوى معنوى ،دفتر اول )
من پنجشنبه آينده مهمانم  
استاد بزرگوار حاج آقا فاطمى نيا فرمودند: قبله العلماء آية الله آقاشيخ محمد بهارى - قدس الله روحه - ايشان خيلى بزرگ بود، علما مى رفتند مثل بچه دو زانو در برابرش مى نشستند ولى اين هم دانسته باشيد كه رد هم گم مى كرده كه خيلى نشناسند او را، گاهى حركاتى از ايشان سر مى زد كه توقع نبود مثلا تسبيح رامى گرفته و تند دور انگشتش مى چرخانده كه يك آدم كم ظرفيتى هم به ايشان گفته بود كه آقا!؟ شما ماشاءء الله با اين مقام مانند يك جوان چهارده ساله مى مانيد!؟ (يعنى حركات ناپخته انجام مى دهيد). آية الله همدانى فرموده بود: عشق به ما ساخته !
اين را شيخ محمد حسين همدانى به من گفت . خيلى پر معناست !
عشق به ما ساخته ! ديگر فتاءمل به قول طلبه ها.
على كل حال ؛ ايشان يك نامه هايى دارد كه چاپ شده همه تان ديده ايد اينها را. و معمولا نام مخاطب نامه ها هيچ كدام ذكر نشده است ؛ شايد ايشان عمدا روى ملاحظات اين كار را كرده كه بالاخره بله ، بالاخره نامه ها را كه آدم نگاه مى كند معلوم است مخاطبها درجات متفاوتى داشتند، براى يكى يك چيز ساده اى نوشته كه ده دوره بايد آدم آن را مطالعه كند. حالا اين را كه من دارم نقل مى كنم دقت كنيد راجع به نشاط و بى نشاطى و استفاده شيطان از نشاط و بى نشاط بندگان . منتهى باور بفرماييد تعبيرى كه من مى خواهم بنمايم ، مبالغه نيست جان كندم تا اين نامه را تنزل دادم تا به كسى بگويم خيلى سخت است ... شيخ محمد بهارى وقتى نامش را مى شنويد اين عظمت را در نظر داشته باشيد كه مرحوم آية الله آقا شيخ محمد حسين بهارى همدانى - رضوان الله تعالى عليه - كه شاگرد مرحوم حاج شيخ جواد آقا بود و به امام راحل هم خيلى ارادت داشت و تقريبا هم با امام خمينى بوده كه البته امام خمينى در يك افق خيلى بالاتر هستند كه ديگر مانند ايشان در غيبت كبرى به جامعيت امام نيامده ،خدا مى داند كه بى تعارف من عقيده ام را عرض مى كنم ، آن جامعيتى كه امام داشته تكرار نشده منتهى ايشان هم بالاخره مال همان دوره ها بوده . ايشان خودش به گفت ، اين را مى خواهم بگويم كه عظمت شيخ محمد تجديد شود. اينها حيف است ،اينها سينه به سينه است ،اگر ناقلش مثل من بيافتد و بميرد ديگر كسى پيدا نمى شود بگويد،هى منتظر شوى كه راديو خواهد گفت ،يا تلويزيون . ديگر تمام شد؟اين قسمت را مى گويم و قسمت بعدى مكتوب است و شما هم دسترسى داريد. ايشان خودش به من فرمود كه آقا ميرزا جواد آقا تبريزى روى منبر نشسته بود و من پاى درس ايشان بودم . آقا شيخ محمد حسين بهارى گفت . ايشان تا سه چهار سال پيش زنده تود خيلى نرد بزرگى بود منتهى ديگر چون آسم شديدى داشت آن هم در يك گوشه شهرستان ؟عرض شود: ايشان مجهول القدر مانده بود. در شهرستان علما را نمى شناسند فقط در حد استخاره و تعبير خواب ،ساعت كى خوب است ،دخترم مى خواهد اسباب كشى كند، نمى دانم خروسم صدا كرد و غيره ؛ علما را بيشتر از اين نمى شناسند و بعد مى بينند چه گوهر گرانقدرى از دستشان رفته . ايشان با اين بيمارى شديد آن هم در گوشه شهرستان ضايع شده بود. مجمع المعارف بود اين مرد. خلاصه ،جوان بودم ميرزا جواد آقا روى منبر درس مى گفت ،مى گويد يك دفعه ديدم اين دو تا چشمهاى نورانى را متوجه ما كرد گفت : اهل كجايى ؟ من خلاصه عرض مى كنم گفتم : اهل بهار! تا گفتم اهل بهار،به پرى صورتش اشك ريخت ! سپس گفت : شيخ محمد بهارى ،قبرش زيارتگاه شده يا نه ؟ قبر شيخ محمد مزار شده يا نه ؟ بعد گفت : ان شاء الله من در پنجشنبه هفته آينده مهمان ايشان هستم ! يا گفت : به او لا حق مى شوم اين حرفى كه مى زد مثل اينكه پنجشنبه بود يك شاگردى داشت آن شاگرد بيقرار شد،گريه كرد،آمد خودش دست به ضريح حضرت معصومه شد. گفتيم : چه خبر است ؟ گفت والله ! من اين آقا را مى شناسم اينكه گفت : من پنجشنبه آينده مهمان محمد بهارى هستم ، ديگر تمام شد!
گفتيم : حالا امام نيست ،پيامبر نيست كه حرفش را اين قدر زود باور مى كنيد. حالا كه آقا ميرزا جواد آقا سر حال است .
به هر حال ، گفت : پنجشنبه آينده جنازه آقا ميرزا جواد آقا تبريزى تشييع شد. اين مهم است ،مى گفت : طلبه هاى دارالشفاء،فيضيه و جاهاى ديگر،آقا ببينيد اينها مهم است قريب به دويست و چهل يا دويست و پنجاه طلبه !! حالا ديگر دويست و چهل يا دويست و شصت حدودا 250 طلبه از حوزه خواب ديده بودند صبح كه پا شده بودند براى نماز، به يكديگر مى گفتند: خواب ديدم ! يك الف اين خوابها با هم فرقى نداشت . خيلى حرف است ! 250 نفر خواب ببينند يك الف هم با هم فرق نداشته باشد!!
خلاصه ؛ كه در شب پنجشنبه خواب ديده بودند كه جنازه آقاميرزا جواد آقاتبريزى روى تابوت حركت مى كند، حضرت سيدانبيا صلى الله عليه و آله جلوى جنازه حركت مى كند!
آرى ! طلبه ها،شب اين خواب را ديده بودند صبح وقتى پا شدند براى نماز ديدند سر و صدا افتاده ،متوجه شدند آقا ميرزا جواد آقا مرحوم شده .
خلاصه ؛ اينها يك بزرگانى بودند،استثنائاتى بودند كه خواستم اين عظمت برايتان جا بيافتد تا اينكه راجع به نشاط و استفاده شيطان از نشاط و بى نشاطى را از قول اين مرد بزرگ بگويم . من كه قابل نيستم ،خودم چيزى ندارم ...

(از سخنرانى استاد فاطمى نيا در حرم مطهر بى بى فاطمه معصومه عليه السلام )
جلوه عرفان از علامه سيد محمد حسين طهرانى 
فرشتگان شب  
علامه طهرانى رحمة الله مى فرمايد:
ملائكه شب ،از اول غروب آفتاب مى آيند و با انسان ملازمند تا سپيده صبح هر وقت اينها مى آيند، آنها مى روند و هر وقت آنها مى آيند، اينها مى روند. اين فرشتگان را ملائكه ليليه و نهاريه گويند.
مرحوم آية الله الاعظم آقاى حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى - اعلى الله تعالى مقامه الشريف - كه از اكابر علماء اتقيا و افاضل اولياء و داراى مقامات و درجات و كرامات اند ؛ در دو كتاب خود كه به نام اسرار الصلوة و اعمال السنة يا المراقبات است مى فرمايد: شب كه انسان مى خوابد ملائكه موكل بر انسان ،را بيدار مى كنند براى نماز شب و بعد چون انسان اعتنا نمى كند و درباره مى خواهد باز او را بيدار مى كنند ؛ اين بيدارى ها از روى مصادفه و اتفاق نيست ، بلكه بيدارى هاى ملكوتى است كه به وسيله فرشتگان انجام مى گيرد؛ اگر انسان استفاده كرد و برخاست ، آنها تقويت و تاييد مى كنند و روحانيت مى دهند؛ و اگر نه متاثر مى شوند و كسل مى گردند؛ آن مرحوم مى فرمايد: اگر از خواب بر خاستيد آن ملائكه را نمى بينيد،اءقلابه آنها سلام كنيد و تحيت و تكريم بگوييد و تشكر نماييد!
و دعايى در آن كتاب به عنوان سلام و تحيت براى آن فرشتگان نقل مى كند كه چون انسان از خواب بيدار مى شود آن دعا را بخواند، و حمد خدا را به جا آورد كه چنين موجودات ملكوتى را ملازم با او قرار داده تا او را براى انس و خلوت و مناجات با پروردگار تاءييد كنند؛ و از تعلقات عالم ماده و رذائل اخلاق و شهوات پاك كنند و توجه به خدا دهند.
يكى از برادران ايمانى نقل مى كرد،شب نزديك اذان صبح در حرم حضرت سيد الشهدا عليه السلام بودم و همه مردم به عبادت مشغول و هر كس به كار خود بود،يكى از ارباب مكاشفه و صاحب حال كه او را مى شناختم او هم در بالاى سر مطهر به تفكر و تعمق فرو رفته بود،مردم منتظر بودند اذان بشود و نماز صبح را بخوانند؛ من آمدم نزد آن مرد و گفتم : آقا! نماز صبح شده است ؟ يك نگاه به من كرد و گفت : مگر تو كورى ؟ كه ملائكه شب رفتند و ملائكه صبح آمدند!؟
ميرزا جواد آقا مناجاتى بود  
مرحوم حاج ميرزا على آقاى قاضى - رضوان الله عليه - مقام انبساط و عاداتش غلبه داشت و بر خوف ايشان و همچنين مرحوم حاج شيخ محمد بهارى - رحمة الله عليه - اين طور بود؛ در مقابل حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى - رضوان الله عليه - مقام خوف ايشان غلبه داشت بر رجاء و انبساط و اين معنى از گوشه و كنار سخنانشان مشهود است . آنكه انبساط او بيشتر باشد او را خراباتى گويند و آنكه خوف او افزون باشد او را مناجاتى نامند.(1)
تجرد نفس  
حاج ميرزا جواد آقا مى گويد: روزى استادم ،ملاحسينقلى همدانى به من فرمود: مقام تربيت فلان شاگرد به عهده شماست ! آن شاگرد همتى فراوان داشت و عزمى راسخ . مدت شش سال در مراقبت و مجاهدت كوشش كرد تا به مقامى رسيد كه توانايى كافى براى ادراك و تجرد نفس به دست آورد.
خواستم اين سالك راه سعادت ،به دست استاد بدين فيض نائل و به اين خلعت الهيه زينت شود. او را با خود به خانه استاد بردم . پس از عرض ‍ مقصود و مطلوب ،استاد فرمودند: اين چيزى نيست !و فورا با دست خود اشاره كردند و فرمودند: تجرد مثل اين است ؛ آن شاگرد مى گفت : ناگاه ديدم كه از بدنم جدا شده ام و در كنار خود موجودى را مانند خود،مشاهده مى كنم !
(2)
ميرزا جواد آقا در آخرين منزلگاه هستى  
علامه طهرانى مى فرمايد: حضرت آقاى سيدهاشم (عارف نامى و شاگرد برجسته علامه على آقا قاضى ) از قبرستان معروف به شيخان بسيار مبهتج بودند و مى فرمود: بسيار پر نور و پر بركت است و خدا مى داند چه نفوس ذكيه و طيبه اى در اينجا مدفونند.
پس از قبر مطهر بى بى كه فضاى قم و اطراف قم را باز و گسترده و سبك و نورانى نموده است و به واسطه بركات آن حضرت است كه گويا خستگى از زمين قم و از خاك قم برداشته شده است هيچ مكانى در قم به اندازه اين قبرستان نورانى و با رحمت نيست ! و سزاوار است طلاب و سائرين بيشتر از اين ،به اين مكان توجه داشته باشند و از فضائل و فواصل معنوى و ملكوتى آن بهره مند شوند و نگذارند اين آثار محو شود و دستخوش نيسان قرار گيرد انتهى كلام حداد. قبربسيارى از اعلام تشيع مانند زكريا بن ادريس و زكريا بن آدم و محمد بن قولويه در اينجاست ؛ و اخيرا قبر مرحوم هيدجى سالك دل سوخته و وارسته ،و قبر مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى ،و قبر مرحوم حاج ميرزا على آقا شيرازى و امثالهم در اينجاست كه هر يك استوانه اى از عظمت و جلال مى باشند.
ميرزا جواد آقا از ديدگاه رهبر انقلاب  
مرحوم صديق ارجمند آية الله شيخ مرتضى مطهرى - رحمة الله عليه - به حقير گفت : من خودم از رهبر انقلاب ،آية الله خمينى - على الله تعالى مقامه شنيدم كه مى فرمود: در قبرستان قم يك مرد خوابيده است و او حاج ميرزا جواد آقاى تبريزى است ! (3)
علامه طهرانى مى نويسد ؛ مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى تبريزى از اءعاظم تلامذه مرحوم آية الله الحق و سند التوحيد،معلم ربانى حاج شيخ حسينقلى همدانى - رضوان الله تعالى عليهما - است و كتب وى عبارتند از لقاء الله و اسرار الصلوة و المراقبات (اءعمال السنة ) كه الحق مستغنى از تعريف است ،بالاخص كتاب لقاءالله ايشان آتشى مخصوص ‍ دارد و براى فتح باب سالكين الى الله ،كليد و رمز موفقيت است . ما در اينجا به ذكر يك دستور از كتاب اسرار الصلوة وى ،طبع سنگى ،صفحه 46 اكتفا مى نماييم ؛ مى فرمايد: من از بعضى از اءجلاء مشايخ خودم كه همانند او حكيم عارفى و معلم حاذقى را در راه خير و طبيب كاملى را نديده ام پرسيدم : كدام از اعمال جوارح را كه شما تجربه نموده ايد اثرش در قلب بيشتر است ؟! فرمود: سجده طولانى در هر روزى كه آن را ادامه دهد و طول بدهد جدا تا اينكه يك ساعت و يا سه ربع ساعت به طول انجامد و در آن بگويد: لااله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين (سوره انبياء آيه 87)؛ هيچ معبودى نيست جز تو اى خداوند! تو پاكى و منزه و مقدس ‍ مى باشى ! من هستم كه رويه و داءبم اين بوده است كه از ستمگران بوده ام . به طورى كه نفس خود را گرفتار و محبوس در حبس عالم طبيعت مشاهده نمايد و مقيد و مغلول به قيدها و غلهاى اخلاق رذيله بنگرد و خداوند را تنزيه كند: تو اين كار از روى ظلم و ستم به من ننمودى و من بودم كه به نفس ‍ خودم ستم نموده و آن را در اين مهلكه عظيم وارد ساختم .
و ديگر خواندن سوره قدر را شبهاى جمعه و عصرهاى جمعه يك صدر بار. مرحوم استاد- قدس سره - مى فرمود: من در ميان اعمال مستحبه ،عملى را نيافته ام كه مانند اين سه چيز موثر باشد و در روايات مطالبى وارد است كه حاصلش اين است : در روز جمعه صد نفحه يا صد رحمت نازل مى شود،نود و نه تاى آن براى كسى است كه سوره قدر را در عصر جمعه يك صد بار قرائت كند،و براى او همچنين نصيبى در آن يك نفحه و يا يك رحمت ديگر نيز هست - الهى .
رساله لقاءالله اشكم را سرازير مى كند  
علامه طهرانى مى فرمايد: اين حقير در هنگام اقامت در نجف اشرف براى تحصيل نيز آن (رساله لقاء الله ) را مطالعه مى نمودم و از بحر بى كران آن بهره مند مى شدم . روزى يكى از علماءكاظمين كه با حقير نسبت رحميت داشت و در زيارتى مخصوص به نجف به زيارت آمده بود و در كلبه حقير ميهمان بود،راجع به توحيد حضرت حق تعالى با وى بحث شد.
حقير در ميان گفتارم ،آوردم كه لاموثر فى الوجود الاالله
گفت : چنين حديثى ندارم !
عرض كردم : نباشد كه نباشد،ولى آيا اين مضمون كه كلام يكى از حكماء مى باشد متخذ از شالوده و ريشه كشيده شده جميع آيات و احاديث نيست من به وى گفتم : خوب است شما رساله لقاءالله را كه حقير آن را به خط خود استنساخ كرده ام مطالعه فرمائيد تا روح مطلب برايتان روشن گردد. گفت : خيلى در پى آن بوده ام ولى هنوز به دست نياوردم .
حقير رساله خود را به ايشان سپردم تا در مدت يك هفته مطالعه نمايد. وى بلخ كاطمين رفت و رساله را با خود برد. در سفر ديگرى كه به نجف اشرف مشرف شد از وى پرسيدم : رساله چطور بود؟!
گفت : من هر وقت آن را مطالعه مى كردم ،اشكم سرازير بود تا مطالعه ام خلاص شود! (4)
بهترين كتاب در موضوع لقاءالله  
علامه طهرانى مى نويسد: راجع به لقاءالله و امكان وقوع معرفت خداوندى گر چه بسيار گفته اند و نوشته اند،و حقا درهاى مكنونه را سفته ،و پويندگان راه نموده اند ؛ اما حقير تا به حال از جهت اتفاق مطلب و ايجاز،و شواهد روائيه و شهوديه و سوار كردن مطالب عرفانيه لقائيه را بر اساس ‍ برهان و استحكام دليل ،همچون رساله لقاءالله مرحوم آية الحق و سند العرفان ،فقيه ارجمند و آيت ربانى حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى - اءعلى الله مقامه القدسى و رزقنامن بركاته و رحماته ؛ جوده و منه - زيارت ننموده ام .
فبناء على هذا؛ بسيار به جا و مناسب است شطرى ازابتداى آن را كه در اصل لزوم معرفت غيبية ،آن فقيد علم و عمل و انديشه و درايت ذكر فرموده است ،از روى نسخه خطيبه خودم كه در بلده قم استنساخ نموده ام ،در اينجاحكايت نمايم . او مى فرمايد:
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدالله و الصلوة على رسول الله و على ءاله امناءالله
در قرآن مجيد زياده از بيست جا عبارت لقاءالله و نظر خداوند وارد شده و هكذادر تعبيرات انبياء و ائمه عليه السلام . و از اين طرف هم دراخبار،در تنزيه حق - جل و علا- كلماتى وارد شده كه ظاهرش تنزيه صرف است از همه مراتب معرفت .
علماى شيعه رضوان الله عليهم را هم در اين باب مذاقهاى مختلفه است ؛ عمده آن دو مذاق است ؛ تنزيه صرف حتى اينكه منتهاى معرفت و همان فهميدن اين است كه بايد خداوند را تنزيه صرف نمود. و آيات و اخبارى كه در معرفت و لقاء الله وارد شده است ، آنها راتاءويل نمود.
مثلا تمام آيات و اخبار لقاءالله را معنى مى كنند بر مرگ و لقاء ثواب و عقاب .
و فرقه ديگر را مذاق اين است كه : اخبارى كه در تنزيه صرف وارد شده است بايد جمع ميان آنها و اخبار تشبيه واخبارى كه ظاهر در امكان معرفت و وصول است ،به اينطور نمود كه : اخبار تنزيه صرف را حمل كرد به معرفت به طريق روئيت به اين چشم ظاهر،و به معرفت به كنه ذات اقدس الهى ؛ و خبار تشبيه و لقاء و وصول و معرفت را حمل كرد به معرفت اجمالى و معرفت اسماء و صفات الهى و تجلى مراتب ذات و اسماء و صفات حق تعالى ،به آن ميزان كه براى ممكن ،ممكن است .
و به عبارت اخرى ،كشف حجب ظلمانيه و نورانيه كه براى عبد شد؛ آن وقت معرفت از جنس معرفت قبل از آن كشف نيست .
و به عبارت اخرى ،انوار اجمال و جلالى الهى در قلب و عقل و سر خواص ‍ اولياى او تجلى مى كند،به درجه اى كه او را از خود فانى مى نمايد و به خود باقى مى دارد؛ آن وقت محو جمال خود نموده و عقل او را مستعرق معرفت خود كرده ،و به جاى عقل او خود تدبير امور او،را مى نمايد. اگر چه بعد از اين همه مراتب كشف سبحات جلال و تجلى انور جمال و فناى فى الله و بقاى الله ،باز حاصل اين معرفت ،اين خواهد شد كه از روى حقيقت از وصول به كنه معرفت ذات ،عجز خود را بالعيان و الكشف خواهد ديد.
بلى اين هم عجز از معرفت است و عجز از معرفت است ؛ ليكن اين كجا و آن كجا؟ بلى جماد هم عاجز از معرفت است ،انسان هم . ولى قطعا تفاوت مراتب عجز حضرت اعلم خلق الله محمد بن عبدالله عليه السلام با سايرين بلكه با علماى امت ،زيادتر از عجز جماد يا انسان است .
اجمالا مذاق طايفه اى از متكلمين علماى اعلام مذاق اول است ؛ مستدلا به ظواهر بعضى از اخبار وتاءويلا للايات و الاخبار و الادعيه الواردة فى ذلك . (5)
اين حقير بى بضاعت مى خواهم بعضى از آيات و اخبار وارده در اين معنى را با تاءويلات حضرات ذكر نمايم ،تا معلوم شود حق از باطل .
از جمله آيات : آيات لقاء الله است .
جواب داده اند طايفه اولى از اين آيات به آنكه : مراد،مرگ و لقاى ثواب الهى است .
اين جواب را طايفه ثانيه رد كرده اند به اينكه : اين مجاز است . و مجاز بعيدى هم هست . و اگر بنا بر حمل به معناى مجازى باشد،مجاز اقرب از او اين است كه به يك درجه از ملاقات را كه در حق ممكن شرعا جايز است حمل نماييم ،اگر چه عرف عام آن را لقاى حقيقى نگويد،و حال آنكه بنا بر آنكه الفاظ براى ارواح معناى موضوع باشد،و معنى روح ملاقات را تصور نماييم ،خواهيم ديد كه ملاقات اجسام هم حقيقت است . و ملاقات ارواح هم حقيقت است ،و ملاقات معانى هم هم حقيقت است . و ملاقات هر كدام به نحوى است كه روح معنى ملاقات در او هست ؛ وليكن در هر يك به نحوه لايق حال ملاقى وملاقى است .
پس حالا كه اين طور شد،نى توان گفت كه معنى ملاقات ممكن با خداوند جليل هم روح ملاقات در او حقيقتا هست ؛ وليكن نحوه آن هم لايق اين ملاقى و ملاقى است . و آن عبارت از همان معنى است كه در ادعيه و در اخبار از او به تعبيرات مختلفه ،به لفظ وصول و زيارت و نظر بر وجه و تجلى و ديدن قلب و تعلق روح ،تعبى شده است . واز ضد آن به فراق و حرمان تعبير مى شود.
و در تفسير قد قامت الصلوة از امير عليه السلام روايت : يعنى نزديك شد وقت زيارت .
و در دعاها،مكررا وارد است :
ولاتحرمنى النظر الى وجهك .(و مرا محروم مگردان از نظر به سوى وجه خودت !)
و در كلمات آن حضرت است :
و لكن تراه القلوب بحقائق الايمان . (اولين او را مى بينند دلهاى آدميان ،به واسطه حقيقتهاى ايمان .)
و در مناجات شعبانيه است :
و الحفنى بنور عزك الابهج فاءكون لك عارفا . (و مرا ملحق كن به نور عزتت كه بهجت انگيزه ترين است ؛ تا اينكه عارف تو گردم !) و هم در آن مناجات است :
و اءنر اءنصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الى معدن العظمة و تصير ارواحنا معلقه بعز قدسك ! ( و ديدگان بصيرت دلهاى ما را به درخشش نظرشان به سويت نورانى نما؛ تا آنكه چشمان دلهايمان حجابهاى نور را پاره كند،و به معدن عظمت و اصل گردد،و ارواح ما به مقام عجز قدست بسته و پيوسته شود!)
و در دعاى كميل عليه الرحمة عرض مى كند:
وهبنى صبرت على عذابك ،فكيف اصبر على فراقك ؟! (و مرا چنان پندار كه قدرت صبر و شكيبايى بر عذابت را داشته باشم ،پس چگونه مى توانم بر فراقت شكيبا باشم ؟!) مرد بافهم صافى از شبهات خارجيه بعد از ملاحظه اين تعبيرات مختلفه قطع خواهد كرد بر اينكه مراد از لقاى خداوند،لقاى ثواب او كه مثلا بهشت رفتن ،و سيب خوردن و حورالعين ديدن باشد نيست .
چه مناسبت دارد اين معنى با اين تعبيرات ؟!
مثلا اگر لقاى مطلق را كسى تواند به يك معنى دور از معانى لقاء حمل نمايد،آخر الفاظ ديگر را چه مى كند؟ مثلا نظر بر وجه را چه بايد كرد؟! الحفنى بنور عزك الابهج فاكون لك عارفا را چه بكنيم ؟! انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك را هم مى شود كه بگويد: گلابى خوردن است ؟! و اگر كسى بگويدكه : قبول دارم مراد از لقاءالله اينها نيست ؛ ليكن مراد از لقاى او،لقاى اولياى از انبياء و ائمه عليه السلام است . براى ماهامثلا كسى به صدر اعظم عرض بكند،تجوزامى شود بگويد: به شاه عرض كردم . چنانچه در اخبار اطلاق وجه الله بر ائمه عليه السلام و انبيا شده است ؛ مثلا پيغمبر صلى الله عليه و آله وجه خداست نسبت به ائمه عليه السلام و ائمه عليه السلام وجه خدا هستند نسبت به ماها.

next page

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

فصل هفتم : دستور العملها و توصيه هاى اخلاقى و بهداشتى ائمه (ع ) براى سلامتى جسم و روان و خانواده
كلمات قصار حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وآله  
در موقع آسايش خدا را بشناس تا در موقع سختى ترا بشناسد. (587)
مومن بايد هشت صفت داشته باشد: 1 - وقار در حوادث سخت 2 - صبر به هنگام بليه 3 - شكر به هنگام گشايش 4 - قناعت به روزى اى كه خداى والا داده است 5 - به دشمنان ستم نكند 6 - مزاحم دوستان نشود 7 - تنش به رنج باشد 8 - مردم از او در آسايش باشند.(588)
وقتى خداوند بنده اى را دوست دارد، وى را مبتلا مى سازد و وقتى وى را كاملا دوست دارد، او را خاص خود سازد. گفتند چگونه او را خاص خود مى سازد، گفت مال و فرزندى براى او باقى نمى گذارد. (589)
وقتى خداوند بنده اى را دوست دارد، وى را مبتلا سازد تا تضرع او را بشنود.(590)
وقتى بنده اى در عمل كوتاهى كند، خداوند او را بغم مبتلا سازد. (591)
خداوند بنده مومن خود را به مرض مبتلا مى كند تا همه گناهان او بريزد. (592)
از قرض بپرهيزيد كه غم شب و ذلت روز است . (593)
(اى فقيران ) اگر بدانيد چه چيزها براى شما ذخيره شده ، بر آن چه نداريد غم نخواهيد خورد. (594)
غم بسيار مخور كه آن چه مقدر است مى شود و آن چه روزيت كرده اند به تو مى رسد. (595)
غمى چون غم قرض نيست و دردى چون درد چشم نيست . (596)
شيطانها صبحگاهان با بيرقهاى خود به بازار مى روند، و با هر كه زودتر به بازار رود داخل مى شوند و با هر كه ديرتر درآيد بيرون مى آيند. (597)
بامداد خود را با صدقه آغاز كنيد زيرا بلا از صدقه نمى گذارد.(598)
صبح زود در طلب روزى و حاجتهاى خود برويد، زيرا صبح خيزى مايه بركت و رستگاريست . (599)
روزى به خانه اى كه بخشش در آن هست از كارد بكوهان شتر نزديكتر است . (600)
خداوند كسى را كه در زندگى بخيل است و هنگام مرگ بخشنده مى شود دشمن دارد. (601)
بلا و بيمارى و غم كيفر دنياست . (602)
وقتى ديديد خداوند، فقر و مرض را بر بنده اى فرود آورد مى خواهد او را تصفيه كند. (603)
ساعت هاى مرض ساعتهاى گناه را نابود مى كند. (604)
تب گناهان را مى ريزد چنان كه درخت برگهاى خود را مى ريزد. (605)
آن كه در كار بيوه و يتيم بكوشد، چون مجاهد در راه خدا يا نمازگزار شب يا روزه دار روز است . (606)
شستن ظرفها و پاكيزگى حياط مايه غناست . (607)
دوستى پدر خويش را حفظ كن و رشته آن را مبر، كه خداوند نور تو را خاموش مى كند. (608)
سه دعا بدون شك مستجاب مى شود، دعاى ستمديده و مسافر و نفرين پدر در حق فرزند. (609)
از بيمارى كه بخوره مبتلا است بپرهيزيد چنان كه از شير مى گريزيد، اگر در دره اى فرود آمد شما در دره ديگر فرود آئيد. (610)
وقتى يكى از شما با همسر يا مملوك خويش نزديك شود بفرج او ننگرد كه مايه كورى است . (611)
موى سپيد را رنگ كنيد و چون يهوديان مشويد. (612)
خنده بسيار، دل را بميراند. (613)
خواب صبحگاهان ، مانع روزى است . (614)
پرخورى دل را سخت مى كند. (615)
انسان به سبب گناه از روزى محتوم ، محروم ماند و تقدير جز به دعا بر نگردد و عمر جز به نيكوكارى دراز نشود. (616)
نيكى با پدرو مادر عمر را افزون كند و دروغ روزى را كاهش دهد و دعا قضا را دفع كند. (617)
هر كه ميانه روى كند فقير نشود. (618)
سه چيز است كه بر هر مسلمانى لازم است : غسل جمعه و مسواك زدن و استعمال بوى خوش . (619)
با فقرا دوستى كنيد زيرا در روز رستاخيز دولتى بزرگ دارند. (620)
سه چيز مايه بركت است : فروش نسيه و قرض به يكديگر دادن و آميختن گندم به جو براى مصرف نه براى فروش . (621)
گرانى و ارزانى قيمتهاى شما به دست خداست . (622)
هر كه طفلى را تربيت كند تا لا اله الا الله گويد، خدا از او حساب نخواهد.(623)
سركشى طفل در دوران كودكى ، مايه فزونى عقل او در بزرگى است . (624)
بعضى گناهان هست كه نماز و روزه و حج و عمره آن را محو نمى كند، فقط گرفتارى در طلب معاش آن را نابود مى كند. (625)
وضو نصف ايمان است و مسواك كردن نصف وضو است . (626)
لباسهاى خود را تميز كنيد و موهاى خود را كم كنيد، مسواك بزنيد و آراسته و پاكيزه باشيد. (627)
وضو پيش از غذا فقر را ببرد و بعد از غذا وسواس را زايل كند و چشم را نيرو دهد.(628)
به وسيله زناشوئى روزى بجوئيد.(629)
احدى از شما ايستاده آب نياشامد.(630)
هر كس پيش از غذا اندكى نمك بخورد دفع مى كند خدا از او سيصد و سى نوع از بلاها و امراض را كه كوچكترين آن ها جذام است . (631)
گوشت مايه روييدن گوشت است و هر كس چهل روز لب به گوشت نزند، خوى او ناخوش خواهد شد. (632)
بد نداريد چهار درد را كه امان از چهار درد بزرگترند: 1 - بد نداريد زكام را كه امان از خوره است . 2 - بد نداريد دمل را كه امان از پيسى است . 3 - بد نداريد درد چشم را كه امان از كورى است . 4 - بد نداريد سرفه را كه امان از فلج است . (633)
پنج خصلت پيسى آورد: 1 - نوره كشيدن روز جمعه و چهارشنبه 2 - وضو و غسل با آبى كه در آفتاب گرم شده 3 - خوردن در حال جنابت 4 - جماع با زن حائض 5 - خوردن در سيرى .(634)
از كشمش دست برنداريد كه داراى اين خواص است : 1 - صفرا را مى شكافد 2 - بلغم را از بين مى برد 3 - پى را محكم مى كند 4 - رفع خستگى مى كند 5 - خلق را نيكو مى گرداند 6 - دل را پاك مى كند 7 - اندوه را برطرف مى كند. (635)
صرف يك درهم در خضاب ثوابش بهتر از خرج هزار درهم در راه خدا و در آن چهارده خاصيت است : 1 - باد گوش ها را ميراند 2 - ديده را روشن مى كند 3 - نرمه بينى را تازه مى كند 4 - دهان را خوشبو مى كند 5 - بن دندان را محكم مى نمايد 6 - سستى و لاغرى را مى برد 7 - وسوسه شيطان را كم مى كند 8 - فرشتگان را شاد مى نمايد 9- مومن را خرم و سرحال دارد 10 - كافر را خشمگين مى نمايد 11 - زينت است 12 - بوى خوش است 13 - برائت از عذاب قبر است 14 - منكر و نكير از آن شرم مى كنند.(636)
روز هفتم ولادت ، فرزندان خود را ختنه كنيد كه پاكتر و نظيفتر باشند و زودتر گوشت آنها روييده شود، زيرا زمين تا چهل روز از بول نبريده نجس ‍ است . (637)
با دست چرب ، شب را صبح نكنيد. اگر شيطان به شما صدمه زند، خودتان را بايد ملامت كنيد. (638)
هر كس ترك كند خوراك در شب را در شب شنبه و يكشنبه (دو شب )، از او مى رود (نيرويى ) كه تا چهل روز بر نمى گردد و جبران نمى شود. (639)
انگور را دانه دانه بخوريد، گواراتر است . (640)
زياد كن خوراك برنج را تا موجب زياد شدن علمت گردد.(641)
به زن باردار، ماهى كه در آن وضع حمل مى كند، خرما بدهيد فرزند او بردبار و پرهيزكار خواهد شد. (642)
خضاب كنيد كه بر جوانى و زيبايى شما مى افزايد. (643)
نه چيز فراموشى آورد: 1 - خوردن سيب ترش 2 - خوردن گشنيز 3 - پنير 4 - نيمخورده موش 5 - خواندن سنگهاى قبر 6 - راه رفتن بين دو زن 7 - افكندن شپش 8 - در گودى بالاى پشت گردن حجامت كردن 9- بول در آب ايستاده . (644)
دردها در سه درد و دواها در سه دوا، خلاصه مى شوند: خون ، صفرا و بلغم دردهايند، دواى خون حجامت ، دواى بلغم حمام كردن و درمان صفرا، راه رفتن است . (645)
خضاب كنيد به حنا كه موجب روشنايى بيشتر چشم و روييدن و تقويت مو و موجب خوش بويى بدن و آرامش بيشتر زن مى گردد.(646)
بهترين خضاب ها نزد خدا رنگ سياه است . (647)
هر كس به حمام رود و دارو بكشد و بعد از دارو از سر تا پا حنا بمالد، براى اوست امان از ديوانگى ، خوره ، پيسى و آكله تا نوره كشيدن ديگر.(648)
گرفتن ناخنها درد بزرگ را مانع شود و رزق را زياد كند. (649)
هركس حافظه اش را مى خواهد از عسل استفاده كند. (650)
خربزه مثانه را شستشو مى دهد و ادرار را زياد مى كند و سنگ را آب مى كند. (651)
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: يا على ! در اول و ميان و آخر ماه با همسرت نزديكى مكن كه جنون و جذام و بددماغى به او و بچه او به سرعت مى رسد، و بعد از ظهر مجامعت مكن كه اگر در آن وقت فرزندى شود، احول (چپ چشم ) باشد و شيطان با آن نقص در انسان خوشحال مى شود. (652)
پيامبر صلى الله عليه و آله نهى فرموده اند از حرف زدن در موقع آميزش با همسر، چون موجب لال شدن فرزند است . (653)
در حال ايستاده نزديكى مكن كه موجب شاشو شدن فرزند است در رختخواب . (654)
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: پاك نكنند (زن و شوهر)، خود را با يك دستمال كه موجب دشمنى بين آن ها خواهد شد. (655)
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: يا على ! نزديكى نكنيد با همسرتان با عشق زن ديگرى كه مى ترسم فرزند خنثى مونث و فاسد نصيبتان گردد.(656)
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: يا على ! در شب عيد فطر اگر فرزندى به وجود آيد، شرور از كار درآيد. (657)
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: يا على ! در شب عيد قربان با همسرت نزديكى نكن كه اگر نطفه فرزند منعقد شود، يا شش انگشت دارد يا چهار انگشت . (658)
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله يخ ميل مى كردند و اصحاب را مى فرمودند برايش فراهم آورند و مى فرمود كه : بيمارى دندانها (پيوره ) را از بين مى برد. (659)
پيغمبر صلى الله عليه و آله هميشه شانه را پس از شانه زدن زير سر مى گذاشتند و مى فرمود: شانه زدن ، وبا را از بين مى برد، و ريشها را از زير چهل مرتبه شانه مى زدند و از بالا هفت بار شانه مى كردند و مى فرمود: اين كار حافظه را زياد و دفع بلغم مى كند. (660)
پرهيز از خوردن دشولها، زيرا تحريك مى كند جذام (خوره ) را. (661)
كسى كه سر خود را با سدر بشويد، خداوند وسوسه شيطان را از او دور مى كند، و كسى كه وسوسه شيطان از او دور شد معصيت نمى كند، كسى هم كه معصيت نكرد داخل بهشت مى شود. (662)
طبق روايتى حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: آيا به شما تعليم بدهم دوائى را كه جبرئيل تعليم كرده ، كه ديگر به دواى دكترى محتاج نشويد؟ اصحاب عرض كردند: بلى يا رسول الله ، آن حضرت فرمود: از آب باران بگيرند، هفتاد مرتبه (سوره حمد) و هفتاد مرتبه (سوره قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب فلق ) و هفتاد صلوات بر پيغمبر و آل پيغمبر و هفتاد مرتبه (سبحان الله ) بر آن بخوانند، و هفت روز متوالى هر صبح گاه و شامگاه از آن آب ميل كنند.(663)
نزد اهل مصيبت غذا خوردن ، از عمل اهل جاهليت مى باشد و سنت پيغمبر صلى الله عليه و آله در آن ، فرستادن طعام به خانه آن ها است . (664)
رسول خدا صلى الله عليه و آله چون به قبرستان مى گذشت ، مى فرمود:
السلام عليكم من ديار قوم مومنين ، و انا انشاالله بكم لا حقون . (665)
رسول خدا صلى الله عليه و آله در زيارت اهل قبور، سه بار مى فرمود: (السلام عليكم يا اهل الديار) و بعد سه مرتبه مى فرمود: (رحمكم الله ). (666)
(بخش دوم ) كلمات قصار حضرت على عليه السلام  
حجامت تن را سالم و خرد را محكم كند.
شستن سر با خطمى چرك را ببرد و كثافتها را پاك كند.
شستن دستها پيش از خوردن و پس از آن فزونى روزى است .
جويدن كندر دندانها را سخت سازد و بلغم را ببرد و نيز بوى دهان را ببرد.
در مسجد نشستن پس از سپيده دم تا برآمدن خورشيد براى طلب روزى ، از مسافرت در زمين موثرتر است .
خوردن به ، توانائى دل ناتوانست و معده را پاك كند و دل را بپالايد و ترسو را شجاع كند و فرزند را خوب كند.
خوردن 21 دانه كشمش سرخ به ناشتا در هر روز هر مرضى را به جز موت دفع كند.
روزه سه روز در هر ماه با روزه همه ماه شعبان وسوسه سينه و پريشانيهاى دل را مى برد.
استنجاء با آب سرد بواسير را قطع مى كند.
مسلمان بسوى قبله تف نكند و اگر از فراموشى كرد، بايد از خدا آمرزش ‍ خواهد.
كسى از شما در راه غائط نكند و از پشت بام در هوا ادرار نكند و نه در آب جارى ، و هر كه چنين كرد و آسيب ديد نبايد جز خود را سرزنش كند، زيرا آب اهلى دارد، و هوا هم اهلى دارد.
آن چه از سفره بيفتد، بخوريدش كه درمان هر دردى است باذن خدا، براى كسى كه قصد شفا بدان كند.
صله رحم كنيد، گرچه به سلامى باشد.
بفرزند خود شيرزن زناكار و ديوانه ندهيد، كه شير واگير دارد.
بسيار استغفار كنيد كه روزى آور است .
سجده را طول دهيد، كه هر كه طولش دهد فرمانبر است و نجات يابد.
هر كه چشمش درد مى كند بايد آية الكرسى بخواند، و معتقد باشد كه بهتر مى شود، به راستى كه درمان گردد انشاء الله .
از گناهان خوددار باشيد، كه هيچ گرفتارى و نقصان روزى نيست ، مگر به وسيله گناه ، تا برسد به خراش و پيشامد بدو مصيبت ، زيرا خدا جل ذكره مى فرمايد:
(هر آن آسيب كه به شما رسد، در برابر آن چه است ، كه به دست خود كنيد، از بسيارى هم گذشت مى شود). (667)
هر كه به روزى كم خدا راضى است ، خدا هم به عمل كم او راضى است .
تا توان داريد كار خوب كنيد كه از مردن بد جلوگيرد.
هر كدامتان بخواهد بداند مقامش در نزد خدا چيست ، بنگرد در برابر گناهان چه وضعى دارد.
هرگاه مسلمانى ناتوان شود، گوشت را با شير بخورد، كه خدا نيرو را در اين دو قرار داده . (668)
بسيار به خانه خدا نگاه كنيد، زيرا خداوند صد و بيست نظر رحمت نزد خانه محترم خود دارد، كه شصت از آن طواف كنندگان ، و چهل از آن نمازگزاران ، و بيست از آن نگاه كننده ها است .
بر چهره چهارپايان نزنيد، زيرا كه آن ها براى پروردگار خود تسبيح مى كنند.
هر كدام از شما در سفر راه را گم كرد يا ترسيد، فرياد زند (يا صالح اغثنى ) اى صالح به دادم برس ، زيرا در ميان برادران جن شما، كسى است كه چون آواز را بشنود، پاسخ دهد و گمشده را به راه رساند و چهار پايش را نگه دارد.
هر كدام از شما از غرق ترسد بايد بگويد:
بسم الله مجريها و مرسيها ان ربى لغفور رحيم ، بسم الله الملك القوى و ما قدروا الله حق قدره و الارض جميعا قبضته يوم القيمة و السماوات مطويات بيمينه سبحانه و تعالى عما يشركون .
هر كه از عقرب ترسد بايد بخواند:
سلام على نوح فى العالمين . انا كذلك نجزى المحسنين . انه من عبادنا المومنين . (669)
بيماران خود را با صدقه درمان كنيد و اموال خود را با زكات محفوظ سازيد.
كسى از شما ايستاده آب ننوشد، كه باعث دردى مى شود كه درمان ندارد، مگر خدا عافيت دهد.
هر كه تا آفتاب برآيد، ده بار قل هو الله احد و ده بار انا انزلناه و ده بار آية الكرسى بخواند، مالش را از آن چه بر آن مى ترسد حفظ كند.
در آغاز خوراكتان نمك باشد و پايانش با نمك ، و اگر مردم خاصيت نمك را مى دانستند، آن را بر ترياق ترجيح مى دادند، و هر كه خوراكش را بدان آغاز كند، خدا هفتاد درد از او ببرد، كه جز خداوند آن ها را نداند.
بر شما باد به جامه ضخيم ، زيرا هر كه جامه اش نازك است ، دينش نازك است .
در برابر خداى عز و جل نايستد كسى از شماها در حالى كه جامه بدن نما پوشيده باشد.
هر كه مست كننده نوشد، چهل شب نمازش قبول نيست .
كدو بخوريد كه مغز را بيفزايد.
دو مرد يا دو زن باهم در زير يك بستر نخوابند و هر كه اين كار كرد ادب و تعزير شود.
دوست دارم مومن هر پانزده روز يكبار نوره كشد.
ماهى كمتر بخوريد كه بدن را آب كند، و بلغم را بيفزايد، و نفس را سخت كند. ت
جرعه جرعه نوشيدن شير درمان هر دردى است ، جز مرگ .
انار را با پيهش بخوريد كه معده را شستشو كند و دل را زنده كند و وسوسه شيطان را ببرد.
كاسنى بخوريد كه هر بامداد، يك قطره بهشتى دارد.
آب باران بنوشيد كه پاك كننده تن ودافع بيماريها است .
سياه دانه درمان هر دردى است جز زهردار.
گوشت گاو درد است ، و شيرش درمان .
كام فرزندان خود را با خرما برداريد، رسول خدا صلى الله عليه و آله با حسن و حسين چنين كرد.
هر كدام شما خواست با زنش درآيد، او را شتابزده نكند و درنگ كند تا او هم مانند خودش بر سر شهوت آيد و تحريك شود.
هرگاه يكى از شما زنى ديد كه از او خوشش آمد، برود نزد همسرش ، زيرا او هم دارد هر آن چه آن زن دارد و او ديده است ، و مبادا شيطان را به دل خود راه دهد. و ديده خود را از زن بيگانه باز دارد. و اگر هم زن ندارد، دو ركعت نماز بخواند و خدا را بسيار حمد كند.
هر كدام از شماها خواست به زنش درآيد،بايد كم سخن گويد كه سخن اين هنگام باعث لالى (فرزند) مى شود.
هيچ كدام از شماها بدرون فرج زنش نگاه نكند كه مايه پيسى شود.
از حجامت در روز چهارشنبه و روز جمعه بپرهيزيد، زيرا روز چهارشنبه نحس مستمر است و دوزخ در آن روز آفريده شده ، و در روز جمعه ساعتى است كه هر كه در آن حجامت كند حتما بميرد. (670)
(بخش سوم ) توصيه و سفارشات حضرت امام رضا عليه السلام براى سلامت تن و روان حالات طبيعى انسان در ادوار عمر(671)
بدان خداوند عالم حالات آدمى را كه بر آن ها ساخته شده ، و به آن احوال متصرف در حيات و زندگانى است ، چهار بخش قرار داده است .
حالت اول 
از پانزده سالگى تا بيست و پنج سالگى كه جوانى و خوبى و طراوت او در اين دوره از عمر است ، و در اين مدت خون در مزاج او بر ساير اخلاط (672) غالب است .
حالت دوم 
حالت دوم از بيست و پنج سالگى است تا به سى و پنج سالگى ، در اين قسمت از عمر غلبه با صفرا است كه به نهايت شدت و قوت مى رسد. بر همين حالت به سر مى برد تا اين دوره سپرى شده به حالت سوم برسد.
حالت سوم 
اين حالت از سى و پنج سالگى شروع مى شود و به شصت سالگى ختم مى گردد. در اين دوره از عمر ساير اخلاط مغلوب مره سوداء است . اين دوره روزگار حكمت و پند و اندرز و معرفت و عبرت و انتظام امور زندگى و صحت نظر در عواقب امور و دورانديشى است . در اين دوره رايش صادق و متين ، دلش محكم و ثابت است ، و تصرفات حيات ، او را دگرگون نمى سازد.
حالت چهارم 
پس آن گاه داخل در حالت چهارم مى شود. در اين سن بلغم بر ساير اخلاط غلبه پيدا مى كند. و اين حالتى است كه به چيزى تغيير نمى كند،مگر پيرى و ناتوانى ، تلخى زندگى ، كم شدن نيرو، فساد و بى نظمى . نشانه اين حالت آن است كه حافظه كم و فراموشى زياد مى شود و شخص چيزها و كسانى را كه به آن مربوط بوده نمى شناسد. در حضور مردم چرت مى زند، هنگام خواب بيدار مى ماند و موقع بيدارى خوابش مى برد. روش و عادت ديرين خود را از دست مى دهد، آب جلوه او خشك مى شود، از قدرت روئيدن ناخن و موى او كاسته مى گردد. بلغم سرد و خشك است ، سردى و خشكى همان معناى مرگ و فناى اجسام مى باشد. جسم بر اثر غلبه قوه بلغميه نيروى خود را از دست مى دهد و نابود مى گردد.
غلبه اخلاط بر چهار قسمت از بدن 
خداوند طبايع را بر چهار جزء بدن تقسيم كرد:
1 - خون را بر سرو صورت و چشمها و گوشها و بينى و دهان و دماغ مسلط كرد. 2 - بلغم را بر سينه با نيروى باد غلبه داد. 3 - صفرا را بر دنده هاى پهلو غالب كرد. 4 - سودا را بر شكم و امعاء و احشاء تسلط داد. (673)
علاج بلغم 
هر كس مى خواهد بلغم را از خود دور كند، هر روز در اول ساعت آن ، چيزى از جوارش حريف ميل كند، حمام زياد برود، و كار آميزش با زنان را بسيار كند. در آفتاب بسيار بنشيند و از غذاهاى سرد و مرطوب پرهيز كند. (674)
علامه مجلسى قدس سره مى فرمايد: مراد از جوارش حريف ، جوارش ‍ فلافلى است ، كه مشتمل است بر فلفل و دارا فلفل .
علاج زرداب  
كسى كه مى خواهد آتش صفرا را در خود خاموش كند، هر روز مقدارى از چيزهائى كه خنك و رطوبى است ميل كند، و بدن خود را استراحت بدهد، و كمتر حركت كند و به چيزهائى كه از ديدن آن ها خشنود مى شود بسيار نگاه كند. (675)
علاج سودا 
كسى كه مى خواهد سودا را بسوزاند پس بر او باد به زياد قى كردن و فصد عروق و مداومت نوره . (676)
علل برخى از بيماريها(677) 
داخل شدن به حمام با شكم پر مورث قولنج مى گردد.
غسل كردن با آب سرد، بعد از خوردن ماهى باعث فلج مى شود.
خوردن ترنج در شب چشم را چپ و احوال مى كند.
جماع با زن حائض طفل را به خطر جذام مى اندازد.
بول نكردن بعد از عمل مجامعت مولد سنگ مثانه مى گردد.
جماع بعد از جماع بدون اين كه غسلى در ميان فاصله شود، طفل را به جنون نزديك مى كند.
خوردن گوشت خام مولد كرم معده در شكم است .
خوردن انجير توليد شپش مى كند، در صورتى كه گنديده و سياه شده باشد.
خوردن آب سرد بعد از طعام گرم دندان را فاسد و خراب مى كند.
هنگامى كه خواستى به حمام بروى و دچار سردرد و زكام نشوى ، قبل از فرو رفتن در آب ، پنج جرعه آب گرم تميز بنوش كه باذن خداوند متعال از سردرد و درد شقيقه سالم ميمانى و گفته شده كه پنج كشف آب گرم نيز بر روى سر ريخته شود.
پيشگيرى از بعضى بيماريها(678) 
هر كس مى خواهد از درد مثانه شكايت نكند، بول خود را نگه ندارد هر چند بر روى اسب باشد.
كسى كه مى خواهد به آزار شكم مبتلا نشود، در ميان طعام خوردن آب ننوشد، زيرا آب خوردن در بين غذا رطوبت بدن را زياد و معده را ضعيف مى گرداند، رگهاى بدن بهره خود را از غذا نمى گيرند، و غذا در معده تحليل نمى رود.
كسى كه مى خواهد به سنگ مثانه و حبس البول دچار نشود، موقع انزال جلوى منى را نگيرد و كار مجامعت را طولانى نكند.
كسى كه مى خواهد، حافظه اش قوى شود، صبح ها ناشتا نزديك هفتاد مثقال زبيب (679) بخورد.
كسانى كه به نيروى حفظ بيشترى احتياج دارند، هر روز سه قطعه زنجبيل كه با عسل مربا شده ، بخورند و نيز مقدارى خردل با غذاى خود مصرف كنند.
كسى كه مى خواهد ناخنهاى او نتركد و زرد نشود و اطراف ناخنهايش ‍ سالم بماند، ناخنهايش را در هر پنجشنبه يكبار بگيرد، و روز ديگرى را براى اين كار اختيار نكند.
هر كه مى خواهد به گوش درد مبتلا نباشد، هنگام خوابيدن مقدارى پنبه در سوراخ گوش خود بگذارد.
هر كس بخواهد در دوره زمستان زكام را از خود دور بيند، هرروز سه لقمه از غذاى عسل ميل كند.
عسلى كه بوئيدن آن توليد عطسه مى كند، و آن ها كه نوشيدنش مسكر و مستى مى آورد، و آن هائى كه چشيدنش گلو و مرى را مى سوزاند، اين انواع از عسل خوب نيست ، بلكه سم و كشنده است .
كسانى كه از زكام درايام تابستان ناراحتند، هر روز يك خيار بخورند و از نشستن در آفتاب پرهيز كنند.
كسى كه مى خواهد غذايش تحليل برود و از آن ضررى نبيند، اول به طرف راست بخوابد و سپس به سمت چپ بغلطد تا بخواب رود.
دستورات مقاربت با همسر(680) 
در اول شب چه زمستان و چه تابستان باشد، با زنان نزديكى مكن ، زيرا در اول شب معده و عروق پر است و در اين حال مجامعت ناپسند است .
جماع با شكم پر در اول شب موروث بيمارى قولنج و فالج و لقوه و نقرس و سنگ و تقطير بول و فتق و ضعف چشم و كم نورى مى شود.
پس وقتى كه اراده اين كار داشتى ، خوب است آخر شب را بدان اختصاص دهى ، اين وقت براى بدن صلاحيتش بيشتر است و در توليد نسل بيشتر مايه اميدوارى است ، و عقل مولد را تيزتر مى گرداند، يعنى فرزندى را كه خدا بخواهد به آن ها بدهد.
با زنان مياميز مگر پاك باشند، چون از كار فارغ شدى فورى بر پا مايست و منشين ، بلكه قدرى به سمت راست خود بخواب يا تكيه كن ، آن گاه براى دفع بول از جاى برخيز، اين كار به اذن خداى متعال تو را از سنگ مثانه تامين خواهد داد.
پس از خاتمه كارها غسل كن و همان ساعت قدرى موميائى با شربت عسل يا عسل كف گرفته بياشام ، خوردن اين شربت كسرى تو را از ناحيه جماع جبران مى كند.
بايد دانست كه آميزش با زنان از نظر وقت ، هنگامى كه ماه در برج حمل و دلو است نيكو است و از آن بهتر وقتى است ، كه ماه در برج ثور باشد، زيرا ثور شرف ماه است .
(بخش چهارم ) دستورات بهداشتى ساير ائمه عليهم السلام  
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: نيم خورده مومن شفاى هفتاد درد است .
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: نان را در زير كاسه مگذاريد.
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: براى صاحب اسهال و سل برنج نيكوست ، و دردها را از بدن مى كشد.
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: سويق (آرد بوداده ) به وحى الهى ساخته شده است ، و گوشت را مى روياندو استخوان رامحكم مى كند و خوراك پيغمبرانست . و قاروت (681) خشك ، پيسى را زايل مى گرداند و اگر سه كف سويق خشك ناشتا خورده باشد، بلغم و صفرا را برطرف مى كند. سويق هفتاد نوع بلا را دفع مى كند، و هر كه چهل صباح بخورد، كتفين او از قوت پر مى شود. سويق عدس تشنگى را زايل مى كند و معده را قوت مى دهد و صفرا را فرو مى نشاند، و معده را پاك مى كند و هفتاد درد را دواست و هيجان خون و حرارت را برطرف مى كند.
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: گوشت گاو پيسى را زايل مى كند.
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: سه چيز است كه بدن را خراب مى كند و بسيار باشد، كه آدمى را بكشد، 1 - خوردن گوشت قديد (گوشت خشك شده ) 2 - با معده پر به حمام رفتن 3 - جماع با زنان پير
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: پيغمبرى از پيغمبران به حق تعالى از ضعف و كمى قوت جماع شكايت نمود، حق تعالى او را امر فرمود بخوردن هريسه (682)
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: كاسنى سبزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله است و بادروج (683) سبزى اميرالمومنين عليه السلام و برگ خرفه سبزى حضرت فاطمه عليها السلام است .
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: سنجد مغزش گوشت را مى روياند و پوستش پوست را مى روياند، و استخوانش ، استخوان را، و خوردن سنجد، گرده ها را گرم مى كند و معده را دباغى مى كند، و امان مى دهد از بواسير و از تقطير بول ، ساق پا را قوت مى دهد و رگ خوره را قطع مى كند.
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: جماع مكن در اول ماه و ميان ماه و آخر ماه كه باعث مى شود سقط فرزند شود، و نزديك است كه اگر فرزندى بهم رسد، ديوانه باشد يا صرع داشته باشد، نمى بينى كسى را كه صرع مى گيرد، اكثر آن است كه يادر اول ماه يا در آخر ماه مى باشد.
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: هر كه در حالت خضاب باز زن خود جماع كند، فرزندى كه به هم رسد، مخنث باشد.
در حديثى از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : حضرت شريك شدن شيطان را در نطفه آدمى بيان كردند و بسيار عظيم شمردند، راوى گفت كه چه بايد كرد كه اين واقع نشود فرمود: هرگاه اراده جماع داشته باشى بگو:
بسم الله الرحمن الرحيم الذى لا اله الا هو بديع السموات و الارض ، اللهم ان قضيت منى فى هذه الليلة خليفة فلا تجعل للشيطان فيه شركا و لا نصيبا و لاحظا و اجعله مومنا مخلصا مصفى من الشيطان و رجزه جل ثناوك .
حضرت امام محمد تقى عليه السلام فرمود: زنى كه خوش حيضش بند نشود، سويق به او بخورانيد تا بند شود.
حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود: بنى اسرائيل به حضرت موسى عليه السلام از پيسى شكايت كردند، كه در ميان ايشان بسيار شده بود. حق تعالى وحى نمود به حضرت موسى ، كه امر كن ايشان را كه گوشت گاو را با چغندر بخورند.
حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود: چون اراده جماع كنى ايندعا را بخوان : اللهم ارزقنى ولدا و اجعله تقيا زكيا ليس فى خلقه زيادة و لا نقصان و اجعل عاقبته الى خير. (684)
حضرت امام موسى عليه السلام فرمود: گوشت كبك ساق پا را قوى مى گرداند و تب را دور مى كند.
حضرت امام موسى عليه السلام فرمود: هر كه در روز جمعه يك انار بخورد، تا چهل روز دلش را روشن كندو اگر دو تا بخورد تا هشتاد روز، و اگر سه تا بخورد تا صدو بيست روز وسوسه شيطان را از او دور گرداند، و هر كه وسوسه شيطان از او دور شود معصيت خدا نكند، و هر كه معصيت خدا نكند داخل بهشت شود.
حضرت امام موسى عليه السلام فرمود: خوردن سيب نافع است ، براى زهر و سحر و استيلاى اجنه و غلبه بلغم ، و هيچ چيز منفعتش از آن تندتر نيست .
حضرت امام موسى عليه السلام فرمود: خوردن سيب ترش و گشنيز باعث فراموشى است .
حضرت امام موسى عليه السلام فرمود: چهار چيز است كه از وسواس ‍ شيطان است : 1 - خوردن گل 2 - گل را به دست خورد كردن 3 - ناخن را به دندان گرفتن 4 - ريش را بدندان جويدن .
(بخش پنجم ) اختيارات ايام ماه قمرى  
سيد بن طاووس قدس سره از حضرت ابى عبدالله امام جعفر عليه السلام در مورد كيفيت و مناسبتهاى ايام ماه قمرى اين گونه روايت نموده است كه : حضرت مى فرمايند:
روز اول ماه قمرى  
حضرت عليه السلام مى فرمايند: روز اول ماه روز مباركى مى باشد، و حق تعال عظم شانه در اين روز حضرت آدم عليه السلام را خلق فرمود.
و اين روز براى طلب حوائج ، داخل شدن بر سلطان ، طلب علم ، تزويج ، سفر، خريد و فروش و گرفتن مركب مبارك مى باشد. و ايضا در روايت ديگر فرمود: در اين روز در طلب حوائج خود شتاب كن و هر چه را كه مى خواهى از طلب حوائج انجام بده ، (انشاالله خوب است ).
روز دوم ماه قمرى 
حضرت عليه السلام مى فرمايند: اين روز، روز زنان و تزويج مى باشد، و در اين روز حضرت حوا از حضرت آدم عليه السلام خلق شد و خداوند عز ذكره او را با حضرت آدم عليه السلام تزويج فرمود ؛ و اين روز براى بناى منازل ، نوشتن قرارداد، اختيار نمودن امور، سفر و طلب حوائج صلاحيت دارد. كسى كه در اين روز مريض شود بيمارى او خفيف خواهد بود و اگر در انتهاى روز مريض شود با بيمارى خود كوشش خواهد نمود. و در روايت ديگر است كه در اين روز تزويج كن و خريد و فروش نما، و از كارگزاران سلطان در اين روز بپرهيز و حوائج خود را در آن طلب كن كه اين روز براى طلب حاجت موافق مى باشد.

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

تبادل لینک هوشمند

.متشگرم از خداوند ارزوی توفیق برایتان دارم






آمار مطالب

:: کل مطالب : 633
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 116
:: باردید دیروز : 97
:: بازدید هفته : 213
:: بازدید ماه : 1715
:: بازدید سال : 5665
:: بازدید کلی : 94360

RSS

Powered By
loxblog.Com